مناسکی به وسعت یک تاریخ

ابتکار , 17 آبان 1396 ساعت 11:26

خاندان داغدیده رسالت پس از ورود به کربلا براى شهیدان خود به عزادارى پرداختند، چون هنگام حرکت به سوى کوفه اجازه عزادارى به آنان نداده بودند، و همانگونه که سید ابن طاووس در اللهوف نقل کرده است که «و اقاموا المآتم المقرحه للاکباد» «ماتمهاى جگرخراش بپا داشتند» ، و تا سه روز امر بدین منوال سپرى شد.


هر ساله با فرارسیدن اربعین حسینی خیل علاقه‌مندان به خاندان عصمت و طهارت را شوری وصف ناشدنی در بر می‌گیرد و حال و هوایی غریب بر آن‌ها چیره می‌شود. اما چه می‌شود که چنین وضعیتی برای شیعیان در این ایام به وجود می‌آید؟ ریشه و تاریخچه آیین گرامیداشت اربعین چیست؟ و چه رویدادهای تاریخی مهمی در روز اربعین به وقوع پیوسته است؟ شاید پاسخ به این پرسش‌ها بتواند ابعاد تازه‌تری از چگونگی شکل‌گیری این آیین و رسوم مربوط به آن را به دست دهد. از این رو، مطالعه وضعیت کاروان اسرای کربلا و ورود احتمالی آن‌ها در روز اربعین به صحرای نینوا خالی از لطف نیست.
به هرحال پس از هفت روز که اهل بیت در شام بودند، به دستور یزید، نعمان بن بشیر وسایل سفر آنان را فراهم کرد و کاروان به همراهى مردى امین به سوی شهر مدینه راهی شدند.
در هنگام حرکت، یزید امام سجاد علیه السلام را فرا خواند تا با او وداع کند، و گفت: خدا پسر مرجانه را لعنت کند! اگر من با پدرت حسین ملاقات کرده بودم، هر خواسته‌‏اى که داشت، مى‏‌پذیرفتم! و کشته شدن را به هر نحوى که بود، گرچه بعضى از فرزندانم کشته مى‏‌شدند از او دور مى‌ کردم! ولى همان‌گونه که دیدى شهادت او قضاى الهى بود!
چون به وطن رفتى و در آنجا استقرار یافتى، پیوسته با من مکاتبه کن و حاجات و خواسته‏‌هاى خود را براى من بنویس! آنگاه دوباره نعمان بن بشیر را خواست و براى رعایت حال و حفظ آبروى اهل بیت به او سفارش کرد که شبها اهل بیت را حرکت دهد و در پیشاپیش آنان خود حرکت کند و اگر على بن الحسین را در بین راه حاجتى باشد برآورده سازد؛ و نیز سى سوار در خدمت ایشان مامور ساخت؛ و به روایتى خود نعمان بن بشیر را و به قولى بشیر بن حذلم را با آنان همراه کرد.
همان‌گونه که یزید سفارش کرده بود به آهستگى و مدارا طى مسافت کردند و به هنگام حرکت، فرستادگان یزید بسان نگهبانان گردا گرد آنان را مى‏‌گرفتند، و چون در مکانى فرود مى‌‏آمدند از اطراف آنان دور مى‌‏شدند که به آسانى بتوانند وضو سازند.
اربعین
اهل بیت علیهم السلام به سفر خود ادامه دادند تا به دو راهى جاده عراق و مدینه رسیدند، چون به این مکان رسیدند، از امیر کاروان خواستند تا آنان را به کربلا ببرد، و او آنان را به سوى کربلا حرکت داد، چون به کربلا رسیدند، جابر بن عبد الله انصارى را دیدند که با تنى چند از بنى هاشم و خاندان پیامبر براى زیارت حسین علیه السلام آمده بودند، همزمان با آنان به کربلا وارد شدند و سخت گریستند و ناله و زارى کردند و بر صورت خود سیلى زده و ناله‏‌هاى جانسوز سر دادند و زنان روستاهاى مجاور نیز به آنان پیوستند، زینب علیها السلام در میان جمع زنان آمد و گریبان چاک زد و با صوتى حزین که ‏دلها را جریحه‌‏دار مى‌کرد مى‏‌گفت: «وا اخاه! وا حسیناه! وا حبیب رسول الله و ابن مکه و منا! و ابن فاطمه الزهراء! و ابن علی المرتضى! آه ثم آه!» پس بیهوش شد.
