یادداشتی از حسینعلی رمضانی؛
اربعین حسینی نشان از کثرت تکوین در وحدت تشریع دارد
مهر , 29 مهر 1397 ساعت 17:00
اربعین حسینی؛ نشان از کثرت تکوین در وحدت تشریع دارد و انسان ها همچون قطراتی سرگردان و سیل آسا به سوی دریا و میعادگاه عشق رهسپارند.
متن زیر یادداشتی از حسینعلی رمضانی، مدرس دانشگاه و عضو شبکه پژوهشگران و محققان علوم انسانی با عنوان مراسم اربعین حسینی؛ نمادی از وحدت در نظام هستی است که در ادامه از نظر شما می گذرد:
کل هستی دایر مدار بر وحدت می باشد. وحدت جوهره کون و مکان بوده و همه اجزای عالم به دنبال ثقل عظیم هستی در تلاطم و حرکت می باشند. هیچ ذره ای از ذرات عالم بی جهت و بی هدف خلق نشده است. حرکت و تحول نشان از تکثر در عالم دارد، اما این امر برآمده از ذات و خلق هستی نمی باشد. هدف در هستی وصل به "او" شدن و جهت نیز به سوی "او" حرکت کردن است. کل هستی به واسطه حرارت عشق، موحّد بوده، اما به واسطه عقل مادی و طبیعت زده که به دنبال کثرت در هستی است، مشرک و کافر می باشد.
عشق؛ عامل وحدت و عقل مادی؛ عامل کثرت است. عشق؛ معنا و ذات عالم بوده و عقل؛ ابزار، ظرف و عاملی برای تشخیص اجزای هستی است. شاید هم برای حفظ شئون عقل در نزد علما، باید به طریقی دیگر به تقسیم بندی و معنادهی آن اقدام نمود. عقل در معنای اولی، عقل الهی و برآمده از عالم وحدت است که میل به بالا و باقی دارد. عقل در معنای اُخری، عقل مادی و طبیعی که برآمده از عالم کثرت بوده و میل به امور دانی و فانی دارد و بین این دو عقل باید تفاوت قائل شد. عقل در نظام هستی تعیین میزان و تشخیص حدود می کند.
عقل دارای دو هویت است، 1) عقلی که مؤدب بوده و با ایجاد و تعیین حدود موجب نظم در عالم هستی است؛ 2) عقلی که بی ادب بوده به ایجاد حدود به نفع خود و برای خود، که موجب آشوب و آشفتگی اجزای هستی می شود. عقل در معنای اول در برابر "او" زانو می زند و عقل در معنای اُخری در برابر نفس"من" به استخدام گرفته می شود. عقل اول به فقر ذاتی خود اقرار داشته و خود را ذره ای در اجزای هستی در مسیر رسیدن به "هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ" تعریف میکند و عقل دیگر به داشته های عاریتی خود نازیده و به استقلال ذاتی اش در عالم می نگرد و روی از فرمان حضرتش می کشد و در کبر و خودخواهی محو می شود. اولین موجودی که دم از دوئیت در هستی و وجود زد! ابلیس بود. موجودی که با عقل بی ادب به قیاس بین داشته های خود و باصطلاح نداشته های انسان پرداخت و در نهایت در أنانیتش محو شد و نتیجه این بی ادبی جز کبر و غرور در برابر خالق هستی نبوده است.
انسان ممزوجی از معنا و ماده با هم است. انسان ها در بین کوثر معنا و تکاثر ماده در تلاطم و رفت و آمد هستند و عقل که امانت الهی است یا به این رو می کند یا به آن. عقلی که به معنا رو کند به " إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ" نایل می شود و اگر میل به ماده پیدا نماید به "أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ" می رسد. عقلی که در دیگری محو و هضم شود، عاشق است و عقلی که در خود فرو رود، بوی کبر و منیت و "... قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ..." می گیرد.
