کد مطلب : ۲۲۹۲۳
اخفا و افشا؛ دو وظیفه در ظاهر متضاد امام عسکری(ع) برای آمادهسازی دوران غیبت
حجتالاسلام علی اکبر مهدیپور، مدرس حوزه علمیه قم با تبریک ولادت امام حسن عسکری(ع) اظهار کرد: این امام در ماه ربیعالثانی ۲۳۲ هجری پا به عرصه هستی گذاشت. ابومحمد و ابنالرضا کنیههای آن حضرت هستند، القاب ایشان نیز عسکری، ذکی، سراج، مضی و مرضی است.
وی افزود: امام عسکری(ع) برای اینکه وجود مقدس حضرت بقیةالله(عج) را حفظ کنند بعد از خودشان در ظاهر مردم را به مادرشان ارجاع دادند. مادرشان در اصطلاح به «جده» معروف بودند. یکی از اصحاب بعد از شهادت امام عسکری(ع) خدمت خانواده آن حضرت رسید. امام جواد(ع) دختری به نام خدیجه داشت که عمه امام عسکری(ع) است خدمت ایشان آمد و پرسید که بعد از شهادت حضرت، به چه کسی باید مراجعه کنیم، ایشان فرمودند که به جده (مادر حضرت امام عسکری(ع)). این حدیث در اثباتالوسیله مسعودی صفحه ۲۳۱ آمده است.
حجتالاسلام مهدیپور با اشاره به دوران امامت امام عسکری(ع) اظهار کرد: امامت ایشان از سوم رجب ۲۵۴ تا هشتم ربیعالاول ۲۶۰، یعنی پنج سال و هشت ماه و پنج روز بوده است. معاصران حضرت از خلفا، معتز پسر متوکل، مهتدی پسر هارونالرشید و معتمد پسر متوکل بودند که امام بهوسیله معتمد به شهادت رسیدند.
این مدرس حوزه عنوان کرد: امام عسکری(ع) دو ساله بود که به همراه پدر به سامرا تبعید شدند. منطقهای که ساکن شدند مشهور به عسکر بود که به معنی لشکر است. آنجا منطقه نظامی بود و سیصد نفر از درجهداران ارتش در آن منطقه زندگی میکردند تا حضرت کاملاً آنجا تحت اشراف و تحت نظر باشند.
وی افزود: شخصی به نام صالح بن وصیف، زندانبان امام(ع) بود. فرستاده خلیفه نزد او آمد و گفت که خلیفه دستور داده که بر ابومحمد(امام عسکری(ع)) سخت بگیری، او گفت که دو نفر از قویترین افراد را بر او گماشتهام که هر دو اهل عبادت شدهاند. آنها را خواستند و پرسیدند که چه شده، گفتند که امام عسکری(ع) شب تا به سحر مشغول عبادت است، روزها همهاش روزه است، هر وقت به ایشان نگاه میکنیم بدنمان میلرزد و ناگریز به دست و پایش میافتیم. این را ابن شهر آشوب در مناقب در جلد ۴ صفحه ۴۶۲ نقل کرده است.
ماجرای برکةالسباع
این مؤلف کتب دینی با اشاره به ماجرای برکةالسباع، گفت: یحیی بن قتیبه از معتمد اجازه گرفت که حضرت را به برکةالسباع بیندازد. برکةالسباع جای گودی بود که در آن حیوانات درنده نگهداری میشد. حضرت را داخل برکه انداختند که شیر و پلنگ هم آنجا بودند. بعد از سه روز دیدند که حضرت نشستهاند و مشغول نماز هستند، این حیوانات هم دور حضرت حلقه زدهاند. این را ابن شهر آشوب در مناقب جلد ۴ صفحه ۴۶۲ نقل کرده است.
وی با اشاره به ماجرای دیگری، اظهار کرد: ابوهاشم جعفری میگوید من با امام عسکری(ع) در زندان مهتدی بودیم، شبی حضرت به من فرمودند که آن شب خدا عمر مهتدی را قطع میکند، صبح خبر آمد که او کشته شده است. بعد از مهتدی، متعز خلیفه شد که قاتل امام هادی(ع) بود. او به سعید حاجب گفت که امام عسکری(ع) را به طرف کوفه ببر و در راه گردنش را بزن. شیعیان که فهمیدند بسیار ناراحت شدند. حضرت نامه نوشت که خدا کفایت امر میکند و هرگز این خواسته پیش نمیآید. سه روز بعد معتز خلع و کشته شد و امام(ع) سالم برگشتند.
