گفت‌وگو با خانواده حاج رضا انصاریان كه نامش با امام رضا(ع) گره خورده

اخلاص حاجی صلواتش را ماندگار کرد

چهارده , 21 مرداد 1396 ساعت 12:17

اوایل انقلاب به حاجی ‌گفتم به آیت‌الله طبرسی بگو آرزوی خادمی امام رضا(ع) را داری. می‌گفت هیچ‌گاه این کار را نخواهم کرد، خود حضرت اگر بنده را قابل بداند انتخاب می‌کند.


طنین دلنشین صلوات خاصه‌اش دلت را تا بارگاه ملکوتی خورشید هشتم می‌برد: «اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى، الصِّدّیقِ الشَّهیدِ، صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً، کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ ...» فرقی نمی‌کند در کجای این دنیای خاکی باشی. حتی اگر هزاران کیلومتر با حرم رضوی فاصله داشته باشی باز نوای خالصانه حاج رضا انصاریان چشمان تو را بارانی می‌کند و دلت را امام رضایی. انگار همین دیروز بود که برای نخستین بار صدای روح بخش صلوات خاصه‌اش شنیده می‌شد و حاج رضا انصاریان می‌گفت: بالاترین افتخار من این است که توانستم صلوات را به محضر امام رضا تقدیم کنم. انصاریان بدون امام رضا(ع) هیچ است و ایشان اراده فرموده‌اند که صلوات را تقدیم‌شان کنیم. در روزهایی که به دهه کرامت گره خورده بود، سراغ خانواده یکی از خادمان خاص امام هشتم رفتیم تا از سبک زندگی او برایمان بگویند. همسر، دختر بزرگ و برادرزاده مرحوم حاج رضا انصاریان(خانم زروندی، زینب انصاریان و علی اصغر انصاریان) از سبک زندگی این خادم رضوی برای ما گفتند.

*حاج‌خانم! چه طور شد که از خوانسار به مشهد آمدید و در این شهر ماندگار شدید؟
مثل همه دختر و پسرهای آن زمان به طور سنتی ازدواج کردیم بدون اینکه ذره‌ای شناخت نسبت به هم داشته باشیم. من متولد قم بودم و حاج رضا متولد خوانسار اما هر دو ساکن قم بودیم. حاج رضا اوایل ازدواج‌ مقلد امام خمینی(ره) بود و علاقه خاصی نسبت به ایشان داشته. بعد از 15 خرداد و شهادت حاج آقا مصطفی فعالیت‌های انقلابی حاجی اوج گرفت. سال 50 هنوز یک هفته‌ از مراسم نامزدی‌مان نگذشته بود که حاجی را گرفتند و به زندان اوین بردند بعد از اینکه آزاد شد چون در قم هویتش شناخته شده بود به مشهد مقدس مهاجرت کردیم و مشهد تبدیل به مرکزی برای ادامه فعالیت‌‎های انقلابی او شد و اواخر سال 55 در مشهد ماندگار شدیم.

*ملاک‌های شما و حاج‌رضا برای ازدواج چه بود؟
خدا رحمت کند حاج رضا را. به من گفت به عنوان ذاکر امام حسین(ع) مسئولیتی دارم. اگر می‌خواهی با من ازدواج کنی نسبت به اینکه من شهرستان می‌روم و دیر یا زود می‌آیم راضی باش. افتخار می‌کردم حاجی نوکر امام حسین(ع) است. به او گفتم گفتم تا آخر با تو هستم.

*فکر می‌کنید در وجود ایشان چه ویژگی‌هایی وجود داشت که صلوات خاصه امام رضای ایشان این اندازه ماندگار شد؟
همیشه می‌گفت امام رضا(ع) رئوف و راضی بوده من هم باید مثل ایشان از همه‌چیز راضی باشم، وقتی کسی مشکلی داشت و اظهار نیاز می‌کرد. بدون اینکه چیزی بپرسد به او کمک می‌کرد یا هر وقت از آستان قدس پولی می‌گرفت آن را به مردم می‌داد و می‌گفت این پول مال امام هشتم است و برای همه برکت دارد. به خاطر اخلاق خوب حاجی همه دوستش داشتند. با اینکه بسیار احساسی بود و نسبت به خانواده احساس مسئولیت داشت. اما هرجا بودیم خودش را به مراسم حرم می‌رساند و چیزی جلودارش نبود. هر وقت می‌روم حرم او را تجسم می‌کنم. حاجی زیاد به خوابم می‌آید و طوری در خواب صحبت می‌کند که انگار همیشه با ماست. بچه‌ها همیشه می‌گویند بابا هست و از تمام کارهای ما خبر دارند.