عالم فیزیک و کالبدی هستی که در سه هویت، اتمی، مولکولی و سلولی در سه سطح فیزیکی، شیمیایی و زیستی قابل تشخیص و تمییز می باشند بر پایه اصل حرکت و تغییر، هویتی عَرَضی به نام کثرت دارند، اما هویت ذاتی این اجزای هستی بر وحدت و انسجام بنا نهاده شده است. عقل انسانی به تشخیص این اجزا پرداخته و با بهره گیری از علوم واسطی چون هندسه و اعداد به تشخیص نظم بین اجزای هستی و نیز دخل و تصرف و دادن نظمی نوین بین آنها اقدام می نماید. عقل در یک پروسه تفکری با بهره گیری از ابزار حسی به تشکیل گزاره هایی در عرصه منطق برای شناخت پدیده ها مادی می نماید. گاه به صورت تفکیکی و گاه به صورت ترکیبی به توصیف، تبیین و پیش بینی پدیده ها اقدام می کند. در نگاه تلفیقی به نحوی که در مباحث امروز و در مرز دانش! مطرح می باشد، به ترکیب این پدیده ها، به شیوه ای انطباقی و در هم تنیده مانند ترکیب قواعد حاکم بر فیزیک و زیست با یکدیگر و یا زیست، فیزیک و شیمی با هم دست زده و به قواعد جدیدی برای نظم بخشی نوین بین اجزای هستی می رسد که نتایج آن را می توان در علوم و فنآوریهای مختلف مشاهده کرد.
انسان ها با عقل خویش در تعامل با طبیعت چنین هویتی می یابند، حال باید دید در رابطه با همنوعان چگونه عمل خواهند کرد. انسان ها از یک امت واحده خلق شده اند" یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا کَثِیرًا وَنِسَاءً ..."، اما باید پرسید چه عاملی باعث تکثر و تفرقه بین آنها می شود؟ انسان بر اساس آنچه به صورت عرضی و تَبَعی الحاق می شود، تعریف جدیدی به خود می دهد. آن چیزها شاید و به عبارتی برآمده از مادیت و هویت تکثری که بر این عالم کالبدی بنا نهاده شده است، باشد. چیزهایی از جنس رنگ، زبان، خون، ژن، خانواده، قوم، نژاد، مکان، مرز، اعتبار، جایگاه، ثروت و ... که نشان از جدایی و تعیین رابطه بین "من" با دیگری یا دیگران دارد. وجه یا وجوه ممیزه انسان با انسانی دیگر اینگونه تعریف می شود. کثرت و رابطه ای عَرَضی که در آن داشته های مادی موجب تشخیص فرد با افراد دیگر می شود، اما آیا این داشته ها که به قول حضرت حق"یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَی وَ جَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا ..." برای شناخت و تمییز بین افراد مطرح شده است، مبنایی بر برتری و اشرفیت یکی بر دیگری محسوب می شود؟ به راستی که خیر! و اشرفیت و برتری و کرامت انسان ها به میزان تقوای آنها بستگی دارد و لاغیر.
تقوای الهی به میزان عدم وابستگی به امور متکثر و پرهیز از امور تفرقه انگیز و دور کننده از وحدت می باشد و هر نیّت و فعلی که بر آمده از رابطه عرضی این عالم باشد، نشان از مردود شدن دارد و آن نیّت و فعلی که بر آمده از رابطه متعالی و طولی باشد، نشان از تایید و قبولی حضرت حق دارد. حال چه می شود انسان را که به تفاخر داشته های متکثر از قبیل قوم و عشیره، مال و منال، کثرت اولاد، زن زیبا و کثرت شهوت، جا و جلال، زیبایی صورت و صوت و ... خود پرداخته و از داشته های معنایی به دور بوده و خود را در ذیل نگاه وحدت آفرین حضرت دوست تعریف نمی کند که در نزد حق باریتعالی"... إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَیکُمْ ..."!