این مدرس حوزه همچنین به ماجرای نماز باران در زمان امام حسن عسکری(ع) اشاره و اظهار کرد: در زمان آن حضرت، سه روز نماز باران خوانده شد و در این سه روزی که نماز میخواندند، جاثلیق (رهبر ارشد کلیسا) با نصاری نماز خواند و بلافاصله باران آمد. متوکل، امام عسکری(ع) را از زندان بیرون آورد و گفت: «ادرک دین جدک؛ دین جدت را دریاب»، امام به غلامش دستور داد به سراغ راهبی که نماز میخواند برو و هر چه در دست راستش باشد از او بگیر. راهب مشغول عبادت بود و به طریق خودشان نماز استغفار میخواند. غلام آمد و از وسط انگشتان او یک تکه استخوان را بیرون آورد. گفتند حالا بخوان. هر کاری کرد دیگر باران نیامد. متوکل گفت این چه بود، امام گفت: استخوان پیامبری بوده است. یکی از انبیای بنی اسرائیل که کشته بودند، یکی از قطعات استخوان ایشان به دست اینها افتاده بود، این را بهسوی آسمان میگرفتند و باران رحمت نازل میشد. این را نیز ابن شهر آشوب در جلد ۴ صفحه ۴۵۸ نقل میکند.
معجزات حضرت
وی در رابطه با معجزات حضرت گفت: از معجزات ایشان فراوان است. هرچه ائمه(ع) به زمان امام زمان(عج) نزدیک میشدند معجزات بیشتر از آنها ظاهر میشد، به این دلیل که دوران غیبت در پیش بود و برای اینکه اعتقادات مردم تقویت شود معجزات فراوانی از ائمه(ع) میدیدند. بهعنوان مثال، مردی انگشترساز میگوید خلیفه یک نگین به من دادند که خیلی قیمتی بود وقتی مشغول کار روی آن بودم شکست، خدمت حضرت رفتم و گفتم یا هزار ضربه شلاق میخورم یا اینکه اعدام میشوم. فرمود: هیچ مشکلی پیش نمیآید شما همان را نگه دار، دو نیمه کن و تحویل بده. فردای آن روز از طرف خلیفه آمدند و گفتند که بین دو همسر خلیفه اختلاف پیش آمده است آیا ممکن است نگین را دو نیم کنید، اجرت بیشتری گرفت و همان شکسته را تبدیل به دو تا نگین کرد و تحویل داد. این روایت نیز در همان کتاب ابن شهرآشوب جلد ۴ صفحه ۴۶۰ نقل شده است.
وی با اشاره به روایت دیگری، گفت: محمد بن موسی میگوید از کسی طلبی داشتم، به حضرت گفتم که من چنین نیازی دارم و آن شخص قرضش را نمیدهد. فرمود به زودی طلب تو میرسد. بعد از مدتی خود آن شخص آمد و از من حلالیت طلبید و گفت: امام عسکری(ع) را در خواب دیدم، حضرت به من فرمود که اجل تو رسیده است، طلب فلانی را ببر و از او حلالیت بطلب. در المناقب ابن شهر آشوب جلد ۴ صفحه ۴۶۲ نقل شده است. ابراهیم ابوهاشم جعفری میگوید از تنگی زندان به امام(ع) شکایت کردم که در اذیت هستم فرمود امروز نماز ظهر را در منزل میخوانی، بلافاصله حکم آزادی من رسید و از زندان آزاد شدم و به منزل رفتم. (مناقب ج ۴ صحفه ۴۶۴).
