اکبر بازوبند یکی از پیرغلامان شایسته کشورمان گفت: من متولد یزد هستم و تا حدود 15 سالگی نیز ساکن یزد بودم، در دوران کودکی، بچهها را جلوی خانه جمع میکردم و یک چادر دور مجلس میبستیم و مدیحه میخواندیم، به قول شاعر: «من از کودکی عاشقت بودهام/ قبولم نما گرچه آلودهام/ به هنگام پیری مرانم ز پیش/ که صرف تو کردم جوانی خویش»، یک شعری درباره امام زمان (عج) نیز هست که اولش اینست: «ای حریم کعبه، مُحرِمم بر طواف کوی تو/ من به دور کعبه میگردم به یاد روی تو/ گرچه بر محرم بُوَد بوییدن گلها حرام/ زندهام من ای گل زهرا (س) ز فیض بوی تو»، بعد میگوید: «دست ما افتادگان را هم در این وادی بگیر»، البته یک بزرگی به من میگفت اگر دست ما را نگرفته بودند جلوی درب خانه اهل بیت (ع) نبودیم، پس بگویید رهایمان نکن، «ای که مهر از نقش جاء الحق بُوَد بازوی تو». من بارها این را تعریف کردهام که شخصی نزد پیامبر (ص) آمد و گفت مرا دعا کنید، پیامبر (ص) فرمودند اگر میخواهی دعایت زود به اجابت برسد به مادرت بگو دعایت کند، آن شخص گفت مادرم فوت شده است، پیامبر (ص) فرمودند سر قبر مادرت برو و طلب مغفرت کن و بگو مادر مرا دعا کن، حالا همین مادر وقتی بچهاش لباس نوکری امام حسین (ع) را میپوشد و از خانه میخواهد بیرون برود میگوید پسرم، مرا نیز دعا کن، خب بهشت که زیر پای مادران است پس چرا این مادر میگوید مرا دعا کن؟ دلیلش این است که بچهاش نوکر امام حسین (ع) است و اربابش اباعبدالله (ع) است.
در کودکی مجلس را بهم ریختم
وی افزود: من تقریباً هفت ساله بودم که بچهها را برای سینهزنی جمع کردم که به یک هیأت برویم، وقتی به مجلس رسیدیم به بچهها گفتم جلوی حوض جمع شوید، بعد یک ظرف را از آب پر کردم و این نوحه را خواندم: «سقای ما لب تشنگان، ابا الفضل ابا الفضل/ آبی رسان بر کودکان، ابا الفضل ابا الفضل»، خب بچه بودم و صدای خوبی هم داشتم که مجلس بهم ریخت، مجلس اولی که خواندم اینجا بود.
این ذاکر اهل بیت خاطرنشان کرد: پدر مرحوم من در منزل، روضه خوانی داشت و من خیلی به روضه خواندن علاقه داشتم، من یک کتاب خزائن اشعار خریده بودم و اشعارش را حفظ میکردم، برخی اشعار را نیز مینوشم و میخواندم، فامیلهای ما دعوتمان میکردند، همه جمع میشدند و من میخواندم، جلوی درب نیز به من پاکت میدادند، من در این جمعها راه افتادم البته بخاطر پولش نبود بلکه خوشم میآمد که اینها به نام امام حسین (ع) جمع شدهاند.
وی اظهار کرد: مادر بزرگ مرحوم من عاشق روضه فاطمه زهرا (س) بود، میگفت: «اکبر جان، فاطمه زهرا (س) بخوان»، من هم میخواندم و او غریو میکشید و گریه میکرد، یا مادر من ام البنین (س) دوست داشت و برایش ام البنین (س) میخواندم، در مجالس فامیل و دیگر جلسات شرکت میکردم، اساتیدی نیز در یزد و تهران داشتم، خدا حاج حسن توکلی را رحمت کند، پسرش حاج حسن توکلی نیز از مداحان بسیار خوبی بود که احوالاتش در دعا عجیب بود و صدای گرمی نیز داشت که شهید شد، از بزرگان نیز آقایی به نام علیزاده بود که من از این بزرگان استفاده میکردم، از آقای ارضی که عموی حاج منصور است نیز استفاده میکردم، حاج حسن توکلی پیرمردی بود که وقتی منبر میرفت دو کلمه میخواند و همه مجلس را بهم میریخت، ما شاگردانش نیز جمع میشدیم و هرکدام دو خط در مجلسش میخواندیم.
