جامعه شناسی نسبت به بعضی موضوعات مانند راهپیمایی اربعین بی اعتناست
خبرگزاری مهر , 13 آذر 1394 ساعت 16:54
شجاعی زند، استاد جامعه شناسی دانشگاه تربیت مدرس گفت: جامعهشناسی نسبت به بعضی موضوعات بیاعتناست و بعضی دیگر را بزرگنمایی میکند، بنده این تفاوت قائل شدن را معنادار میدانم.
انتخاب موضوع، بررسی و تحلیل یک پدیده از مسائل مهم در حوزه جامعه شناسی به شمار می آید؛ در این میان یکی از مشکلاتی که پیش می آید این است که گاهی برخی از پدیده ها از چشم جامعه شناسان دور می ماند و به آنها پرداخته نمی شود، به نظر می رسد تحلیل جامعه شناختی پدیده راهپیمایی اربعین جزو این دسته از پدیده هاست که تا به حال به ابعاد جامعه شناختی آن با وجود عظمت و بزرگی ش کمتر توجه شده است. برای بحث در این باره به سراع علیرضا شجاعی زند، جامعه شناس ، استاد دانشگاه تربیت مدرس و عضو هیئت علمی موسسه دین و اقتصاد رفتیم وبا او در این باره گفتگو کردیم.
*به نظر میرسد به طور کلی موضوعاتی از قبیل اربعین مورد توجه جامعهشناسان قرار نمیگیرد. بهتر است از این موضوع شروع کنیم که چرا تا به حال بررسی علمی راجع به این موضوع توسط جامعه شناسان صورت نگرفته است؟
بطور کلی میتوانیم یک برآوردی داشته باشیم از نوع موضوعاتی که جامعهشناسی طی دو-سه دهه پس از انقلاب به آن پرداخته است. از طریق پایان نامهها و تحقیقاتی که اساتید و مراکز پژوهشی انجام دادهاند و بررسی عناوین این پژوهشها میتوان اطلاعات را دستهبندی کرد. من این تلقی را دارم که جامعهشناسی نسبت به بعضی موضوعات بیاعتناست و بعضی دیگر را بزرگنمایی میکند و این را معنادار میدانم. بنده معتقدم چیزهایی را میتوان در آن تشخیص داد. اما اینکه چرا این قضیه اتفاق افتاده است بخشی از آن ناشی از نحوه رشد و شکلگیری جامعهشناسی در ایران است.
جامعهشناسی مانند بقیه علوم وارداتی است. یعنی ادبیات اصلی آن در جای دیگر شکل گرفته است و این ادبیات را یا اساتید ما در آن جا آموختهاند و منتقل کردهاند یا از طریق کتب و مقالات ترجمه شده، منتقل شده است. کار آموزش جامعهشناسی در ایران هم خواندن و واگویی و بازخوانی همین ادبیات است. در صورتی که این ادبیات طی یک فرآیند کاملا طبیعی در جوامع متروپل شکل گرفته است. آنجا با یک مساله، واقعیت و یا یک پدیده اجتماعی مواجه شدهاند و در اطراف آن به مطالعه و بررسی پرداختهاند و در نتیجه آن پدیده را شناختهاند و به مداخله در آن پرداختهاند و از طریق مطالعه آن پدیده به یک نظریه رسیدهاند. به نظر من در آن کشورها یک روند کاملا طبیعی وجود دارد چون وقتی به آن موضوعات نگاه میکنیم کاملا ناظر بر شرایط، بسترها و موقعیتهای اجتماعی جامعه است.
نظریات هم کاملا بازگو کننده آن واقعیت است و تعقیب کننده همان شرایط است. اگر اشتباهی در این میان وجود دارد آنها عامل نیستند بلکه ما در انتقال مفاهیم دچار اشتباه میشویم. طبیعی است که گامهای نخست در انتقال یک علم همین است که کارهای دیگران را بگیریم و مطالعه کنیم اما متوقف ماندن در این مرحله مساله مهمی است. جامعهشناسی ما متوقف مانده است. نه این که کم کار بوده است بلکه به نظر من هنوز انگیزههای عبور از این مرحله را در خودش ایجاد نکرده است چون دلیلی نمیبیند که از این مرحله عبور کند.
بومی بودن برای علم یک امر کاملا طبیعی است اما عجیب است که ما هنوز برای اینکه اثبات کنیم و همکاران خود را قانع کنیم که ما باید یک علم بومی داشته باشیم به ساعتهای زیادی وقت نیاز داریم و باز هم حل و فصل نخواهد شد. بومی بودن یعنی اینکه مساله علم را از درون شرایط همان جامعه بگیریم. حتی حل آن هم مدنظر نیست. ممکن است حل آن فراوان باشد اما خود مساله زاده یک شرایط بومی است. ما هنوز در این حد هم جدیت لازم را نداریم. در دانشگاهها معمولا دانشجویان را با مسائلی که دیگران تجربه و حل کردهاند آموزش میدهیم و به آنها تدریس میکنیم. این مشکل عمومی جامعهشناسی است که وجود دارد.
