گفتگو با مدیر کل تبلیغات اسلامی استان بوشهر

در مداحی ها عقلانیت باید حرف اول را بزند نه احساسات

6 تير 1387 ساعت 18:11

مدیر کل تبلیغات اسلامی استان بوشهر با تاکید بر استفاده از عقلانیت در مداحی ها و تبلیغات دینی گفت: تبلیغات دینی زمانی تاثیر ریشه دار و عمیق خواهد گذاشت که عنضری عقلانی ضمانتش را بر عهده بگیرد.


حجت الاسلام نعمت اللهی شوخ طبع و پر انرژی است؛ از آن چهره های جنوبی که وقتی به آنها عادت می کنی انگار آشنای قدیمی ات بوده اند. از جمله مدیر کل هایی است که موضوعات کاری اش را به شکل علمی و تحقیقی پیگیری و اجرایی می کند.
یک مخاطب یا مصاحبه گر اگر قصد داشت باشد او را نقد علمی کند و یا با وی چالشی داشته باشد از پاسخ های کلی و یک جانبه کلافه نمی شود.
از آن دسته مدیرانی نیست که فقط به ارائه آمار عملکردهای کمی می پردازند؛ به واسطه آنکه کتاب می خواند و تجربه طولانی تدریس در دانشگاه را دارد مخاطبان جوان جامعه تبلیغات دینی را خوب می شناسد؛ از وارد شدن در هیچ بحثی ابا ندارد و نقاط ضعف و قوت خود و مجموعه اش را خوب می شناسد.

* ضمن ارائه تعریفی از فرهنگ، فرمایید فرهنگ دینی چه جایگاهی در استان بوشهر دارد و اداره کل تبلیغات اسلامی بوشهر چه تلاشی کرده است تا فرهنگ دینی در این استان گشترش پیدا کند؟
فرهنگ مقوله ای است که از دیرباز جزء دغدغه های مهم جوامع بشری بوده و همیشه هم مورد ارزیابی و بررسی و مطالعه قرار گرفته است. اصحاب فرهنگ و کسانی که صاحت رأی و اندیشه هستند برای فرهنگ تعاریف مختلفی ارائه داده اند؛ البته می دانید که هیچ تعریفی مانع و جامع و عاری از عیوب نیست و حتما یکسری اشکال به آن تعریف وارد است، اما قدر مطلق و جامعی را که برای فرهنگ مطرح می کنیم معمولا می شود برای همه تعاریف در نظر گرفت.
یک تعریف از فرهنگ این است: مجموعه فعالیت هایی است که بشر (به تعبیر امروز) دربخش نرم افزاری انجام می دهد؛ همان طور که فعالیت های سخت افزاری بشر ار در طول تاریخ، تمدن نام نهاده اند. مثل: ساخت و سازها، مساجد، بناها، باورها، اتفاقاات و حقوق و ارزش هایی است که در یک جامعه وجود دارد و زمان هم به گونه ای جزوی از آن است.
در یک تعریف دقیق تر و علمی تر فرهنگ را به معنای یک مجموعه درهم تنیده که یک هدف مشخص را دنبال می کند، معرفی می کنند؛ مجموعه ای که کلیات در آن لحاظ می شود و این کلی نگری باید در تعریف فرهنگ حضور داشته باشد. بنابراین باید از جزئی نگری فارغ شد و به کلیات پرداخت ، ‌پس فرهنگ مجموعه ای است در هم تنید که از هم جدا نمی شود. به عنوان مثال زبان به عنوان یکی از شاخصه های مهم فرهنگ یک جامعه بر روی سایر شاخصه فرهنگ تاثیر گذار است.
در رشد و بالندگی هم موثر است حتی آواها و لهجه ها هم می تواند در شکل گیری فرهنگی جامعه موثرباشد. بنابراین اگر بخواهیم یک تعریف دقیق و جامع و علمی از فرهنگ داشته باشیم باید بگویم یک مجموعه درهم تنیده و هدفمند است که یک هدف متعالی را دنبال می کند.
