کد مطلب : ۲۵۴۳۲
صدای کفش شاگرد پشت سر استاد، استاد را به غرور می اندازد
مرحوم اسماعیل دولابی، از عارفان و سالکان الی الله بود که در شهر تهران زندگی می کرد.شاید کمتر کسی با جلسات درس اخلاق و مبانی عرفانی این عارف بزرگ آشنا نباشد. دیدگاهها و سلوک عرفانی وی گذشته از همه مفاهیم عرفان اسلامی دیدگاههایی نو داشت. روشها و آداب توصیه شده توسط وی ساده بود و هیچ مشقی را برای رسیدن به هیچ چیز تجویز نمیکرد.
استاد امیر احمدی، مداح و ذاکر اهل بیت(ع) از جمله کسانی است در مراسم ها و هیئت هایی که مرحوم دولابی حضور داشتند، به مداحی می پرداخته است. چندی پیش این مداح و استاد پیشکسوت با حضور خبرگزاری شبستان به بیان خاطره ای از مرحوم دولابی پرداخت که از نظرتان می گذرد:
خاطرم هست روزی شیخ رضا اصلانی از شاگردان استاد پهلوانی به علت کدورتی که در دل من به وجود آمده بود و چند جلسه ای در هیئت هفتگی حضور پیدا نکردم به من گفت: شما چرا چند جلسه ای در هیئت عزاداری حضور پیدا نمی کنید؟ من با گفتن این سخن و اصرار ایشان در جلسه آن هفته حضور پیدا کردم که سخنران آن هیئت استاد اسماعیل دولابی بود.
البته من پیش از این بارها نزد استاد دولابی مداحی کرده بودم ولی ایشان باز من را نمی شناخت خاطرم هست زمانی که وارد آن جلسه شدم برخی از افراد من را مورد احترام و تفقد قرار دادند و همان لحظه گویی در دلم خوشی و رضایتمندی ایجاد شد.
همان طور که می دانید یکی از ورطه های خطرناک شیطانی در همین لحظه هاست همانطور که زمانی آقای امجد خاطره ای از خود با امام خمینی(ره) نقل می کند که می گوید روزی پشت سر امام در حال حرکت بودم امام خمینی از من پرسید شما با من کاری دارید ایشان گفتند خیر فقط می خواستم همراه شما باشم امام فرمودند صدای کفش شاگرد پشت سر استاد، استاد را به غرور می اندازد.
به هر حال من پس از این اتفاق وارد آن جلسه شده به محض آنکه در جلسه رفتم استاد دولابی این سخن را گفتند کیف نکنید که دست شما را می بوسند و شما را عزت و احترام می کنند همچون گوسفندی که بادش می کنند اما بعد پوستش را می کنند.
استاد امیر احمدی، مداح و ذاکر اهل بیت(ع) از جمله کسانی است در مراسم ها و هیئت هایی که مرحوم دولابی حضور داشتند، به مداحی می پرداخته است. چندی پیش این مداح و استاد پیشکسوت با حضور خبرگزاری شبستان به بیان خاطره ای از مرحوم دولابی پرداخت که از نظرتان می گذرد:
خاطرم هست روزی شیخ رضا اصلانی از شاگردان استاد پهلوانی به علت کدورتی که در دل من به وجود آمده بود و چند جلسه ای در هیئت هفتگی حضور پیدا نکردم به من گفت: شما چرا چند جلسه ای در هیئت عزاداری حضور پیدا نمی کنید؟ من با گفتن این سخن و اصرار ایشان در جلسه آن هفته حضور پیدا کردم که سخنران آن هیئت استاد اسماعیل دولابی بود.
البته من پیش از این بارها نزد استاد دولابی مداحی کرده بودم ولی ایشان باز من را نمی شناخت خاطرم هست زمانی که وارد آن جلسه شدم برخی از افراد من را مورد احترام و تفقد قرار دادند و همان لحظه گویی در دلم خوشی و رضایتمندی ایجاد شد.
همان طور که می دانید یکی از ورطه های خطرناک شیطانی در همین لحظه هاست همانطور که زمانی آقای امجد خاطره ای از خود با امام خمینی(ره) نقل می کند که می گوید روزی پشت سر امام در حال حرکت بودم امام خمینی از من پرسید شما با من کاری دارید ایشان گفتند خیر فقط می خواستم همراه شما باشم امام فرمودند صدای کفش شاگرد پشت سر استاد، استاد را به غرور می اندازد.
به هر حال من پس از این اتفاق وارد آن جلسه شده به محض آنکه در جلسه رفتم استاد دولابی این سخن را گفتند کیف نکنید که دست شما را می بوسند و شما را عزت و احترام می کنند همچون گوسفندی که بادش می کنند اما بعد پوستش را می کنند.
مرجع : وارث