واسطه بین ما و پیغمبر صلوات الله علیه، اهل بیت علیهم السلام هستند و واسطه بین پیغمبر و خدا حضرت زهراست.
جشن میلاد حضرت صدیقه طاهره(س) با حضور جمع زیادی از مشتاقان اهل بیت(ع) شب گذشته در بیت الزهرا(س) برگزار شد.
در این مراسم حجت الاسلام عدالتی سخنرانی کرد و در ادامه حاج عزیز اسماعیلی، حاج محمد نقویان، حاج ابوالفضل بختیاری و حاج منصور ارضی به مدیحه سرایی و مولودی خوانی پرداختند.
در ادامه نکاتی از سخنرانی حجت الاسلام عدالتی را بخوانید:
* مراسم خواستگاری امیرالمومنین علیه السلام از حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها طبق نقل شیعه ۵ سال بعد از اسلام بوده است، که امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند: شبی که شب چهلم بود، پیغمبر صلوات الله علیه وقت افطار هر شب می گفتند برو و در را باز بگذار تا هر کس می خواهد بیاید افطار کند، ولی آن شب چهلم گفت برو در را ببند، هیچ کس نیاید، افطار مرا جبرئیل می آورد. جبرئیل افطار را آورد: که همان سیب بود، انگور بود، خرما بود، از بهشت، از جانب خدا.
*در روایت است، وقتی جبرئیل غذا آورد، آب گوارا را هم آورد، پیغمبر خورد و جبرئیل آب بر روی دستان پیغمبر ریخت، میکائیل شست دست پیغمبر را، گفت: یا رسول الله، اجازه بدهید ما دستتان را بشوئیم، افتخار شستن دستتان را به من بدهید. اسرافیل حوله بهشتی آورد و دست ایشان را خشک کرد.
* داریم که پیامبر اکرم صلوات الله علیه می فرمایند: هر وقت دلم هوای بهشت را می کرد، سینه زهرا را می بوسیدم، باید گفت که این بهشت است که بوی زهرا سلام الله علیها را می دهد، نه زهرا بوی بهشت را.
* امام باقر علیه السلام فرمودند: مقام مادر ما حضرت زهرا، واجب بر تمام موجودات است.
* امام صادق علیه السلام فرمودند: او صدیقه پر شکوهی است و از قرن های پیشین همه بر محور ولایت مادر ما زهرا می گردند.
* واسطه بین ما و پیغمبر صلوات الله علیه، اهل بیت علیهم السلام هستند و واسطه بین پیغمبر و خدا حضرت زهراست.
بعد از سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین عدالتی، و مداحی حاج عزیز اسماعیلی، حاج محمد نقویان و حاج ابوالفضل بختیاری، حاج منصور ارضی صحبت هایی در مورد شخصیت حضرت زهرا(س) داشتند، که می توانید گزیده ای از سخنان ایشان را در ادامه بخوانید:
* به راستی ظرف رحمت خدا، فاطمه(س) است؛ اگر چه پسرش رحمت الله الواسعه است.
* هیچ کس در عالم از حضرت فاطمه غیر رحمت نمی بیند، حتی آنهائی که دشمن حربی اش بودند، حضرت با آنها از در رحمت حرف زد منتها آنها پذیرا نبودند و نقمت خدا بر آنها نازل شد.
* خود رحمت خداست که امشب من و شما جمع شدیم، آن هم برای اینکه هدایت پیدا کنیم، بی بی دو عالم زحمت کشیده است، تا ما به این جا رسیدیم. و بازهم دست از این تلاشش بر نمی دارد.
* حضرت باقر علیه السلام می فرمایند: حضرت در در قیامت می آید و همه آنهائی که ذره ای از محبت بی بی را دارند، را پیدا می کند و جدا می کند. می آید مانند مرغ که دانه از بین سنگ ها پیدا می کند، دوستانش را پیدا می کند.
اشعار خوانده شده توسط حاج منصور ارضی:این عشق که پیدا شدنش دست خودم نیست
باطبع که شیدا شدنش دست خودم نیست
جا کرده به دل پا شدنش دست خودم نیست
شامی است که یلدا شدنش دست خودم نیست
از دست من این می رسد آواز بخوانم
از شوق شکوه شب پرواز بخوانم
حال من و امثال مرا کیست بفهمد
نقص رطب کال مرا کیست بفهمد
تعبیر شب فال مرا کیست بفهمد
خاکستری بال مرا کیست بفهمد
از بس پی یا فاطمه یا فاطمه رفتیم
دور و بر او کسوت پروانه گرفتیم
هرچند ثواب سخن از فاطمه کم نیست
وصف کمی از فاطمه هم کار قلم نیست
رفتن به سوی منزل او کار قدم نیست
این سیل نمایان شده جز قطره و نم نیست
الله که توصیف نشد با لب و ابرو
زهرا که عیان نیست به جز بر علی و هو
زهرا نمک آب و گل احسن رب است
زهرا همه جا میسره تا میمنه رب است
زهرا سر سجادۀ خود یک تنه رب است
حرفی که زدم مطمئناً گردن رب است
این کیست که می شاید از او رب شده باشد
یک چشمه از او حضرت زینب شده باشد
ای آینهء دیدهء مرآتی معراج
حسن سحر پیر خراباتی معراج
خوش طعم ترین سیب ملاقاتی معراج
ای دخترک احمد و سوغاتی معراج
پس چله نشینی پدر داد نتیجه
از بوی خوشت بود که افتاد خدیجه
بالا بنشین و به همه حکم بران و
پیغام خدا را به خلائق برسان و
گهگاه به این سائل مسکین بده راه و
گهگاه کمی چادر خود را بتکان و
بفرست نسیمی که هلاکیم ز گرما
محتاج نگاهیم خودت چاره بفرما
من منتظرم دست به دستاس بگیری
نان پخت کنی تیرگی از ناس بگیری
محشر کنی از خاک هم الماس بگیری
دست همه را با یَدِ عباس بگیری
مدیون توام عاشق گندم شدنم را
در محشر کبریِ شما گم شدنم را
هر چند که صد حوزهء علمیه بنالند
در وصف کمالات تو خانم همه لالند
در شوق اذان تو همه شهر بلالند
از شعر تو خواندن همه دنبال کمالند
خرجیِ گلو را بده تا ای عمة الله
یاد تو کنم وقت علیاً ولی الله
ای آنکه خدا برده ز تو رجس و پلیدی
این طشت و گلیم و قدحت چند خریدی
چه رخت و لباس نو و چه شال سپیدی
در راه زنی سائل و مسکین تو ندیدی
دیدیم فقیر است و به دنبال لباس است
گفتیم فقط پیش تو اینگونه کرم هست
اذنی بده سلمان شوم و مال تو باشم
راهم بده در خانه کمک حال تو باشم
روزی خور هر روز و مه و سال تو باشم
با پرچم یا فاطمه دنبال تو باشم
پس تربیتم با تو و آقا شدن از من
دستان دعا از تو منا شدن از من
زینب ز تو آموخته جارو زدنش را
چادر به سری را گره بر رو زدنش را
هنگام بلا تکیه به پهلو زدنش را
در معرکه ها دست به گیسو زدنش را
ای وای از آن روز که غم مرز ندارد
یک شهر به جز چشم و دل هرز ندارد