راز و رمز ماندگار هنر استاد فرشچیان/ روایتی شنیدنی از طراحی ضریح امام رضا(ع) و خلق تابلوی عصر عاشورا
ضریح، گل و بوته ها، نقره و طلا یا کاشی کاری، همه وسیله است که ما بدین وسیله به درگاه الهی تقرب پیدا کنیم، وقتی زائر در مقابل ضریح قرار می گیرد اسما الله را می بیند، در دلش با خدای خود راز و نیاز می کند
این گفت وگو با کسی است که همه حتی شاید بدون نام و نشان ولی به دلایل متعدد بسیار خوب ایشان را می شناسیم، آثارش را بسیار دیدیم و از جمله سرآمدن این سرزمین هستند و به واسطه کسانی چون ایشان ما در سرزمین خود و سایر دنیا سر بلند راه رفتیم و گفتیم ما از ایران می آییم جایی که چنین انسان هایی در آن حضور دارند و از قضای روزگار شاید چنین کسی را در خارج از ایران هم بهتر از داخل ایران لااقل به نام، می شناسند، ولی آثار گرانسنگ ایشان را همه قطعاً دیدیم، آثاری که ایشان دارند به خصوص برخی از آنها واسطه بسیاری از آرزوها و راز و نیازهای ما بوده، آثار ایشان خلوت های غریبی برای ما در بهترین نقاط زمین درست کرده است. مرد بزرگی که این سعادت را داشته در بهترین نقاط زمین که ما به عنوان بهشت های روز زمین می شناسیم زندگی کند و به آنها جلوه دهد و رنگ و رویی تازه ای به آنها ببخشد؛ استاد محمود فرشچیان.
استاد می خواهید در مورد ماجرای دستتان بگویید، چه اتفاقی افتاد؟
برای من معجزه بود. به عنایت خداوند در حال حاضر دست راستم از جوانی ام بسیار قوی تر و بدون لرزش است!
داستان از این قرار بود که بنده می خواستم کتاب سومم را چاپ کنم، ناچار بودم فرم های کتاب را با خودم به آلمان ببرم اگر احیاناً چند صفحه ای گم می شد همه کار من عقب می افتاد، یادم هست که ناچار بودم با دست خودم این صفحات را حمل کنم، قطار راه آهن آلمان که می خواست تغییر جهت دهد، دست من لای در قطار رفت و تمام عضلات دستم پاره شد، انقدر درد شدید بود که بی تاب شدم، مقداری آلمان مداوا کردم، اما افاقه نمی کرد، به آمریکا آمدم و دو تا از دکتری بزرگ آلمان که ورزشکاران را عمل می کردند گفتند اگر دستت را عمل نکنی، عضلات دستت ضعیف تر می شود و از کار می افتد و اگر هم بخواهی عمل کنی باید ۶ ماه در گچ بماند. من خیلی ناراحت شدم.
تصمیم گرفتید دستتان را جراحی کنید؟
خیلی مردد بودم. دو روز بعد طول نکشید که به من تلفن کردند و طرح ضریح حضرت علی ابن موسی الرضا نصیب من شد، ابعاد را فرستادند و گفتند که حتما این طرح را تو باید انجام دهی.
گفت وگوتان بر سر ضریح تلفنی انجام شد؟
بله تلفنی انجام شد؛ به خوبی من را می شناختند و شاید هم نمونه هایی گرفته بودند.
چه کسی با شما تماس گرفت؟
از دفتر تولیت آستان قدس رضوی مرحوم آقای طبسی تماس گرفتند و به من گفتند که ضریحی برای حضرت علی ابن موسی الرضا طراحی کنم و بسازم، من خیلی خوشحال شدم و در دلم یک نوری یا یک لطفی ساری و جاری شد، آن زمان درد دستم بسیار دردناک و مشقت آور بود البته ناگفته نماند که چند جلسه ای هم فیزیوتراپی رفتم که اگر می رفتم یا نمی رفتم تفاوتی نمی کرد چون درد دستم همچنان ادامه داشت؛ وقتی این طرح و کاغذهای بزرگ و پهناوری که طرح ضریح روی آن هست را روی میز کارم پهن کردم، خدا گواه است که وقتی قلم را به دست گرفتم، کوچک ترین دردی احساس نکردم، طرح های ضریح را انجام دادم و دست راستم شفا پیدا کرد.