*زینب خانم! کدام خصوصیت اخلاقی پدرتان بیشتر برای شما نمود داشت؟
اصلاً اهل توصیه کردن و نصیحت کردن نبود بلکه رفتار و برخوردش نوعی توصیه برای ما بود و بسیاری از مسائل را با رفتار، اخلاق، گذشت و مهربانی که داشت به ما یاد می‌داد و به همه محبت می‌کرد. تمام زندگی ما با پدر خاطره بود یا رفتارش همه ما را اسیر خود کرده بود. هیچ‌وقت اشتباهی از ما سر می‌زد می‌گفت این رفتار شما درست نیست. بهتر بود این طور می‌گفتید. با زبان خوش همه را اسیر خودش کرده بود. عقاید عمیقی داشت. هر وقت شروع به خواندن می‌کرد حال عجیبی داشت و در تمام طول خواندن گریه می‌کرد. همیشه می‌گویم کاش رفتار پدر در وجودمان نقش بسته باشد و ما لیاقت این اخلاق، منش و رفتار را داشته باشیم. هرچه می‌گذرد بیشتر فکر می‌کنم که اخلاق و ویژگی‌های پدرم با بقیه فرق می‌کرد. به طور کلی پدرم انسان خوش‌اخلاقی بود. هیچ‌وقت از پدرمان بداخلاقی ندیدیم. حتی اگر ناراحتی و گرفتاری داشت. برای همه خوب می‌خواست. بعد از اینکه از دنیا رفت خیلی‌ها به ما زنگ می‌زدند و می‌گفتند جهیزیه دختر ما را حاج‌آقا داده.
 
*حاج رضا از راه مداحی امرار معاش می‌کردند؟
خانم زروندی: در ماه محرم هرچه پاکت می‌گرفت آن‌ها را روی هم می‌ریخت تا متوجه نشود چه کسی چقدر داده، می‌گفت این‌ها برای ما برکت است؛ بخش عمده‌ای از پول‌ها را میان نیازمندان تقسیم می‌کرد و به همه می‌گفت این پول برای امام حسین(ع) است و برکت دارد.

*از ماجرای صلوات خاصه‌شان هیچ‌وقت حرفی می‌زدند؟
می‌گفت نمی‌دانم کی و کجا این زیارت خاصه را خواندم. چون وقتی شروع به خواندن می‌کرد در حال و هوای خاصی قرار می‌گرفت. این قدر حال خوبی داشت که دیگر جا و مکان برایش اهمیتی نداشت اما به نظرم سحرهای ماه رمضان در صحن آزادی برای ضبط می‌رفت همان‌جا برای نخستین بار زیارت خاصه را خواند. حتی اهل نظر ایراد می‌گرفتند که فلان جا «الف» را کم گفتی در پاسخ به آن‌ها می‌گفت در حال و هوای خاصی بودم که این صلوات را خواندم و ضبط کردند. همیشه می‌گفت من سربازم و آماده‌ام برای همه بخوانم. در واقع برای او شاه و گدا فرقی نمی‌کرد. همیشه در کلاس‌ها به شاگردانش می‌گفت قبل از خواندن، اهل‌بیت را درنظر بگیرید و گریه کنید. اگر این حال به شما دست داد مداح می‌شوید و حرف و خواندتان روی مردم تأثیرگذار است. چون وقتی اهل‌بیت را درنظر بگیرید، دیگر حواستان هست که حرف زشتی نزنید و برخورد بدی با کسی نداشته باشید. مخالف کف زدن در هیئت بود و می‌گفت با کف زدن حرمت معصومین شکسته می‌شود.

*فکر می‌کردید این قدر زود شما را تنها بگذارند؟
هیچ‌گاه فکر نمی‌کردم به این زودی ما را ترک کند. روزی به من گفت تا زنده‌ام نمی‌فهمید این صلوات خاصه چه تأثیراتی داشته. وقتی از دنیا رفتم به ارتباط من با امام رضا(ع) پی می‌برید. همین طور هم شد. بعد از فوتش این ارتباط را به من نشان داد. یک شب در خواب دیدم خورشید روی دریا طلوع کرده و حاج رضا با لباس آستان جایی ایستاده.

*ظاهراً هیچ‌وقت برای خادمی امام رضا(ع) به کسی مراجعه نکردند. ماجرا از چه قرار بود؟
اوایل انقلاب به حاجی ‌گفتم به آیت‌الله طبرسی بگو آرزوی خادمی امام رضا(ع) را داری. می‌گفت هیچ‌گاه این کار را نخواهم کرد. خود حضرت اگر بنده را قابل بداند انتخاب می‌کند. تا اینکه روزی در جلسه‌ای در حرم می‌خواند که آیت‌الله طبرسی حکمش را نوشت و حاج رضا 25 سال خادم شد. می‌توانست جایگزین داشته باشد اما نرفت و از این امتیازات استفاده نکرد. همیشه می‌گفت اینکه حضرت به من نگاه کند و جواب سلام من را بدهد مرا بس است. حتی موقعی که فوت کرد چون پرونده‌های مربوطه کامل نبود به او جا نمی‌دادند. به خاطر همین می‌خواستیم او را به کربلا ببریم اما آستان قدس نگذاشتند و حاجی را در حرم امام رضا(ع) به خاک سپردند.
 
