دیوانی از فرزدق در دست است که برای اولین بار بخشی از آن در 1870 میلادی در پاریس و بخشی دیگری در سال 1900 در مونیخ چاپ شد و بعدها کامل آن به کرات در مصر، یونان، سوریه و عراق به چاپ رسید و در دسترس است
فهیمه ابراهیمی/ دعبل: شانزدهمین نشست از سلسله نشستهای پژوهشی هنر و ادبیات دینی با نگاهی به قصیده میمیه فرزدق با حضور استاد مهدی امین فروغی برگزار شد.
مهدی امین فروغی کارشناس ادبیات عرب، قصیده میمیه فرزدق را میراث شیعه دانسته و میگوید: عدهای فرزدق را مدح میکنند و عده دیگر به دلیل مدحهایی که برای حاکمان سروده او را تقبیح کردند اما تفاوتی که فرزدق با دیگر شاعران دارد این است که او اگر حاکمی را مدح می کرد او را رها نمیکرد و اگر حاکم از راه صواب خارج می شد شروع به هجویه می کرد و نشان می داد مردی بیدار و دغدغه مند است.
استاد مهدی امین فروغی در این نشست در تشریح قصیده میمیه فرزدق گفت: قصیده میمیه فرزدق در ادبیات شیعی از جایگاه ویژهای برخوردار است. گذشته از اعتبار ادبی و ارزش معنوی آن چون در زمان حج و در کنار بیت الله الحرام سروده شده او را شاخص کرده است. هشام بن عبدالملک حاکم اموی که با خیل عظیم شامیان به حج آمده بود قصد طواف و زیارت حجرالاسود می کند اما به دلیل ازدحام جمعیت هر چه شامیان تلاش می کنند که امیر را به حجر الاسود برساند نمی توانند. ناگزیر منبری در کنار بیت الله نصب می کنند و هشام بر منبر مینشیند و شامیان پیرامون او را گرفته و مشغول تماشای طواف میشوند. از دور جوانی آراسته از حاشیه مسجدالحرام را می بینند که آرام آرام وارد طواف می شود مردم راه را برای او باز می کردند و جوان خود را آرام به حجرالاسود رساند زیارت کرد و بعد آرام آرام فاصله گرفت. عدهای از شامیها از هشام پرسیدند او کیست؟ هشام تجاهل کرد و در حالی که میدانست او علی بن حسین(ع) است اما گفت نمی دانم تا شامیان او را نشناسند و از عظمت او خبردار نشوند که نزد مردمان چه جایگاهی دارد و ما چه جایگاهی داریم.
او ادامه داد: فرزدق که آنجا حاضر بود و به شاعر دربار اموی مشهور بود وقتی تجاهل هشام را دید عصبی شد و گفت من او را میشناسم و در اینجا بود که قصیده میمیه را خواند که مثل جواهری درخشان بر تارک ادبیات شیعی میرقصد. این قصیده در نظر هشام و شامیها چنان سنگین آمد که هشام خطاب به فرزدق گفت چرا تا به حال چنین قصیدهای برای من نسرودی؟ فرزدق در جواب گفت شما پدر و مادر و جدی همچون پدر و مادر و جد او بیاور تا برای تو هم چنین قصیدهای بسرایم. هشام از این جواب فرزدق عصبانی شد و مستمری او را قطع کرد و او را در منطقهای بین مکه و مدینه زندانی کرد. امام وقتی این خبر را شنید 12 هزار درهم به عنوان صله برایش فرستادند اما فرزدق نپذیرفت و گفت من این قصیده را برای رضای خدا سرودم و برای مبلغ نسرودم. وقتی قاصد برگشت حضرت به او فرمود به حقی که من برای تو دارم بپذیر و به راستی اگر بیش از این داشتم به تو هدیه می کردم فرزدق پذیرفت و در زندان هجوهای برای هشام سرود و برای او فرستاد و پس از چندی هشام او را آزاد کرد و به بصره رفت.
