حجتالاسلام سبحانی: پیشبرد این پروژه در بیرون از محیطهای علمی و به دور از دسترس عالمان شیعه و سنی، رنگ سیاستورزی را بر فضای گفتمانی تقریب حاکم کرد و ابعاد فرهنگی و اجتماعی آن در زیر هنجارهای سیاسی کم رنگ شد.
متن زیر یادداشتی از حجت الاسلام والمسلمین محمدتقی سبحانی است که در ادامه می خوانید؛
سی و دومین اجلاس بین المللی وحدت اسلامی ۵ آذرماه در غیاب نمایندگان رسمی مذاهب اسلامی و بدون حضور رهبران سیاسی جهان اسلام، به کار خود پایان داد.
دبیر کل مجمع تقریب بین المذاهب پیش از تشکیل کنفرانس نوید داده بود که «تلاش برای ایجاد اختلاف و ستیز در جهان اسلام با تلاشهای گسترده مجمع تقریب مذاهب اسلامی و نهادهای تقریبگرا شکست خورده و ما در این کنفرانس آغاز این پیروزی را به جشن خواهیم نشست و اعلام خواهیم کرد که صفحه جدیدی در جهان اسلام در حال باز شدن است که در این صفحه نو شاهد غلبه جریان وحدتگرا در جهان اسلام هستیم.» و درباره فلسفه وجودی کنفرانس در وبگاه این مجمع میخوانیم: «هدف از برگزاری کنفرانس وحدت، ایجاد زمینههای اتحاد و هم بستگی جهان اسلام و هم فکری علما و دانشمندان، جهت نزدیک سازی دیدگاه های علمی و فرهنگی آنان در زمینه های فقهی، اصولی، کلامی، تفسیری و نیز بررسی مسائل و مشکلات مسلمانان و ارائه ی راه حل های مناسب و موضع گیری مشترک در برابر آن است.»
سخن در این است که کنفرانس وحدت با هزینههای فراوان مادی و معنوی، تاکنون تا چه اندازه به آرزوهای خود نزدیک شده و ادامه این مسیر تا چه حد میتواند کمکی به آرمانهای مورد نظر بکند. یک ناظر بیرونی با نگاهی واقعبینانه به صحنه درگیریهای موجود در جهان اسلام، پرسشهائی را فراروی خویش میبیند که لازم است مسئولان امر، به دور از شعارها و بیرون از فضای رسانهای به این سوالات پاسخ دهند:
۱- در کنفرانس امسال طرفهای درگیر در جدالهای جهان اسلام که قرار بود به «جشن پیروزی» بنشینند، چه کسانی بودند؟ و کدامین «صفحه جدید در جهان اسلام» در این اجلاس گشوده شد؟ و دقیقا کدامیک از اعضای حاضر قرار است این صفحه جدید را رقم بزنند؟!
۲- در کنفرانس کنونی برای «ایجاد زمینههای اتحاد و همبستگی جهان اسلام» چه اقدامی صورت گرفت؟ و اساسا کدامین اعضای حاضر در این کنفرانس از چنین ظرفیتی برخوردار بودند؟ و با کدامین ساز و کار سیاسی و فرهنگی قرار است این اتحاد و همبستگی در جهان شکل گیرد؟
۳- در کنفرانس کنونی چگونه و بین چه کسانی «هم فکری علما و دانشمندان، جهت نزدیک سازی دیدگاه های علمی و فرهنگی آنان در زمینه های فقهی، اصولی، کلامی، تفسیری» انجام شد و با توجه به کارنامه چند کنفرانس گذشته دقیقا چه چالشهای فکری و علمی در بین کدامین متفکران شیعی و سنی به بحث گذاشته شد و مستندات پیشرفت در این موضوعات در کجا گرد آمده است؟
۴- اما در خصوص «مسائل و مشکلات مسلمانان و ارائه ی راه حل های مناسب و موضع گیری مشترک در برابر آن» گذشته از تکرار جنایات اسرائیل و سعودی و خط و نشان کشیدن برای دشمنان، واقعا کدامیک از مشکلات جهان اسلام در این کنفرانس مطرح شد و چه راه حلهائی در برابر وضعیت بغرنج سیاسی، مذهبی و اقتصادی مسلمانان ارائه گردید و دقیقا چند نفر از شرکتکنندگان در کنفرانس چنین صلاحیتی داشتند و تا چه اندازه این کنفرانس را برای چنین هدفی جدی گرفتند؟
بیپرده باید گفت که همه شاخصها نشان می دهد که کنفرانس وحدت اسلامی همچون سایر قطعات پروژه تقریب در این کشور، سالهاست که از کار افتاده و این پیکره نیازمند یک تعمیر بلکه تعویض اساسی است.
در یادداشتهای بعدی در اندازه بضاعت خود خواهم نوشت که پروژه تقریب در جمهوری اسلامی از سه بیماری بنیادین رنج می برد و تا این رویکرد اساسی اصلاح نشود، نه تنها به پیشرفت این پروژه نمیتوان امید بست، بلکه با رفتن در بیراههها، به تدریج ظرفیتهای اندکِ بازمانده نیز ناامید و زمینگیر خواهد شد.
این سه مشکل اساسی عبارت است از:
۱- خلط میان اهداف چندگانه در میدان تقریب (از همگرائی مذهبی گرفته تا همزیستی اجتماعی و تا همکاری بین المللی) و در نتیجه سردرگمی در میان راهبردهای ناهمگون.
۲- ناتوانی در بسیج امکانات و اهرم های موثر در جهان اسلام و ناکارآمدی در بهرهگیری از ظرفیتها و مزیتهای نسبی.