حجتالاسلام مهدیپور گفت: محمد ابن عیاش میگوید از معجزات امام عسکری(ع) سخن میگفتم یک نفر ناصبی آنجا بود.( به دشمنان اهل بیت(ع) ناصبی میگفتند) او گفت اگر امام به نامه بدون جوهر من پاسخ بدهد من باور میکنم. با قلمی که آن را به جوهر نمیزد مطالبی نوشت و هیچ اثری از نوشتهها روی کاغذ نبود. این نامه را خدمت حضرت فرستادیم. در پاسخ نامه، علاوه بر جواب مسائل، اسم شخص و نام پدر و مادرش هم در آن قید شده بود. باز ابو هاشم جعفری میگوید جوانی نشسته بود امام فرمود او از نوادگان ام غانم، صاحب سنگریزههاست. سنگریزهای بوده که ائمه(ع) به ترتیب به آن مهر زده بودند و جای مهرشان در آن سنگریزه نقش بسته بود. پس حضرت آن را طلبید، سنگریزه را آورد و امام عسکری(ع) هم بر آن مهر زد و جای نوشتهاش بر آن پدیدار شد.
وی به معجزات دیگر آن حضرت اشاره و اظهار کرد: امام عسکری(ع) به اسحاق بن جعفر زبیری نامه نوشت از خانه بیرون نرو تا آن حادثه اتفاق بیفتد. چند روز گذشت شخصی به نام «بریحه» که امام حرمین بود کشته شد. اسحاق نامه نوشت آن حادثه اتفاق افتاد الان چه دستور میفرمایید. فرمودند: نه آن حادثه مربوط به شما نیست، حادثهای که گفتم هنوز اتفاق نیفتاده است. ۲۰ روز بعد آن حادثهای که بنا بود اتفاق افتاد که مرگ معتز بود. معتز خلیفه عباسی کشته شد. اصول کافی جلد یک صفحه ۵۰۶. مردم در روزهایی که بنا بود امام نزد خلیفه بروند در مسجد میایستادند تا حضرت را ببیند، چون رفت و آمد مورد دقت بود. در مسجد نیز میفرمودند به من سلام نکنید و با من احوالپرسی نکنید ولی مردم در مسجد میآمدند صف میکشیدند و حضرت را میدیدند. یک بار هم حضرت فرمودند امروز که میآیم مطلقاً کسی به من سلام نکند، بعد معلوم شد که آن روز مأمورانی را گماشته بودند که هر کس به حضرت سلام کند او را بگیرند و نابودش کنند.
این مدرس حوزه ضمن اشاره به این مطلب که امام عسکری(ع) در مورد تقویت اعتقادات مردم خیلی تلاش کردند و برنامههای فراوانی داشتند، گفت: بهطور مثال امام نامهای به اباهاشم نوشتند که یا اباهاشم بهزودی افرادی میآیند که بدترین علمای روی زمین هستند «لأنهم یمیلون إلى الفلسفة والتصوف» زیرا آنها به فلسفه و به تصرف تمایل دارند، سوگند به خدا که اینها دشمن ما هستند منحرف از ما هستند و در محبت دشمنان ما، اینها مبالغه میکنند اینها میآیند شیعیان ما را از راه درست منحرف میکنند هر کس آنها را ببیند از آنها در حذر باشد و دین خودش و ایمان خودش را از آنها محفوظ بدارد، این را مرحوم محدث قمی در سفینة البحار جلد ۵ صحفه ۱۹۸ نقل فرموده است. در کتاب قرب الاسناد که از کتابهای بسیار مهم است آمده است که امام عسکری(ع) فرمودهاند که از امام صادق(ع) راجع به ابو هاشم کوفی سؤال شد، ابو هاشم، صوفی و پایه گذار تصوف بود، حضرت فرمود او فاسد العقیده است او کسی است که تصوف را به وجود آورده، حضرت میفرماید و آن را تصوف نام نهاده تا اعتقادات کثیفش را در زیر نام تصوف از مردم مخفی نگه دارد. در سفینةالبحار ج ۵ صفحه ۱۹۸ نقل شده است.
وی افزود: در همین رابطه امام صادق(ع) فرمود: آنان دشمنان ما هستند، هر کس بهسوی آنها تمایل پیدا کند از آنهاست و با آنها محشور میشود و در آینده افرادی پیدا میشوند که اظهار میکنند ما را دوست میدارند اما به دشمنان ما تمایل دارند، آنها از آنها هستند، آنها خودشان را به لقب آنها ملقب میکنند، اقوال آنها را تعقیب میکنند. هر کس که به سوی آنها تمایل پیدا کند از ما نیست و ما از آنها بری هستیم. این را هم مرحوم محدث قمی در سفینةالبحار جلد ۵ صفحه ۱۹۷ آوده است. در این زمینه داستان بسیار مفصل است، بهترین موردی که میتوان به آنجا مراجعت کنیم کتاب بسیار ارزشمند مقدس حدیقة الشیعه از مقدس اردبیلی است. ایشان تمام بحثهای مربوط به تصوف را از زبان معصومین(ع) نقل فرموده است.