هرجا زیارت عاشورا خوانده شود آنجا یک شعبه از حرم امام حسین(ع) است
این مداح حسینی در مورد سبکهای روضه قدیم توضیح داد: قدیمیها که امروز کمتر ماندهاند خیلی اصیل میخواندند، خدا آقای علامه رحمت کند، من به او گفتم چکار کردی که هرجا میروی میگویند آقای علامه آمد؟ گفت که اکبر جان، من از روزی که لباس نوکری امام حسین (ع) را تنم کردم، صبح تا در خانهام زیارت عاشورا نخوانم و تا برای امام حسین (ع) گریه نکنم داخل مردم نمیآیم! و من خدا میداند از آن روز که او فرمود چنان در من اثر گذاشت که خود من هر صبح بعد از نماز، زیارت عاشورا میخوانم، به همه نیز گفتهام که اگر هرکجا زیارت عاشورا خوانده شود عقیده من اینست که آنجا یک شعبه از حرم امام حسین (ع) است و وصل به حرم ابا عبدالله (ع) هستید، خب چرا بر روی سینه دست میگذاری و میگویی السلام علی الحسین (ع)؟ مِهر امام حسین (ع) در این سینه است و این یعنی که این سینه، ضریح امام حسین (ع) است. اینکه یک مادر وقتی بچهاش را بغل میکرد و در مجلس امام حسین (ع) مینشست موقع شیر دادن اشک میریخت، اینها بی اثر نیست.
وی اظهار کرد: به مادر شیخ مرتضی انصاری گفتند شما چکار کردی که بچهات در جوانی به درجه اجتهاد رسید؟ این مادر فرمود که من در دوران حامگی یک شب هم نماز شبم ترک نشد، وقتی بچهام به دنیا آمد یک دفعه هم بدون وضو به این بچه شیر ندادم، حوض یخ بسته بود اما یخ را میشکستم و وضو میگرفتم بعد پستان در دهان بچهام میگذاشتم، توقع من بیش از اینها بود که زودتر او به این مقام برسد، وقتی مادر در مجلس امام حسین (ع) مینشیند و برای امام حسین (ع) اشک میریزد و بچهاش را نیز شیر میدهد خدا شاهد است که اثرگذار است، بعد میبینید که خیلیها اصلاً اسم امام حسین (ع) میشنوند اشک از چشمانشان پایین میآید، یک وقت یک آقایی که در یزد مجلسی داشتند به من گفت تو چکار میکنی که وقتی میخوانی مردم گریه میکنند؟ گفتم وقتی میخوانی صحنه را مجسم کن، خودت هم برای اهل بیت بسوز، اگر سوختی و خواندی دیوار هم برای امام حسین (ع) گریه میکند، ببینید شعر «گلی گم کردهام میجویم او را» مشخص نیست چه کسی سروده است امام هرکس این شعر را گفته است مطمئناً سوخته است و گفته است، من بارها گفتهام که ما نمیتوانیم زلفمان را با امام حسین (ع) گره بزنیم، آنکه زلفش را با امام حسین (ع) گره زد حضرت عباس (ع) بود، اما اگر ما یک تار مویمان را با امام حسین (ع) گره بزنیم تا بخوانیم قلبها را میگیریم، در و دیوار هم گریه میکنند، فقط در این سیمکشی (ارتباط خواننده و مخاطب) ایرادی نباشد در شکل خواندن و در سبک ایرادی نباشد، بعضیها که سبک خاصی را دارند من به سبکشان انتقادی نمیکنم ولی خوبست که جلوی بزرگترها زانو بزنند، ان شاء الله خدا نگهدارشان باشد.
خدا قلبها را جایگاه حسین (ع) قرار داد
بازوبند بیان کرد: امام حسین (ع) هرچه داشت را در راه خدا داد، وقتی خواست از مکه حرکت کند، ابن عباس آمد و گفت یا حسین (ع) همه دلشان میخواهد این روزها در مکه باشند شما چرا مکه را ترک میکنید؟ امام فرمود یا ابن عباس، ده نفر زیر لباس احرامشان شمشیر بستهاند خون مرا بریزند، من میروم تا احترام به این خانه محفوظ بماند، گفت حالا که میخواهی بروی به کوفه نرو، فرمود خواب دیدم جدم پیغمبر (ص) مرا به سوی عراق میخواند، خدا میخواهد من کشته شوم گفت حالا که میخواهی بروی زن و بچهات را نبر، ناگهان صدایی از محمل حضرت زینب (س) آمد که ابن عباس سخن کوتاه کن، من از حسین (ع) جدا نمیشوم.
وی گفت: ابا عبدالله (ع) شب عاشورا جلساتی داشت، خیلی دشمنانش را نصیحت کرد، عمر سعد را نصیحت کرد، بهشان فرمود چرا خون مرا میخواهید بریزید؟ عمر سعد گفت آقا چه کنم که مُلک ری را میخواهم، آقا خیلی نصیحتش کرد اما اثر نکرد بعد فرمود ان شاء الله گندم ملک ری را نخوری که حاضری خون بچه فاطمه (س) را بخاطر ملک ری بریزی! خیلیها را جمع کرد و فرمود میخواهید بروید، بروید چون هدف اینها من هستم، که کسی گفت امیرالمؤمنین فرمودند دنیا دار آزمایش است. شما ببینید برای حضرت ابا الفضل (ع) امان نامه آمد که غیر از حسین (ع) دست هر کس را میخواهی بگیر و برو اما حضرت یک نگاه به شمر کرد و فرمود اگر قاصدکشی ننگ نبود خونت را میریختم، تو میخواهی مرا از امام حسین (ع) جدا کنی؟! اینهایی که ماندند، این 72 نفر زیر این آسمان نیامده و نخواهد آمد، اصحابی باوفاتر از اصحاب امام حسین (ع) نیست، امام صادق (ع) فرمودند مؤمن از آهن قرصتر است، چراکه آهن وقتی در کوره آتش برود تغییر میکند اما مؤمن را چیزی تغییر نمیدهد یعنی قلبش عوض نمیشود، اگر بارها کشته شوند دست از امامشان برنمیدارند.