اسلام دینی است که دعوت به وحدت، کوثر و توجه به داشته های معنایی همچون تقوای الهی دارد. دین اسلام که جمع بین آیات و روایات می باشد انسان ها را با سه رویکرد اخلاقی، عقلانی و کلامی(مؤدب) و احکام عملی دعوت به وحدت می نماید. عارف بالله در تمام وجوه متکثر هستی به دنبال گمشده خود و یافتن نقطه ثقل وحدت اعم از آیات آفاقی و آیات أنفسی است، مبدآ حرکت عارف بالله از خود تا رسیدن به خدا می باشد. در سوی دیگر و در رویکرد کلامی و عقلانی که متصف به صفت "با ادب" شده باشد، عاقل در میان تغییر و حرکت به دنبال نظم حاکم بین اجزای هستی می باشد و ماده خام قیاس را از عالم معنا شکار کرده و نتیجه حاصل از این قیاس رسیدن به قاعده القواعد، معادلات طولی و درک صحیح روابط حاکم بین اجزای هستی با نگاه حکمت محور و نهایت این سیر عقلانی رسیدن به مبدأ هستی خواهد بود. در شقّ سوم، دین اسلام به رفتار انسان نظر داشته و با هویت فقهی به تعیین میزان رفتارها و کنش های انسان در این عالم توجه نموده و با تعیین حدود شرعی به آنها جهت الهی می دهد. هویت وحدت بخش طریقت در اخلاق، حقیقت در کلام و شریعت در احکام، در وجود دو ثقل کبیر و اکبر؛ یعنی قرآن کریم و اهل بیت (ع) نمایان شده است. اینجا جمع و اتحاد بین عرفان، برهان و قرآن و علم، عالم و معلوم با هم است.
دین؛ اعم از خدا، کتاب الله که جمع الجمع طریقت، شریعت و حقیقت می باشد و حاملان و ابلاغ کنندگان کلامی و عملی وحی و مفسرین واقعی کلام الله، یعنی ائمه معصومین(ع)؛ عامل وحدت بخش اجزای عوالم هستی می باشند. وحدتی که در اجزای انسانی می توان وجوه آن را درک کرد و یا در اجزای دیگر هستی به غیر از انسان ها اعم از سطوح و لایه های دیگر کون و مکان باشد که علم و فقه انسانی به دلیل عدم مجهّز شدن به علوم معنایی، فعلاً قادر به درک آنها نیست و راهی برای شناخت تهلیل، تکبیر، تقدیس، تحمید و تسبیح ندارد، موضوعی است که باید به فراخور زمان و حدود معرفتی بدان پرداخته شود.
عامل اصلی وحدت بخش انسان ها دین به معنای خاص آن دین اسلام می باشد و توحید نقطه ثقل کل نظام هستی، به دنبال جذب اجزا و ذوب آنها در حقیقت واحد می باشد. آن یکتایی که در اسماء ذاتی أحد و در مرتبه اسماء فعلی واحد است. آن گاه که نور واحد از صادر اول نور محمد(ص) و آل طاهرش می باشد و در مقام فعلیت و ... إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ" انوار خمسه پا در عرصه وجود می نهند و کل هستی به طفیلی این انوار در کسوت وجود قرار می گیرند. این انوار واحد به مثابه "قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَر مِثْلُکُمْ یوحی إلَی أَنَّما إلهُکُمْ إِله واحِد فَمَن کانَ یرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لایشْرِکْ بِعِبادةِ رَبِّهِ أَحَدا" وقتی در قالب و کالبد بشری قرار می گیرند، می آیند تا با کلام و سیره خود، هادی و مهدی انسان های گمگشته در عالم متکثر به سوی عالم واحد باشند. شعار اصلی اسلام چیزی جز وحدت بین اجزای هستی و انسانی نیست.
اما در آن سو شیطان دعوت به کثرت می کند. اغواگری همان تجزیه اجزای هستی و نشان دادن زوایای عالم فانی و توجه دادن انسان ها به داشته های عاریتی خود می باشد. شیطانی که ذاتاً کبر دارد به تکثیر هم کیشان خود در عالم انسانی می نماید و با اغواگری به اعوجاج، اعمی و احول شدن انسان ها کمک کرده و او را از عالم وحدت به عالم کثرت و انا خیر منه دعوت می کند.