وظایف امام عسکری(ع) در قبال آمادهسازی غیبت
وی گفت: امام عسکری(ع) دو وظیفه بسیار مهم داشت؛ یکی افشاء و یکی اخفا. هم باید وجود مقدس آقا امام زمان(عج) را افشا میکرد تا همه شیعیان بدانند که حضرت متولد شده و همچنین وظیفه داشت که آن را مخفی کند که دشمنان متوجه نشوند و این دو برنامه را بهطور بسیار زیبا انجام دادند. زمینهسازی برای غیبت از زمان امام جواد(ع) آغاز شد. امام جواد(ع) معمولاً سؤالات را با نامه جواب میداد تا افراد، به دنبال دیدار حضوری نباشند. امام هادی(ع) فقط با افراد خاص دیدار میکردند. امام عسکری(ع) از پشت پرده جواب میدادند، همه اینها قدمهایی بود برای اینکه مردم برای دوران غیبت مردم آماده شوند.
نواب امام عسکری(ع)
حجتالاسلام مهدیپور عنوان کرد: امام عسکری(ع) همه جا نوابی برای خود قرار داده بود تا مردم به آنها مراجعه کنند. نائب خاصی که برای آقا امام زمان(عج) است را در ابتدا امام هادی(ع) از سن یازده سالگی او تربیت کردند، که نامش احمد ابن اسحاق عمری بود. امام عسکری(ع) درباره ایشان فرمود: او مورد اعتماد پدرم امام هادی(ع) و مورد اعتماد من است. امام عسکری(ع) این افراد را با مردم ارتباط میدادند، عمری که از یازده سالگی در خانه امام هادی(ع) بود نائب اول امام زمان(عج) شد. هم شیعیان با او آشنا بودند هم او با همه شیعیان آشنا بود. بعد از ایشان پسر ایشان محمد بن عثمان وکیل دوم شد بعد هم وکیل سوم و چهارم انتخاب شدند. این مراحل را حضرت تنظیم کردند که این نواب هم تربیت بشوند، پیکرسان خاندان باشند و هم مردم با اینها آشنا باشند و مورد اعتماد بودن اینها را بدانند.
وی گفت: امام عسکری(ع) وقتی ابوالادیان به مسافرت میرفت به او فرمود که سفر تو ۱۵ روز طول میکشد، روز پانزدهم وارد سامرا میشوی و میبینی همه جا پر از گریه و ناله است و متوجه میشوی من از دنیا رفتهام. هر کس بر جنازه من نماز بخواند او امام است. او دقیقاً روز پانزدهم آمد و با تشییع حضرت مواجه شد. دید که جعفر برادر امام برای نماز ایستاده است. ناراحت شد چون جعفر را میشناخت و میدانست او لیاقت امامت را ندارد. ناگهان دید که آقا بقیةالله(عج) از درون حجره بیرون آمد، عبای عمو را گرفت و گفت عمو جان برو کنار که من اولی هستم برای پدرم نماز بخوانم. این داستان را نیز به تفصیل مرحوم صدوق در کتاب شریف کمالالدین نقل فرموده است.
حجتالاسلام مهدیپور در رابطه با اینکه چگونه میشود حق امام را ادا کرد، گفت: حق امام منحصر به رفتن به زیارت آن حضرت نیست. زیارت وظیفه ماست اما زیارت ائمهای که در عراق هستند همیشه با مشکلات روبهرو بوده است، یک زمان متوکل بود که هر کس زیارت امام حسین(ع) میرفت دستش را قطع میکرد، در برههای از زمان صدام این کار را انجام میداد. الان دیگر نسبت به آن زمان خیلی آسانتر شده؛ ولی مهم تر از اینها شناخت امام عسکری(ع) و عمل به دستورات آن حضرت است. اگر کسی هر روز هم به زیارت امام برود ولی به فرمانهای آن حضرت عمل نکند و کوتاهی کند، بیشتر مورد عتاب ائمه(ع) خواهد بود؛ لذا امیدواریم با همین عرض ادب و ارادت و شناخت بیشتر و پیروی از افعال و اعمال و اقوال آنها بتوانیم حق آنها ادا کنیم.