فروغی با بیان اینکه فرزدق یکی از بزرگترین شاعران عصر خود در قرن اول و اوایل قرن 2 هجری بود اظهار کرد: هَمّام بن غالب بن صّعصّعةّ الدّارِمی التَّمیمی ملقب به فرزدق. واژه فرزدق معرب واژه پرازده به معنای قرص زخیم نان و خمیر است و این لقب را به خاطر درشتی چهره و ترش رویی به او داده بودند. او با اینکه شاعر بود و لطافت از خصوصیات شاعران است اما مردی بسیار خشن بود و در روحیه او خشونت بر لطافت غلبه داشت. پدرش غالب، مردی موجه و شریف و از بزرگان بنی تمیم و اجداد او از بزرگان بودند. مادرش لیلی بنت حابس خواهراقرع بن حابس تمیمی صحابی معروف پیامبر(ص) است. درتاریخ آمده است که فرزدق بسیار به پدرش علاقه داشت و بعد از فوت پدر هر که به قبر او پناهنده می شد فرزدق از او حمایت می کرد.
او تصریح کرد: در عنفوان جوانی به همراه پدر خدمت حضرت علی(ع) میرسد و پدر از توانایی شعر او می گوید و حضرت به پدرش می گوید به او قرآن بیاموز بهتر از شعر است. این کلام قدری در فرزدق اثر کرد که خود را در خانه حبس می کرد و دست و پایش را با ریسمان می بست و می نشست تا قرآن را فرا بگیرد. درباره فرزدق گفته شده است که اگر شعر او نبود ثلث زبان عرب از میان میرفت و اگر شعر او نبود نیمی از اخبار مردمان در قرن اول هجری از میان می رفت. او از لغات محجور و غریب که از عصر جاهلی در شعرعرب استفاده می شد به فراوانی در شعر خود میآورد و به این شکل مانع فراموشی این لغات شد. طبیعی است که چنین زبانی عمدتا مورد پسند خواص است و از رواج در میان عامه مردم برخوردار نبود. ما در اشعار فرزدق با تاریخ منظومی روبه رو هستیم از اتفاقاتی که در قرن اول هجری افتاده است اعم از جنگ و نزاع و عزل و نصب امیران و حکام که تمام در شعر فرزدق آمده است. بنابراین از ارزش تاریخی برخوردار است و تاریخ قرن اول هجری را در شعر او می بینیم به همین دلیل است که میگویند اگر شعر او نبود اخبار مردمان در قرن اول هجری از میان میرفت. پس فرزدق از جایگاه بالایی هم نزد مردم و هم نزد حامان برخوردار بود و تنها شاعری بود که اجازه داشت در برابر حاکمان و امرا نشسته شعر بخواند. روزی که سلیمان بن عبدالملک بر تخت نشست شعرا برای شعرخوانی آمدند فرزدق خواست بنشیند که سلیمان بن عبدالملک گفت که او هم باید مانند دیگران بایستد عدهای از بنی تمیم شوریدند و ملک پذیرفت که مانند سابق بنشیند و شعر بخواند.
فروغی در خصوص دیوان فرزدق گفت: دیوانی از فرزدق در دست است که برای اولین بار بخشی از آن در 1870 میلادی در پاریس و بخشی دیگری در سال 1900 در مونیخ چاپ شد و بعدها کامل آن به کرات در مصر، یونان، سوریه و عراق به چاپ رسید و در دسترس است. موضاعات شعر فرزدق همان موضوعات شعری در عصر جاهلی است یعنی بیشتر مدح و رسا فخر و هجا وصف و غزل. وصفها، فخریه و هجویههای او بسیار مهم است و فرزدق از تخیلی وسیع و نگاهی دقیق برخوردار بود که او را به یکی از بزرگترین وصافان شعر عرب تبدیل کرده بود. او عناصر وصفی خود را از زندگی شهری و بدوی می گرفت که با هم در می آمیخت و وصف او گاهی چنان دقت نظری داشت که گاهی رنگ قصه به خود میگرفت. گذشته از وصف، فخریه و هجویه او بسیار مهم است و در فخریه و هجویه صدرنشین ادبیات عرب است. ویژگی فرزدق این است که در هجویههای خود نخست میدان وسیعی برای نفاخر می گشاید و هجو و فخر را با هم در می آمیزد یعنی برای اینکه حریف را هجو کند ابتدا خود را ستایش می کند و بعد به حریف حمله می کند. غرض او از هجو این است که خود را بالا ببرد. از او به عنوان شاعر مبارزههای ادبی یاد شده بدان سبب که میان او و جریر( شاعر هم روزگار او) پیوسته کشمکشهای ادبی وجود داشت و بیش از 30 سال با هم جنگیدند. نقایض جریر و فرزدق در 3 جلد بزرگ چاپ شده است.