آنگاه ام کلثوم لطمه به صورت زد و با صدایى بلند مى‌‏گفت: امروز محمد مصطفى و على مرتضى و فاطمه زهرا از دنیا رفته‌‏اند؛ و دیگر زنان نیز سیلى به صورت زده و گریه و شیون مى‌کردند.
سکینه چون چنین دید، فریاد زد: وا محمداه! وا جداه! چه سخت است بر تو تحمل آنچه با اهل بیت تو کرده‌‏اند، آنان را از دم تیغ گذراندند و بعد عریانشان کردند!
عطیه عوفى مى‌گوید: با جابر بن عبد الله به عزم زیارت قبر حسین علیه السلام بیرون آمدم و چون به کربلا رسیدیم جابر نزدیک شط فرات رفته و غسل کرد و ردایى همانند شخص محرم بر تن پوشید و همیانى را گشود که در آن بوى خوش بود و خود را معطر کرد و هر گامى که بر مى‌‏داشت ذکر خدا مى‌‏گفت تا نزدیک قبر مقدس رسید و به من گفت: دستم را بر روى قبر بگذار! چون چنین کردم، بر روى قبر از هوش رفت.
من آب بر روى جابر پاشیدم تا به هوش آمد، آنگاه سه مرتبه گفت: یا حسین! سپس گفت: «حبیب لا یجیب حبیبه!» ، و بعد اضافه کرد: چه تمناى جواب دارى که حسین در خون خود آغشته و بین سر و بدنش جدایى افتاده است! ! و گفت:«فاشهد انک ابن خیرالنبیین و ابن سید المومنین و ابن حلیف التقوى و سلیل الهدى و خامس اصحاب الکساء و ابن سید النقباء و ابن فاطمه سیده النساء، و مالک لا تکون هکذا و قد غذتک کف سیدالمرسلین و ربیت فی حجرالمتقین و رضعت من ثدی الایمان و فطمت بالاسلام فطبت حیا وطبت میتا غیر ان قلوب المومنین غیر طیبه لفراقک و لا شاکه فی الخیره لک فعلیک سلام الله و رضوانه و اشهد انک مضیت على ما مضى علیه اخوک یحیى بن زکریا.»
من گواهى مى ‏دهم که تو فرزند بهترین پیامبران و فرزند بزرگ مومنین هستی، تو فرزند سلاله هدایت و تقوایى و پنجمین نفر از اصحاب کساء و عبایى، تو فرزند بزرگ نقیبان و فرزند فاطمه سیده بانوانى، و چرا چنین نباشد که دست سیدالمرسلین تو را غذا داد و در دامن پرهیزگاران پرورش یافتى و از پستان ایمان شیر خوردى و پاک زیستى و پاک از دنیا رفتى و دلهاى مومنان را از فراق خود اندوهگین کردى پس سلام و رضوان خدا بر تو باد، تو بر همان طریقه رفتى که برادرت یحیى بن زکریا شهید گشت.
آنگاه چشمش را به اطراف قبر گردانید و گفت:
«السلام علیک ایتها الارواح التی حلت بفناء الحسین و اناخت برحله، اشهد انکم اقمتم الصلوه و آتیتم الزکوه و امرتم بالمعروف و نهیتم عن المنکر و جاهدتم الملحدین و عبدتم الله حتى اتاکم الیقین.»
سلام بر شما اى ارواحى که در کنار حسین نزول کرده و آرمیدید، گواهى مى‏ دهم که شما نماز را بپا داشته و زکوه را ادا داده و به معروف امر و از منکر نهى کردید، و با ملحدین و کفار مبارزه و جهاد کرده، و خدا را تا هنگام مردن عبادت کردید.
و اضافه کرد: به آن خدایى که پیامبر را به حق مبعوث کرد ما در آنچه شما شهدا در آن وارد شده‏‌اید شریک هستیم.
عطیه مى‏‌گوید: به جابر گفتم ما کارى نکردیم! اینان شهید شده‌‏اند. گفت: اى عطیه! از حبیبم رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم که مى‌فرمود: «من احب قوما حشر معهم و من احب عمل قوم اشرک فی عملهم»؛ هر که گروهى را دوست داشته باشد با همانان محشور شود، و هر که عمل جماعتى را دوست داشته باشد در عمل آنها شریک خواهد بود.