به تبع همین قضیه، فرهنگ و در آن فضای دینی قرار می گیرد یک معنای دیگری به خودش می گیرد و می شود فرهنگ دینی، فرهنگ دینی یعنی فرهنگی که مجموعه ای از آداب و سنن و اندیشه ها و تفکرات و همه آنچه را که مربوط به فرد است در خودش جای می دهد.
فرهنگ دینی مجموعه ای است از تمام آمیزه های انبیاء الهی که از آسمان گرفته اند و به زمینیان عرضه کرده اند؛ لیکن جوامع مختلف بر داشت های خاص خود را از آن داشته اند و در مسیری تکاملی سیر کرده و رفته رفته به یک نقطه مطلوب رسیده که فرهنگ دینی را شکل داده است.
اگر با دیدی دقیق تر به فرهنگ دینی بنگریم معنای آن قدری وسیع تر می شود و می تواند حتی سایر بخش های فرهنگی را هم شامل شود؛ ما معتقدیم در فرهنگ دینی ارتباط بین ملک و ملکوت بر قراراست.
در تعریف هنر دینی نیز گفته اند که رسالتش ایجاد ارتباط بین ملک و ملکوت است و انسان فرهنگ دوست و هنرمند ضلع سوم مثلث ملک و ملکوت است؛ اگر فرهنگ و هنر دینی را به شکل خاص و فرهنگ را به شکل عام تصویر کنیم به یک مثلث می رسیم که یک ضلع آن ملک است که خاکیان اند و ضلع دیگرش که ملکوت است که افلاکیان اند و ضلع سومش هنرمندانند.
آنچه در فرهنگ دینی وجه غالب و برجسته و شاخص دارد عنصری معنوی است. پس ما باید فرهنگ دینی را اینگونه معنا کنیم:
فرهنگ دینی را به معنای نمادهای دینی معرفی نکنیم؛ همان گونه که هنر دینی را با نمادهای دینی نباید معرفی کرد. (به عتقاد بنده) نماز و روزه نمادی از فرهنگ دینی است اما آیا همه فرهنگ دینی این نمازها و روزه هاست؟ مسلما اینگونه نیست؛ اگر ما یک مقدار وسیع تر به این مقوله بنگریم و در تعریف فرهنگ و هنر دینی، آن عنصر معنوی را لحاظ کنیم، اهمیت فرهنگ دینی را بیشتر درک خواهیم کرد.
اجازه دهید من این اهمیت را از یک زاویه دیگر مورد بررسی قرار دهم و آن این است که فضایی که الان خصوصاً بعد از انقلاب به وجود آمده محصول چیست؟‌ اینکه ما می گوییم انقلاب اسلامی دین و فرهنگ دینی را احیا کرد، هنر دینی را احیا کرد، امام خمینی(ره) این هنر را داشت، به چه معنا است؟ ابتدا باید مقداری بازگشت جزئی به قبل داشته باشیم.
در نیمه دوم قرن 14 میلادی اتفاقی در دنیای غرب می افتد تحت عنوان جریان اصلاح دینی و شخصیت هایی مثل مارتین لوتر در راس این جریان قرار می گیرند، نتیجه سختگیری های کلیسا در قرون وسطی این می شود که بین ارباب دین، اصحاب و علمای دین و مردم فاصله ایجاد می شود و مردم خصوصا طبقه و فرهیخته جامعه به سختگیری های کلیسا واکنش نشان می دهند، این واکنش سبب می شود که اندیشمندان حرکتی تحت عنوان نهضت پروتستانتیزم شکل دهند.
پروتستانتیزم حرکتی بود تحت عنوان جنبش اصلاح طلبی دینی که در ابتدا خوب جواب داد و و تاثیر خوبی را به جای گذاشت ولی به انحراف کشیده شد؛ بعد از این جریان بود که رنسانس اتفاق افتاد.