بخشی هم ناشی از گفتمانی است که به همراه این علم منتقل شده است. این گفتمان را جامعهشناسان ایرانی پذیرفتهاند. بخش عمدهای از جامعهشناسان ایرانی این گفتمان را بصورت آشکار یا پنهان که در لابهلای آموزههای جامعهشناسی است پذیرفتهاند و گفتمان پسندیدهای تلقی میشود و آمادگی دارند که ذیل این گفتمان کار بکنند. اینها دلایلی است که از دل یک چنین مجموعه عواملی که برخی از آنها را عرض کردم در آمده است.
*به نظر میرسد ادبیاتی که در جامعهشناسی وجود دارد چون مبتنی بر نظریات غربی است توان تحلیل پدیدههایی مانند اربعین را نداشته باشد. به نظر شما این موضوع درست است؟
مشکلی که بنده با این ماجرا دارم خیلی ابتداییتر از این حدی است که شما میفرمایید. من هنوز با توانایی و بضاعت چارچوبهای تئوری که جامعهشناسی دارد خیلی مشکل ندارم. انتظار من در سطح پایینتری است. مسائل جامعه خودمان را ببینیم و در حل این مسائل قدری بومیتر بیاندیشیم. بعضی اوقات دوستان برخی مسائل را در تحقیقات و پایاننامهها دنبال میکنند که مسالهی بخش بسیار ناچیزی از جامعه است اما چون در یک فضای هنجاری این پدیدهها به نحو بارزی مانند حرکت خلاف موج به چشم میآیند، همین قضیه جامعهشناس را وادار میکند که به نحو جدیتری به این مساله بپردازد.
پدیدههایی که به لحاظ جمعیت درگیر جمعیت قابل توجهای را در بر میگیرد معمولا مورد تغافل قرار میگیرد با این بهانه که اینها حکومتی هستند. در حالی که این جمعیت کثیر را نمیتوان با عنوان حکومتی بودن نادیده گرفت. به هر حال اگر حکومتی باشند هم مساله جدیدی ایجاد میشود که این حکومت چقدرپتانسیل دارد که میتواند این جمعیت کثیر را در پشت خود نگاه دارد. خود این یک پدیده اجتماعی است یعنی دیدن این پدیده چه به نحو مستقل و یا در ذیل توانایی بسیج حکومت باز یک پدیده اجتماعی است. هیاتهای مذهبی پدیدههای مهمی در جامعه هستند و توان بسیجکنندگی قابل توجهی دارند.
روزهای فراوانی در سال تکرار میشوند و یک فرآیند رو به گسترش هستند. این پدیده را نمیبینند و به حساب حکومت و کارهای سازماندهی شده حکومت و بسیج میگذارند. آن وقت در کنار آن پدیده بسیار کوچکی همچون فرقهها، جمعیتهای به شدت سیال و نامطمئن را مورد توجه قرار میدهند. اگر شما همین دو پدیده یعنی این فرقهها و هیاتهای مذهبی را کنار هم بگذاریدخواهید دید تعداد تحقیقاتی که از سوی جامعهشناسان در قالب پایاننامه، مقالات و تحقیقات وجود دارد چقدر است. اگر به تعداد جمعیتی که با این مقوله در ارتباط هستند نگاه کنید اصلا قابل مقایسه نیست. حجم آنها به اندازه حجم یکی از هیاتها نخواهد شد.
این نشان میدهد که این انتخاب یک انتخاب جهتیافته است. وبر هم مانعی از اینکه انتخاب شما ایدئولوژیک باشد، نمیبیند. ما میتوانیم بر حسب علائق، منافع و گرایشهایمان دست به انتخاب موضوع بزنیم. در فرآیند مطالعه است که باید مراعات کنیم که تحقیقاتمان جانبکارانه از آب در نیاید. من از این حیث مشکلی ندارم که دوستانمان این گروه از تحقیقات را انجام میدهند، منتهی از آن نتیجه میگیرم که جامعهشناسی در ایران به شدت تحت تاثیر گفتمان خاصی است.
