کد مطلب : ۱۷۸۹۶
رستاخيزِ اين سرزمين کهن
حکايت اول : رستاخيز
الف/ نگاهي کوتاه به تاريخ سينماي جهان و برشماري فيلم هايي که درباره زندگي پيامبران الهي ساخته شده، واجد نکته اي مهم است؛ در همه اين آثار (فارغ ازارزشهاي هنري و يا تجاري) تصوير قهرمان قديس بر پرده به نمايش درآمده است. دليل آن روشن است؛ کارکردِ جادو وَش سينما؛ نور تابيده بر پرده و تصوير به چشم آمده، آنچنان در ژرفاي ذهن و دل تماشاگر نفوذ مي کند که اگر پوسته ذهنيِ تماشاگرِ حتي لائيک تَرَک برندارد، دست کم نسبت به شخصيتِ قهرمانِ قديس سمپات خواهد شد.
رنجي که مسيح در کوره راه جُلجتا تحمل کرد، تنها با تصوير شکنجه خشونت باري که در «مصائب مسيح»(مل گيبسون) ديده ايم، قابل دريافت است؛ تصويري بي رحمانه که تماشاگر را به حقانيت عيسي در مسير نبوتش، معتقد و از همين منظر او را با شخصيت قهرمان اثر همدل مي سازد.
در نسخه هاي هنرمندانه تر از زندگي عيسي(ع) ـ مثلا «انجيل به روايت متي» ساخته پير پائولو پازوليني ـ خطابه هاي روشنفکرانه او و ارتباط بي واسطه اش با مردم، تاثير کلام او را حتي از مواعظ کشيشيان مسيحي قوي تر و موثرتر مي نماياند. شگفت آن که بدانيم پازوليني يک مارکسيست دو آتشه بود و اساسا به دين اعتقادي نداشت. اين قدرت سينماست و جهان مسيحيت اين را به خوبي دريافته است.
چه بپذيريم و چه مقابله کنيم، مدرنيته، روزگارظفرمندي تصوير بر کلام است؛ هزاران شبکه ي ماهواره اي که هر دم تصاويري رنگ به رنگ در ديدگان تماشاگران جهان مي نشاند، دستاوردهاي نو به نوي تکنولوژيک در عرصه هاي گونه گون بصري، همه و همه حاکي از آن است که ؛ چشم حق است و يقين اش حاصل است.
ب / همه حجت مسلماني ما کربلاست! کيست که حسين بي علي(ع) و يارانش را قهرمانِ بي ترديد سينماي اسطوره ايِ داستان پرداز نداند. ارزشهاي آرمانخواهانه و ديني امام و يارانش يک سو؛ آنچه که آنها را شخصيتي جذاب و بي بديل براي سينما مي نماياندکنشِ قهرمانانه شان در مصافي نابرابر است؛ رويارويي هفتاد و اندي پياده و سواره با لشکري چندهزار نفره و تا بن دندان مسلح! انتخابِ شجاعانه ي مرگي از پيش پيدا!
قوالان و نقالان و مداحان در سوگِ روز واقعه فراوان گفته اند و بسيار چشم ها را گريان و دلها را نالان کرده اند. دست و دهانشان مريزاد!
سينماي ايران اما با همه تلاش هاي پراکنده و گاه موفق اش در تصويرسازي عين به عين از اين فاجعه انساني، تاکنون خاموش بود. براي نخستين باراحمد رضا درويش دل به درياي کربلا مي زند و با نمايش تصوير ابوفاضل(س) و رنجي که بر او در نينوا رفت، شوري غريب و شگفت در سينماي ديني ايران مي افشاند. درويش اين بار نه فقط گوش ها، که چشم ها را به ضيافتِ شهادتِ قهرماناني فرا مي خواند که مردانه پاي آرمان خويش زانو زدند.
