کد مطلب : ۲۷۰۴۴
اسماعیلی رباعیهایش را تقدیم امام هادی(ع) کرد
۱۵ ذیالحجه مصادف با ۷ مهرماه، میلاد امام هادی(ع) است که در این راستا رضا اسماعیلی شاعر پیشکسوت کشورمان ۲۱ رباعی سروده و تقدیم آن حضرت کرده است که در ادامه حدیثی از امام(ع) و رباعیهای یاد شده را میخوانید:
امام هادی(ع) میفرماید: «دنیا بازاری است که گروهی در آن سود میبرند و دستهای زیان میبینند».
۱
در دیده عارفان، جهان محراب است
یک سجده عاشقانه، ذکری ناب است
فصلی ست برای عشقبازی با «او»
زیبا غزلی خجسته و نایاب است
۲
مردان خدا به کار دنیا سردند
در بندگی و خداپرستی فردند
با سُکر سماع و ذکرِ «یا رب! لبیک»
گِردِ حَرم رضای حق میگردند
۳
دلباختهام به داستان وصلش
روی لب عاشقم، اذانِ وصلش
دنیا به نگاه من بُوَد محرابی
تا سر بنهم بر آستان وصلش
۴
دنیاطلبی بد است، دنیا بد نیست
در ذهن و زبان حقپرستان رد نیست
بال است برای اهل عرفان دنیا
زندان کسی ست، کو خدا مقصد نیست
۵
ای ذاتِ زلالِ در حقیقت جاری!
جانمایه رستگاری و بیداری
ما را تو به گنجِ عشق، مُستغنی کن
ما را بِرَهان ز حرص دنیاخواری
۶
ای عشق! به جسم مُرده جان میخواهم
از فتنه این جهان، امان میخواهم
سهمی ز جهان اگر مرا میبخشی
یک پنجره سمت آسمان میخواهم
۷
این کهنه رُباط را که دنیا نام است
شک نیست که عرصه هزاران دام است
هر کس ز خیال این جهان برگردد
دارای دلی خجسته و آرام است
۸
ای خالق روزگار! ما را دریاب
با خلقِ جهان تو یار، ما را دریاب
ما را بِرَهان ز دارفانی، ای خوب!
ای زنده پایدار! ما را دریاب
۹
عاشق شدهای، زمانه را میخندی
این برزخِ آب و دانه را میخندی
فارغ شدهای ز پیشه گِل بازی
این بازی کودکانه را میخندی
۱۰
هر چند وصال این جهان چون قند است
نَفسِ تو ز همنشینیاش خرسند است
بر وعده این جهان مبندی دل را
زیرا که عروس دهر، خالی بند است!
۱۱
ای خوب! بیا از این جهان برگردیم
از دانه و دام و آب و نان برگردیم
ویرانه خاک، ُمفت کرکسها باد
سیمرغ! بیا به آسمان برگردیم
۱۲
دنیا به مَثل شبیه یک گنجشک است
سمتش بروی اگر، نیاید بر دست
فارغ بشوی اگر ز قصد صیدش
بر دست مناعت تو خواهد بنشست
۱۳
دنیا زدهای، به آب و نان چسبیدی
چون کِرم به سیبِ گنده، هان! چسبیدی
چون غافلی از تبسمِ بعد از مرگ
ای نَفس! به لاشه جهان چسبیدی
۱۴
عُمر تو حرامِ بادبادک بازی ست
روح تو به منزل عروسک بازی ست
خوش باش عزیز! آب و گِل بازی کن
دنیا به نگاه مستِ کودک، بازی ست!
۱۵
یک عُمر تو احتکار کردی، بس نیست؟
هِی دنیا را شکار کردی، بس نیست؟
سرگرم شدی به خاک بازی افسوس!
با زندگیات قمار کردی، بس نیست؟
۱۶
تردید مکن، در عشق مشکل داری
یک راه دراز در مقابل داری
درمانده و ماندهای تو در این مشکل:
در خانه دو دلبر است و یک دل داری!
۱۷
با عشقِ «صنم»، «صمد» نمیفهمی چیست
مجنونی و خوب و بد نمیفهمی چیست
ای خوب! حقیقت دل و دلبر را
تا «او» نکند مدد، نمیفهمی چیست
۱۸
ای زنده آب و گل! ز دنیا برخیز
از حضرتِ جان خِجل! ز دنیا برخیز
«این ره که تو میروی به ترکستان است»
این قافله را بِهل، ز دنیا برخیز
۱۹
برخیز حکایتی مُعطر گوییم
از غربتِ لالههای پرپر گوییم
افسانه خاک و خاکیان تکراری ست
خوبست حدیثی از کبوتر گوییم
۲۰
ای خوب! تجرّدی ز بالا بطلب
سهمی ز جهان مخواه، «او» را بطلب
دنیا به تو هر چه داده، پس میگیرد
دولت تو ز حضرت توانا بطلب
۲۱
در دیده عارفان جهان سجاده ست
محرابِ وصال و خلوتی آماده ست
فصلی ست برای عشقبازی با «او»
هنگامه مستی است، بوی باده ست»
امام هادی(ع) میفرماید: «دنیا بازاری است که گروهی در آن سود میبرند و دستهای زیان میبینند».