جریان وحدت و کثرت از ابتدای خلقت تا نهایت آن باقی خواهد ماند، مگر آنکه با حضور و ظهور بقیه الله الاعظم معنایی از وحدت در ذیل عدالت و انصاف در جریان زندگی انسان های متحیّر و آشوب زده، بر جان شان نوشانده شود. در عصر حاضر تکثّر لگام گسیخته ای بر جریان زندگی انسان ها وجود دارد که نمود و نماد بارز این تکثر و شیطنت را می توان در رویکردهای مادی آمریکا و غرب دید. غرب در تعارض دائمی با اسلام قرار دارد. شیطان را با خدا و یارانش عداوتی ذاتی و دیرینه است. آمریکا و ایادیش دعوت به کثرت و تفرقه دارند و با دعوت به کثرت و یافتن و تقویت عوامل تمییزی و تشخیصی مادی و دمیدن در شیپور "انانیت" به حکومت خود قوام و دوام می بخشد.
بیان داشتیم توجه به قومیت، مذهب، نژاد، زبان، رنگ پوست و یا حتی مرز؛ موجب انفکاک بین اجزای انسانی می شود. حال در این میان سیستمی و یا سامانه ای همچون شیطان، بر وجوه افتراقی به جای وجوه اشتراکی که بیان داشتیم! تاکید نماید چه اتفاقی خواهد افتاد؟ پاسخ کاملا معلوم و محسوس و واضح و مبرهن است. راهبرد غرب بر"اختلاف انداز و حکومت کن" استوار می باشد. آسیای غربی که محمل نزول وحی و برانگیخته شدن نمایندگان حضرت حق بوده است، نباید رنگ اتحاد و وحدت را به خود گیرد. این منطقه باید در ضربان و کوبه دائمی برای پمپاژ انرژی در رگ های سیستم بین الملل به سر برد. این منطقه به عنوان قلب زمین نباید آرام گیرد. بدین منظور شیطان بزرگ و اعوانش هر چه می توانند به امور اختلاف برانگیز بین افراد این منطقه توجه نموده و به آتش اختلاف بین اجزای سیستمی منطقه غرب آسیا دمیده و دامن می زنند(به نوشته حقیر با عنوان "توصیفی اندامواره از کلان سیستم جهانی و روابط بینالملل" در سایت های علمی ارجاع شود).
وحدت؛ تنها راهبرد مقابله با شیطان بزرگ در عصر حاضر است. عوامل اختلاف برانگیز باید به گوشه ای رفته و وجوه مشترک بین اجزا برای رسیدن به وحدت و انسجام درونی به عنوان اصل قرار گیرد. یک نظام و سامانه درونی منسجم، متحد و معتمد با هیچ فشار بیرونی به فرو نمی پاشد. وجوه مشترکی که بین کشورهای منطقه می تواند عامل وحدت و انسجام بخشی شود همانهایی است که در بالا به آنها اشاره کردیم. توجه به خدا، دین، کتاب، پیامبر(ص)، اهل بیت(س)؛ عامل اصلی وحدت خواهد بود. برای نمونه در زمانی به سر می بریم که از روز عاشورا چند صباحی نگذشته و اربعین حسینی که در پیش رو قرار دارد. سنتی که با توجه به وجوه مشترک بین اجزای منطقه ای و حتی فرامنطقه ای به دلیل سعه وجودی بی نهایت مقام امام حسین (ع) و عاشورا، چند سالی است با عنوان"پیاده روی زائرین اربعین حسینی" مرسوم شده و با نگاه به مطالب فوق باید مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد.