بدون هیچ معالجه و جراحی و دارویی؟
ابداً هیچ درمانی نکردم. در حال حاضر هم دست راستم از جوانی قوی تر است.
آن ضعف عضلات و دردی که در دستتان داشتید، باز هم به شما برگشت؟
اصلا برنگشته است.
این اتفاق برای چند سال پیش است؟
حدود ۲۰ سال پیش بود که این اتفاق افتاد. کتاب سومم هم ۲۰ سال پیش در آلمان چاپ شد.
یعنی شما اکنون ۸۸ سالتان هست؟
بله درست است. امید دارم که تا ۱۲۰ سال هم عمر کنم البته دست ما نیست هیچ کدام نمی دانیم که در پس پرده غیب الهی چه می گذرد.
شما در ۶۸ سالگی چنین ماجرایی پیدا می کنید و طراحی ضریح را شروع می کنید؟
بله! من خادم حضرت رضا(ع) نیز هستم و همین الان هم جعبه بزرگی در منزل ماست که در آن جعبه آخرین تابلویی که ساختم به نام «عرش بر زمین» که گودال قتلگاه امام حسین(ع) است، وجود دارد و آن را وقف حرم حضرت رضا(ع) کردم، قرار است از آستان قدس رضوی به منزل ما بیایند و این جعبه را ببرند. این هجدهمین تابلوی من است که به آستان مقدس علی ابن موسی الرضا وقف شده و از این بابت بسیار خوشحال هستم.
خادم بودنتان به این معناست که هر ماه یک بار مشرف می شوید؟
دلم می خواهد هر ۲۴ ساعت به حرم امام رضا(ع) بروم.
ماجرای طراحی ضریح چقدر طول کشید؟
من به تناوب کار می کردم.
یعنی از ابتدا طراحی همه اجزای را انجام ندادید؟
طراحی کلی را تحویل دادم و ابعاد را محاسبه کردم و جزئیات که بایستی را اندازه گیری کردم البته ناگفته نماند که ابعاد ضریح جدید امام رضا(ع) مطابق ابعاد ضریح قبلی است که در زمان شاه اسماعیل صفوی نصب شد، این ضریح فولادی و جواهر نشان است.
جواهر، نشانه علاقه و اردات است؟
همینطور است. ضریح قبلی حضرت جواهر نشان و فولاد بود، وقتی می خواستند درهای ضریح را باز و غبار روبی کنند یا هدایایی که تقدیم کرده بودند بردارند این در به هم گیر می کرد، به ناچار آقای طبسی موافقت کردند که کف حرم مطهر حضرت علی ابن موسی الرضا شکافته شود و ضریح شاه اسماعیل را روی قبر اصلی حضرت رضا گذاشتند. وقتی به مشهد مشرف شوید ملاحظه می کنید که حرم دو طبقه است یکی زیر است که قبر اصلی امام رضا آنجاست.
چند متر پایین تر است؟
۲ متر و ۷۰ سانتی متر، البته خودشان در سرداب هستند و قبر اصلی حضرت آنجاست. یک نکته ای را می خواهم بگویم و آن اینکه ضریح، گل و بوته ها، نقره و طلا یا کاشی کاری، همه وسیله است که ما بدین وسیله به درگاه الهی تقرب پیدا کنیم، وقتی زائر در مقابل ضریح قرار می گیرد اسما الله را می بیند، در دلش با خدای خود راز و نیاز می کند. در اروپا هم بزرگان مسیحی و مسلمانان به واسطه ائمه اطهار و بزرگان دین به درگاه الهی تقرب پیدا می کنند. باز تأکید می کنم نقوشی که می بینید وسیله ای است برای هدایت و ارتقای انسان. این اتفاق برای من هم افتاده، مخصوصاً در مورد ضریح حضرت علی ابن موسی الرضا، حضرت امام حسین و شاه عبدالعظیم حسنی که بنده افتخار طراحی آن را داشتم، در حقیقت به منِ کمترین و ناچیزترین منت گذاشتن و اهمیت دادند و ساخت این ضریح ها نصیب من شد و موجب گردید هدایت و ارتقا معنوی پیدا کنم.
شما قبل از اینکه ضریح امام را بسازید، سابقه طراحی هیچ ضریحی را نداشتید؟
خیر! سابقه طراحی ضریحی را نداشتم.
