تاریخ انتشار
چهارشنبه ۱ دی ۱۳۸۹ ساعت ۱۰:۲۱
۰
کد مطلب : ۱۵۳۳۱

قیام امام حسین صحیفه‌ای کامل از معرفت و فضیلت

قیام امام حسین صحیفه‌ای کامل از معرفت و فضیلت
فرهنگ-اندیشه: آیت الله مجتبی تهرانی گفت: قیام امام حسین(ع) صحیفه‏‌ای از درس‌‏ها در ابعاد گوناگون معرفتیِ معنوی، فضیلتی انسانی، دنیوی، اخروی، فردی، اجتماعی، برای ابنای بشر است.

 جلسات درس اخلاق و معارف اسلامی آیت الله مجتبی تهرانی به مناسبت ایام عزاداری حضرت سیدالشهدا‌(ع) از روز دوشنبه ۱۵ آذر آغاز شد و این جلسات هر شب، ساعت ۱۸ با سخنرانی و ذکر مصیبت و توسل به اباعبدالله‌الحسین (ع) ادامه داشت.

گزیده سخنرانی شب دوازدهم از این سلسله جلسات به شرح ذیل است:

مروری بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به قیام امام حسین(ع) بود و گفته شد که این حرکت صحیفه‏ای از درس‏ها در ابعاد گوناگون معرفتیِ معنوی، فضیلتی انسانی، دنیوی، اخروی، فردی، اجتماعی، برای ابناء بشر است. عرض کردیم امام حسین(ع) مصلحی غیور بود و انسانی ضد غرور. یعنی نه خود مغرور بود و نه ـ نعوذ بالله ـ کسی را مغرور کرد؛ بلکه بر عکس، در این حرکت می‌خواست از مغرورین دستگیری کند. من امشب یک مرور اجمالی روی مباحث گذشته خواهم داشت و دوباره کلماتی را از امام حسین(ع) مطرح می‌کنم. امام حسین در همان اوّلین خطبه و سخنرانی‏اش در روز عاشورا، مطالبی را بیان فرمودند که ما می‌خواهیم آنها را بررسی کنیم.

میزان تشخیص نوع حکومتها
ما از اوّل که وارد بحث شدیم، گفتیم که بحثمان درباره نوع حرکت‏ها و قیام‏ها برای اقامه حکومت‏ها است. چه حکومت شیطانی باشد و چه رحمانی. گفتیم اگر حکومتی غیر الهی باشد، هم برای حدوث و هم برای بقای خود، ابزاری را که به کار خواهد گرفت، معمولاً سه چیز است: تطمیع، تهدید و تحمیق. لذا اگر کسی بخواهد نوع یک حکومت را تشخیص دهد که الهی است یا غیر الهی، می‏تواند ابزارهایی را که آن حکومت به کار می‌گیرد، بررسی کرده تا نوع آن را تشخیص دهد. آن وقت اگر حکومت الهی بود، حفظ آن حکومت، از اوجب واجبات می‏شود. چرا که حکومت وسیله است برای ابقای حکومت الهی و برپا داشتن شریعات اسلام. این نوع از حکومت بهترین وسیله است و از وسیله بودن خارج نمی‏شود. آن‌چه که اصلی و اساسی است اسلام و شریعت اسلامی است.[۲]

فهم و تعقّل تحمیلی نیست
بالاخره در بحث به اینجا رسیدیم که امام حسین(ع) می‏خواست این معنا را به ابناء بشر برساند که انسان باید بر طبق «عقل» عمل کند و عقل هم چیزی نیست که تزریقی باشد و انسان بتواند آن را به دیگری تحمیل کند؛ بلکه هر انسانی این‌طور است که این موهبت خداوندی را دارد. این‌که می‌گویم: «هر انسانی دارد» استثنا و کم و زیاد ندارد؛ همة انسان‌ها این‌طور هستند و در این مسأله با یکدیگر تفاوت نمی‏کنند. خداوند به همه انسان‏ها نعمت عقل را داده است و این جزء فطریّات انسان است. عقل نظری و عقل عملی، از مواهب الهی است که خدا به انسان عنایت کرده است. جلسة گذسته هم به هر دو مورد آن اشاره کردم.

