تعزیه همواره در ذهنم بهعنوان یک اثر اپرایی طنینانداز بود و آرزو میکردم که روزی آن را به شیوۀ اپرا اجرا کنم.
بهروز غریب پور، متولد سال1329 در سنندج و استاد، کارگردان تئاتر و سینما و استاد نمایش عروسکی است. وی در سال 49 در رشته هنرهای نمایشی از دانشکدۀ هنرهای زیبای تهران فارغالتحصیل شد. تحصیلات او در آکادمی هنرهای دراماتیک رم به دلیل بازگشت به ایران در ۱۳۵۸ در جریان انقلاب ناتمام ماند.
آقای غریب پور فعالیتهای فرهنگی بسیاری داشتهاند که از جمله آنها میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
ــ رئیس مرکز آموزش تئاتر و تئاتر عروسکی «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» در شهرهای مختلف ایران از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۹،
ــ مشاور فرهنگی «شهردار تهران» از سال 1۳۶۹،
ــ بنیانگذار و مدیر «فرهنگسرای بهمن» از سال ۱۳۷۰ تا ۱۳۷۳،
ــ عضو شورای برنامهریزی ستاد شهر سالم از ۱۳۷۳ تا ۱۳۸۲،
ــ مدیر کانون نمایشهای عروسکی «مرکز هنرهای نمایشی» از ۱۳۷۷ تا ۱۳۷۹،
ــ بنیانگذار و مدیر «خانه هنرمندان ایران»،
ــ عضو مرکز بینالمللی تئاتر عروسکی یونیما از ۲۰۰۰،
ــ رئیس شورای تشکیلات عروسکی WAP پراگ از ۲۰۰۶.
غیر از ترجمه، کارگردانی، فیلمنامهنویسی، نگارش، طراحی صحنه و بسیاری از هنرهای دیگری که ایشان در آن عرصهها سرآمد بوده و فعالیت کردهاند، آنچه که ایشان را در ایران و حتی دنیا منحصر به فرد کرده است، برپایی نمایشنامههای اپرایی و عروسکی است که با استقبال بینظیر مخاطبان، چه در داخل و چه در خارج از کشور مواجه شده است.
بهروز غریب پور، خالق آثار بیهمتای اپرایی و عروسکی است که یکی از برجسته ترین آنها اپرای عاشوراست. دیگر آثار اپرایی و عروسکی ایشان عبارتند از:
ــ نگارش، کارگردانی، طراحی صحنه و نور در نمایش اپرای عروسکی مولوی تهران، تالار فردوسی؛ ۱۳۸۸
ــ نگارش، کارگردانی، طراحی صحنه و نور در نمایش اپرای عروسکی حافظ، تهران، تالار فردوسی؛ ۱۳۹۱
ــ کارگردانی، دراماتورژی، طراحی صحنه، لباس و نور در نمایش اپرای عروسکی لیلی و مجنون، تهران، تالار فردوسی؛ ۱۳۹۳
ــ کارگردانی، دراماتورژی، طراحی صحنه، لباس و نور در نمایش اپرای عروسکی سعدی، تهران، تالار فردوسی؛ ۱۳۹۴
ــ نگارش، کارگردانی، طراحی صحنه، لباس و نور در نمایش اپرای عروسکی خیام تهران، تالار فردوسی؛ ۱۳۹۶
با ایشان در مورد شکلگیری اپرای عاشورا و ....
سابقۀ شکلگیری اپرای عاشورا
کردستان، بهجز مناطق شیعهنشین آنهم بهصورت تعزیه اجرا نمیشد. دسته گردانی هم در شهر سنندج عمدتا توسط نیروهای نظامی مستقر در سنندج اجرا میشد که صبغۀ نظامی، نظم، هماهنگی و دستۀ موزیک آنها بسیار چشمگیر بود. در این دستۀ موزیک از سازهایی استفاده میشد که من هرگز در اجراهای سایر شهرها و پس از مهاجرت از کردستان ندیدهام: سای درام، طبل بزرگ، کلارینت، قرهنی، آرکاردئون، ساکسیفون و... .