او در ادامه افزود: نقل است که اسمعی میگوید فردی به من گفت جریر را پس از مرگ در خواب دیدم و به او گفتم خدا با تو چه کرد گفت؛ همینقدر بدان رحمت خدا آنقدر زیاد است که به یک تکفیر که در بادیه گفتم و از روی خلوص بوده خدا من را بخشید. گفتم خدا با فرزدق چه کرد؟ گفت؛ او به خاطر آن سخنها گرفتار است. از خواب بیدار شدم و فهمیدم هنوز در برزخ هم با هم نزاع دارند. در هجویه عادت فرزدق این است که نخست خود را میستاید و پیش از خود قومش را ستایش میکند. در قصیده معروفی میگوید: خداوند آسمان و زمین برای قوم ما خانههایی از شرف ساخته و آنچه خدای آسمان و زمین بسازد زوال ناپذیر است. ما وارث لباسهای آراسته پادشاهان هستیم. ما کسانی هستیم که در جنگها لباس و زره بلند میپوشیم. غقول ما در سنگینی هموزن کوهها است و آنگاه که از بردباری بیرون آییم مردمان می پندارند که ما افریطان هستیم.
امینفروغی با بیان اینکه فرزدق در غزل از توفیق برخوردار نبود گفت: دلیلش این است که او پرورش یافته فرهنگ بدوی بود که با خشونت همراه بود .گذشته از آن ذاتا خشن بود. در انتخاب واژگان کلماتی انتخاب می کرد که از صلابت و شکوهی برخوردار باشد و طبیعی است چنین زبانی برای غزل که باید عباراتی لطیف داشته باشد چندان مناسب نیست و شعر او را اینگونه توصیف کردند که از روی طبع نبود بلکه از روی انتخاب واژگان شعر خود را سامان میداد. در کنار شعر فرزدق شخصیت او هم مورد توجه بود. عدهای به طرفداری او را ستایش و عدهای او را تقبیح کردند. شیخ طوسی او را شیعه و از اصحاب امام سجاد(ع) میداند اما عدهای او را نقد میکنند که اگر شیعه بود این همه شعر برای مروان و هشام بن عبدالملک و حجاج بن یوسف چه توجیهی دارد؟! داوری کردن نسبت به اشخاصی مثل فرزدق که در آن زمانه زندگی میکردند که مجبور به تقیه بودند بسیار مشکل است. در مورد او باید زمانهاش را در نظر داشت که ماحصل چه زمانهای است. فرزدق در دوران پر از مهنت و آشوب قرن اول هجری می زیست که دستخوش التهاب و جنگ بود. 3 جنگ صفین، جمل و نهروان را دید پس از شهادت حضرت علی(ع)، درگیریهای امام حسن مجتبی(ع) و معاویه زندگی او را ملتهب کرده بود و بعد از روی کار آمدن یزید واقعه عاشورا رقم خورد و فرزدق در این دوران زندگی کرده است.
او در خصوص دیدار فرزدق با امام حسین(ع) اظهار کرد: در تاریخ آمده است که فرزدق به عزم زیارت خانه خدا به سمت مکه میرفت و امام حسین(ع) که مکه را ترک گفته بود و به سمت عراق میرفت در منزلی به نام صفاح یکدیگر را ملاقات کردند. امام حسین(ع) از او سوال میکند که از عراق و مردمش چه خبر؟ فرزدق در جواب میگوید دلهایشان با شما اما شمشیرهایشان با بنی امیه است و هر چه خدا خواهد همان خواهد شد امام فرمود" راست گفتی کارها همه با خداست اگر قضای الهی بر وفق مراد باشد ما او را بر نعمتهایش شکر می کنیم اما اگر قضای الهی بین ما و آرزوهایمان جدایی افکند عمل آن کسی که خالصانه و برای رضای خدا است نزد حق تعالی فراموش نمیشود و فرزدق این ملاقات را در شعری آورده است. فرزدق از حضرت میپرسد چگونه با کوفیان اعتماد کردید در حالی که آنها مسلم را کشتند امام حسین(ع) با شنیدن نام مسلم میگرید و می فرماید " خدا او را رحمت کند که به سمت بهشت خدا رفت او وظیفه خود را انجام داد اما وظیفه ما باقی است. اگر دنیا جای خوبی باشد حتما مکانی که در نزد خدا است ارزش بالاتری دارد اگر بدن ها برای مرگ پرورش می یابد چه بهتر که در راه خدا شهید شود اگر روزی مقتدر است چه بهتر که مردمان در رسیدن به روزی خود حرص نزنند اگر مال انسان برای رها کردن است چرا نسبت به آن بخل بورزیم".