این پیرغلام حسینی افزود: ابا عبدالله (ع) آخرین لحظه عمرش هم در مناجاتش گفت خدایا هرچه داشتم دادم، البته خدا هم قلبها را به حسین (ع) داد، «هرچه بودت دادهای در راه ما/ مرحبا، صد محبا، خود هم بیا/ خود بیا که میکشم من ناز تو/ عرش و فرشم جمله پا انداز تو» بچهای که هنوز اسم خودش را بلد نیست و وقتی به او میگویی پدرت چه کسی است؟ میگوید بابا، میگویی اسم مادرت چیست؟ میگوید مامان، همین بچه میگوید پیراهن سیاه برای من بخرید، برای من هم زنجیر بخرید، بعد میبینید وارد جمعیت شده است و حسین حسین میگوید، چه کسی این را در قلب این بچه جای داده است؟ خدا جا داده است. حسین (ع) هرچه داشت را در راه خدا داد، خدا هم قلبها را جایگاه حسین (ع) قرار داد.
برای رفع کسالت آیتالله العظمی گلپایگانی مداح آوردند
وی در مورد درخواستش از امام حسین (ع) اظهار کرد: از آقا میخواهم به جان مادرش بیرونم نکند، من که میدانم لیاقت نوکریش را ندارم، اما آن لحظه مرگ او را به مادرش فاطمه (س) قسم میدهم که ردم نکند.
این مرید امام حسین (ع) خطاب به مردم گفت: ای مردمی که نام امام حسین (ع) را میشنوید، امام حسین (ع) را شهید کردند، بدنش را پایمال سم ستوران کردند، من نمیگویم با بدن امام حسین (ع) چه کردند، یکی از بزرگان که امام جماعت یک مسجد است گفت وقتی حضرت زینب (س) کنار بدن آمد یک علامتی را دید، خیلی گریه کرد و بلند شد، در کربلا حرفی نزد، شام آمد خدمت امام زین العابدین (ع) گفت عمه جان، من زخم شمشیر میشناسم، زخم نیزه میشناسم، روی بدن برادرم علامت هلال بود، صدای گریه زین العابدین (ع) بلند شد و گفت عمه مگر ندیدی ده نفر اسبشان را نعل تازه زدند؟ چرا اینکارها را کردند؟ چرا بدن را دفن نکردند؟ اینکارها را کردند که نامی از حسین (ع) نباشد. ای مردم، این یک خط شعر را سرمشق خودتان قرار دهید: «دشمنت کُشت ولی نور تو خاموش نشد/ آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست».
وی افزود: آیتالله العظمی گلپایگانی که تلویزیون با پسرش مصاحبه کرده بود گفت پدر من حالش بد بود، دکترها نتوانستند کاری بکنند، یک مداح آوردیم که روضه بخواند آقا گفت لباس تنم کنید و مرا از تخت پایین بیاورید، پایین آوردیم و روضه خوانده شد و آقا هم گریه کرد، وقتی روشه خوان رفت و دوباره آقا را روی تخت خواباندیمش گفتیم آقاجان خب میخوابیدی گفت مگر نمیدانستید با روضه خوان صاحب روضه هم میآید؟! بعد این مطلب را برادر من به پسر بزرگ آقای گلپایگانی گفته بود او هم جواب داده بود که آقای من عصر تاسوعا کتاب را باز میکرد و روی صندلی مینشست روضه میخواند و اهل خانه هم گریه میکردند، ببینید یک مرجع تقلید این کار را میکرد.
بازوبند در پایان وصیت و دعایش را اینطور بیان کرد: وصیت من اینست که به حق حضرت زهرا (س) خدا ما را از امام حسین (ع) جدا نکند، خدا در سایه ابا عبدالله (ع) به همه ما آبرو عنایت بفرماید، به جان امیرالمؤمنین (ع)، آن لحظهای که بند کفن ما را باز میکنند، صورتمان را روی خاک میگذارند، آن لحظه را لحظه راحتی ما قرار بدهد و مماتی ممات محمد و آل محمد (ع)، فقط امام حسین (ع) یک کلام بگوید این گریهکُن من بود، این عاشق من بود و دعایم این است که خدایا دین ما، مملکت ما، امنیت ما، علما و مراجع ما مخصوصاً مقام معظم رهبری در پناه قرآن محفوظ بدار و شر اشرار را هم به خودشان بازگردان.