اربعین و اختلاف اقوال
در تاریخ حبیب السیر آمده است: یزید بن معاویه سرهاى مقدس شهدا را در اختیار على بن الحسین علیهماالسلام قرار داد، و آن بزرگوار در روز بیستم ماه صفر آن سرها را به بدنهاى پاکشان ملحق کرد و آنگاه عازم مدینه طیبه شد.
ابوریحان بیرونى در آثارالباقیه گفته است: در روز بیستم ماه صفر، سر مقدس حسین علیه السلام به بدن مطهرش باز گردانیده و دفن شد به هنگامى که اهل بیت امام حسین علیه السلام بعد از بازگشت از شام در روز اربعین جهت زیارت آمده بودند.
سید ابن طاووس در اقبال مى‏گوید: چگونه روز بیستم ماه صفر، روز اربعین است در حالى که حسین صلوات الله علیه روز دهم محرم به شهادت رسید، بنابراین اربعین، روز نوزدهم ماه صفر باید باشد.
آنگاه سید مى‌گوید: محتمل است ماه محرم سال 61 کم بوده است، یعنى 29 روز بوده که طبعا بیستم ماه صفر، روز اربعین است، و احتمال دارد که ماه محرم تمام بوده ولى چون امام حسین علیه السلام در پایان روز عاشورا شهید شده لذا روز عاشورا را به حساب نیاورده‌‏اند. و در مصباح آمده است: حرم حسین علیه السلام در روز بیستم ماه صفر به همراه على بن الحسین به مدینه رسیدند، و شیخ مفید همین قول را اختیار کرده است، و در غیر مصباح آمده است که ایشان در روز بیستم ماه صفر بعد از مراجعت از شام به کربلا رسیدند.
همانگونه که در نقلهاى ذکر شده مشهود است اهل بیت
علیهم السلام در همان سالى که حادثه کربلا رخ داد ـ سال 61 ـ پس از مراجعت از شام و در روز اربعین به کربلا آمدند، و یا این که در سنه 62 یعنى یک سال بعد از شهادت رهسپار کربلا شده ‏اند؛ و ما در اینجا به صورت اختصار عینا آنچه در این رابطه گفته و یا نوشته شده است ذکر مى‏ کنیم:
قول اول: اهل بیت در همان سال 61 پس از مراجعت از شام و در روز بیستم صفر به کربلا وارد شدند، و این همان قول صاحب تاریخ حبیب السیر است که قبلا بازگو کردیم، و در الآثارالباقیه ابوریحان نیز همین قول آمده و ظاهر عبارت سید ابن طاووس در اللهوف هم همین مطلب را مى‌‏رساند و ابن نما در مثیرالاحزان نیز همین قول را نقل کرده است.
قول دوم: اهل بیت علیهم السلام همان سال در روز بیستم صفر به کربلا و قبل از رفتن به شام از کربلا عبور کردند و بر مزار شهیدان خود عزادارى برپا کردند، و سپهر مولف ناسخ التواریخ بر این قول است. و این احتمال گرچه بعید به نظر مى‌‏رسد، زیرا در نقلى بدان اشاره نشده است ولى احتمالى است که ثبوتا مانعى ندارد و دلیلى براى اثبات آن نیست.
قول سوم: آل البیت در سال 62، یعنى یک سال بعد و در روز بیستم صفر به کربلا آمده‌اند. صاحب قمقام زخار مى‌‏گوید: مسافت و عادت تشریف فرمایى به حرم حضرت سیدالشهداء علیه السلام در روز اربعین سال 61 هجرى به کربلاى معلى مشکل، بلکه خلاف عقل است؛ زیرا امام حسین علیه السلام در روز عاشورا به درجه رفیع شهادت نائل آمد و عمربن سعد یک روز براى دفن کشتگان خود در آنجا توقف و روز یازدهم به جانب کوفه حرکت کرد و از کربلاى معلى تا کوفه به خط مستقیم حدودا هشت فرسخ است، و چند روزى هم عبیدالله بن زیاد اهل عصمت را در کوفه براى معرفى آنان و کار بزرگى که صورت گرفته و ارعاب قبایل عرب نگاه داشت تا از یزید خبر رسید که اهل حرم را به دمشق اعزام دارد و او هم اسیران را از راه حران و جزیره و حلب به شام فرستاد که مسافت دورى است و فاصله کوفه تا دمشق به خط مستقیم تقریبا صد و هفتاد و پنج فرسخ است و
پس از ورود به شام به روایتى تا شش ماه اهل بیت را نگاه داشتند تا آتش شعله ‏ور غضب یزید خاموش شد و پس از حصول اطمینان از عدم شورش مردم موافقت کرد که حضرت سجاد با اهل حرم به مدینه بازگردد.