درويش يک تکنسين حرفه اي سينماي ايران است که تبحرش در به کارگيري از امکانات سينما را پيشتر به خوبي نشان داده، اينجااما در «رستاخيز» تکنيک و توانمندي او با آرمان هاي ديني اش يکي شده و نتيجه اي درخور براي سينماي ايرانِ اسلامي به بار آورده؛ رستاخيزِ درويش، کربلا راـ پس از هزار و چهار صد سال ـ برابر چشمان مسلمانان باز مي گسترد. کيست که با تماشاي اين تصاويرِ يکه از عشق و مردانگي و شهادت، ساکت بماند و به شور و هيجان در نيايد؟ کيست که ارزشِ تصاوير بازساخته ي کربلا و نمايش بي واسطه ي قهرمانان آن را در تاثير گذاري بر روح و جانِ بيننده عاشقِ حسينِ علي کتمان کند؟
در سالن نمايش رستاخيز در روزهاي جشنواره فيلم فجر، هنگام که ابوفاضل(س) شجاعانه به فرات مي زند تا براي تشنگان کربلا، آبي فراهم آورد و هنگام که تيرهاي بلا از اين و آن سو بر تن اش مي نشينند، صداي گريه و همهمه ي خفه کساني را ازاين سو و آن سو مي شنيدم. چراغ هاي سالن که روشن شد، دريافتم اشتباه نکردم. اين مردم به روضه تصويري امام حسين و يارانش آمده بودند. پرده خواني و نقالي و مداحي، امروز جاي خود را به سينما داده است.
يک ساعت پاياني رستاخيز، اگر نگويم برتراز هزاران ساعت مداحيِ عاشقان کربلاست، که بي ترديد با آن برابراست؛
چشم حق است و يقين اش حاصل است.
[درباره فیلم رستاخیز]
[مجموعه مطالب درباره فیلم رستاخیز را اینجا بخوانید]
حکايت دوم : سرزمين کهن
حکايت سرزمين کهن حکايت غريبي است. من به گونه اي غيرمستقيم در جريان اين پروژه ده ساله بوده ام؛ از زماني که نام اش «در کاسه هاي سفالي» بود تا بعدتر که به «سرزمين نجيب زادگان» رسيد و اين اواخر «سرزمين کهن» نام گرفت! چه از گفتگو با نويسنده نجيب و بي حاشيه اش، چه شنيده هايم از تهيه کننده اول اين مجموعه عظيم و چه بعدتر ديده هايم از شرايط رنج بار تهيه کننده دوم!
خوب مي دانم در طول اين سالها چه مميزي سفت و سختي براين مجموعه اعمال شده؛ چندين و چند ناظرکيفي و مشاور تاريخي و کارشناسان سياسي و غيرسياسي براين کارگماره شده و هر کدامشان به فراخور، خواسته ها، تحليل ها و مستندات شان را به نويسنده تحميل کرده اند. نويسنده اي که تاريخ معاصر را به خوبي مي شناخت و به اندازه کافي دراين زمينه تحقيق کرده بود.
بااين همه و پيش از آغاز نمايش تلويزيوني، موج جديدي از اصلاحات و حذفيات آغاز شد. مجموعه به گونه اي قلع و قمع شد که برخي ازارتباط هاي داستاني از هم گسيخت و تصوير واقعي شخصيت ها مخدوش شد. حذفيات تازه، فقط تغييردر حوزه گفتگوها نبود بلکه حذف کامل سکانس ها و موقعيت هاي داستاني را نيز در بر گرفت؛ به گونه اي که شش قسمت اول مجموعه براي پخش به چهار قسمت تقليل پيدا کرد.
ممکن است بپرسيد طرح اين مسائل چه ربطي به من دارد که نه سر پيازم و نه ته پياز! از پيش پيداست؛ سازندگان اين مجموعه و حتي برخي از مديران مربوطه(که يکي شان به ناحق از کار برکنار شد)، از دوستان من بوده و هستند. چگونه مي توانم درد و رنج دوستان سازنده ام را ببينم که غرق در انبوه بدهي به عوامل، در کمال نجابت خاموشند و حاضر شده اند گناه مديران ارشد سازمان را به گردن گيرند تا همهمه فروخوابد و گرد و غبار بنشيند. اين شتري ست که ممکن است روزي درِ خانه من هم بخوابد!