۱
در دیده عارفان، جهان محراب است
یک سجده عاشقانه، ذکری ناب است
فصلی ست برای عشقبازی با «او»
زیبا غزلی خجسته و نایاب است
۲
مردان خدا به کار دنیا سردند
در بندگی و خداپرستی فردند
با سُکر سماع و ذکرِ «یا رب! لبیک»
گِردِ حَرم رضای حق میگردند
۳
دلباختهام به داستان وصلش
روی لب عاشقم، اذانِ وصلش
دنیا به نگاه من بُوَد محرابی
تا سر بنهم بر آستان وصلش
۴
دنیاطلبی بد است، دنیا بد نیست
در ذهن و زبان حقپرستان رد نیست
بال است برای اهل عرفان دنیا
زندان کسی ست، کو خدا مقصد نیست
۵
ای ذاتِ زلالِ در حقیقت جاری!
جانمایه رستگاری و بیداری
ما را تو به گنجِ عشق، مُستغنی کن
ما را بِرَهان ز حرص دنیاخواری
۶
ای عشق! به جسم مُرده جان میخواهم
از فتنه این جهان، امان میخواهم
سهمی ز جهان اگر مرا میبخشی
یک پنجره سمت آسمان میخواهم
۷
این کهنه رُباط را که دنیا نام است
شک نیست که عرصه هزاران دام است
هر کس ز خیال این جهان برگردد
دارای دلی خجسته و آرام است
۸
ای خالق روزگار! ما را دریاب
با خلقِ جهان تو یار، ما را دریاب
ما را بِرَهان ز دارفانی، ای خوب!
ای زنده پایدار! ما را دریاب
۹
عاشق شدهای، زمانه را میخندی
این برزخِ آب و دانه را میخندی
فارغ شدهای ز پیشه گِل بازی
این بازی کودکانه را میخندی
۱۰
هر چند وصال این جهان چون قند است
نَفسِ تو ز همنشینیاش خرسند است
بر وعده این جهان مبندی دل را
زیرا که عروس دهر، خالی بند است!
۱۱
ای خوب! بیا از این جهان برگردیم
از دانه و دام و آب و نان برگردیم
ویرانه خاک، ُمفت کرکسها باد
سیمرغ! بیا به آسمان برگردیم
۱۲
دنیا به مَثل شبیه یک گنجشک است
سمتش بروی اگر، نیاید بر دست
فارغ بشوی اگر ز قصد صیدش
بر دست مناعت تو خواهد بنشست
۱۳
دنیا زدهای، به آب و نان چسبیدی
چون کِرم به سیبِ گنده، هان! چسبیدی
چون غافلی از تبسمِ بعد از مرگ
ای نَفس! به لاشه جهان چسبیدی
۱۴
عُمر تو حرامِ بادبادک بازی ست
روح تو به منزل عروسک بازی ست
خوش باش عزیز! آب و گِل بازی کن
دنیا به نگاه مستِ کودک، بازی ست!
۱۵
یک عُمر تو احتکار کردی، بس نیست؟
هِی دنیا را شکار کردی، بس نیست؟
سرگرم شدی به خاک بازی افسوس!
با زندگیات قمار کردی، بس نیست؟
۱۶
تردید مکن، در عشق مشکل داری
یک راه دراز در مقابل داری
درمانده و ماندهای تو در این مشکل:
در خانه دو دلبر است و یک دل داری!
۱۷
با عشقِ «صنم»، «صمد» نمیفهمی چیست
مجنونی و خوب و بد نمیفهمی چیست
ای خوب! حقیقت دل و دلبر را
تا «او» نکند مدد، نمیفهمی چیست
۱۸
ای زنده آب و گل! ز دنیا برخیز
از حضرتِ جان خِجل! ز دنیا برخیز
«این ره که تو میروی به ترکستان است»
این قافله را بِهل، ز دنیا برخیز
۱۹
برخیز حکایتی مُعطر گوییم
از غربتِ لالههای پرپر گوییم
افسانه خاک و خاکیان تکراری ست
خوبست حدیثی از کبوتر گوییم
۲۰
ای خوب! تجرّدی ز بالا بطلب
سهمی ز جهان مخواه، «او» را بطلب
دنیا به تو هر چه داده، پس میگیرد
دولت تو ز حضرت توانا بطلب
۲۱
در دیده عارفان جهان سجاده ست
محرابِ وصال و خلوتی آماده ست
فصلی ست برای عشقبازی با «او»
هنگامه مستی است، بوی باده ست»
مرجع : ایکنا