پرورش متناسب استعدادها
حرف در این است که این موهبت عقل، به صورت قوّه و استعداد است که باید به فعلیّت برسد تا کارآیی داشته باشد. از طرفی هم نیروهای حیوانی بالفعلی در وجود انسان هست که مانع عقل او است و از وقتی که او به دنیا می‏آید درون او وجود داشته و مدام در حال رشد کردن است. استعدادهای انسانی هم در وجود او هست که باید به مرور زمان رشد کند. مثلاً قوة شهوت جنسی یکی از این قوایی است که به صورت استعداد درون انسان هست و رشد می‌کند. بچه که به دنیا می‏آید شهوت جنسی ندارد؛ آن‌چه که دارد مربوط به «خوردن» است. امّا همین‌طور که رشد می‌کند و بزرگ می‌شود، این استعداد در وجود او به فعلیت رسیده و شکوفا می‌شود. قوه عقل هم همین‌طور است که باید پرورش یافته و موانع آن برطرف گردد.

قوای حیوانی، مانع کارآیی عقل
حال آن‌چیزی که موجب می‏شود انسان در تمییز حق از باطل اشتباه ‏کند دخالت این قوای حیوانی در ادراک عقل است. یعنی هرجا نیروی شهوت، غضب و وهم در درون انسان حاکم شوند، عقل کنار می‌رود و آن وقت است که اشتباه می‏کند. اینها مسائلی است که ما قبلاً گفته‌ایم و الآن تنها داریم مرور می‏کنیم.

لذا «بینش» که در آیه از آن این‌طور تعبیر شده بود که: « أُدعُ إِلی لسَبیلِ رَبِّکَ بِالحِکمَةِ» هم به معنای ادراکات و حقایق نظری و حکمت است و هم در ادامه داشت: «وَ المَوعِظة الحَسَنَة»[۳] که این اشاره به عقل عملی است. این در جایی است که نیروی حیوانی در انسان غلبه پیدا کرده باشد و اگر این‌طور شود دیگر عقل از کار می‌افتد. آن چیزی که موجب می‏شود نیروی حیوانی شهوت، غضب و وهم در انسان چیره شوند و عقل را به اسارت برند به‌طور اجمال گناهان و پیروی از هواهای نفسانی است. امام حسین(ع) هم به این نکته اشاره می‏کنند که موانعی بر سر راه فهم و عقلانیّت دشمنانشان قرار گرفته است.

حکمت در دل سالم است
در جلسة گذشته دیدیم که این معنا در روایات متعدّد به خصوص نهج‏البلاغه مطرح شده است. مثلاً علی(ع) می‏فرمایند: «حَرَامٌ عَلَی کُلِّ قَلبٍ مَغلُولٍ بِالشَّهوَةِ أن یُنتَفَعَ بِالحِکمَةِ»[۴] بهره‌گیری از حکمت،[۵] بر هر قلبِ گرفتار شهوتی حرام است. هر دلی که به سبب قوة حیوانی شهوت بیمار شده است، حقیقت حمکت را که علم به حقایق اشیاء است، نخواهد یافت. تمام شد! دیگر فایده ندارد، نمی‏توانی با این دل از عقل و حکمت استفاده کنی.

قتلگاه عقل‌ها
«أَکْثَرُ مَصَارِعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطَامِعِ»[۶] بیشترین جاهایی که عقل‏ها به خاک افتاده و زمین می‏خورند، در جایی است که طمع‏ها درخشش یافته و مورد توجّه قرار می‌گیرند. «طمع» هم از شاخه‏های شهوت است. در نهج‏البلاغه آمده است: «وَ کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍ تَحْتَ هَوَى أَمِیرٍ»[۷] چه بسا عقلی که گرفتار هوای نفس می‏شود. یعنی هوای نفس فرمانده انسان می‏شود؛ نه عقل. من هم که تعبیر کردم در وجود آدمی راکب و مرکوب هست و باید راکب «عقل» بوده و مرکوب «نفس» باشد، که اصطلاحاً به آن قوای حیوانی شهوت، غضب و وهم می‏گوییم، اشاره به همین روایت داشت. ابتدا جای راکب و مرکوب عوض شده و بعد هم کلّاً زیر و رو می‏شود؛ یعنی یک حیوان می‌شود که در قالب انسان است.