همه مي دانند و بر کسي پوشيده نيست؛ ساخت آثار سينمايي و تلويزيوني در کشورمان گذراز هفت خوان است؛ چندين و چند ناظر کيفي و مشاور و کارشناس و روانشناس و تاريخدان و سياستمدار و ايدئولوگ از «ب» ي بسم الله گرفته تا «تا» ي تمّت متن و فيلم ساخته شده را مي خوانند و مي بينند؛ به ويژه متون و آثار تاريخي و مذهبي را. اکنون که قومي اصيل و نجيب به فرياد آمده اند و بخشي از فيلم را توهين به خود و مردم خود مي دانند، پس اين خيلِ کارشناسان و محققان و ناظران کجايند و چه مي کنند؟ چرا آنها تيتر نمي شوند؟ چرا کسي براي هزينه اي که بابت فقدان يک مديريت کارآمد در مرحله نظارت، حيف و ميل شده، پاسخگو نيست؟ چرا همه کاسه هاي سفالي و کوزه هاي مسي بر سرِ سازندگان اين سرزمين نجيب و کهن مي شکند و خرد مي شود؟ شما را به خدا! ديواري از ديوار اينان که هنوز در چنبره سِفت و محکم و تمام ناشدنيِ چک و قرض و بدهي به اين و آن دست و پا مي زنند، نيافته ايد؟
ذکراين نکته نيز در نقد رفتار هيجاني هموطنان عزيز بختياري اهميت دارد که بدانيم؛ اگراندکي صبوري پيشه مي شد و تا انتها اين داستان را دنبال مي کرديم، به روشني در مي يافتيم قهرمان نخست اين مجموعه (رهي؛ با بازي شهاب حسيني)، خود يک بختياري اصيل و يک ايراني آزاده است که از منظر او اين داستان مرور مي شد. رهي ِاصالتا بختياري همچون نخ تسبيح، از همه حوادث داستاني اين مجموعه گذر مي کرد و ناظر و راوي تاريخ پر فراز و نشيب اين کشور نجيب و کهن بود.
ما که مي دانيم، ديگران هم بدانند؛ دعوا در سرزميني ديگر و بينِ کسان ديگر است! اگر مشکلي با گردانندگان سيماست، چرا گردنِ از موي باريکتر تهيه کننده و کارگردان و نويسنده مجموعه سرزمينِ نجيب زادگانِ ديروز (و سرزمينِ کهنِ امروز) بايد زير گيوتين برود؟ سازندگاني که همچون ديگر عوامل اين مجموعه، به دليل بي پولي بي وقفه ي سازمان ـ که گويي تمامي ندارد ـ شرمگين زن و فرزند خود اَند؛ آن هم در عيدي که پيش روست!
خدا آخر و عاقبت همه ما را به خير گرداند!
الف/ نگاهي کوتاه به تاريخ سينماي جهان و برشماري فيلم هايي که درباره زندگي پيامبران الهي ساخته شده، واجد نکته اي مهم است؛ در همه اين آثار (فارغ ازارزشهاي هنري و يا تجاري) تصوير قهرمان قديس بر پرده به نمايش درآمده است. دليل آن روشن است؛ کارکردِ جادو وَش سينما؛ نور تابيده بر پرده و تصوير به چشم آمده، آنچنان در ژرفاي ذهن و دل تماشاگر نفوذ مي کند که اگر پوسته ذهنيِ تماشاگرِ حتي لائيک تَرَک برندارد، دست کم نسبت به شخصيتِ قهرمانِ قديس سمپات خواهد شد.
رنجي که مسيح در کوره راه جُلجتا تحمل کرد، تنها با تصوير شکنجه خشونت باري که در «مصائب مسيح»(مل گيبسون) ديده ايم، قابل دريافت است؛ تصويري بي رحمانه که تماشاگر را به حقانيت عيسي در مسير نبوتش، معتقد و از همين منظر او را با شخصيت قهرمان اثر همدل مي سازد.
در نسخه هاي هنرمندانه تر از زندگي عيسي(ع) ـ مثلا «انجيل به روايت متي» ساخته پير پائولو پازوليني ـ خطابه هاي روشنفکرانه او و ارتباط بي واسطه اش با مردم، تاثير کلام او را حتي از مواعظ کشيشيان مسيحي قوي تر و موثرتر مي نماياند. شگفت آن که بدانيم پازوليني يک مارکسيست دو آتشه بود و اساسا به دين اعتقادي نداشت. اين قدرت سينماست و جهان مسيحيت اين را به خوبي دريافته است.
چه بپذيريم و چه مقابله کنيم، مدرنيته، روزگارظفرمندي تصوير بر کلام است؛ هزاران شبکه ي ماهواره اي که هر دم تصاويري رنگ به رنگ در ديدگان تماشاگران جهان مي نشاند، دستاوردهاي نو به نوي تکنولوژيک در عرصه هاي گونه گون بصري، همه و همه حاکي از آن است که ؛ چشم حق است و يقين اش حاصل است.