او تصریح کرد: پس از عاشورای 61 هجری ماجرای توابین و جنگهای پی در پی با ابن زیاد رخ داد . پس از کشته شدن سلیمان سرد خزایی ماجرای قیام مختا رپیش امد پس از جنگ های او با ابن زیاد و مصعبت بین زبیر مختار کشته شد و مصعب روی کار امد و بعد از او عبدالملک مروان امد در تاریخ آمد روزی که عبدالملک مروان در دارالاماره کوفه بر تخت نشست مردی جلو رفت گفت ای امیر چندی پیش بر این تخت ابن زیاد را دیدم که نشسته و سر حسین بن علی(ع) پیش پای او؛ پس از چندی مختار را دیدم که سر ابن زیاد مقابل پای او؛ پس از چندی مصعب بر این تخت نشست و سر مختار در مقابل پای او و الان شما را می بینم که سر مصعب مقابل پای شما است اندیشناکم که بر سر شما چه خواهد رفت که عبدالملک به خود لرزید و دستور داد کاخ دارالاماره را تخریب کنند چون بنا نفرین شده است. اینگونه اتفاقات یکی پس از دیگری رقم می خورد و فرزدق را در این وقایع می بینید شاعری است که چشم همگان به دهان اوست و هر انتخابی که در گرایش به امیر یا فاصله گرفتن از امیری باشد سرنوشت قوم او را رقم میزند و او ناگزیر است در این فضا زندگی کند.
فروغی در پایان در خصوص تفاوت فرزدق با دیگر شاعران عرب گفت: تفاوت فرزدق با سایر شعرای مدیحه سرا در این است که شاعران دیگر به طمع صله مدحی میگویند و می روند اما فرزدق اگر شاعری را مدح می کرد او را رها نمیکرد و اگر حاکم از راه صواب خارج می شد شروع به هجویه می کرد و نشان می داد مردی بیدار و دغدغه مند است. بنابراین بنی امیه به فرزدق اعتماد نداشتند و مهمترین دلیل و روحیه فرزدق که از آزاد منشی برخوردار بود همین قصیده میمه است که این قصیده را در کنار هشام سرود درحالیکه می توانست این شعر را نسراید اما محبت اهل بیت(ع) در دل او بود ما به فرزدق احترام می گذاریم و قصیده میمیه فرزدق میراث ما است و خدا او را رحمت کند.
قصیده مییمه فرزدق:
هذا الذي تعرف البطحاء وطاءته والبيت يعرفه والحل والحرم
اين، اوست كه بطحا (سرزمين وحي و نبوت) با آثار برجاي مانده از گامهايش آشناست. و خانه خدا نيز او را مي شناسد، چونان كه حل و حرم.
هذا ابن خير عباد الله كلهم هذا التقي النقي الطاهر العلم
فرزند برترين بندگان خداست. پرهيزكار، منزه ، پاكيزه و نشانه (راهنما و ملاك هدايت) است.
هذا ابن فاطمة ان كنت جاهله بجده اءنبياء الله قد ختموا
اين، فرزند فاطمه (سلام الله عليها) است، اگر راستي جاهلي ! و او را نمي شناسي! در پرتو وجود جد اوست كه دفتر انبياي الهي مهر ختام خورده است.
وليس قولك من هذا بضائره العرب تعرف من اءنكرت والعجم
اين كه به ادعاي ناشناسي مي پرسي ؛ او كيست ؛ زياني به او و عظمتش نمي زند.كسي را كه تو ناشناس مي گيري ، عرب كه هيچ عجم هم مي شناسندش.
كلتايديه غياث عم نفعهما تستو كفان و لا يعروهما عدم
دستان او باران گسترده اي است پر ثمر،همواره بخششها از آن دريافت مي شود بي اين كه پايان پذيرد و بخشكد!
سهل الخليقة لاتخشي بوادره يزينه اثنان حسن الخلق والشيم
نرم خويي است كه كسي از او هراسان و بيمناك نشده است. دو خصلت او را زينت بخشيده : نيك خلقي و نيك رفتاري.
حمال انفال اقوام اذا افتدحوا حلو الشمائل تحلو عنده نعم
بر دوش كشنده نيازها و رنجهاي مردمِ گرفتاري و حرمان ديد . خوش سيمايي كه آري گفتن (به نياز و خواهش مردم) برايش خوش و شيرين است.