رنسانس یک حرکت فرهنگی بود، مشخصا از فضای فرهنگی شروع شد و به طور خاص از فضای هنر و به طور اخص در مجسمه سازی و نقاشی ظهور پیدا کرد؛ این اعتراضات بعدها به سایر حوزه ها نیز سرایت کرد و روی آن تاثیر گذاشت و بالاخره محصول آن شد انقلاب صنعتی و جریان هایی به وجود آمد مثل علم مداری،تجربه گرایی، اومانیسم، کمونیسم و ... که پشت سر هم آمدند ولی نتوانستند آن بخش گمشده آدمی را که معنویت بود پوشش دهند و نتیجه اش این شد که غرب به یک بحران فرهنگی و معنوی در فضای دینی رسید و این فضاها هدایت شده به انحراف کشیده شد.
نتیجه چنین تحولاتی در قرن 18 میلادی لیبرالیسم است که چیزی را از دین باقی نمی گذاردو به سمتی می رود که سکولاریسم همه فضای دنیای غرب را در می نوردد؛ اندیشه سکولار در غرب تنها منادی جدایی دین از حکومت نیست بلکه در پی جدایی دین از عقل است.

* آیا به نظر شما وضعیت با توجه به موقعیتی که کلیسا و سران مسیحیت در قرون وسطی ایجاد کرده بودند قابل اجتناب بود؟
‌اصلا، چون کلیسا بد عمل کرده بودآنقدر آموزه های دینی را بد به خورد مردم داده بود که دین ابزار و وسیله شده بود؛ فرهنگ، غیر از این هم نباید داشت؛ لذا جلوی این تحول را نمی شد گرفت و نتیجه اش آن اتفاقاتی بود که در طول چند قرن به وقوع پیوست ومانند سیلی همه چیز را برد.

* این شرایط چگونه با اوضاع امروز جامعه و زمانه ما مرتبط می شود؟
الان ما در شرایطی هستیم که میراث دنیای غرب فضای جوامع بشری را در برگرفته است؛ زمانی صحبت از نظریه دهکده جهانی بود و امروز من معتقد به جیب جهانی هستم.
الان این موبایل دست شما است و دارید عکس مرا می گیرید و صحبتم را ضبط می کنید و اگر این امکان را داشته باشید که به اینترنت وصل باشید اطلاعات روز دنیا را به دست می آورید و با همه این ها در ارتباط هستید.
در چنین فضای آلوده ای، امکانات نوی پا به عرصه گذاشت و در کنارش مشکلاتی درست شد، اما کارهایی که دنیای غرب انجام داد (اگر خوشبختانه حرف بزنیم) نیمی از نیازهای آدمی را که نیمه مادیش است پوشش داد؛ مثل: رفاه تجمل، هواپیما، آسانسور، اتومبیل و ... در واقع انقلاب صنعتی با ماشین بخار شروع شد و امروز تجملات و رفاه را در زندگی مان مشاهده می کنیم. اما در تاریخ جدید غرب به نیمه معنوی گمشده آدمی در هیاهوی این فراز و نشیب هایی که در تاریخ وجود آمد، بی توجهی شد؛ این نیاز ضروری انسان در واقع از بین رفت و نابود شد و چیزی باقی نماند.
اما انقلاب اسلامی چه کرد؟ انقلاب اسلامی ایران این فضا را شکست. این انقلاب ربط بین ملک و ملکوت را مجدداً تعریف کرد؛ ما امروز در فضایی تنفس می کنیم که جامعه ما با شعار دین و معنویت را در عرصه حیات سیاسی و اجتماعی به عنوان یک پارادایم بین المللی مطرح کرده است. اکنون دنیا ما را رصد می کند و می خواهند بییند که در این شرایط چه می کنیم و چه خواهیم کرد و آیا الگوی دین می تواند الگوی موفقی در دنیای امروز باشد؟
اینجاست که وظیفه حساس می شود، اینجاست که فرهنگ دینی را بسته یا باز تعریف کردن، نتایج خود را نشان مید هد؛ امروز اگر به مقوله فرهنگ دینی یک نگاه بسته داشته باشیم نمی توانیم یک الگوی مناسب را در دنیا مطرح کنیم.