ب / همه حجت مسلماني ما کربلاست! کيست که حسين بي علي(ع) و يارانش را قهرمانِ بي ترديد سينماي اسطوره ايِ داستان پرداز نداند. ارزشهاي آرمانخواهانه و ديني امام و يارانش يک سو؛ آنچه که آنها را شخصيتي جذاب و بي بديل براي سينما مي نماياندکنشِ قهرمانانه شان در مصافي نابرابر است؛ رويارويي هفتاد و اندي پياده و سواره با لشکري چندهزار نفره و تا بن دندان مسلح! انتخابِ شجاعانه ي مرگي از پيش پيدا!
قوالان و نقالان و مداحان در سوگِ روز واقعه فراوان گفته اند و بسيار چشم ها را گريان و دلها را نالان کرده اند. دست و دهانشان مريزاد!
سينماي ايران اما با همه تلاش هاي پراکنده و گاه موفق اش در تصويرسازي عين به عين از اين فاجعه انساني، تاکنون خاموش بود. براي نخستين باراحمد رضا درويش دل به درياي کربلا مي زند و با نمايش تصوير ابوفاضل(س) و رنجي که بر او در نينوا رفت، شوري غريب و شگفت در سينماي ديني ايران مي افشاند. درويش اين بار نه فقط گوش ها، که چشم ها را به ضيافتِ شهادتِ قهرماناني فرا مي خواند که مردانه پاي آرمان خويش زانو زدند.
درويش يک تکنسين حرفه اي سينماي ايران است که تبحرش در به کارگيري از امکانات سينما را پيشتر به خوبي نشان داده، اينجااما در «رستاخيز» تکنيک و توانمندي او با آرمان هاي ديني اش يکي شده و نتيجه اي درخور براي سينماي ايرانِ اسلامي به بار آورده؛ رستاخيزِ درويش، کربلا راـ پس از هزار و چهار صد سال ـ برابر چشمان مسلمانان باز مي گسترد. کيست که با تماشاي اين تصاويرِ يکه از عشق و مردانگي و شهادت، ساکت بماند و به شور و هيجان در نيايد؟ کيست که ارزشِ تصاوير بازساخته ي کربلا و نمايش بي واسطه ي قهرمانان آن را در تاثير گذاري بر روح و جانِ بيننده عاشقِ حسينِ علي کتمان کند؟
در سالن نمايش رستاخيز در روزهاي جشنواره فيلم فجر، هنگام که ابوفاضل(س) شجاعانه به فرات مي زند تا براي تشنگان کربلا، آبي فراهم آورد و هنگام که تيرهاي بلا از اين و آن سو بر تن اش مي نشينند، صداي گريه و همهمه ي خفه کساني را ازاين سو و آن سو مي شنيدم. چراغ هاي سالن که روشن شد، دريافتم اشتباه نکردم. اين مردم به روضه تصويري امام حسين و يارانش آمده بودند. پرده خواني و نقالي و مداحي، امروز جاي خود را به سينما داده است.
يک ساعت پاياني رستاخيز، اگر نگويم برتراز هزاران ساعت مداحيِ عاشقان کربلاست، که بي ترديد با آن برابراست؛
چشم حق است و يقين اش حاصل است.
[درباره فیلم رستاخیز]
[مجموعه مطالب درباره فیلم رستاخیز را اینجا بخوانید]
حکايت دوم : سرزمين کهن
حکايت سرزمين کهن حکايت غريبي است. من به گونه اي غيرمستقيم در جريان اين پروژه ده ساله بوده ام؛ از زماني که نام اش «در کاسه هاي سفالي» بود تا بعدتر که به «سرزمين نجيب زادگان» رسيد و اين اواخر «سرزمين کهن» نام گرفت! چه از گفتگو با نويسنده نجيب و بي حاشيه اش، چه شنيده هايم از تهيه کننده اول اين مجموعه عظيم و چه بعدتر ديده هايم از شرايط رنج بار تهيه کننده دوم!
خوب مي دانم در طول اين سالها چه مميزي سفت و سختي براين مجموعه اعمال شده؛ چندين و چند ناظرکيفي و مشاور تاريخي و کارشناسان سياسي و غيرسياسي براين کارگماره شده و هر کدامشان به فراخور، خواسته ها، تحليل ها و مستندات شان را به نويسنده تحميل کرده اند. نويسنده اي که تاريخ معاصر را به خوبي مي شناخت و به اندازه کافي دراين زمينه تحقيق کرده بود.