۳- عدم بهرهمندی از یک شبکه انسانی و رسانهای هوشمند و کنشگر برای تعامل با نخبگان و گروههای موثر در بین شیعیان و اهل سنت و فقدان یک منطق و گفتمان تودرتو و اثربخش برای گفت و گو با گروههای درگیر و رقیب.
آسیبهای تقریب
با این همه، چنان که در یادداشت قبلی «کنفرانس وحدت اسلامی، از رویا تا واقعیت» نوشتم، رویکرد و روش پیگیری پروژه تقریب در ایران به گونه ای بود که نه تنها این هدف بلند را به تدریج به محاق برد بلکه آسیبهای بزرگ دیگری را دامن زد:
۱- صاحبان پروژه تقریب، به دلیل فقدان راهبرد روشن، به خلط معانی و مفاهیم گرفتار آمدند و با در آمیختن سه گزینه متفاوت در پروژه تقریب (وحدت اسلامی، همزیستی مسلمین و اتحاد ملل اسلامی) عملا به هیچ یک از اهداف سهگانه دست نیافتند. تفاوت این سه پروژه و راهبردهای هر کدام را در یادداشت بعدی با نام «تقریب و سرگردانی در میان سه تئوری رقیب» تقدیم خواهم کرد.
۲- اصحاب تقریب راه رهائی از بحران پراکندگی و پارهپارهشدن جهان اسلام را در انکار اختلافات عمیق تاریخی و معرفتی میان گروههای اسلامی میدیدند و با اصرار بر «پرده پوشی» و «کوچک انگاری» مبانی اختصاصی مذاهب، از شناخت ریشههای این درگیریها در ماندند و فرصت تفکر و تلاش برای درمان این بیماری و یا کمکردن عوارض آن را از دست دادند.
۳- گفتمان تقریب بر این پایه استوار شد که اختلافات مذهبی، نه تنها «جزئی»و کمشمار است بلکه از «امور ظنی» و «اجتهادی» می باشد و بیشتر جنبه «تاریخی» دارد و امروزه چندان به کار نمی آید. این در حالی بود که شیعیان و سنیان نه تنها این دسته از مبانی خویش را بر حق می دانستند بلکه باور به مبانی رقیب را به بدعت و انحراف و حتی طرد و تکفیر مینواختند. انکار این امور در بین طرفداران تقریب از شیعه و سنی، عملا آنان را در مقابل اکثریت جامعه مذهبی خود گذاشت و رویکرد وحدت اسلامی به انزوا رفت و پروژه تقریب شیعی-سنی به پروژه اختلاف شیعی-شیعی و اختلاف سنی-سنی تبدیل گشت.
۴- پروژه تقریب با انکار اختلافات عمیق تاریخی میان دو گروه شیعه و سنی- در سطح عالمان و عوام- نه تنها قدرت برنامه ریزی برای کم کردن دامنه نزاع را از دست داد، بلکه شیعه را در معرض اتهام به نفاق و دوروئی و کتمان عقاید خویش در پشت پرده اصل تقیه قرار داد.
۵- انقلاب اسلامی ایران بر پایه فرهنگ تشیع شکل گرفت و به صورت طبیعی، بسیاری از مسلمانان را به سوی خویش فراخواند و مسئولان جمهوری اسلامی نیز نه تنها از این گرایشها استقبال کردند بلکه نفوذ فرهنگ تشیع را به عنوان بخشی از فرایند صدور انقلاب تلقی کردند. این پدیده، به همراه شعارهای تقلیلگرایانه تقریب، جمهوری اسلامی را به تناقض در گفتار و کردار متهم ساخت و گفتمان اصحاب تقریب از سوی اهل تسنن به یک مجامله و یا حتی به فریب و خدعه تعبیر شد.
۶- اهل تقریب با وابستهکردن پروژههای «همزیستی اسلامی» و «اتحاد ملل اسلامی» به اموری همچون اشتراک عقیدتی و فقدان اختلافات فکری و فقهی، نه تنها در پیشبرد اصل وحدت اسلامی در درون و بیرون کشور دچار چالشهای جدی شدند، بلکه عملا فرصت تبیین معارف ناب اهل بیت(ع) را نادیده انگاشته و با پردهانداختن بر اختلافات، باب گفتوگوهای علمی میان علمای مسلمین و تلاش برای تقارب معرفتی را به انسداد کشاندند.
۷- پروژه تقریب پس از انقلاب اسلامی، در متن دستگاه دیپلماسی سیاسی زاده شد و همگام و همرو با سیاستهای رسمی جمهوری اسلامی به پیش رفت. پیشبرد این پروژه در بیرون از محیطهای علمی و به دور از دسترس عالمان شیعه و سنی، رنگ سیاستورزی را بر فضای گفتمانی تقریب حاکم کرد و ابعاد فرهنگی و اجتماعی وحدت اسلامی در زیر هنجارهای سیاسی کمرنگ شد. به این ترتیب، با شدتگرفتن منازعات سیاسی دولتها با ایران، پروژه تقریب نیز دستخوش فراز و فرود گشت و امروزه برنامههای تقریب در جهان اسلام به عنوان چرخهای از زنجیره دیپلماسی سیاسی ایران تعبیر و تلقی می شود و با ناکارآمدی برنامههای آن، از سوی دوستان نیز جدی گرفته نمی شود.
فهرست بالا که بر آن باز هم می توان افزود، نشان می دهد که مدیریت تقریب در ایران از فقدان یک قوه تفکر راهبردی رنج می برد و تجربه اندوزی و بازاندیشی در این مجموعه چندان جایگاهی ندارد.
این آسیبها را در یادداشتهای بعدی، ریشهیابی کرده و سپستر به تبیین اصول راهبردی برای وحدت راستین امت اسلامی خواهیم پرداخت.