عصر شعر امام هادی(ع) در نمایشگاه کتاب برگزار شد

مجمع شاعران اهل بیت , 15 ارديبهشت 1393 ساعت 13:21

عصر شعر امام هادی (ع) به مناسبت سالروز شهادت آن حضرت بعد از ظهر شنبه 13 اردیبهشت با حضور شاعرانی چون علیر‌ضا قزوه، علی داوودی، محمد مهدی سیار و عبدالرحیم سعیدی‌راد و شیخ رضا جعفری و دیگر شاعران در نمایشگاه کتاب سالن یاس برگزار شد.


عصر شعر امام هادی (ع) به مناسبت سالروز شهادت آن حضرت بعد از ظهر شنبه ۱۳ اردیبهشت با حضور شاعرانی چون علیر‌ضا قزوه، علی داوودی، محمد مهدی سیار ، عبدالرحیم سعیدی‌راد و شیخ رضا جعفری و دیگر شاعران آیینی در نمایشگاه کتاب سالن یاس برگزار شد.

در ادامه بخش هایی از اشعار خوانده شد در این جلسه منتشر می شود :

شده ام بر آن که پری زنم به هوات یا علی النقی
سفری کنم و سری زنم به سرات یا علی النقی
به هوات تازه کنم نفس، به سرات آیم از این قفس
برسم به مأمن آسمان رهات یا علی النقی
هله ای قلم تو شروع کن، ز درون درآ و طلوع کن
بنویس سردر مشق های سیات یا علی النقی
بنویس دست مِداحتم نرسد به عرش فضائلت
شود آبهای جهان اگر که دوات یا علی النقی
بنویس اوج کدام دم، برسد به وسعت آن قلم
که دمیده جامعه ای بدان جلوات یا علی النقی
تو همان تجلّی ایزدی، که به شکل بنده درآمدی
و سروده ای غزل از زبان خدات یا علی النقی
و به استناد زیارتت، تو و اهل بیت نبوتت
شده اید رب جلی ولی به صفات یا علی النقی
ز عدم وجود درست کن، ز نبود بود درست کن
و به شیر جان بده با مسیح نگات یا علی النقی
منم آشنای قدیم تو، ز دیار عبدالعظیم تو
که سلام میدهمت به شوق لقات یا علی النقی
نبود به بودن تو غمم،بخداکه حر جهنمم
که گرفته ام به ولات برگ برات یا علی النقی
بگذار کعبه ی سامرا، قدمی طواف کنم
سر خویش را بزنم به کوی منات یا علی النقی

محمد بیابانی


شور تو، روح مرا منزل به منزل می برد
کشتی افتاده در گِل را به ساحل می برد

مرد صحرایی و با تو شوق باران هم سفر
بوی بارانت مرا منزل به منزل می برد

عاقل و دیوانه محکومند، آری چشم تو
هم ز مجنون می برد دل، هم زِ عاقل می برد

«اهل بیت نور» هستید، «آسمان وحی» ، ها....!
«جامعه» ما را به شرح این فضائل می برد

ای حبیب غربت تو حضرت عبدالعظیم(ع)
شهر ری با اذن تو از کربلا دل می برد

مجلسی که یاد شام انداخت اندوه تو را
گاه سوی طشت و گاهی سوی محمل می برد

کربلا ، ظهر عطش، گودال سرخ قتلگاه
اشکهایت عشق را تا آن مراحل می برد

فاطمه نانی زاد


شعر خواندی و استوار ترین ، کاخ های ستم خراب شدند
دست بردی به چشمه زمزم ، آب های جهان شراب شدند
پلک باز تمام پنجره ها ، روز ها با تو خیره حرف زدند
شب ولی سرد بود ، پس ناچار ، چشم بستند و گرم خواب شدند
آسمان راه خویش را گم کرد ، ماه در چشم شب تلاطم کرد
ابر های سیاه با گریه ، خیره در چشم آفتاب شدند
تو خلیلی که زیر پاهایت ، قفس شیر ها گلستان شد
دست آخر هم از خجالت تو ، شیرها قطره قطره آب شدند
ای نگاهت شفای بیماران ، ای امام صداقت و باران
تو دعا کردی و گنه کاران ، با خدا پاک بی حساب شدند
ساحران را به خاک افکندی ، بارها مثل حضرت موسی
بعد هم دور گردن آنها ، مارها یک به یک طناب شدند
خواب مسموم معتمد ها را ، زلف آشفته ات پریشان کرد
آسمان رعد و برق زد یعنی ، اشک های تو مستجاب شدند