این دستهگردانیها چنان اثرگذار اجرا میشد که من هنوز آنها را به یاد دارم و در اپرای عاشورا از آنها استفاده کردهام. بنابراین، سابقۀ موضوع نخست به سالهای کودکی و بعد از جوانیام برمیگردد؛ زمانی که مدیرعامل فرهنگسرای بهمن بودم، یک ارکستر نظامی با قریب هفتاد نوازنده و چند خواننده در سال 70، یک تعزیۀ باشکوه اجرا کردند
که یادآور ارکستر بزرگ و نظامی تکیۀ دولت بود. بگذریم که برای شناخت تعزیه به شهرهای مختلف سفر کردم تا جبران مافات بشود و دوریام از تعزیه را جبران بکنم. تعزیه همواره در ذهنم بهعنوان یک اثر اپرایی طنیناندازبود و آرزو میکردم که روزی آن را به شیوۀ اپرا اجرا کنم.
منابع و عناصر سازندۀ اپرای عاشورا
در سال 86 متنی براساس مرثیۀ محتشم کاشانی و نسخ تعزیۀ عاشورا و نوحههایی از مقتلها نوشتم و پس از ضبط در اوکراین و ایران در سال هشتاد و هفت به روی صحنه بردم. آهنگساز جوانی به نام بهزاد عبدی که بهصورت اتفاقی در اوکراین دیده بودم کمک کرد تا یک اثر ماندگار بهوجود بیاید و مطلعی بر یک آغاز باشد تا اپرای ملی شکل بگیرد.
اپرای عاشورا برداشتی آزاد نبود و از منابع گوناگون متأثر بود؛ اما موضوعی کاملا متفاوت بود: محتشم کاشانی پس از خلق مرثیهاش در زمان و مکان پیش میرود و به سال 61 هجری قمری برمیگردد و شاهد وقایع کربلا میشود؛ به همین دلیل گزیدهای از بهترین قطعات تعزیههای عاشورا و نوحهها در لیبرهتو به کار گرفته بودم که تجمیع آنها اثر متفاوتی را پدید آورده بود.
فضای خیالانگیز نمایش عروسکی این جنبۀ تخیلی را تشدید کرده و میکند و از این نظر با تمام اجراهای تعزیه متفاوت و در عین وابستگی مستقل از آنهاست.
اپرای عاشورا برای همۀ ردههای سنی مناسب است. من در این اثر از زبان نمایش عروسکی استفاده کردم تا صحنههای جنگ، و به قول تعزیهخوانها، حرب کامل، اجرا شود. حضور اسبهای متعدد در این اثر باعث شده است که در کشورهای مختلف، تماشاگران شیفتۀ بازی دهندگی اعضای گروه تئاتر عروسکی آران بشوند. در
شارل له ویل مزیۀ فرانسه، تماشاگران حرفهای تئاتر عروسکی به گروه ما لقب
گروه اسبها را داده بودند. البته سایر عناصر هم در همین راستا، عناصری ناب و نوآورانه محسوب میشوند.
من پس از عاشورا همۀ آثارم را براساس عناصر تعزیه پایهگذاری کردم و شیوۀ مغفولماندۀ موسیقی و آوازخوانی تعزیه را برای آفریدن اپرای ملی به کار گرفتم. مولوی، حافظ، سعدی، خیام و آخرین اپرایی که امیدوارم بهزودی به صحنه بیاید در امتداد و براساس همان اصولیست که اپرای ایرانی را بهصورتی متفاوت از اپرای غربی معرفی میکند؛ اما در مشترکات با آنها یکیست. منظورم متن است. خواننده و بازیگران نقشها را ایفا میکنند و موسیقی در بافت و شکلبخشی اثر، نقشی قطعی دارد. اینها مشترکات اپرای ملی ایرانی با اپرای غربیست.
آهنگسازان و همراهیکنندگان
تصور کنید که گفتگوی حضرت مولوی و حضرت شمس در اپرای مولوی اگر به شیوۀ غربی اجرا میشد تا چهاندازه با گفتگویی که دو خواننده براساس ردیفهای آوازی ایرانی خواندهاند متفاوت میبود. حتما میدانید که قطعات مختلفی از اپراهای گروه تئاتر عروسکی
آران و از جمله همین گفتگو هزاران بار در فضای مجازی دست به دست گشته است که این، یکی از تأثیرات ناب فعالیت و معرفی چند آهنگساز برجسته است که امروز نهتنها صاحب نامند، بلکه آثارشان از منبع بینظیر موسیقی ایرانی غنی شده است. بهزاد عبدی، امیر پورخلجی، امیر بهزاد و شورا کریمی، آهنگسازانی هستند که با تکیه بر باورها و ساختار متنهای من و ملهم از مؤلفههای اپرای ملی آثار اپرایی ماندگاری خلق کردهاند.