ما قال لاقط الا في تشهده لولا التشهد كانت لاءه نعم
هرگز«نه» نگفته جز در تشهد نمازش. اگر تشهد نماز نبود همه «نه»هاي او «آري» بود.
عم البرية بالاحسان فانقشعت عنها الغياهب والاملاق والعدم
تمامي بندگان خدا را مورد احسان خويش قرار داده است، تا تيرگي فقر و ناداري را از آنان بزدايد.
اذا راءته قريش قال قائلها الي مكارم هذا ينتهي الكرم
قريش چون او را بنگرند، گويند: همه ارزشها و كرامتها در مكارم و فضايل او خلاصه شده و كمال پذيرفته است.
يغضي حياء و يغضي من مهابته فمايكلم الا حين يبتسم
او چشم خويش از روي حيا مي بندند و ديده خلق از جلالت او فرو مي افتند. هرگز سخني نگويد مگر اينكه در حال تبسم باشد.
بكفه خيزران ريحه عبق من كف اءروع في عرنينه شمم
عصاي خيزرانش، عطر مي پراكند. بيننده را به شگفت آرد، زيبايي و تناسبي كه در چهره دارد.
يكاد يمسكه عرفان راحتة ركن الحطيم اذا ماجاء يستلم
چون براي سودن حجرالسود «ركن حطيم»آيد با عرفاني كه حجر به او دارد خواهد كه دست او را وانگذارد.
الله شرفه قدما و عظمه جري بذاك له في لوحه القلم
از ديرزمان ، خدا او را شريف و بزرگ آفريده و قلم تقدير اين شرف و بزرگي را بر لوح نگاشته است .
اي الخلائق ليست في رقابهم لاولية هذا اوله نعم
كيست كه بر گردنش، الطافي از او و خاندانش نباشد.
من يشكرالله يشكر اولية ذا فالدين من بيت هذا ناله الامم
كسي كه خداي را شكر مي گزارد، در حقيقت سپاسگزار پدران اوست، چرا كه دين مردم از اين خاندان سررشته يافته است.
يتمي الي ذروة الدين التي فصرت عنها الاكف و عن ادركها القد
جايگاه ديني او آن چنان به اوج پيوسته كه دستها بدان نرسد و پاي انديشه بدان راه نيابد.
من جده دان فضل الانبياء له وفضل اءمته دانت له الامم
او كسي است كه همه پيامبران به فضيلت و برترين جدش، محمد (ص)، گردن نهادند و امتش برترين امتها به شمار آمدند.
مشتقه من رسول الله نبعته طابت مغارسه و الخيم والشيم
نهال وجودش رسته از بوستان نبوت است، پاك نژاد و پاكيزه خو و نيك سيرت است.
ينشق ثوب الدجي عن نور غرته كالشمس تنجاب عن اشراقها الظلم
نور پيشانيش پرده ظلمت را مي درد، چنان كه آفتاب سينه تاريكي را.
من معشر حبهم دين و بعضهم كفر و قربهم منجي و معتصم
او از خانداني است كه محبت آن خاندان «دين» است و دشمني آنان گمراهي و نزديك شدن به ايشان مايه نجات و ايمني است.
مقدم بعد ذكرالله ذكرهم في كل بدء و مختوم به الكلم
بعد از ياد خدا، پيشاپيش هر سخني و نام و ياد ايشان است و نيز در پايان هر گفتاري.
ان عد اهل التقي كانوا ائمتهم اوقيل من خير اهل الارض قيل هم
اگر اهل تقوا را برشمارند، اين خاندان سرور آنانند و اگر از بهترين انسانها سراغ گيرند، همه گويند: ايشانند.
لا يستطيع جواد بعد جودهم ولا يدانيهم قوم و ان كرموا
هيچ بخشنده اي برابري با آنان نتواند، و هيچ كس را ميسر نشود كه خود را در بزرگي به آنان رساند.
هم الغيوث اذاما ازمة اءزمت والاسد اسد الشري والباس محتدم
در خشكسالي باران ريزنده اند و در ميدان كارزار شيران.
لاينقص العسر بسطا من اكفهم سيان ذلك ان اثرواوان عدموا
در تنگدستي با فراخ دستي مي بخشند، براي آنان يكسان است، كه بي نياز باشند يا مستمند.
يستدفع الشرو البلوي بحبهم ويسترب به الاحسان والنعم
دوستي آنان بازدارنده شر و نقمت است و موجب زيادت احسان و نعمت.