ما شما را به عنوان نگارگر می شناسیم، تا قبل از طراحی ضریح، طرحی شبیه به طراحی ضریح انجام ندادید؟
نگارگری و مینیاتوری کارهای کوچکی است. نقاشی که واقعاً می خواهد صاحب ادعا باشد (که من مدعی نیستم و کاملاً متواضع هستم) باید همه کاری کند و در طراحی قوی باشد، استادان من بزرگترین طراحان هنری بودند و من در خدمت ایشان شاگردی می کردم.
هر نقاشی می تواند ضریح طراحی کند؟
بله! اگر خدا بخواهد می تواند.
هیچ وقت از آنها نپرسیدید که چرا شما را انتخاب کردند؟
منِ نالایق بی سواد…
دور از جان…
استاد ما مثلاً وقتی می خواهیم دکوری طراحی کنیم از کسانی دعوت به همکاری می کنیم که تجربه ساخت دکور داشته باشند، شما سابقه طراحی ضریح نداشتید، اما از شما خواسته شد که طراحی کنید.
من در کارهای این چنینی بسیار کار کردم.
چه کار کردید؟
فرش های بسیاری از جمله فرش «یا ثارالله» و «هفت شهر عشق» را طرح کردم و همه این طراحی ها برای قبل از ساخت ضریح هست.
یک بار که به زیارت امام رضا(ع) رفته بودم، از من خواستند به دلایلی به گنجینه موزه حضرت رضا بروم و از آن بازدید داشته باشم، دیدم طراحی که من در ۱۶ سالگی دور تا دور شعرهای بسیار زیبای یک آقای مهذبی انجام داده بودم، در گنجینه بود و بسیار هم خوب کار کرده بودم.
وقتی به شما پیشنهاد کردند که ضریح را طراحی کنید، دچار ترس شدید؟
خیر! من صد در صد مطمئن بودم و الان هم مطمئنم، نیرو را خداوند به ما می دهد، باید به خدا اتکا کرد. من احوال درونم را می گویم اگر انسان به خداوند در هر مرحله ای اتکا داشته باشد، از چه و چه کسی ترس داشته باشد!؟ لذا قرص و محکم این طراحی را انجام دادم. ضریح امام رضا و امام حسین مشابه هیچ کدام یک از ضریح هایی که طراحی شده، نیست و همگی از نیرو بخشیدن و الطاف خداوند است، باز هم اگر طراحی ضریحی نصیبم شود، می پذیرم و انجام می دهم.
برای طراحی ضریح امام رضا(ع) اتودهای مختلف زدید؟
اصلاً هیچ نیاز به اتودهای مختلف نبود، من در این سن و سال احتیاجی ندارم که اتود بزنم، وقتی حس به درون انسان القا می شود، اگر آن حس را پیاده کند چه در تابلوی نقاشی باشد و چه در طراحی این چنینی باشد، آن حس قشنگ است و خودش را نشان می دهد البته بعدش هم یک ساخت و سازهایی دارد که باید آن را انجام داد.
پس اینطور نبود که چند سالی طرح های مختلف زده باشید و مثلاً هیچ کدام به دل شما نشسته باشد؟
خیر. همین الان هم اگر طرحی بخواهید، چشم بسته طراحی می کنم. شما چشم من را ببندید و دیوار بزرگی جلوی من بگذارید من برای شما طرحی می کشم که نقصی در آن طرح نیست.
مادر من زن بسیار معتقدی بود و من خیلی ایشان را دوست می داشتم و او هم من را بسیار دوست می داشت. زیاد سواد نداشت، ولی قرآن را بدون غلط می خواند. مادرم گفت روز عاشوراست، تو چقدر کار می کنی!
آن زمان اصفهان بودید؟
بله اصفهان زندگی می کردم.
مادرم گفت که روز عاشوراست کار نکن و بیا به روضه امام حسین(ع) برویم تا حرف حسابی به گوشت برسد، به مادرم گفتم من نمی آیم با همسرم به روضه برو، بعد از اینکه مادرم و همسرم رفتند، وضو گرفتم و به حضرت توسل پیدا کردم و نشستم تابلوی عصر عاشورا را طراحی کردم.
من از تظاهر بدم می آید، وقتی انسان حقیقتی که در وجودش هست را بیان می کند، گرایی لازم را دارد و مشخص است که تظاهر نیست.
قبلاً به طراحی عصر عاشورا فکر نکرده بودید؟
اصلا به آن فکر نمی کردم. خودش آمد و وقتی نزدیک های غروب بود و مادر و همسرم به منزل بازگشتند تقریباً طرح تابلو تمام شده بود البته روزهای بعد هم روی تابلو کار کردم، ولی طرح کلی در عصر عاشورا تمام شد.