من دیدگاه فرهنگی خودم را مطرح می کنم، این سیر تاریخی را عرض کردم که شما بدانید ما در چه شرایطی هستیم؛ امروز ما نمی توانیم فرهنگمان را با یک نماد فرهنگ دینی معرفی بکنیم. اگر بخواهیم در این فضای بسته حرکت کنیم چیزی برای معرفی به دنیا نداریم؛ این کار را گذشتگان انجام دادند اما جوابی نداد.
از نظر بنده امروز اگر عنصر معنوی در فعالیت های فرهنگی نماد پیدا کند، می شود آن را فرهنگ دینی نامید و وقتی هم که عنصر مادی(آن هم به شکل منفی نه مثبت) ظهور پیدا کند آن فرهنگ غیر دینی خواهد بود.
هر فعالیتی که عنصر معنویت در این بارز بود در ردیف فرهنگ دینی قرار خواهد داشت، چون دین غیر از این پیامی ندارد؛ همه هدف دین این است که معنویت را در جوامع بشری راوج دهد و همه فعالیت های انبیاء و اولیاء براین مبنا بوده که آموزه های آسمانی را دریافت کنند و به بشر ارائه دهند.
به نظر من اگر چنین نگاهی برای ترویج فرهنگ دینی داشته باشیم دستمان بازتر خواهد بود و کلیشه ای عمل نمی کنیم که کار کلیشه ای بدترین نوع فعالیت فرهنگی است.
وقتی فیلمی تولید می شود که فقط نماز خواندن را نشان می دهد آیا واقعاً فیلم دینی است؟ چنین محصولی که فیلم دینی نیست! این کار نه تنها نتیجه مثبتی در بر ندارد بلکه گاهی اوقات نتیجه معکوس می دهد.
من فکر می کنم که باید مقداری کارشناسی تر به این قضایا نگاه کرد تا بتوان آنگونه که باید و شاید به عنوان اصحاب فرهنگ در دنیای امروز حرفی عمیق برای گفتن داشت؛ اگر دچار کلیشه ها شویم و فقط برخی نماد های خاص را به عنوان فرهنگ دینی معرف کنیم موفق نخواهیم بود.
من معتقدم حتی گاهی تاثیر آن بیشتر است؛ مثلا اگر دبیر زبان یا ریاضی دانش آموزان را در سر کلاس دعوت به نماز خواندن بکند به مراتب تاثیرش بیشتر از آن است که یک دبیر دینی و قرآن چنین دعوتی را انجام دهد؛ چون او کارش این است؛ البته منظورم این نیست که دبیر دینی و قرآن نباید چنین دعوتی را انجام دهد، بلکه می خواهم عرض کنم که ظرافت کار چقدر است.

* با توجه به اینکه نظرات شما در رابطه با مسائل فرهنگی خصوصا فرهنگ دینی یک نظریه باز است، طبعاً تعریفتان از تبلیغات فرهنگ دینی هم باید متفاوت باشد؛ بفرمایید تبلیغات دینی باید دارای چه ویژگی هایی باشد که به ضد تبلیغ تبدیل نشود؟
من در تبلیغات دینی یکسری مسائل را به عنوان مسائل اصلی و یکسری دیگر را به عنوان مسائل فرعی قضیه می دانم؛ معتقدم که تبلیغات دینی باید عقل محور باشد.
در تبلیغات دینی عقلانیت باید حرف اول را بزند نه احساسات؛ نگاه من به احساسات به عنوان نمک است (در امر تبلیغ) توجه به احساسات لازم است، اما اگر همه کار بر پایه احساسات باشد تاثیرش زودگذر و غیرماندگار خواهد بود.