وی افزود: امام عسکری(ع) برای اینکه وجود مقدس حضرت بقیةالله(عج) را حفظ کنند بعد از خودشان در ظاهر مردم را به مادرشان ارجاع دادند. مادرشان در اصطلاح به «جده» معروف بودند. یکی از اصحاب بعد از شهادت امام عسکری(ع) خدمت خانواده آن حضرت رسید. امام جواد(ع) دختری به نام خدیجه داشت که عمه امام عسکری(ع) است خدمت ایشان آمد و پرسید که بعد از شهادت حضرت، به چه کسی باید مراجعه کنیم، ایشان فرمودند که به جده (مادر حضرت امام عسکری(ع)). این حدیث در اثباتالوسیله مسعودی صفحه ۲۳۱ آمده است.
حجتالاسلام مهدیپور با اشاره به دوران امامت امام عسکری(ع) اظهار کرد: امامت ایشان از سوم رجب ۲۵۴ تا هشتم ربیعالاول ۲۶۰، یعنی پنج سال و هشت ماه و پنج روز بوده است. معاصران حضرت از خلفا، معتز پسر متوکل، مهتدی پسر هارونالرشید و معتمد پسر متوکل بودند که امام بهوسیله معتمد به شهادت رسیدند.
این مدرس حوزه عنوان کرد: امام عسکری(ع) دو ساله بود که به همراه پدر به سامرا تبعید شدند. منطقهای که ساکن شدند مشهور به عسکر بود که به معنی لشکر است. آنجا منطقه نظامی بود و سیصد نفر از درجهداران ارتش در آن منطقه زندگی میکردند تا حضرت کاملاً آنجا تحت اشراف و تحت نظر باشند.
وی افزود: شخصی به نام صالح بن وصیف، زندانبان امام(ع) بود. فرستاده خلیفه نزد او آمد و گفت که خلیفه دستور داده که بر ابومحمد(امام عسکری(ع)) سخت بگیری، او گفت که دو نفر از قویترین افراد را بر او گماشتهام که هر دو اهل عبادت شدهاند. آنها را خواستند و پرسیدند که چه شده، گفتند که امام عسکری(ع) شب تا به سحر مشغول عبادت است، روزها همهاش روزه است، هر وقت به ایشان نگاه میکنیم بدنمان میلرزد و ناگریز به دست و پایش میافتیم. این را ابن شهر آشوب در مناقب در جلد ۴ صفحه ۴۶۲ نقل کرده است.
ماجرای برکةالسباع
این مؤلف کتب دینی با اشاره به ماجرای برکةالسباع، گفت: یحیی بن قتیبه از معتمد اجازه گرفت که حضرت را به برکةالسباع بیندازد. برکةالسباع جای گودی بود که در آن حیوانات درنده نگهداری میشد. حضرت را داخل برکه انداختند که شیر و پلنگ هم آنجا بودند. بعد از سه روز دیدند که حضرت نشستهاند و مشغول نماز هستند، این حیوانات هم دور حضرت حلقه زدهاند. این را ابن شهر آشوب در مناقب جلد ۴ صفحه ۴۶۲ نقل کرده است.
وی با اشاره به ماجرای دیگری، اظهار کرد: ابوهاشم جعفری میگوید من با امام عسکری(ع) در زندان مهتدی بودیم، شبی حضرت به من فرمودند که آن شب خدا عمر مهتدی را قطع میکند، صبح خبر آمد که او کشته شده است. بعد از مهتدی، متعز خلیفه شد که قاتل امام هادی(ع) بود. او به سعید حاجب گفت که امام عسکری(ع) را به طرف کوفه ببر و در راه گردنش را بزن. شیعیان که فهمیدند بسیار ناراحت شدند. حضرت نامه نوشت که خدا کفایت امر میکند و هرگز این خواسته پیش نمیآید. سه روز بعد معتز خلع و کشته شد و امام(ع) سالم برگشتند.