ما این تعبیرات را زیاد داریم. به خصوص در کلمات علی(ع) حضرت در جایی فرمودند: «مَنْ غَلَبَ شَهْوَتَهُ ظَهَرَ عَقْلُهُ»[۸] اگر کسی بر شهوتش غلبه پیدا کند، تازه عقلش ظاهر می‏شود و به اصطلاح سرِ عقل می‏آید. آن وقت ما اگر سراغ آیات برویم می‌بینیم که به چنین انسانی که سرِ عقل آمده و نفسش را مغلوب کرده، وعده بهشت داده شده است. «وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوی فَإِنَّ الجَْنَّةَ هِىَ الْمَأْوَی»[۹] این برای آن است که سر عقل آمده و نفسش را مهار کرده است.

حیات طیّبه در گرو بندگی است
در جلسات گذشته این معنا را هم عرض کردیم که انسان اگر بخواهد حیات طیّبه پیدا کند، یعنی اصلاً «انسان» شود و از نظر درونی واقعاً «زنده» شود راهی جز غلبه بر هوای نفس ندارد. و إلا کسی که محکوم شهوت و غضب است، مرده‌ای است در میان اجتماع. این تعبیرات در روایات بود‌ و من آنها را خواندم و دیگر تکرار نمی‏کنم. اگر انسان می‏خواهد حیات طیّبه پیدا کند، راه منحصر در این است که انسان از نظر عملی مطیع شرع شود. حیات طیّبه و پاکیزه و زندگی انسانی، نه زندگی حیوانی، با متابعت از ظاهر شریعت حاصل می‌شود. که همین دستورات شرع موجب می‏شود که شهوت، غضب و وهم[۱۰] مهار ‏شود. وقتی این حیوان مهار شد، نتیجه‏اش این می‌‏شود که انسان سر عقل آمده و واقعاً «انسان» می‏شود. انسان که شد، زندگی‌اش می‏شود حیات طیّبه.

بیدینی، مُردگی است
در آیة شریفه این‌طور دارد که: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَة»[۱۱] هر زن و مرد مؤمنی که کار نیک انجام داده و شرع را پیاده سازد، در حالی که ایمان داشته باشد، ما او را به یک زندگی پاک زنده می‌سازیم. در جایی دیگر دارد که وقتی انسان سر عقل بیاید و راه را از چاه تشخیص دهد، او را هدایت می‌کنیم؛ «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا»[۱۲] هدایت الهی و رسیدن به حیات طیّبه التزام به شرع می‌خواهد که همه اینها سراغ مهار قوای حیوانی می‌رود. اصلاً برای این است که انبیاء و رُسُل آمدند، کتب نازل شد. همه برای این بوده که ابناء بشر را از حیوانیّت به انسانیّت برسانند و او بتواند حیات طیبه پیدا کند، انسان شود و تازه «زنده» ‏شود.

عمل مقبول اثر دارد
این معنا را هم عرض کردم که در مسأله عمل به ظاهر شریعت آن‌چه دارای اثر است، عمل مقبول است نه هر عملی.[۱۳] ما روایت زیادی در این‌باره داریم که من از باب نمونه یکی از آنها را می‌خوانم، امام صادق(ع) فرمود: «لَا وَ اللَّهِ لَا یَقْبَلُ اللَّهُ شَیْئاً مِنْ طَاعَتِهِ عَلَى الْإِصْرَارِ عَلَى شَیْ‏ءٍ مِنْ مَعَاصِیهِ»[۱۴] به خدا سوگند؛ خداوند ذره‌ای از اعمال کسی را که اصرار بر گناه داشته باشد، نمی‌پذیرد. آن عمل صالحی کارساز است که در کنارش معاصی نباشد که مثل «پاک‏کن» آنها را پاک کند. همان‌طور که: « إِنَّ الحَسَنات یُذهِبنَ السَیِّئات»[۱۵] این را هم داریم که: «إِنَّ السَیِّئات یُذهِبنَ الحَسَنات»

لقمه حرام دشمن را به میدان کربلا کشاند!
آنهایی که در مقابل امام حسین(ع) بودند، بی دلیل در مقابل حضرت نبودند. خود حضرت هم سرّش را همان جا در سخنانش به آن‏ها گفت. امام حسین فرمود: شما عطایای حرام گرفته‌اید، شکم‏هایتان هم پر از حرام است؛ مقتضای این کار و اثر وضعی‏اش این است که در مقابل امام خود بایستید. از کوزه همان تراود که در او است! خونی که رگ و پی شما جریان دارد، از مال حرام درست شده است و در راه حرام هم مصرف می‌شود. از آن مال حرام که نماز شب مقبول بیرون نمی‏آید‍!