دشواریها و چالشها
دشواریها نه کم بودند و نه کم هستند؛ اما اعضای گروه تئاتر عروسکی
آران، آهنگسازان و خوانندگان بینظیر و مخاطبان فرهیختۀ ما بهعنوان سرمایۀ اصلی ما این دشواریها را سهل میکنند.
مقاومتهای اولیه در جامعۀ هنری فروکش کرده و امروز از آن جبههگیریها خبر چندانی نیست، اگر هم باشد عجیب نیست؛ چراکه آثار من ذهنیت کسی را که کورکورانه فقط اپرای غربی را اپرا میداند و به رسمیت میشناسد، آشفته میسازد و اتفاقا بحث با آنها لذتبخش است و باعث تقویت بنیانهای ذهنی من میشود.
تقویت زیرساختها
برای تربیت یک بازیگر اپرا در غرب قریب دوازده سال باید کار کرد. خواننده طی این زمان، آوازخوانی توأم با حرکت و عمل دراماتیک را فرا میگیرد. طبعا در ایران برای تربیت چنین نیروهایی زمان بیشتری لازم است؛ چرا که خوانندههای سنتی ما چنان به مخده و چارپایه چسبیدهاند که اگر از آنها بخواهی هنگام خواندن راه بروند، هم خوانندگی را فراموش میکنند و هم را رفتن را. اما این معضلی نیست که لاینحل باشد؛ بنابراین باید مدرسۀ تربیت نیروی اجرا را تأسیس کرد و بهصورت همهجانبه به اپرای ملی توجه کرد: ما از نظر منابع، بسیار غنی هستیم؛ به نحوی که اگر فقط اپراهایی بر اساس شاهنامه تولید کنیم، تا ابد سوژههای بیبدیل داریم و اگر تکیهمان بر میراث آثار منظوممان باشد، یک منبع لایزال داریم که نمونهاش در دنیا وجود ندارد.
پشتیبانیها و حمایتها
معاونت هنری وزارت فرهنگ و ارشاد، بنیاد فرهنگی هنری رودکی، مرکز هنرهای نمایشی و مؤسسۀ توسعۀ هنرهای معاصر تا به امروز کمکهایی کردهاند و اگر این کمکها نبود، بیتردید ما در جایگاه امروز نبودیم؛ اما برای هنری که میتواند گنجینۀ ادبیات منظوم ما را به دنیا معرفی کند، هنوز کم و ناچیز است. چندین بار وعده دادهاند که برای ادامۀ فعالیت این گروه، یک ردیف بودجه اختصاص خواهند داد که متاسفانه عملی نشده است. اما بیانصافیست که از همکاران دلسوز معاونت مالی وزارت ارشاد تشکر نکنم، ولی برای یک هدف چندجانبه باید بیش از این هزینه کرد. من بارها آمادگی خودم را اعلام کردهام که از داستانها و زبانهای ایرانی برای پدید آوردن اپراهایی به زبانهای مختلف استفاده کنم و در مراکز استانها تماشاخانۀ دائمی اپرای عروسکی راه اندازی کنم؛ اما تا به امروز هرچه بوده در مرحلۀ وعده و وعید مانده است.
فعالیت در عرصههای مختلف
من تخصصم فقط نمایش عروسکی نیست. به آثارم در سینما، تئاتر، تلویزیون و در حوزۀ تئاتر عروسکی و... نگاه کنید، متوجه میشوید که در سایر حوزهها هم فعال بوده و هستم، اما ادعا نمیکنم که آهنگسازم.
موسیقی را میشناسم، اما آهنگساز نیستم. چنانکه اگر موسیقی را نمی شناختم، متن موسیقایی نمینوشتم و این برمیگردد به زمانی که آموزش ویلن میدیدم و بعدها در دانشگاه شاگرد اساتیدی چون
ماردویان و
پری برکشلی بودم و در ایتالیا هم از آموزش موسیقی، بیشتر به شکل تئوریک بهره گرفتم. اما آهنگسازی در اپرا مکمل وجود من شده و دانش و خلاقیت و افکار موسیقایی من را به منصۀ ظهور رسانده است.