این مدرس حوزه همچنین به ماجرای نماز باران در زمان امام حسن عسکری(ع) اشاره و اظهار کرد: در زمان آن حضرت، سه روز نماز باران خوانده شد و در این سه روزی که نماز میخواندند، جاثلیق (رهبر ارشد کلیسا) با نصاری نماز خواند و بلافاصله باران آمد. متوکل، امام عسکری(ع) را از زندان بیرون آورد و گفت: «ادرک دین جدک؛ دین جدت را دریاب»، امام به غلامش دستور داد به سراغ راهبی که نماز میخواند برو و هر چه در دست راستش باشد از او بگیر. راهب مشغول عبادت بود و به طریق خودشان نماز استغفار میخواند. غلام آمد و از وسط انگشتان او یک تکه استخوان را بیرون آورد. گفتند حالا بخوان. هر کاری کرد دیگر باران نیامد. متوکل گفت این چه بود، امام گفت: استخوان پیامبری بوده است. یکی از انبیای بنی اسرائیل که کشته بودند، یکی از قطعات استخوان ایشان به دست اینها افتاده بود، این را بهسوی آسمان میگرفتند و باران رحمت نازل میشد. این را نیز ابن شهر آشوب در جلد ۴ صفحه ۴۵۸ نقل میکند.
معجزات حضرت
وی در رابطه با معجزات حضرت گفت: از معجزات ایشان فراوان است. هرچه ائمه(ع) به زمان امام زمان(عج) نزدیک میشدند معجزات بیشتر از آنها ظاهر میشد، به این دلیل که دوران غیبت در پیش بود و برای اینکه اعتقادات مردم تقویت شود معجزات فراوانی از ائمه(ع) میدیدند. بهعنوان مثال، مردی انگشترساز میگوید خلیفه یک نگین به من دادند که خیلی قیمتی بود وقتی مشغول کار روی آن بودم شکست، خدمت حضرت رفتم و گفتم یا هزار ضربه شلاق میخورم یا اینکه اعدام میشوم. فرمود: هیچ مشکلی پیش نمیآید شما همان را نگه دار، دو نیمه کن و تحویل بده. فردای آن روز از طرف خلیفه آمدند و گفتند که بین دو همسر خلیفه اختلاف پیش آمده است آیا ممکن است نگین را دو نیم کنید، اجرت بیشتری گرفت و همان شکسته را تبدیل به دو تا نگین کرد و تحویل داد. این روایت نیز در همان کتاب ابن شهرآشوب جلد ۴ صفحه ۴۶۰ نقل شده است.
وی با اشاره به روایت دیگری، گفت: محمد بن موسی میگوید از کسی طلبی داشتم، به حضرت گفتم که من چنین نیازی دارم و آن شخص قرضش را نمیدهد. فرمود به زودی طلب تو میرسد. بعد از مدتی خود آن شخص آمد و از من حلالیت طلبید و گفت: امام عسکری(ع) را در خواب دیدم، حضرت به من فرمود که اجل تو رسیده است، طلب فلانی را ببر و از او حلالیت بطلب. در المناقب ابن شهر آشوب جلد ۴ صفحه ۴۶۲ نقل شده است. ابراهیم ابوهاشم جعفری میگوید از تنگی زندان به امام(ع) شکایت کردم که در اذیت هستم فرمود امروز نماز ظهر را در منزل میخوانی، بلافاصله حکم آزادی من رسید و از زندان آزاد شدم و به منزل رفتم. (مناقب ج ۴ صحفه ۴۶۴).
حجتالاسلام مهدیپور گفت: محمد ابن عیاش میگوید از معجزات امام عسکری(ع) سخن میگفتم یک نفر ناصبی آنجا بود.( به دشمنان اهل بیت(ع) ناصبی میگفتند) او گفت اگر امام به نامه بدون جوهر من پاسخ بدهد من باور میکنم. با قلمی که آن را به جوهر نمیزد مطالبی نوشت و هیچ اثری از نوشتهها روی کاغذ نبود. این نامه را خدمت حضرت فرستادیم. در پاسخ نامه، علاوه بر جواب مسائل، اسم شخص و نام پدر و مادرش هم در آن قید شده بود. باز ابو هاشم جعفری میگوید جوانی نشسته بود امام فرمود او از نوادگان ام غانم، صاحب سنگریزههاست. سنگریزهای بوده که ائمه(ع) به ترتیب به آن مهر زده بودند و جای مهرشان در آن سنگریزه نقش بسته بود. پس حضرت آن را طلبید، سنگریزه را آورد و امام عسکری(ع) هم بر آن مهر زد و جای نوشتهاش بر آن پدیدار شد.