من می‏خواستم ایت را بگویم که امام حسین دنبال این بود که مغرورین را تا آنجایی که می‏شود نجات دهد. مطلب مهم بحث این است که حضرت نه خود مغرور بود و نه کسی را مغرور کرد، بلکه بر عکس به دنبال این بود که فریب‏خوردگان را نجات دهد. «إنَّ الحُسَینَ مِصبَاحُ الهُدَی وَ سَفِینَةُ النَّجَاةِ» حضرت به دنبال نجات آنها بود.

معنای غرور
حال مروری روی مفهوم غرور داشته باشیم. غرور چیست؟ این خودش یک بحث مستقلی است که من فقط به آن اشاره می‏کنم. اگر اصطلاحات علمای اخلاق مراجعه کنیم، آنها در مورد غرور می‏گویند: «سکون النفس إلی ما یوافق الهوی» غرور حالت آرامشی است که به خاطر همسو شدن با خواسته‏های نفسانی‏ به روح انسان دست می‏دهد. اگر یک امری موافق با شهوتم باشد، من لذت می‏برم و راحت می‏شوم؛ اگر وقتی عصبانی هستم موافق با غضبم باشد، دلم خنک می شود؛ این سکون و آرامش را «غرور» می‏گویند.

چرا انسان فریب میخورد؟!
حالا چرا انسان از این موافقت با هوای نفس لذت برده و آرام می‌گیرد؟ جهت چیست؟ جهت این است که آدمی خیر و نفعش را در این می‏بیند که هر کاری همسو با شهوت و غضبش باشد. عمده اینجا است. غافل از اینکه اگر این شهوت و غضب در این عالم ماده، افسار گسیخته عمل کند، هیچ گاه سیر نمی شود و هر روز هم طلبش بیشتر می شود. چون خواسته و هواهای نفسانی که تمام شدنی نیست.

این خواسته ها اصلاً مربوط به عقل و انسانیت نمی‏شود، بلکه مربوط به بعد حیوانیت است. تو از این بعد حیوانی اگر غافل شوی، دیگر انسان نخواهی شد. این طور نیست که این چیزها برای انسان باقی بماند. اشتباه کرده ای! این مظاهر طبیعت و مادیت، چه مال و چه ریاست، هر چه که باشد با فرا رسیدن اجل می رود؛ تو می مانی و آنها می‏روند. اما تو به نشئة دیگر منتقل می‏شوی.

از دنیا بترسید!
امام حسین(ع) در همان سخنرانی اوّل، بعد از آنکه خودشان را معرفی فرمودند، این جملات را گفتند: « عِبَادَاللهِ! إتَّقُوا اللهَ وَ کُونُوا مِنَ الدُّنیَا عَلَی حَذَرٍ» بندگان خدا! تقوا پیشه کنید و از دنیا برحذر باشید! خودتان را در برابر آن بپایید! حضرت اشاره به همین مطلبی دارند که در آیه آمده است.

ما در این رابطه دو سنخ آیات قرآنی داریم و من نمی‏توانم اینجا مطلب را خیلی باز کنم، چون بحث عوض می‌شود. دسته‌ای از آیات می‌گوید: فریب «زندگی دنیا» را نخور! یک دسته می‌گویند: فریب «دنیا» را نخور! ولی هر دو مورد یک چیز را می‏خواهد بگوید. امام حسین فرمود مواظب این مظاهر مادیّت باش! «فَإنَّ الدُّنیَا لَو بَقِیَت عَلَی أحَدٍ أو بَقِیَ عَلَیهَا أحَدٌ لَکَانَتِ الأنبِیَاءُ أحَقُّ بِالبَقَاءِ وَ أولَی بِالرِّضَا وَ أرضَی بِالقَضَاءِ» چرا که اگر بنا بود برای کسی باقی بماند، یا کسی در این دنیا جاودان بماند، انبیاء الهی سزاوارتر بودند که باقی بمانند و از دنیا خشنود شوند. بعد می‏فرماید: «غَیرَ أنَّ اللهَ خَلَقَ الدُّنیَا لِلفَنَاءِ»ولی خداوند دنیا را برای پایان یافتن و فنا خلق کرده است.