امروزه نمونه چنین چیزی را در جامعه می بینم، در بعضی مداحی ها و تبلیغات دینی، افراد جامعه تحت تاثیر قرار می گیرند، اما هیچ عنصری عقلانی از آن پشتیبانی نمی کند. فرد فقط چند دقیقه ای در آن فضا قرار می گیرد و سپس از فضا که خارج شد، تاثیرهم از بین می رود؛ البته نمی خواهم ارزش ذاتی این قضاها را نادیده بگیرم، اما تبلیغات دینی زمانی تاثیر ریشه دار و عمیق خواهد گذاشت که عنصری عقلانی ضمانتش را بر عهده بگیرد و این همان چیزی است که قرآن کریم از ما خواسته و ما را دعوت به عقلانیت کرده است.
«افلا ینظرون الی الإبل کیف خلقت و إلی السماء کیف رفعت و ...» خداوند می فرماید شما با نگاه عقلانی به هستی نگاه کنید و درباره اش بیندیشید.
خمیرمایه تبلیغات دینی در آموزه های دینی عقلانیت است اما متاسفانه ما از آن فاصله گرفته ایم؛ جوان امروز استدلال عقلی می خواهد، اگر شما میخواهید یک آموزه دینی را تبلیغ کنید با چه مکانیز می خواهید آن را به جوان امروز که جوان دیروز نیست بقبولانید.
دیروز پای منبر جوانی می نشست که خطیب با یک داستان که گاهی اوقات با عقل هم جود در نمی آید و ممکن بود اصلا مبنا هم نداشته باشد ذهنش را قانع می کرد اما امروز برای این جوان هزاران سوال وجود دارد؛ وقتی من روحانی منبر می روم از نیم ساعت سخنرانی من ممکن است 20 سوال اساسی در ذهن شنوده ایجاد شود؛ آیا من پاسخی برای این سوالات دارم و آیا مستند و عقلانی حرف زده ام؟
ایدئولوژی مجموعه ارزشها و باورهاست، باورها فضای ذهنی ما را اشغال می کنند و ارزشها فضای بیرونی را به خود اختصاص می دهند؛ ارزشها منطبق برباورها هستند. زمانی که باورها بر عقلانیت استوار باشند ارزشها هم ارزشهای نایی خواهند شد و آن زمان که باورها بر احساسات مبتنی باشند ارزشهای جامعه ارزشهای احساسی و زودگذر خواهند شد.
بنابراین من محوری ترین عنصر در تبلیغات دینی را عقلانیت می دانم و اینکه باید از عناصر عقلانی بهره کافی و وافی را ببریم؛ حالا اینکه با چه متدها و شیوه هایی تبلیغ کنیم، آیا از منبر استفاده کنیم از فضای مجازی یا از it استفاده بکنیم یا هنر یا نوشتن، اینها همگی جزو فروعات بحث قرار می گیرد.
باید ببینیم کدامیک از این روشها در جامعه جواب میدهد؟ امروزه شیوه ها و مدل ها فرق کرده است اما اینکه چه بکنیم مهم است؛ وقتی نهادی مثلا صدا و سیما می خواهد برنامه معارف تولید بکند، گاهی به شوخی به آنها می گویم: شما چه هنری در معارف اسلامی داشتید که من طلبه را از منبر آوردید داخل استودیو! شما که هنری نکردید؛ من تا به حال می رفتم بالای منبر حرف می زدم و حالا آمده ام همان حرف را در استودیو می زنم؛ این که نشد ترویج معارف. شما بروید برنامه معارف اسلامی تولید کنید؛ ارزیابی کنید که درس معارف اسلامی در دانشگاهها چقدر تاثیر گذاربوده است.