یکی از نمایندگان الهی که در نظام هستی و منظومه دین اسلام نقش خون خدا را بازی نموده است، امام حسین (ع) می باشد. امامی که برای احیای دین و جلوگیری از تنیده شدن منکر با معروف و جابجا شدن آنها با یکدیگر، قیامی کرده که موجب دوام و قوام حقیقت تا ابد شده است. امامی که با حضرت دوست معامله ای تا بی نهایت از داشته های به ودیعه گذاشته و بازگرداندن آن به اهلش خبر می دهد که "إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الأَمَانَاتِ إِلَی أَهْلِهَا ...". حضرت حسین(ع) در منظومه دین در مقام عشق، به بازگرداندن همه آنچه که خدا به او داده است، قرار می گیرد و در دادن آنچه از دوست به امانت گرفته است، جز زیبایی نمی بیند. او همه داشته های خود را به یک امر واحد به نام خدا و دین خدا می بخشد. اوج عشقبازی امام حسین(ع) چنان می نماید که عشق در فدا کردن همه چیز برای معشوق نمود واقعی به خود می گیرد.
ذوب شدن در حضرت دوست و ندیدن هیچ از خود و داشته های خود در مقام امام مظلوم و عطشان را می توان در واقعه عاشورا یافت. مقامی که عاشق و معشوق در نظام هستی جمع شدند و معشوق برای زیارت عاشق به زمین نزول کرده و عاشق هر آنچه داشت به آسمان می فرستد. عاشورا نقطه تلاقی عشق، عاشق و معشوق با هم در یک مکان و یک زمان می باشد. معنایی از عشق پدیدار می شود که نور و حرارت آن هیچ گاه به تاریکی و سردی نخواهد گرایید. حرارتی از عشق که نه زمان و نه مکان را یارای تحمل آن نیست که "... إنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ حَرَارَةٌ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَنْ تَبْرُدَ أَبَداً". خونی که در این روز بر زمین ریخته می شود و ماهیت آن تا ثارالله مقام می یابد. همان خونی که حضرت حق با مؤمنین معامله می کند "إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ ..." و در ازای آن نویدها می دهد. چه می شود دو سر طیف خون را که در اوج هوس، شهوت، قدرت و ثروت جریان خون در رگ های انسان مبتلا، میل به افزایش یافته و همین خون وقتی در سیر یاری رساندن به دین حق قرار می گیرد و ریخته می شود، معنایی به بلندای کل هستی می یابد (موضوعی که باید در جایی و مقالی دیگر توسط اهلی مورد بحث و بررسی قرار گیرد!).
اربعین حسینی؛ نشان از کثرت تکوین در وحدت تشریع دارد. انسان ها همچون قطراتی سرگردان و سیل آسا به سوی دریا و میعادگاه عشق رهسپارند. جریانی شکل می گیرد که همه عوامل ممیز در نگاه مادی و خرد خودبنیاد عقلانی، هضم در وادی اشتراکات دینی و عشق به نماینده ای از نمایندگان ثقل کبیر می شود. انسان های مشتاق سر از پا نشناخته و خود را بی اختیار در مسیر این سیل قرار می دهند تا جمع، آنها را به سوی میعاد رهنمون شود. فردیت انسان در این جمع معنا ندارد. مسیر، جهت و هدف در نیت و عمل زائرین فقط حسین(ع) است. موکب ها در مسیر شکل می گیرند که یا سازمان یافته اند یا خودانگیخته که نشان از عشق به این راه و راهیان آن دارد. این وحدت راهبرد شیطان و ایادیش را ناکارآمد و نقشه اش را نقشه بر آب می کند و مسلمانان جهان اسلام با رجوع به این نوع از مراسمات و مناسک، می توانند پوزه شیطان عصر را به خاک مالند. در این راه نقش آحاد جامعه اسلامی و نیز دولت ها و زمامداران آنها باید تعریف شود که هر چه منظم تر و باشکوه تر این مراسم صورت پذیرد. به نحوی که نگاه کل عالم به سمت و سوی این مراسم باشد. انشاءالله
کد مطلب: 33830
آدرس مطلب: https://www.armaneheyat.ir/news/33830/اربعین-حسینی-نشان-کثرت-تکوین-وحدت-تشریع
آرمان هیأت
https://www.armaneheyat.ir