من گالری داشتم و عده ای مسیحی برای دیدن گالری آمده بودند، خانومی ایستاه بود و تکان نمی خورم و اشک از چشمانش آمد و گفت این تابلو روی من اثر می گذارد، آن چیست!؟
یکی از بزرگترین منتقدین هنری در دنیا که ۴ سال پیش به رحمت الهی رفت، ۱۲ جلد کتاب راجع به هنر اسلامی نوشته است، در وصف هیچ کسی هم نمی نویسند ولی در مورد تابلو عصر عاشورا نوشته این تابلو بیشتر از آن چیز که نمایان هست حرفی برای گفتن دارد. در این تابلو یک چشم هست که چشم اسب است و گریه می کند چرا که آن فاجعه را به چشم خودش دیده است.
چه چیزی در این طرح هست که این چنین گیرا و تأثیرگذار است؟
اصلا نمی دانم. شما شعر حافظ، سعدی و مولانا را که می خوانید، حس و حالی در آن هست و باید جستجو کرد که وقتی شاعر این شعر را می گفته چه اتفاقی افتاده است.
تابلوی عصر عاشورا در چند سالگی شما کشید شد؟
تقریباً در ۴۴ سالگی.
چرا از قصه عاشورا این صحنه را انتخاب کردید؟
تابلوهای دیگر هم ساختم، ولی آن روز این صحنه به دلم افتاد.
چرا مثلاً قتلگاه امام حسین(ع) را نکشیدید؟
آن زمان این صحنه به ذهنم آمد. بعضی چیزهاست که نمی توانیم بگوییم چرا… دست ما نیست
خودتان هم از خودتان نمی پرسید؟
خیر! من نه به اختیار خود میروم از برای او گیسوی همچو عنبرش، می کشدم دوان دوان.
به هر حال یک جایی شما دستتان را به دستشان دادید که اکنون شما را می برند؟
دستم انقدر ناقابل است…
شما قبل از تابلوی عصر عاشورا به کربلا مشرف شده بودید
بله، مادر من ما را همیشه تابستان به کربلا می بُرد.
هر سال؟
هر سال یا هر دو سال یکبار به کربلا می رفتیم.
یعنی قبل از عصر عاشور حدود ۲۰ بار مشرف شده بودید؟
بله. مادر من بسیار مقید بود، من یادم هست که مادرم هر وقت اسم امام حسین می شنید گریه می کرد و حال دیگری داشت، یک روزی در منزل ما به مناسبت سوم شعبان میلاد امام حسین(ع) مراسم مولودی برپا بود، مداح به مادرم گفت چرا گریه می کنید من دارم مولودی می خوانم، مادرم گفت: تو نمی دانی که در دلم چه می گذرد، من خودم هم بسیار ارادت به اهل بیت(ع) دارم، ۴ سالم بود که دنبال کسی که در روضه ها چای می داد، قندان دستم می گرفتم و قند می دادم. خلاصه که این حس ها دست خود آدم نیست.
مقتل زیاد می خواندید؟
کمتر می خواندم، نمی توانم زیاد بخوانم.
چرا نمی توانید بخوانید؟
من ذهن خودم را می برم جایی که مقتل گفته به همین خاطر گاهی می خوانم.
کدامیک از رویدادها و افراد روز عاشورا بیشتر توجه شما را جلب می کند و دل شما را می کشد؟
من تابلویی ساختم که آن هم وقف موزه امام رضا(ع) کردم. این را هم بگویم که در مشهد کنار گنجینه قرآن تالاری به نام من (تالار فرشچیان) تأسیس کردند و هدایای مقام معظم رهبری هم در این تالار وجود دارد. یکی از تابلوهای من در این تالار، لحظه ای است که امام حسین(ع)، حضرت علی اصغر را به دستشان گرفتند، نام این تابلو هدیه دوست هست؛ این تابلو زیاد رنگ و جلا ندارد و خیلی ساده است حتی یال اسب و حضرت امام حسین خیلی ساده کشیده شده، ولی گیرایی لازم را دارد.
تنهایی، غربت و اسارت اسب در گرمای جنگ و تشنگی بچه ۶ ماهه وقایعی است که در ماجرای کربلا بیشتر توجه شما را جلب می کند؟
بله. این حال و هوا را هم کار کردم و بسیار ساده هست.