بنده 14 سال است که در دانشگاهها معارف تدریس می کنم. دانشجوی کارشناسی ارشد حدود 12 الی 13 واحد دروس معارف را جزو دروس عمومی پاس می کند؛ اما آیا تا به حال ارزیابی کرده ایم که این دروس چقدر بر روی نسل جوان ما تاثیر گذار بوده و بازدهی آن چه میزان بوده است؟ آیا نباید روی متد هایمان تجدید نظر کنیم؟ ما می خواهیم همان شیوه های سنتی را بر روی تکنولوژی روز پیاده کنیم و این همان فروعاتی است که من عرض کردم
ترویج دین باید بر اساس عقلانیت باشد، آن هم عقل درست، نه عقل معیشتی نه عقل ابزاری کانتی که فقط فکر شکم است.
عقل ابزاری دین و آموزه های دینی و تبلیغات دینی را به نفع خودش تفسیر می کند، آنقدر که ابزار بشود برای پوشش دادن زندگی مادی، اما عقل و عقلانیت دینی است که انسان را در مقابل پاسخ گویی مجاب می کند این نوع عقلانیت باید در تبیلغات دینی لحاظ شود.

* آسیب های نماد گرایی و گرایش های احساسی در تبلیغات دینی چه بوده است، چقدر در جامعه ما از این شیوه ها استفاده شد و چرا گرایش ها به این سمت بوده است، این نگرش چه آسیب هایی بر مقوله تبلیغات دینی وارد کرده است؟
جنبه های احساسی در بخشی از تبلیغات دینی به عنوان نمک قضیه لازم و ضروری است؛ نمی توان احساسات را نادیده گرفت و باید هم باشد؛ اما متاسفانه شرایطی که بعضا در جامعه فعلی ما به وجود آمده است، نشان دهنده پاره ای افراط ها در این قضیه است.
من خودم سراغ دارم بعضی از افرادی را که پای همین مجالس نوحه و دعا بوده اند، اما الان اعتقاد به هیچ چیز ندارند؛ وجود جوان سرشار از احساس و عاطفه است؛ برخی از اینگونه مجالس این عشق و احساس را چند صباحی هدایت می کنند، اما چون چنین هدایتی ریشه دار و با پشتوانه نیست، اثرش نیز سریع از بین می رود و همان گفته مولوی می شود که:
عشق هایی کز پی رنگی بود
عشق نبود عاقبت ننگی بود
مثلا چهره ای که از حضرت ابوالفضل(ع) ترسیم می شود و در ادبیات برخی از مداحان به کار می رود سرشار از تاکیدات افراطی بر زیبایی چشم و ابرو بینی و لب است، اما به فضایل ایشان چقدر توجه شده است؟
حضرت ابوالفضل(ع) پدر فضل و کمال است و آنقدر فضل داشته که به این نام مشهور شده است؛ نه به خاطر اینکه پسرش فضل بوده است(که بوده است)؛ وقتی به این همه دانش و فضل و حلم و درایت ایشان پرداخته نمی شود و چهره شان را درآن زاویه معرفی نمی کنند، نتیجه اش این می شود که جوان ما در یک مسیر احساسی حرکت میکند و از دست می رود؛ با فضاهایی آشنا می شود که به گمانش می تواند خلا معنویش را پر کند؛ عرفان های کاذبی رواج پیدا کرده که حقیقتاً هم نمی شود نام عرفان به آنها نهاد؛ مثل یوگا و دیگر عرفان های آسیا شرقی، گاهی جوان ما می رود و رد چنین فضاهایی قرار میگیرد.
الان برخی از واعظان و مداحان را می بینیم که در سخنرانی ها و مداحی ها احساسی حرف می زنند؛ آموزه های دینی و قرآنی به ما گفته اند: هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین، بروید دلیل بیاورید اگر شما راست می گوئید. این پیام قرآن است.
