خاطرات جواد اعتماد سعید از روضهخوانی در جبهه تا نجات یافتن در بمباران مسجد خرمشهر
حاج جواد اعتماد سعید از جمله مداحان اهلبیت(ع) که هم به عنوان راننده در جبهه حضور داشته و هم با صدای گرم و روضههایش در کنار رزمندگان هشت سال دفاع مقدس بوده و از این دوران خاطرات بسیاری دارد.
حاج جواد اعتماد سعید از ذاکرین شناخته شده اهلبیت(ع) با بیان خاطراتی از حضور خود در دوران دفاع مقدس در کنار رزمندهها، گفت: من هم مانند دوستان دیگر زیاد جبهه بودم از همان پیروزی انقلاب و آغاز دفاع مقدس وارد شدیم با بچههایی که میرفتند همراه شدیم و با آنها اعزام میشدیم و در راه جبهه و جنگ بودیم و خاطرات بسیار زیاد و شیرینی از این دوران دارم. اتفاقا یک ماشین بزرگ داشتم از اداره برق با ماشین بزرگ میرفتم و خرج توپهای ۱۲۵ و ۱۲۰ را میبردم.
وی با اشاره به یکی از خاطرات خود از این دوران، گفت: من بیشتر با تیپ المهدی که بچه های یزد بودند کار میکردم. در روز فتح خرمشهر فکه بودم که با بیسیم گفتند خرمشهر سقوط کرد سریع کمپرسیها بیایند خرمشهر و ما از فکه آمدیم و و در همان ایام من شهید شدن پسر عمویم را آنجا احساس کردم. از فکه رفتم خرمشهر یک راه اسیر آوردم کوت عبدالله اهوزا خالی کردم و از آنجا من را فرستادند شوش دانیال مواد خوراکی بزن و سریع بیا خرمشهر، نگذاشتند شب بروم که شب شناسایی میکنند و میزنند لذا مجبور شدم بعد از نماز صبح حرکت کنم.
این مداح اهلبیت(ع) ادامه داد: صبح فردا آمدم دم مسجد جامع خرمشهر دو تا ماشین بود یک ولووm ۱۲ و یک جیپ هم بود ما کنسرو و کمپوت بار میزدیم و در ماشینهای بزرگ یخ بود بچهها که از خط برمیگشتند این کمپوتها را تگری میخوردند. ماشین من اول خالی شد و خودم را آماده کردم که برگردم و رفتم مسجد دو رکعت نماز شکر بخوانم. اذان که گفت مسجد را کوبیدند و بمباران کردند یک اوضاعی بود که خدا میداند، قتلگاه شده بود.
اعتماد سعید افزود: در همین بمبارانِ مسجد جامع خرمشهر، درست وسط ماشین من یک کاتیوشا خورده بود و مثل جگر زلیخا شده بود و همه مدارکم هم داخل ماشین مانده بود. بیرون آمدم و دیدم مردم آب میریزند تا ماشین را خاموش کنند، دیدم مردم میگفتند؛ بیچاره راننده. گفتم بابا راننده ماشین منم، سالم هستم. هیچ چیزی به من نشده و یک خراش هم نیافتاده است. بعد از این ماجرا سوار یک وانت شدم و آمدم بیرون خرمشهر که در راه بچههای اداره را دیدم و برگشتم.
وی معتقد است: این که بعد از چند سال حضور در جبهه به مقام شهادت و جانبازی نرسیده به خاطر این است که لیاقت و سعادت نداشته است.
اعتماد سعید درباره مداحی خود در جبهه برای رزمندگان و بیان خاطراتی در این زمینه هم، گفت: در کنار این کارهایی که انجام میدادیم، روضه هم میخواندیم و مداحی هم میکردیم و با رزمندهها عشق میکردیم و هم در تیپ کار میکردم در چند عملیات هم شرکت کردم و چند بار ماشینم را زدند اما خراشی به خودم نیافتاد.
وی ادامه داد: پاتوق عاشقان، دوکوهه بود. حال و هوای خاصی آنجا بود، نیرو میآمد و جمع میشدند و سینه میزدند و عالمی بود. شب جمعه میآمدند کمیل میخواندند و سینه میزدند و ما هم میخواندیم، حاج محسن اعتمادیان و حاج صادق آهنگران و حاج منصور ارضی و حاج محسن طاهری بودند و برای رزمندهها میخواندند.
این ذاکر اهلبیت(ع) با ذکر خاطرهای از مداحی در جبهه، گفت: یک شب رفتیم تیپ المهدی بخوانیم باران میآمد با یک لندکروز رفتیم. مرحوم مردانی و علی فراهانی و ترنج هم بودند.من گواهی رانندگی کمر شکن دارم به راننده گفتم در باران ترمز نزن، گفت بیخیال. سر یک پیچ ترمز زد ماشین در رفت و یک طرف نیزار بود و یک طرف دره و ماشین چرخید و چرخید و کف جاده ایستاد و این عنایت اهلبیت(ع) بود. آن شب رفتیم تیپ المهدی(عج) بچههای یزد و شب قبل از عملیات خیبر بود. نور افکن آوردند که بخوانید، میخواهیم فیلمبرداری کنیم و از تلویزیون پخش کنیم من گفتم نمیخوانم. گفتند چرا؟ گفتم ما برای خدا آمدهایم و من نخواندم. آهنگران و اعتمادیان خواندند بعد فهمیدم چند دقیقه بعد نور افکن ترکیده و همه چیز به هم خورده است. من از آنجا رفتم تیپ قمر بنی هاشم و آقای مردانی هم یک شعری گفته بودند آن شب یک شب فراموش نشدنی بود.
اعتماد سعید درباره جایگاه روضهها در تقویت روحیه رزمندگان نیز اظهار کرد: این روضهها خیلی اثر میکرد و ما برای همین میرفتیم. یک شب در کوهه بی بلندگو خواندیم و بچهها پاشدند و زدند به دریا روحشان شاد. این شعر را خوانیدم : «یاران همه رفتند جا ماندهام من/ دستم بگیر مولا درماندهام من» به هر حال لیقات نداشتیم و آنها رفتند و ما هم ماندیم اما شکر خدا برای ابیعبدالله نفس زدیم.