*زینب خانم! اولین باری که صلوات خاصه را شنیدید چه حال و هوایی داشتید؟
یادم می‌آید در خانه پدر بودم که صلوات خاصه را از تلویزیون شنیدم. اوایل این صلوات خاصه خیلی جا نیفتاده بود. آرام آرام معروف شد و در مهد کودک‌ها و مدارس هم این نوای دلنشین به گوش می‌رسید. یکی از نکاتی که به طور مستقیم باعث شد این صلوات خاصه ماندگار شود اخلاص پدر بود.

*به نظرشما چرا برخی از نواها و بعضی از مداحان و اشعار این اندازه در دل و ذهن مردم تأثیرگذارند؟
وقتی سر سفره اهل‌بیت خوب نوکری کنید آن‌ها چشم‌پوشی نمی‌کنند چراکه وقتی برای اهل‌بیت کوچکترین قدمی را بردارید آن‌ها ده‌ها مرتبه برای شما جبران می‌کنند. گاهی اوقات به پدر می‌گفتیم راه این مجلس که شما را دعوت کرده‌اند، دور است. می‌گفت برای نوکر فرقی نمی‌کند هرجا و هرطوری باشد وظیفه‌اش را انجام می‌دهد.

*آقا علی‌اصغر در پایان اگر شما صحبتی دارید بفرمایید.
اخلاص ایشان زبانزد خاص و عام بود. چون با اخلاص و با سوز می‌خواند. قلب مردم هم تأثیر داشت و مردم را دگرگون می‌کرد حالا چه با آن نوای صلوات خاصه که دیگر عالم‌گیر شد و همه‌جا پخش می‌شود و چه با خواندن مدح و مرثیه. برای هوا و هوس نمی‌خواند برای اینکه بخواهد کسی را بشکند، حتی بارها برای من تعریف می‌کردند در یک مجلسی بودند نوبت به ایشان می‌رسد ولی مداحی که می‌خواند نگذاشت وقت به ایشان برسد. مجلس بالاخره به درازا کشیده شد و حاج رضا نتوانست بخواند. سال‌ها بعد آن مداح را دوباره در مجلسی دیدند اما این بار حاج رضا پشت میکروفون بود و گفت استاد و مداح اهل‌بیت آقای فلانی تشریف آوردند من هنوز وقت دارم و شاید ایشان جلسه و برنامه‌ای داشته باشند وقت خواندن خودم را به ایشان می‌دهم بعد ان شالله در خدمت شما هستم و باز هم برای شما می‌خوانم. بعد می‌گفتند این کار چه تأثیری بر روی آن بنده خدا و چه تأثیری بر روی خواندن حاج رضا داشت که آنقدر مردم منقلب شدند. بسیاری از من سوال می‌کنند که چطور شد این صلوات خاصه آنقدر ماندگار شد و من همیشه ثمره این ماندگاری را در اخلاص حاج رضا می‌دانم. شاید حضرت رضا(ع) می‌خواستند یک مدالی به ایشان بدهند. واقعاً عموی من پناهنده شده بود. ما اصالتاً مشهدی نیستیم و پدربزرگ ما خوانساری بودند. وقتی عمو رضا 5 ساله بود به قم آمدند تا 20 سالگی قم بودند و به دلایلی به مشهد رفتند. قرار بود چند سالی بعد دوباره برگردند که دیگر ماندگار شدند. ثمره این ماندگاری صلوات خاصه گذشت، اخلاص، تقوا و مخصوصاً دعای پدر و مادر ایشان بود که بارها می‌گفتند من هرچه دارم از پدر و مادرم است. همیشه می‌گفتند خیلی اوقات از بعضی مداحان ناراحت شده‌اند و هماره حرف‌شان این بود که می‌گفتند علی اصغر وقتی می‌خواهی بخوانی برای مردم عادی نخوان و نگاه نکن که مثلاً چه کسی پای منبر تو نشسته است. باور کن که برای حضرت رضا(ع) می‌خوانی و حضرت نشسته‌اند وقتی می‌خواهی مدحی را بخوانی عظمت و شأن ایشان را چطور نگه می‌داری. می‌گفتند اگر می بینی ایرادی به فلان آقا می‌گیرم، می‌گویم تو حنجره و صدا و استعداد داری چرا در این راه خرج نمی‌کنی و چرا در شعر صحیح خواندن آن را خرج نمی‌کنی. نسبت به چیزهایی که در مداحی‌های جدید باب شده خیلی مخالف بودند و می گفتند چرا این آقا با این صدا و حنجره و استعداد و لطفی که خداوند و اهل‌بیت کرده باید این طور بخواند.
 


کد مطلب: 31976

آدرس مطلب: https://www.armaneheyat.ir/news/31976/اخلاص-حاجی-صلواتش-ماندگار

آرمان هیأت
  https://www.armaneheyat.ir