عقب تر از این تابلو برویم، این طراحی و نقش از کجا آمد؟
پدرم من انسان ثروتمندی بود، خانه ما پر از فرش های نفیس بود.
ایشان(پدرتان) تاجر فرش بودند؟
بله. نماینده شرکت فرش بودند.
پس طبیعتا در خانه شما فرش های درجه یک دستباف وجود داشت؟
بله. به لطف خداوند هر بچه ایرانی پس از تولد که چشم باز می کند، به خاطر فرش ها و کاشی کاری هایی که وجود دارد نقش و نگارهای زیبایی می بیند، از آن زمان در ذهن من این مساله رسوخ و رشد و نمو پیدا کرد. بعد هم به اروپا رفتم و ۷ سال در وین درس خواندم و شاگردی کردم.
فقط نقاشی خواندید؟
بله. استاد من حاج میرزا آقای امامی یک مرد در کسوت روحانیت بود ولی نقاش برجسته اصفهان بود. ایشان بسیار برجسته بود به طوری که ولیعهد ژاپن وقتی به اصفهان آمد، گفت که من می خواهم حاج میرزا آقای امامی را ببینم و از اول قیصریه اصفهان به احترام حاج میرزا آقای امامی کلاهش را برداشت و به دیدن او رفت.
این احترام به دلیل توانایشان در نقاشی بود؟
بله. حاج میرزا آقای امامی ۲۵ کار داشت و معمم بود.
امام جماعت بودند؟
خیر! امام جماعت نبود.
ایشان فقط به شما نقاشی یاد می دادند؟
بله. حاج میرزا آقای امامی با پدرم بسیار دوست بود، به من گفت اگر تو می خواهی نقاشی کنی کار خیلی سختی است، جا نزنی، گفتم: شما فکر نکنید که دوست پدر من هستی، من می خواهم شاگردی کنم. و واقعاً هم خدمت ایشان شاگردی کردم، ۲۵ نقاش آنجا کار می کردند و من آنجا شاگردی و پادویی کردم تا فهمید که من عاشق هستم و به من یاد داد. اولین طرحی که به من داد، یک آهو بود و گفت که از این آهو نقاشی کن، من تا صبح خوابم نبرد و تا صبح ۲۰۰ تا آهو نقاشی کردم، وقتی بُردم نگاه کرد، تعجب کرد و گفت که اینها را زیرنویسی کردی محمود…
زیرنوسی یعنی چی استاد؟
یعنی کپی کردی. گفتم: خیر استاد. چشمم را بستم و آهو را برایش طرح کردم، تمام که شد پیشانی من را بوسید. استادم حاج میزرا آقا امامی گفت: باید ۴ سال مداد بزنی یعنی طراحی کنی، نگفتم چرا ۳ سال یا ۵ سال، تنها خدمت استاد کردم و به جوانان عزیز می گویم که کار کنید؛ هیچ وقت دغدغه پول نداشته باشید بلکه عشق به کار داشته باشید، پول هم نصببتان می شود. سپس به من گفت که وضو بگیر و بیا، وضو گرفتم و گفت که نماز ظهر و عصر را بخوان، نمازم را خواندم و کنار من نشست و قلمو را که دست من داد، گفت بسم الله الرحمن و طراحی را به من یاد داد.
این چند سالگی شماست؟
۱۴ یا ۱۵ سالگی
پدر و مادرتان منعی نداشتند؟
من پسر تاجر مشهور فرش بودم، اما به حاج میرزا آقای امامی گفتم که می خواهم پادویی کنم و یاد بگیرم. در نقاشخانه ۲۵ نقاش بودند و به من دستور می دادند که برایشان بریان و کباب بگیرم، حاج میرزا آقای امامی عادت داشت که صبح زود بیاید، من هم پشت در آتلیه او می ایستادم، برایش جارو می کردم، رنگ برایش می سابیدم، من انقدر با دست هایم رنگ سابیدم که تمام کف دستم پینه زد. خلاصه روزی یکی از واسطه های فرش من را دید و به پدرم گفته بود که حاج غلامرضا دیدم که پسرت دارد پادویی می کند، پدرم گفته بود، خودش بهتر از من و تو می داند که چه کار می کند؛ شما ببینید که پدر من در آن سن و زمان چقدر فهمیده بود و یک کلمه هم به من نگفت که چه کار می کنی.