میثم داودی


باز تاریخ غم ورق میخورد در هجوم پلید طوفانها
کاش دستی زغیب می آمد به هواداری پریشانها
کنگره کنگره دخیلت من گره کار بسته را وا کن
پاکی نام توست مرهم من جای هرچه دوا و درمانها
تو کریمی و عادتت احسان ما گدایان سامرا هستیم
دست مارا بگیر وراهی کن با مناجات جامعه خوانها
امر تو رشد...آرزومندم سخنت نور... سرد و تاریکم
نام تو آمد و خودم دیدم گل دمیده میان گلدانها
از غمت همچو شمع میگریند داغدار نگاه معصومت
اشکهای فرشته ها جاری جای باران به روی ایوانها
زهر داغ تو را چشیدم من اشک در اشک میچکیدم من
آه این روضه را شنیدم من...شام و بزم شراب شیطانها

فاطمه بیرامی


اي هدايتگر تاريخ به نامت سوگند
دل ما سوختگان سوخته از ياد شماست
داغ ، آتش زده ما را و ازين حنجره ها
اين خروشي كه بجوش آمده فرياد شماست
هر چه نور است در اين وادی ظلمت ، بي شك
هر چه عشق است از اين خانه روایت شده است
هر كسي چشم به اين خانه و راهش دارد
به سوي منزل مقصود هدايت شده است
اي مسيحا دمِ اعجاز امام هادي
بادلم همره و همراز امام هادي
نام تو ورد زبانم شده اي معنی عشق
دم ، تو و بازدمم باز امام هادي
شعر من از تو اگر گفت سعادت دارد
در حريم كلمات تو اقامت دارد
به تو امروز نه ، عمريست ارادت دارد
ميل ديدار تو و شوق زيارت دارد
هرکس از نام دلارای تو رو گردان است
بر خود و عاقبتش ظلم روا می دارد
هر كسي با تو در افتد به هدايت سوگند
عرض خود مي برد و زحمت ما می دارد

سید حسن مبارز


هیزم که نبود استخوان بردارند...
تا بلکه از این تنور نان بردارند ...
این قوم بعید است که با حرف حساب ...
دست از سر سامرایتان بر دارند

شیعه آن است که از زندگی اش سیر شود
نام مولایش اگر آید و تحقیر شود
شیعه آن نیست که با کفر مدارا بکند
"یا علی" می طلبد دست به شمشیر شود
هرکه گول متوکل شدنش را خورده
بفرستید جهنم غل و زنجیر شود
خبر از هیبت نام تو ندارند این ها
جوجه شاهین عددی نیست، بگو شیر شود
هر کسی ذم تو گوید لعن الله علیه
تا ابد باد که مستوجب تکفیر شود
کفر پیداست برای تو چه خوابی دیده است
ولی این خواب محال است که تعبیر شود
تا به کی دفن شود بغض فرو خفته ی ما؟
وقت آن است گلوها پر تکبیر شود
سامرای تو دری رو به بهشت است و دلم
پای این در متولد شده تا پیر شود
سفره ی عشق که پهن است، بگو بسم الله
لقمه ای هر که از آن خورده نمک گیر شود
***
پسرش را پسری هست، آهای ای شیعه
میهمان جمعه می آید، نکند دیر شود!؟

فرید فردوسی


و چند بیت از شعر اخر این برنامه:

بی عشق تو مسیر سعادت نداشتیم
بی نام تو دلیل هدایت نداشتیم
مثل گدای خسته ی تنهای سامرا
ما جز به دستهای تو عادت نداشتیم
شکر خدا که حضرت عبدالعظیم بود
از تو اگر نبود روایت نداشتیم
غربت حوالی حرمت پرسه می زند
ما را ببخش اذن زیارت نداشتیم
ساده الولاة ویاقادة الأهداه یا
عشقت اگر نبود ولایت نداشتیم

بشری صالحیان


کد مطلب: 18423

آدرس مطلب: https://www.armaneheyat.ir/news/18423/عصر-شعر-امام-هادی-ع-نمایشگاه-کتاب-برگزار

آرمان هیأت
  https://www.armaneheyat.ir