نمی خواهیم تاثیرات مثبت کاربرد احساس و عاطفه را در تبلیغات دینی نادیده بگیرم و انکار کنم، اما عنصر احساسات به چه مقدار باید وجود داشته باشد؟ وقتی همه تبلیغ در یک قالب احساسی بیان می شود و بعد هم هزار و یک شبه در ذهن جوان راه می یابد و پاسخی برایش پیدا نمی کند چه باید کرد؟
دنیای امروز دنیای تبلیغ است؛ بروید سری به سایت های اینترنتی بزنید و ببینید چطور آموزه های دینی ما را به سخره می گیرند؛ گاهی اوقات هم از حرف های خود ما برای این منظور استفاده می کنند که فلان آقا در فلان جا این حرف را زده است؛ از حرف خود ما علیه خودمان استفاده می کند؛ چرا ما باید در این فضا سیر بکنیم.؟
شبکه های ماهواره ای هر روزه مشغول تبلیغ کلیساهای خانگی هستند و یکسری آموزش های دینی را ارائه میدهند؛ آنها آموزه های دینی را با هم مقایسه می کنند و به مخاطبانشان می گویند اسلام این آموزه را دارد، یهودیت این تعلیم را می دهد و مسیحیت این آیین را تبلیغ می کند.
گاهی اوقات جوان امروز می رود مسیحی می‌شود، تازه یکسری آزادی های کاذبی هم به او داده می شود که در اسلام ندیده بود؛ پس می رود به سمت آن فضا چون مستند محکمی در این طرف به دست نیاورده است.
بگذارید به صورتی دیگر بگویم؛ دینداری ما چند در صدش تابع علت است و چند درصدش تابع دلیل است، علت همان شرایط جوی و محیطی است؛ مثلاً من چشم هایم را باز کرده ام و دیده ام پدرم نماز می خواند و روزه میگیرد، من هم می خوانم و می گیرد؛ این در حالی است که ما به گفته شده تقلید در اصول دین جایز نیست ولی در فروع دین چرا.
درصدی از ما تابع علت تابع جبر محیط و شرایط هستیم و این شرایط ما را وادار به دینداری کرده است؛ درصدی هم تابع دلیلیم، یعنی خودمان رفته ایم و کنجاوی و بررسی کرده ایم و با استدلال به حقیقت رسیده ایم؛ فرض کنیم 90 درصد تابع علت و خوشبینانه بگوییم 10 درصد هم تابع دلیل هستیم؛ من معتقدم این معادل باید بهم بخورد تا دینداری محکم بشود جامعه باید به سمت و سوی صحیح هدایت شود و این کار توسط صاحبان فکر و اندیشه و عقل باید صورت بگیرد؛ صاحبان فکر و اندیشه این زمینه را فراهم نمایند و معادل را طوری به هم بزنند که این نسبت پنجاه به پنجاه باشد، نه نود به ده.
چرا جوانان می روند و در دامن این فرهنگها و آموزه های انحرافی قرار می گیرند؟ به خاطر اینکه این فضاها احساسی و تابع علت است و چون او اصلا فرصت پیدا نکرده راجع به دینش مطالعه کند و دیگران هم این بستر را در جامعه برایش فراهم نکرده اند.
تفاوت محسوسی در جامعه ما بین نسل امروز و نسل های پیشین دیده می شود؛ وقتی بررسی می کنیم این تفاوت را در قرون گذشته نمی بینیم؛ اکنون در این کشور انقلاب اسلامی صورت گرفته و ما مفتخر به ترویج فرهنگ دینی هستیم؛ فرهنگ دینی ما ریشه در گذشته ما دارد.
چه تدابیری می توان در جهت نزدیکی نسل های امروز و نگاه های گذشته اتخاد کرد؟ چرا که به نظر می رسد بدون این نزدیک سازی نخواهیم توانست داعیه دار ترویج فرهنک دینی خود را در جهان باشیم.
البته بخشی از این فاصله طبیعی است؛ ما داریم از یک فضای قدیمی به یک فضای جدید مستقل می شویم و وضعیت در همه جوامع این گونه بوده است و همه آنها از لحاظ فرهنگی، اقتصادی و ... چنین فرآیندی را طی می کنند؛ جامعه ما هم در حال سپری کردن این دوران است که اصطلاحاً به دوران گذار موسوم است؛ اما نسل سنتی نمی خواهد نسل جدید را باور کند چرا که نسل سنتی ما که الان به نوعی هم در تصمیم گیری ها دخیل است.