ویژگی‌های دنیا
می‏دانید چرا حضرت این حرف‌ها را به آنها می‏گوید؟ می‏خواهد بگوید: ای بدبخت‏ها، ای بی‌چاره‏ها، اگر پول شما را فریب داده، روزی تو آن را می‏گذاری و می‏روی! اگر ریاست موافق با خواسته‌های حیوانی تو است و تو را فریب داده، بدان که این هم می‌ماند و تو می‌روی.[۱۶] پس چرا با حق دشمنی می‌کنید؟! «فَجَدِیدُهَا بَالٍ» نوهای دنیا کهنه می‏شود، «وَ نِعمَتُهَا مُضمَحِلٌ» و نعمت‏هایش از بین می‏رود. « وَ سُرُورُهَا مُکفَهِلٌ» خوشی‏هایش هم از بین می‏رود. «وَ المَنزِلُ طَلِعَةٌ وَ الدَّارُ طَلِعَةٌ وَ تَزَوَّدُوا فَإنَّ خَیرَ الزَّادِ التَّقوَی وَ اتَّقُوا اللهَ لَعَلَّکُم تُفلِحُونَ»[۱۷] منزل مرگ، نمایان شده و سرای آخرت پیدا است. پس توشه برگیرید که بهترین توشه تقوا است و تقوا پیشه کنید شاید که رستگار شوید.

ما در گذشته چه گفتیم؟ گفتیم اگر انسان روش رفتاری‏اش را مطابق شریعت کند، تقوای الهی برایش پیدا می‏شود. تقوی که پیدا شد، رستگار می‌شوی. امام حسین می‏گوید اگر تقوا داشته باشید چون سر عقل می‏آیید و از خلاف‌کاری‏ دست برمی‏دارید، دیگر نمی‏آیید با پسر پیغمبر بجنگید. امام با مسأله به صورت ریشه‏ای برخورد می‏کند. بی‌تقوایی و فریب‌خوردگی نسبت به مظاهر دنیا ریشة دشمنی آنها بود. حضرت فرمودند: شما مظاهر دنیا را دیده‌اید و حواستان پرت شده است.

علم امام به عاقبت کار
من نرسیدم که همه چیز را بخوانم؛ حسین(ع) خیلی غوغا کرده و هیچ چیزی را جا نگذاشته است. او هم سرانجام کار خود را می‏دانست و هم سرانجام کار آن‏ها را. حتّی حضرت در خطبة دومش می‏گوید آن ثقفی می‏آید و همه شما را از دم تیغ می‌گذراند. امام از مختار هم خبر داد و اسمش را برد؛ گفت: یک شخص ثقفی می‏آید. من این را هم برای شما بخوانم که بدانید امام همه چیز را می‌دانست. حضرت در روز عاشورا قضیه مختار را گفت. وقتی که حضرت در آخر کار آنها را نفرین کرد که «اللَّهُمَّ احْبِسْ عَنْهُمْ قَطْرَ السَّمَاءِ وَ ابْعَثْ عَلَیْهِمْ سِنِینَ کَسِنِی یُوسُفَ وَ سَلِّطْ عَلَیْهِمْ غُلَامَ ثَقِیفٍ» خدایا باران آسمان را بر اینها قطع کن! و به تعداد سال‌های یوسف چنین کن، و آن جوان ثقفی را بر آنها مسلّط کن! حضرت همه چیز را گفت و کار را تمام کرد. «یَسْقِیهِمْ کَأْساً»[۱۸] شروع کرد، دانه‏دانه گفت که او می‌آید و سران شما را هم می‌کشد. حضرت هم سرانجام خود را گفت، هم عاقبت کار آنها را گفت؛ به صراحت هم گفت. ریشه مفاسد آنها را هم گفت.

درس حسین: فریب نخور!
لذا حسین(علیه‌السلام) بالاترین را درس را به ابناء بشر داد. او گفت: ای انسان! فریب مادیت را نخور! که اینها عقلت را می‏رباید و دیگر نمی‏توانی حق را از باطل تشخیص دهی. شما را از انسانیت دور می‏کند. امام حسین این درس را به ابناء بشر دارد. هر انسانی اینگونه است که اگر مجذوب مظاهر دنیا شود، خیال می‌کند که این چیزها تمام نمی‏شود. ولی بدان که شهوت‏ها افول می‏کند و غضب‏ها تمام می‏شود و از بین می‏رود.