ما باید بتوانیم این را نشان بدهیم و بعد از اینکه این محرز شد آن را مورد نقد قرار دهیم که آیا این گفتمان، گفتمان سالمی است؟ میتواند حلال مشکلات جامعه باشد؟ آیا میتواند واقعیت جامعه را درست ببیند و انگیزههای لازم را برای حل این واقعیات دارد؟ آیا وقتی ما این مشکلات را بررسی میکنیم به فکر حل این مشکلات هستیم و یا به دنبال نشان دادن کثرت آنها هستیم؟ بعضیها روی این مشکلات کار میکنند تا راهحلی برای آن پیدا کنند و جامعه را از یکسری ناملایمات نجات دهند اما بعضیاین مشکلات را بررسی میکنند تا ببینند جامعه چقدر دارای مشکل است،این جامعه مشکل ساختاری دارد و میخواهند نتایجی بگیرند برای تغییرات شالوده شکنان، تغییر نظام و تغییر سیستم. من این عنصر دوم را متاسفانه برجستهتر میبینم.
*از نظر شما به طور کلی ماهیت انسانی و مذهبی راهپیمایی اربعین را چطور میتوان تحلیل یا چطور می توان آن را تعریف کرد؟
یک حادثهای در تارخ این دین رخ داده است که این حادثه خودش در این عرصه پیروان را متاثر میکند. این فقط از حیث حادثهای است چون یک غم سنگین است و این غم واکنش ایجاد میکند. اما یک جنبه مهمتر دارد که این حادثه چرا رخ داده است؟ هدف حرکتی که در سال شصت هجری منجر به این اتفاق شده است چه بوده است؟ این اهداف، آرمانها و این آموزهها ارزشمند است. یعنی اهدافی که آن حرکت را پدید آورد. آن صحنه چند روزه در کربلا برخی از ویژگیها و صفات برجسته انسانی را نمایان میسازد که خود آنها آموزنده و تعلیمدهنده هستند. یعنی از این دو یا سه جنبه این پدیده اهمیت پیدا میکند.
علاوه بر اینکه توصیههای صریحی در آموزههای دینی ما وجود دارد که نگذارید این پدیده فراموش شود. علت این توصیهها هم همین کارکردهایی است که هم عطف توجه دادن به اهداف این حرکت است و هم نوع مناسبات و رفتارها و واکنشها و خصلتهایی که در این چند روزه در سرزمین رخ میدهد یعنی اوج ایثار، اوج گذشت، اوج صبر و هم بالاخره غم سنگینی است که بر قلوب وارد است و به نحوی باید خودش را متجلی سازد. آن توصیهها در راستای بازتولید و یادآوری همین عناصری است که عرض کردم.
بعضی ها هم برای این پدیده کارکردهایی قائلند. این تجمعات مناسکی در اربعین کاکردهایی دارد که برای همین امروز ما میتواند رافع مشکلات باشد. بعضیها هم به تبع این کارکرد فکر میکنند که این حرکت باید تداوم پیدا کند و رو به گسترش باشد. من فکر میکنم آنهایی که مشارکت میکنند به کارکرد آن توجه ندارند. امثال بنده که از بیرون مانند ناظر به پدیده نگاه میکنند به تبیین و تحلیل کارکردها میپردازند. این تحصیل حاصل است. به قول مولوی همینکه دنبال گندم هستی کاه هم حاصل میشود. یعنی اینها پیامدهای پیشبینی نشده و مطالبه نشده و اندیشیده نشده این پدیده است که معمولا به چشم دیگران بیشتر جلوه میکند تا به چشم کنشگران.
ممکن است سالهای بعد بگویید کارکردهایی که از سال قبل حاصل شد در ملاحظات کنشگران پدید میآید، من منکر آن نیستم و ممکن است بخشی از آن عطف توجه کسانی به این کارکرد باشد. منتهی آن انگیزههای نخستین و انگیزههای اصلی آنقدر بزرگ و ماندگار و عمیق هستند که اگر این کارکردها سهمی داشته باشند بسیاربسیار ناچیز است. لذا تبیین کارکردی این پدیده به شدت ناقص است. جامعهشناسی خیلی با تبیینهای کارکردی همسویی دارد و خیلی راغب است که از این مسیر وارد شود و این پدیده را تحلیل کند اما باید بگویم در این پدیده خاص (تبیین کارکردی) راه به جایی نخواهد برد. باید سراغ انگیزهها و دلایل رفت یعنی ببینید چه چیزی افراد را پای این ماجرا آورده است؟ آن هم پدیدهای است که از دل تاریخ همواره به شکل متصل و پیوسته برقرار بوده است و دربعضی ادوار اوج گرفته است و در بعضی ادوار افول پیدا کرده است و ما در دوره اوج آن قرار داریم.
کد مطلب: 28585
آدرس مطلب: https://www.armaneheyat.ir/news/28585/جامعه-شناسی-نسبت-بعضی-موضوعات-مانند-راهپیمایی-اربعین-بی-اعتناست
آرمان هیأت
https://www.armaneheyat.ir