چرا فکر می کردید که باید انقدر کار کنید؟
چون دوست داشتم و می دانستم که در این کار یک حقیقتی هست. پس از حاج میرزا آقای امامی خدمت استاد دیگری به نام آقای بهادری در هنرستان اصفهان رفتم که هنرستان اصفهان واقعاً عظیم است و این بار که رفتم دیدم که باید توجه بیشتری به آن می شد. از دو اتاق استاد بهادری جایی ساخت که انقدر عظیم بود که هر زمان ملکه انگلستان و ولیعهد ژاپن می خواست به اصفهان بیاید، بازدید از این هنرستان جزو یکی از برنامه های لاکچری و اعتبار آنها بود. در طول تاریخ در طراحی فرش و نقوش قالی به حقیقت هیچ کسی مثل آقای بهادری نیامد که اینطور قدرتمند، قوی و متنوع کار کند.
خیلی طراحی فرش کردید؟
بله بسیار کار کردم.
چه طور شد که سر از آمریکا در آوردید؟
دست من و شما نیست، ما اراده مان در مقابل معیشت الهی هیچ است، وقتی خداوند اراده کند و قسمت انسان باشد، اتفاق می افتد. من یادم هست که بعد از انقلاب من را دعوت کردند و به وزارت ارشاد رفتم و مدیر کل آنجا شدم. گفتم نه حقوق، نه اضافه کاری و نه مدرک می خواهم، من دو سال و نیم در اداره کل وزارت ارشاد کار کردم، ولی در نهایت به دلایلی به آمریکا رفتم. وقتی من به آمریکا رفتم یک میز کار خریدم ۵۳ دلار.
چند سال پیش؟
۳۰ سال پیش، یک میز کار کوچک که بتوانم روی آن نقاشی کنم و یک چراغ کار خریدم ۳۸ دلار. با همین میز کوچک و چراغ، میلیون ها دلار در آمریکا کار کردم.
میلیون ها دلار از تابلوهایی که کشیدید و فروخته شد؟
بله.
این تابلوها غیر از تابلوهایی است که ما می شناسیم و در موزه هست؟
بله. من تابلوهای مذهبی خودم را اصلا نمی فروشم و همه را وقف می کنم، بابت کارهایی که برای مذهبم انجام دادم اصلاً پول نمی گیرم.
چرا!؟ پرداخت حق الزحمه رسم درستی است.
وقتی ضریح امام رضا(ع) تمام شد آقای طبسی مهمانی برگزار کردند و مداحان و خدام همه در این مهمانی بودند، دیدم که یک سینه بسیار زیبایی را جلوی من آوردند و گفتند به خاطر اینکه هیچ پولی نگرفتی، این هدیه برای توست، دَر جعبه را که باز کردند باور کنید چشم روزگار خیره می شد یک تسبیح صد دانه یاقوت احمر بود، من آن را بوسیدم و دَر آن را بستم و گفتم که من از امام رضا(ع) پول نمی گیرم، این تسبیح ارزشمند را بوسیدم و به ضریح حضرت انداختم. من بابت ۱۸ تابلو که به آستان قدس رضوی وقف کردم هیچ پولی نگرفتم.
بابت طراحی ضریح امام رضا(ع) هیچ پولی نگرفتید!؟
ابدا… چرا پول بگیرم!
شما زحمت کشیدید!
من باید به امام رضا(ع) پول بدهم که این منت را بر من گذاشته است. یک خاطره برای شما تعریف کنم، ما یک مرکزی داریم که طبقه بالای آن سالن سخنرانی است و طبقه پایین هم مسجد است، من از اعضای هیأت امنای آنجا هستم. یک بار آقایی را دعوت کردیم که برنامه اجرا کند، گفت که هزینه هواپیمای من انقدر می شود، گفتم آقا یک پولی هم باید بدهی که بیایی در مورد امام حسین(ع) صحبت کنی، آنها به سر ما منت می گذارند.
زمانی هم که ضریح امام حسین(ع) ساخته شد، یک فرش بزرگی آوردند و گفتند چون تو پول نگرفتی هدیه بگیر، گفتم مگر از امام حسین(ع) می شود پول گرفت باید انسان در مقابل امام حسین جانش را بدهد. یک وقتی ضریح حضرت امام حسین ساخته می شد حتی من کرایه ماشین و هواپیما هم نمی گرفتم و حتی ظهری که به ناچار ناهار خوردم، (زشت است بگویم خدایا من را تنبیه نکن) چندین برابر مبلغ غذا را در صندوق آنجا می ریختم. بابت انجام این کارها نیازی نیست پولی بگیریم خودشان(اهل بیت) هوای ما را دارند. حاجی احرام دگر بند ببین یار کجاست
داشتید می گفتید که چرا مقیم آمریکا هستید؟
من دو سال و نیم در اداره کل ارشاد کار می کردم، مهندس بازرگان گفت که به وزارت ارشاد بیایم.