پس چگونه این همه وقایع مى‌‏تواند در چهل روز صورت گرفته باشد، قطعا ورود اهل بیت علیهم السلام به کربلا در سال دیگر بوده است که سال شصت و دو هجرى ‏باشد و هر کس به نظر تدبر در این مساله بیندیشد نامه نگار را تصدیق خواهد کرد، و جابربن عبدالله هم در اربعین شصت و دو به زیارت مشرف شده است و شرافت جابر در این است که او اولین کسى است که از صحابه کبار و مخلصین سوگوار به این سعادت نایل آمده است، کفى به فخرا، و نامه ‏نگار در این قول منفرد است: مى‏ گویم و مى آیمش از عهده برون! و الله ولى التوفیق.
قول چهارم: احتمال دیگرى وجود دارد که اهل بیت ابتدا به مدینه آمدند و از مدینه عازم کربلا شدند و سر مقدس امام را نیز در این سفر با خود برده و به بدن مطهر حسین علیه السلام ملحق کرده‌اند، اما نه در اربعین سال 61 هجرى بلکه پس از مراجعت به مدینه به کربلا رفته‌‏اند. ابن جوزى از هشام و بعضى دیگر نقل کرده است که سر مقدس حسین علیه السلام با اسیران به مدینه آورده شد، و سپس به کربلا حمل شده است و با بدن مطهر دفن شده است.
و از بعضى از مورخان نقل شده است که: صورت حال جریان اقتضاء مى‌‏کند که اهل بیت در مدتى بیش از چهل روز از زمان شهادت امام حسین علیه السلام به عراق یا به مدینه رفته باشند، و بازگشت آنها به کربلا، ممکن است، ولى روز بیستم صفر نبوده است زیرا جابربن عبدالله انصارى هم از حجاز آمده بود و رسیدن خبر به حجاز و حرکت جابر از آنجا قهراً زمانى بیش از چهل روز را مى‌طلبد. یا این که باید بگوییم جابر از مدینه نیامده بود بلکه از کوفه و یا از شهرى دیگر عازم کربلا شده بود.
توقف در کربلا
خاندان داغدیده رسالت پس از ورود به کربلا براى شهیدان خود به عزادارى پرداختند، چون هنگام حرکت به سوى کوفه اجازه عزادارى به آنان نداده بودند، و همانگونه که سید ابن طاووس در اللهوف نقل کرده است که «و اقاموا المآتم المقرحه للاکباد» «ماتمهاى جگرخراش بپا داشتند» ، و تا سه روز امر بدین منوال سپرى شد.
حرکت از کربلا
اگر زنان و کودکان در کنار این قبور مى‌ماندند، خود را در اثر شیون و زارى و گریستن و نوحه کردن هلاک مى‏‌کردند، لذا على بن الحسین علیهماالسلام فرمان داد تا بار شتران را ببندند و از کربلا به طرف مدینه حرکت کنند. چون بارها را بستند و آماده حرکت شدند، سکینه علیهاالسلام اهل حرم را با ناله و فریاد به جانب مزار مقدس امام جهت وداع حرکت داد و جملگى در اطراف قبر مقدس گرد آمدند. سکینه قبر پدر را در آغوش گرفت و شدیدا گریست و به سختى نالید و این ابیات را زمزمه کرد:
بلا کفن و لا غسل دفینا
الا یا کربلا نودعک جسما
لاحمد و الوصی مع الامینا
الا یا کربلا نودعک روحا


کد مطلب: 32326

آدرس مطلب: https://www.armaneheyat.ir/news/32326/مناسکی-وسعت-یک-تاریخ

آرمان هیأت
  https://www.armaneheyat.ir