بااين همه و پيش از آغاز نمايش تلويزيوني، موج جديدي از اصلاحات و حذفيات آغاز شد. مجموعه به گونه اي قلع و قمع شد که برخي ازارتباط هاي داستاني از هم گسيخت و تصوير واقعي شخصيت ها مخدوش شد. حذفيات تازه، فقط تغييردر حوزه گفتگوها نبود بلکه حذف کامل سکانس ها و موقعيت هاي داستاني را نيز در بر گرفت؛ به گونه اي که شش قسمت اول مجموعه براي پخش به چهار قسمت تقليل پيدا کرد.
ممکن است بپرسيد طرح اين مسائل چه ربطي به من دارد که نه سر پيازم و نه ته پياز! از پيش پيداست؛ سازندگان اين مجموعه و حتي برخي از مديران مربوطه(که يکي شان به ناحق از کار برکنار شد)، از دوستان من بوده و هستند. چگونه مي توانم درد و رنج دوستان سازنده ام را ببينم که غرق در انبوه بدهي به عوامل، در کمال نجابت خاموشند و حاضر شده اند گناه مديران ارشد سازمان را به گردن گيرند تا همهمه فروخوابد و گرد و غبار بنشيند. اين شتري ست که ممکن است روزي درِ خانه من هم بخوابد!
همه مي دانند و بر کسي پوشيده نيست؛ ساخت آثار سينمايي و تلويزيوني در کشورمان گذراز هفت خوان است؛ چندين و چند ناظر کيفي و مشاور و کارشناس و روانشناس و تاريخدان و سياستمدار و ايدئولوگ از «ب» ي بسم الله گرفته تا «تا» ي تمّت متن و فيلم ساخته شده را مي خوانند و مي بينند؛ به ويژه متون و آثار تاريخي و مذهبي را. اکنون که قومي اصيل و نجيب به فرياد آمده اند و بخشي از فيلم را توهين به خود و مردم خود مي دانند، پس اين خيلِ کارشناسان و محققان و ناظران کجايند و چه مي کنند؟ چرا آنها تيتر نمي شوند؟ چرا کسي براي هزينه اي که بابت فقدان يک مديريت کارآمد در مرحله نظارت، حيف و ميل شده، پاسخگو نيست؟ چرا همه کاسه هاي سفالي و کوزه هاي مسي بر سرِ سازندگان اين سرزمين نجيب و کهن مي شکند و خرد مي شود؟ شما را به خدا! ديواري از ديوار اينان که هنوز در چنبره سِفت و محکم و تمام ناشدنيِ چک و قرض و بدهي به اين و آن دست و پا مي زنند، نيافته ايد؟
ذکراين نکته نيز در نقد رفتار هيجاني هموطنان عزيز بختياري اهميت دارد که بدانيم؛ اگراندکي صبوري پيشه مي شد و تا انتها اين داستان را دنبال مي کرديم، به روشني در مي يافتيم قهرمان نخست اين مجموعه (رهي؛ با بازي شهاب حسيني)، خود يک بختياري اصيل و يک ايراني آزاده است که از منظر او اين داستان مرور مي شد. رهي ِاصالتا بختياري همچون نخ تسبيح، از همه حوادث داستاني اين مجموعه گذر مي کرد و ناظر و راوي تاريخ پر فراز و نشيب اين کشور نجيب و کهن بود.
ما که مي دانيم، ديگران هم بدانند؛ دعوا در سرزميني ديگر و بينِ کسان ديگر است! اگر مشکلي با گردانندگان سيماست، چرا گردنِ از موي باريکتر تهيه کننده و کارگردان و نويسنده مجموعه سرزمينِ نجيب زادگانِ ديروز (و سرزمينِ کهنِ امروز) بايد زير گيوتين برود؟ سازندگاني که همچون ديگر عوامل اين مجموعه، به دليل بي پولي بي وقفه ي سازمان ـ که گويي تمامي ندارد ـ شرمگين زن و فرزند خود اَند؛ آن هم در عيدي که پيش روست!
خدا آخر و عاقبت همه ما را به خير گرداند!
مرجع : بانی فیلم