وی به معجزات دیگر آن حضرت اشاره و اظهار کرد: امام عسکری(ع) به اسحاق بن جعفر زبیری نامه نوشت از خانه بیرون نرو تا آن حادثه اتفاق بیفتد. چند روز گذشت شخصی به نام «بریحه» که امام حرمین بود کشته شد. اسحاق نامه نوشت آن حادثه اتفاق افتاد الان چه دستور میفرمایید. فرمودند: نه آن حادثه مربوط به شما نیست، حادثهای که گفتم هنوز اتفاق نیفتاده است. ۲۰ روز بعد آن حادثهای که بنا بود اتفاق افتاد که مرگ معتز بود. معتز خلیفه عباسی کشته شد. اصول کافی جلد یک صفحه ۵۰۶. مردم در روزهایی که بنا بود امام نزد خلیفه بروند در مسجد میایستادند تا حضرت را ببیند، چون رفت و آمد مورد دقت بود. در مسجد نیز میفرمودند به من سلام نکنید و با من احوالپرسی نکنید ولی مردم در مسجد میآمدند صف میکشیدند و حضرت را میدیدند. یک بار هم حضرت فرمودند امروز که میآیم مطلقاً کسی به من سلام نکند، بعد معلوم شد که آن روز مأمورانی را گماشته بودند که هر کس به حضرت سلام کند او را بگیرند و نابودش کنند.
این مدرس حوزه ضمن اشاره به این مطلب که امام عسکری(ع) در مورد تقویت اعتقادات مردم خیلی تلاش کردند و برنامههای فراوانی داشتند، گفت: بهطور مثال امام نامهای به اباهاشم نوشتند که یا اباهاشم بهزودی افرادی میآیند که بدترین علمای روی زمین هستند «لأنهم یمیلون إلى الفلسفة والتصوف» زیرا آنها به فلسفه و به تصرف تمایل دارند، سوگند به خدا که اینها دشمن ما هستند منحرف از ما هستند و در محبت دشمنان ما، اینها مبالغه میکنند اینها میآیند شیعیان ما را از راه درست منحرف میکنند هر کس آنها را ببیند از آنها در حذر باشد و دین خودش و ایمان خودش را از آنها محفوظ بدارد، این را مرحوم محدث قمی در سفینة البحار جلد ۵ صحفه ۱۹۸ نقل فرموده است. در کتاب قرب الاسناد که از کتابهای بسیار مهم است آمده است که امام عسکری(ع) فرمودهاند که از امام صادق(ع) راجع به ابو هاشم کوفی سؤال شد، ابو هاشم، صوفی و پایه گذار تصوف بود، حضرت فرمود او فاسد العقیده است او کسی است که تصوف را به وجود آورده، حضرت میفرماید و آن را تصوف نام نهاده تا اعتقادات کثیفش را در زیر نام تصوف از مردم مخفی نگه دارد. در سفینةالبحار ج ۵ صفحه ۱۹۸ نقل شده است.
وی افزود: در همین رابطه امام صادق(ع) فرمود: آنان دشمنان ما هستند، هر کس بهسوی آنها تمایل پیدا کند از آنهاست و با آنها محشور میشود و در آینده افرادی پیدا میشوند که اظهار میکنند ما را دوست میدارند اما به دشمنان ما تمایل دارند، آنها از آنها هستند، آنها خودشان را به لقب آنها ملقب میکنند، اقوال آنها را تعقیب میکنند. هر کس که به سوی آنها تمایل پیدا کند از ما نیست و ما از آنها بری هستیم. این را هم مرحوم محدث قمی در سفینةالبحار جلد ۵ صفحه ۱۹۷ آوده است. در این زمینه داستان بسیار مفصل است، بهترین موردی که میتوان به آنجا مراجعت کنیم کتاب بسیار ارزشمند مقدس حدیقة الشیعه از مقدس اردبیلی است. ایشان تمام بحثهای مربوط به تصوف را از زبان معصومین(ع) نقل فرموده است.