با مهندس بازرگان آشنا بودید؟
ایشان من را می شناختند، به من گفتند که وزیر ارشاد شوم، گفتم من آدم لاغر وزیر شوم! خلاصه قبول نکردم. پس از آن به من مسئول اداره هنرهای ملی که ۱۱ شعبه داشت را پیشنهاد دادند، در این اداره خاتم سازی، طلاکاری و زرگری و ساز سازی و نقاشی و ضریح بافی و کاشی کاری بود. استادان به در منزل ما آمدند و گفتند که اگر مدیریت اینجا را قبول نکنی به انحطاط گرایش پیدا می کند، گفتم من یک کار می کنم، صبح به آنجا می آیم هم طراحی می کنم و هم رسیدگی به کارها می کنم، صبح ساعت ۷ صبح سر کار می رفتم، باور کنید تمام استاد کارهای آنجا زانو به زانوی من می نشستند و کارهاشان را انجام می دادند از ساعت ۲ بعدازظهر تا ۱۱ شب طراحی برای کارگاه ها طرح می دادم. همین جا از تحمل همسرم بسیار تشکر می کنم و به همه افرادی که متأهل هستند از همسرانشان خواهش می کنم که به همسرشان کمک و تحمل کنند.
این بیشترین زمانی بوده که از همسرتان دور بودید؟
خیر! من بسیار دور بودم. ۵ سال به همسرم گفتم که با من هیچ کاری نداشته باشد و او هم تحمل کرد. گفتم می خواهم نمیشگاه نقاشی بزنم، شب و روز می خواهم کار کنم همسرم هم به من همه جور سرویس می داد.
در زمان انقلاب جوایز ملی و بین المللی داشتید؟
در اصفهان خواستند به من درجه دکتری بدهند، گفتم من شایسته نیستم که دکتری بگیرم، اگر بخواهید محبتی کنید، کوچک ترین خدمتکار آنجا به من یک لوح بدهد. یک روز گفتند که ما شنیدیم شما در اینجا ضریح بافی دارید، نقره کاری می کنید ساز سازی دارید، گفتم همه اینها که شندید درست است، گفتند، اینها همه مظاهر طاغوت است. به آنها گفتم، سازهای آهنگ ای امام ای امام را اینجا ساختند، صندوق ضریح مطهر حضرت رقیه را اینجا درست کردند، روکش ضریح حضرت امام رضا را اینجا درست کردند و همه اینها هنر است، گفتند پس می شود ما موسسه شما را ببینیم، به آقای فخری گفتم آنها را راهنمایی کند تا بازدید کنند، وقتی برگشتند، گفتند که به شما تبریک می گوییم.
بچه های من آمریکا هستند و پیش آنها رفتم، یک روز داشتم تنها در خیابان های آمریکا می گشتم، یکی از شاگردانم را دیدم و گفت که اینجا ساختمان بزرگی است، داخل این ساختمان را چنین بار از هنرمندان دنیا ایتالیا و ژاپن طراحی کردند ولی مورد پسند واقع نشده، تو بیا یک طرحی بده و کاری کن. ۳ طبقه بود پهنای بسیاری داشت و من طرحی برای دیوار و طاق دادم و آنجا ماندگار شدیم و بیشتر که آنجا ماندم در حقیقت برای اینکه بتوانم مطالعه کنم و به راحتی موزه ها را بروم و یاد بگیرم و هنوز هم که در این سن هستم دارم یاد می گیرم.
فرزندان کنار شما هستند؟
دو تا از فرزندانم کنار من هستند و سایرین نیستند.
کم به ایران می آیدید؟
هر سالی که بتوانم می آیم.
