کارگاه شعر آیینی با حضور محمد عظیمی ، امید زاده ، عماد بهرامی ، حسین رهنمایی ، علی شکاری و دیگر شاعران آیینی در فرهنگسرای معرفت برگزار شد.
کارگاه شعر آیینی با حضور محمد عظیمی ، امید زاده ، عماد بهرامی ، حسین رهنمایی ، علی شکاری و دیگر شاعران آیینی در فرهنگسرای معرفت برگزار شد.
مطالب مطرح شده توسط محمد عظیمی در کارگاه شعر :قافیه از ریشه قفا و درلغت به معنای ازپی رونده است و به آن موسیقی کناری گفته میشود.
قافیه از جمله کلماتی است که مضمون ساز است .
قوافی مشترک ، مضامین مشترک هم بدنبال دارد و این نکته در اکثر اشعار اقتراحی دیده میشود.
بنابراین انتخاب قافیه بسیار مهم است چون تاثیر مستقیم در مضمون شعر دارد.
البته ردیف هم تا حدودی این ویژگی ها را دارد.
در ردیف های حرفی تقریبا میتوان گفت که مضمون را تحت تاثیر قرارنمیگیرد.
در ردیف های فعلی هم بیشتر بلحاظ دستوری است که مضمون تنظیم میشود.
اما بعضی از ردیف های اسمی این ویژگی را دارد که کاملا مضمون ساز است.
مثلا بکار بردن ردیفی مانند اتوبوس کاملا مضمون شعر را تحت تاثیر قرارمیدهد.
اصلی ترین حرف قافیه " روی "(به فتح ر) است ؛ که آخرین حرف اصلی کلمه قافیه بدون درنظرگرفتن حروف متصل شده ی زاید را " روی " است.
مثلا در کلمات حبیب و غریب حرف " ب " روی است .
قبل و بعد از حرف روی حداکثر چهار حرف و در مجموع نه حرف میتواند کلمه قافیه را تشکیل میدهد.
شرط صحت قافیه نیز این است که حرف روی و حرکت حرف قبل از روی مشترک باشد.
بکار بردن ادات جمع مانند " ها/ان/ات/ین " در قافیه تا دو مرتبه در یک شعر سخیف و بیشتر از آن ایراد قافیه است .
هرچند حافظ در مطلع غزل معروف خود آورده است :در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع
که شاید توجیه آن قرابت موسیقیای و نزدیکی مخرج دو حرف "د" و "ب" است.
البته این موضوع درخصوص حروف دیگر هم مانند دال و ذال دیده شده که مثلا نبیذ و نوید را قافیه کرده اند.
اگر دوحرف ماقبل روی "الف" باشد به آن الف تاسیس گفته میشود.
مانند نادر و قاصر
کاتب و واجب
هرنکته ای که گفتم در وصف آن شمایل
هرکو شنید گفتا ولله در قایل
که حافظ تا آخر این غزل الف تاسیس را رعایت نموده است.
رعایت الف تاسیس واجب نیست اما عدم رعایت آن به زیبایی قافیه لطمه میزند.
مثلا قافیه کردن منزل و کامل غلط نیست اما زیبایی آن کم است.
حرف بین الف تاسیس و روی "دخیل" نامیده میشود.
مانند " ی " در رعایت/عنایت/جنایت/سعایت/روایت
در صورت فقدان الف تاسیس به حرف ماقبل روی "ردف" گفته میشود
که ردف اصلی حروف " الف -و -ی " است ؛
و ردف فرعی حروف ترکیب شده ی " شرف سخن " است.
حرف ساکن ماقبل روی را "قید" میگویند که در ترکیب زیر جمع شده است :
" سه شب فرخ نغز "
البته شاید استثناهایی بتوان قایل شد
مثلا شمع/جمع/دمع/لمع/سمع
که "م" جزو حروف قید نیست
اما میتوان احتمال داد که بدلیل فقدان زیبایی منع کرده اند.
چهار حرف بعد از روی بترتیب " وصل ، خروج ، مزید ، نایره نامیده میشود
که درصورت وجود ، رعایت اشتراک آنها الزامی است.
عماد بهرامی:تقدیم به شیعیان مظلوم یمن*
شام تا یمن زینب (س):
بسم الله..