وظایف امام عسکری(ع) در قبال آمادهسازی غیبت
وی گفت: امام عسکری(ع) دو وظیفه بسیار مهم داشت؛ یکی افشاء و یکی اخفا. هم باید وجود مقدس آقا امام زمان(عج) را افشا میکرد تا همه شیعیان بدانند که حضرت متولد شده و همچنین وظیفه داشت که آن را مخفی کند که دشمنان متوجه نشوند و این دو برنامه را بهطور بسیار زیبا انجام دادند. زمینهسازی برای غیبت از زمان امام جواد(ع) آغاز شد. امام جواد(ع) معمولاً سؤالات را با نامه جواب میداد تا افراد، به دنبال دیدار حضوری نباشند. امام هادی(ع) فقط با افراد خاص دیدار میکردند. امام عسکری(ع) از پشت پرده جواب میدادند، همه اینها قدمهایی بود برای اینکه مردم برای دوران غیبت مردم آماده شوند.
نواب امام عسکری(ع)
حجتالاسلام مهدیپور عنوان کرد: امام عسکری(ع) همه جا نوابی برای خود قرار داده بود تا مردم به آنها مراجعه کنند. نائب خاصی که برای آقا امام زمان(عج) است را در ابتدا امام هادی(ع) از سن یازده سالگی او تربیت کردند، که نامش احمد ابن اسحاق عمری بود. امام عسکری(ع) درباره ایشان فرمود: او مورد اعتماد پدرم امام هادی(ع) و مورد اعتماد من است. امام عسکری(ع) این افراد را با مردم ارتباط میدادند، عمری که از یازده سالگی در خانه امام هادی(ع) بود نائب اول امام زمان(عج) شد. هم شیعیان با او آشنا بودند هم او با همه شیعیان آشنا بود. بعد از ایشان پسر ایشان محمد بن عثمان وکیل دوم شد بعد هم وکیل سوم و چهارم انتخاب شدند. این مراحل را حضرت تنظیم کردند که این نواب هم تربیت بشوند، پیکرسان خاندان باشند و هم مردم با اینها آشنا باشند و مورد اعتماد بودن اینها را بدانند.
وی گفت: امام عسکری(ع) وقتی ابوالادیان به مسافرت میرفت به او فرمود که سفر تو ۱۵ روز طول میکشد، روز پانزدهم وارد سامرا میشوی و میبینی همه جا پر از گریه و ناله است و متوجه میشوی من از دنیا رفتهام. هر کس بر جنازه من نماز بخواند او امام است. او دقیقاً روز پانزدهم آمد و با تشییع حضرت مواجه شد. دید که جعفر برادر امام برای نماز ایستاده است. ناراحت شد چون جعفر را میشناخت و میدانست او لیاقت امامت را ندارد. ناگهان دید که آقا بقیةالله(عج) از درون حجره بیرون آمد، عبای عمو را گرفت و گفت عمو جان برو کنار که من اولی هستم برای پدرم نماز بخوانم. این داستان را نیز به تفصیل مرحوم صدوق در کتاب شریف کمالالدین نقل فرموده است.
حجتالاسلام مهدیپور در رابطه با اینکه چگونه میشود حق امام را ادا کرد، گفت: حق امام منحصر به رفتن به زیارت آن حضرت نیست. زیارت وظیفه ماست اما زیارت ائمهای که در عراق هستند همیشه با مشکلات روبهرو بوده است، یک زمان متوکل بود که هر کس زیارت امام حسین(ع) میرفت دستش را قطع میکرد، در برههای از زمان صدام این کار را انجام میداد. الان دیگر نسبت به آن زمان خیلی آسانتر شده؛ ولی مهم تر از اینها شناخت امام عسکری(ع) و عمل به دستورات آن حضرت است. اگر کسی هر روز هم به زیارت امام برود ولی به فرمانهای آن حضرت عمل نکند و کوتاهی کند، بیشتر مورد عتاب ائمه(ع) خواهد بود؛ لذا امیدواریم با همین عرض ادب و ارادت و شناخت بیشتر و پیروی از افعال و اعمال و اقوال آنها بتوانیم حق آنها ادا کنیم.
مرجع : ایکنا