تابلو ضامن آهو برای چه سالی است؟
من دو تا تابلو ضامن آهو ساختم. اگر در تمام طول مظاهر مختلف دنیا مطالعه کنید، هیچ کدام داستانی به زیبایی که مربوط به امام رضاست وجود ندارد. حضرت امام رضا می خواستند به مرو بروند، یک شکارچی به دنبال آهویی بوده، آهو به دامان حضرت رضا پناه می آورد، حضرت می گوید به این آهو چه کار داری، می خواهد بچه شیر دهد، شکارچی می گوید: من از صبح دنبال آهو می گردم و می خواهم این آهو رزق زن و بچه من باشد به ناچار من این را باید ببرم و ذبح کنم، حضرت می فرماید: این درست نیست، بگذارید بچه هایش را شیر دهد و برمی گردد. شکارچی می گوید اگر برنگشت چه؟ حضرت می گوید: اگر برنگشت، شتر من برای تو. شکارچی می بیند که آهو و بچه ها دارند می آیند و گرگی هم به دنبال آنها هستند، و این گرگ و آهو خدمت امام رضا می رسند و حضرت می فرماید: این هم آهویی که می خواستی و شکارچی پشیمان می شود. من این تابلو را ساختم. تابلو دوم هم برای زمانی است که شکارچی برگشته و کمانش را می شکند و زیر پا می گذارد.
شما خیلی پولدار هستید و همیشه پولدار بودید؟
من بسیار قناعت دارم. عَزَّ مَنْ قَنَعَ وَ ذَلَّ مَنْ طَمَعَ. پول خوشبختی نمی آورد. در خدمت نظام وظیفه در دانشگاه افسری بودم، تمام دوره خدمت نظام آموزشی را نقاشی کردم، یک افسر با ذوقی بود گفت بشین نقاشی کن و نمی خواهد بروی صف بایستی…
چقدر این مسایل در زندگی انسان موثر است؟
بله بسیار. رفتم نقاشی کردم، به من گفت: کجا می خواهی بروی، گفتم من درس نظام نخواندم، گفتم می خواهم بروم اصفهان، یک روز دیدم که تیمساری به محل سربازی ما آمد، همه آماده باش بودیم، من تمام صف را به هم ریختم چون بلد نبودم، افسر بزرگ به من گفت که ستوان بیا، من رفتم و گفتند چه کار می کنی، تیمسار من را که نگاه کرد گفت فرشچیان تو هستی، گفت: کجا هستی تو به درد این کار نمی خوری. برو باشگاه افسران و تابلو بساز، آنجا رفتم و تمام دوره کارم را تابلو ساختم.
در باشگاه افسران به من گفتند که تو معاون اداره تشریفاتی شو، یک شبی عروسی فرزند رئیس شرکت نفت اصفهان بود، خدا می داند که چه پولی خرج کردند، آن روز یک فردی یک چک ۱۰۰ هزار تومانی روی میز گذاشت و چه غذاهایی سفارش دادند و چه گل آرایی کردند، تابستان بود، غروب مهمانان آمدند و جواهر بسیار داشتند، وقتی مدتی گذشت دیدم که ابری سیاه روی آسمان آمد، باران شدیدی آمد و روی غذاها را گرفت. ولی ما وقتی بچه بودیم، همسایگی ما آدم های فقیری بودند، آنها یک عروسی که داشتند ۱۰ شبانه روز شادی می کردند. پس پول خوشبختی و شادی نمی آورد.
شما گفتید که میزی گرفتید و میلیون ها دلار درآمد کسب کردید.
بله، همه را هم خرج کردم
خرجتان بالاست؟
ایال باری است
این چند سال از نظر مالی تامین بودید.
مستمند نبودم و هر وقت احساس مستندی کردم خودش رسید
یعنی وقت هایی سخت هم گذشته است؟
بله! من آلمان بودم پول داشتم ولی یادم رفت با خودم ببرم. آن زمان پیاده از موزه که خیلی راه بود تا محل سکونتم آمدم که تمام پا و دستم درد گرفته بود.
این مسایل بوده ولی خیلی فشار مالی به شما وارد نشده
بله خیلی زیاد نبود.
خیلی به مشهد می روید؟
هر زمان وقت داشته باشم به زیارت می روم.
در این ضریح نقطه ای که بسیار دوست دارید و جلوه و حال خوبی دارد
تمام قسمت ها را دوست دارم. به شدت هم مقیدم که به گل و بوته زیاد نپردازیم مگر اینکه قسمت های پایین که در دسترس باشد قسمت های بالا اسماء الحسنی است.
خودتان با کدام ضریح مانوس تر هستید؟
با هر دو ضریح. برای ضریح حضرت عبدالعظیم هم دارم بسیار خوب کار می کنم و انشاالله دو سال دیگر تمام می شود.