فقط جوانی خودش را تجربه کرده است وجوانی ای که خودش در 40 سال پیش گذرانده اصلا شبیه امروز نبوده است؛ لذا درک درستی از جوانی امروز ندارد، و اصلا نمی تواند از جوان امروز، ادبیات و گفتمان او و خواسته اش درک درستی داشته باشد. مادامی که نسل سنتی فاصله اش را با نسل جوان کم نکند و به این باور نرسد که خودش را در این فضا قرار دهد چنین مشکلاتی وجود خواهد داشت.

* اشاره شما به نسل گذشته که به درک نسل امروزه نرسیده است مربوط به کدام سطوح می شود: عوام یا قشر تحصیل کرده...؟
فرقی نمیکند مثلا در بخش عوام جامعه پدر 60 ساله ای چه تلقی ای از درک جوان امروز دارد؛ گاهی اوقات میگوید: بابا ما هم جوان بودیم، کی مثل شما بودیم؟! اما هیچ وقت می گوید: من جوانکی بودم و جوانی در آن شرایط زندگی بودم، پس این نکته هم به عموم مردم بر می گردد و هم به بخش تصمیم گیران مربوط می شود.
البته این فاصله در حال ترمیم است و روز به روز کمتر می شود؛ این خود نسل خوان هستند که آرام آرام سر نوشت خودشان را به دست می گیرند و می توانند به روز بشوند من نمیخواهم جامعه را به تساهل و این چیزها دعوت کنم. و اصلا تساهل خودش بحث جداگانه ای است، اما در عین حال باید به سمتی برویم که یک مقدار یختیگیری های بی مورد که در جامعه وجود دارد کاهش پیدا بکند. 

* روشی که شما پیشنهاد می کنید قطعاً تبعاتی به دنبال خواهد داشت؛ در برنامه هایی که طبق این روش چیده می شود باید آن تبعات را در نظر گرفت. خصوصاً که جوام امروز بسیار پرسشگر شده است و تغییرات را فوراً درک می کند؛ آیا در صورت تغییر برخورد با جوانی که تا الان تحت این شرایط قرار گرفته است، ذهنیت او نسبت به اصول دگرگون نخواهد شد؟ وقتی به شکل غیر هدفمندی بخواهیم فضا را برای جوان باز کنیم این خطر وجود دارد که کاملاً از کنترل خارج شود؛ آیا فکر می کنید که الان در این وضعیت با برنامه های تبلیغی و فرهنگی ای که طبق دیدگاه شما طراحی می شود بتوان فضای مناسبی را برای بر خورد مناسب تر با جوان ها ایجاد کرد؟ باید دید که اگر اینگونه نکنیم چه می شود؟ ببینید ما یک خلا فرهنگی داریم و یک تهاجم فرهنگی ما برای پر کردن خلاهای فرهنگی چه کرده ایم؛ مثلا وقتی ما پرتقال را از دست بچه می گیریم باید چیزی خوشمزه تر از آن را داشته باشیم که به او بدهیم، مانند هلو، و بعد بگوئیم که این را بخودر و آن را نخور؛ ولی اگر پرتقال را از دست او گرفتید و به جای هلو پیاز به دستش دادید معلوم است که چه واکنشی نشان می دهد و آن موقع است که می افتد در دامن ماهواره و اینترنت و انحرافات دیگر؛ آهسته آهسته باید کار انجام دهیم و متولیان دین باید سختگیری ها را کم کنند؛ چرا که فشار گاهی نتیجه منفی در بر دارد.



کد مطلب: 2079

آدرس مطلب: https://www.armaneheyat.ir/news/2079/مداحی-عقلانیت-باید-حرف-اول-بزند-نه-احساسات

آرمان هیأت
  https://www.armaneheyat.ir