عزت و آبروی من زینب(س)
نایب شاه بی کفن زینب(س)
زینت نام بوالحسن زینب(س)
عصمت الله بت شکن زینب(س)
مرد مردان به شکل زن زینب(س)
یاور شیعیان دعای علیست
رزق ما دست بچه های علیست
خونمان گردن ولای علیست
روی این دل که زیر پای علیست
نقش یا مرتضی بزن زینب(س)
مثل عشّاق مست میجنگیم
تا که خون در رگ است میجنگیم
با سعودی پست میجنگیم
نام زینب که هست میجنگیم
کربلا، سوریه، یمن زینب(س)
مالک اشتریم عماریم
نسل فیروز، مثل تَمّاریم
دار اگر دار توست سرداریم
ما کیانیم، یار مختاریم
ما اویسیم در قرن زینب(س)
فتنهء کینه را محارش کن
داعشی را بکوب و خوارش کن
هر که بد کرد تار و مارش کن
به ابالفضل واگذارش کن
ریشهء ظلم را بکن زینب(س)
هستی ماست نام محترمت
ای بنازم به این همه عظمت
سرفراز است تا ابد علمت
به خدا که به خاطر حرمت
سوریه میشود وطن زینب(س)
شد غمم آه نیمه جان یمن
شد قد قافیه کمان یمن
نگرانم برای نان یمن
قحطی آب و کودکان یمن
فرجی کن تو از عَدَن زینب(س)
مژده ای گل بهار می آید
آخر آن شهریار می آید
یل حیدر تبار می آید
زینبیون نگار می آید
بهترین ختم هر سخن زینب(س)
امید زاده:جمال چهره ی ماه تو آفتاب ندارد
فروغ نور سراپای تو حساب ندارد
ز هر نظر تو تمامی سلامتی و سلامی
شکوه دولت حسن تو انقلاب ندارد
وصال توست بهشت وجهنم ست فراقت
دلی که دیده فراقت دگر عذاب ندارد
اسیر زلف تو گردیده فکر می کردم
مسیر موی دراز تو پیچ و تاب ندارد
به جلوه آمده رویت چنان که در ظواهر امر
جمال چهره ی زیبای تو نقاب ندارد
شهید عشق تو شد کشته ی دو ابرویت
خمار مستی چشمت شراب ناب ندارد
حدیث وصل تو بیچاره کرد ، آدم را
هر آنکه عاشق رویت شده ست خواب ندارد
حسین رهنمائی:ای ثناگوی تو رب العالمین
آفریدت بهر اهداف برین
برد جسمت مسجد الاقصای دور
جان پاکت تا به دریاهای نور
سینه ات بشکافت و قلبت بشست
از غم و از کینه ها وز رای سست
گفت در غار حرا آن پیک وحی
بهر خواندن با لبت بنما تو سعی
یک به یک خواندی تو آن آیات نور
حکمت حق در دلت کردی ظهور
گفت اقرا ای رسول پاک ما
ای تو زینت بخش این افلاک ما
پس بخوان با نام رب العالمین
آنکه انسان را بدادش علم ودین
آن که انسان آفرید از خاک وگل
سینه اش پر کرد از احساس و دل
بعد از آن بگذاشت در دستش قلم
سرنوشتت خود نگار بی بیش وکم
هرچه بنویسی همان خوانش کنی
بس بکوش تا جان خود پایش کنی
گرنگاری باقلم افکار زشت
می نشاید پانهی اندربهشت
ای محمد ای رسول دین مهر
گو به خلقم یک پیامی از سپهر
کی همه ابناء آن اول بشر
پی نگیرید حرف آن استاد شر
تن کنید تقوای حق همچون لباس
بازبان دل بگوییدم سپاس
جان خود لبریز از ایمان کنید
نفس خود قربانی جانان کنید
علی شکاری :بار برداشته ام حال مسافر دارم
دروجودم عطش رفتن عابردارم
بوی باران غزل خورده شاعردارم
یوسفم ضامن آهو شده،کنعان مشهد
بنویسیدمرا قمری تهران ،مشهد
درخیالات خودازدورکنارت شادم
زائرم باز به دیدارمزارت شادم
من که بازنگ همین سوت قطارت شادم
لحظه رامی شمرم تا برسم برطوست
چاره ام چله نشینی است شوم پابوست
چقدرمانده که این بادیه اتمام شود
چقدرمانده که این خواستن انجام شود
چقدرمانده دل تنگ من آرام شود
داده تسبیح تپش هام سلام ازدورت
سبزشدروح من ازآبی نیشابورت
نبض هرثانیه پتکی به سرفاصله هاست
آنچه لبریزشده درپی توحوصله هاست
دل من زیروبمش شهربم زلزله هاست
من شفا یافته زخم عمیقم هستم
گفته ام باهمه مهمان رفیقم هستم
چندگامی به حرم جان زتن آزادشده
خانه آباد ببین خانه ام آباد شده
گوهرغم زده هم باتوگوهرشادشده
تلخ کامم که نگاهت عسلم خواهدکرد
مطمئنم که ضریحت بغلم خواهدکرد
آمدم گم بشوم تاکه توپیدام کنی
پروبالم بدهی کفتراین بام کنی
من بدنام رسیدم که توخوش نام کنی
سائلم پای کرم عادتم ازیادم رفت
بازهم آمدم وحاجتم ازیادم رفت
حال آشفته من لذت بی حد خوب است
بین لبخند ونم اشک مردد خوب است
گندم ری نه فقط گندم مشهد خوب است
صحبت ری شد ویاد وطنی افتادم
پیش تو یاد شه بی کفنی افتادم