ذکر توسّل
و امّا امروز؛[۱۹] خیلی التماس دعا دارم! در مقاتل می‏نویسند عمرسعد تا ظهر روز یازدهم در کربلا بود و لشکریانش تا ظهر مشغول دفن آن اجساد کثیفه یاران خودشان بودند. امّا ابدان مطهره شهدا را روی خاک گذاشتند. بعد عمرسعد دستور داد که امروز بعدازظهر خاندان حسین(ع) را که به سمت کوفه حرکت دهند. به ذهنم این‌طور است که در مقاتل نوشته‌اند حدود بیست نفر از این بی‏بی‏ها باید سوار مرکب می‌شدند. حدود بیست نفر، غیر از کودکان بودند و زین‏العابدین(س) هم که خودش بیمار بود. مرکب‏ها هم همه بی‏جهاز بود. می‏دانید و شنیده‌اید که سوار مرکب بی‌جهاز شدن، کار خیلی مشکلی است که آدم بخواهد خودش را روی آن نگاه دارد. من نمی‏دانم زینب(س) چگونه اینها را سوار کرد. چون خودش تنها بود و مگر می‏گذاشتند که نامحرم به آنها دست بزند!

من تعبیرات عجیبی دیدم! ـ لا إله إلا الله ـ نوشته‌اند این بی‏بی‏ها، خودشان هم پوشش نداشتند. من هر چه نگاه می‏کنم، اصلاً نمی‏توانم فکرش را هم بکنم که خانومی بی‏پوشش چگونه می‌تواند سوار مرکبی بی‏پوشش شود. دست‏هایش را جلوی صورتش بگیرد یا به مرکب؟ این مرکب یک مرکبی است که اگر بخواهد خودش را حفظ کند، باید دستش را روی مرکب بگذارد، از این طرف خوب سر و رویش را چه‌کار کند؟ نمی‏دانید این لشکر چه خبیث‏هایی بودند؟! خدا شاهد است که اینها چه شقی‏هایی بودند!

باز هم از شقاوتشان است که اسرا را آوردند و از از سمت قتلگاه عبور دادند تا پیکر حسین(ع) را ببینند! ـ لاإله إلا الله ـ آنجا چه صحنه‏ای شد؟ من روایت را از زین‏العابدین (س) نقل می‏کنم. راوی می‏گوید زین‏العابدین به من فرمود: تا چشم من افتاد به بدن مقدس پدرم، داشت روح از بدنم مفارقت می‏کرد. اینجا عمه‏ام زینب بود که به من نگاه کرد و گفت: «مَا لِی أَرَاکَ تَجُودُ بِنَفْسِکَ یَا بَقِیَّةَ جَدِّی وَ أَبِی وَ إِخْوَتِی»[۲۰] چرا با جانت داری بازی می‏کنی؟! ما دیگر کسی را جز تو نداریم. به عمه‏ام گفتم: عمه نگاه کن! آخر، این اجساد مطهره که هستند؟!

راوی می‏گوید: فراموش نمی‏کنم، «لاأنسَی قَولَ زَینَبَ» گفتار زینب را فراموش نمی‏کنم، وقتی که «مَرَّت» تعبیر می‏کند از مصرع حسین(علیه‌السلام) گذشت و این پیکر برادر را دید، « فَنَادَت» با صدای بلند گفت: «وَامُحَمَّدَاهُ!»[۲۱] پیغمبر را صدا زد؛ من اینجا می‏خواهم یک توسل پیدا کنم به کسی که می‌خواهیم اجرمان را هم از او بگیریم. اگر بخواهند اجر بدهند، اگر بخواهد تفضل کنند او به ما تفضل می‌کند.

زینب دختر کسی است که او هم وقتی تحت فشار در و دیوار قرار گرفت، آن هم همین‌طور پیغمبر را صدا زد. می‏نویسد وقتی آن درب نیم‏سوخته را ... « فَنَادَتْ: یَا أَبَتَاهْ یَا رَسُولَ اللَّهِ هَکَذَا کَانَ یُفْعَلُ بِحَبِیبَتِکَ وَ ابْنَتِکَ»[۲۲] ای پیغمبر! ای بابا! آیا با دخترت باید این‌طور رفتار کنند؟ ... همه بگویید: یا زهرا ...!
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما