سه سخنرانی استوار حضرت زینب (س) بعد از وقایع کربلا
شفقنا , 22 دی 1397 ساعت 10:51
با بررسی شرایطی که هر کس در آن شرایط قادر بر سخنرانی نیست، می توان به قدرت بیان، نفوذ کلام، اعتماد به نفس و توان او در جذب شنوندگان پی برد. اشخاصی هستند که با کم ترین مشکل روحی و جسمی و یا کوچک ترین تغییری در شرایط محیط سخنرانی و وضعیت شنوندگان، قدرت بر سخن گفتن را از دست می دهند. در مقابل افراد نادری هستند، که در بدترین وضعیت جسمی و روحی و شرایط محیطی قادرند بیشترین تأثیر را در شنوندگان خود بگذارند.زینب کبری(س) از چنان اعتماد به نفس، قدرت روحی، قدرت بیان و نفوذ کلامی برخوردار بود که در بدترین شرایطی که ممکن است برای یک گوینده فراهم آید، بهترین و نافذترین سخنرانی ها را ایراد کرد.
سخنرانی در کوفه
او در سفر تبلیغی خود از کربلا به کوفه و از کوفه به شام از نظر جسمی و روحی در شرایطی قرار داشت، که حقیقتاً قلم و بیان از توصیف آن عاجز است.زینب کبری سوگدار عزیزترین خویشان و بستگان خویش بود. روزها پی درپی می گذشت که از خواب، استراحت و غذای کافی بی بهره بود. مسئولیت های متعدد و سنگینی بر عهده داشت که فکر هر کدام از آن ها به تنهایی انسان را از پرداختن به کارهای دیگر باز می داشت. از نظر مخاطبان تعداد زیادی از آنان بر اثر تبلیغات حکومت اموی اهل بیت را گروهی یاغی و آشوبگر که علیه امنیت مسلمانان قیام کرده اند، می دانستند، و هرگز آمادگی گوش دادن به سخنان زنی اسیر را نداشتند. محیط نیز به هیچ وجه مناسب سخنرانی نبود، صدای هلهله شادی با صدای شیون
و زاری و صدای زنگ شتران و گفتگوی مأموران از هر طرف در هم آمیخته بود، به طوری که صدا به صدا نمی رسید. در چنین شرایطی حضرت زینب آغاز به سخن کرد. نخستین شرط سخنرانی ساکت کردن مجلس و محیط سخنرانی است. گوینده ای که نتواند، مجلس را ساکت نماید و کنترل مجلس را در اختیار گیرد، نخواهد توانست بر شنوندگان خود تأثیر زیادی بگذارد. ساکت کردن مجلس در آن شرایط از قدرت و توان انسان های معمولی و عادی خارج بود؛ ولی زینب کبری(س) از چنان قدرت روحی و عظمتی برخوردار بود که با یک اشاره دست، همه را خاموش ساخت. صداها فرو نشست، زنگ شتران از کار افتاد و نفس ها در سینه ها حبس گردید. راوی گوید: «من تا آن زمان هرگز زن باحیایی را ندیده بودم که همچون زینب سخن گفته باشد؛ گویا با زبان علی سخن می گفت:».سرانجام زینب کبری در میان اشک و آه مردم کوفه از درون محمل اینگونه سخن آغاز کرد:«مردم کوفه! مردم مکارِ خیانت کار! هرگز دیده هاتان از اشک تهی مباد! هرگز ناله هاتان از سینه بریده نگردد! شما آن زن را می مانید که چون آنچه داشت می رشت، به یک بار رشته های خودرا پاره می کرد، نه پیمان شما را ارجی است و نه سوگند شما را اعتباری! جز لاف جز خودستایی، جز در عیان، مانند کنیزکان تملق گفتن، و در نهان با دشمنان ساختن چه دارید؟ شما گیاه سبز وتر و تازه ای را می مانید که بر توده سرگینی رسته باشد و مانند گچی هستید که گوری را بدان اندوده باشند، چه بد توشه ای برای آن جهان آماده کردید، خشم خدا و عذاب دوزخ، گریه می کنید؟ آری به خدا گریه کنید که سزاوار گریستنید. بیش بگریید و کم بخندید! با چنین ننگی که برای خود خریدید، چرا نگریید؟ ننگی که با هیچ آب شسته نخواهد شد، چه ننگی بدتر از کشتن پسر پیغمبر و سید جوانان بهشت؟! مردی که چراغ راه شما و یاور روز تیره شما بود. بمیرید! سر خجالت را فرو بیفکنید! به یک بار گذشته خود را بر باد دادید و برای آینده هیچ چیز به دست نیاوردید! از این پس باید با خواری و سرشکستگی زندگی کنید؛ چه، شما خشم خدا را برای خود خریدید! کاری کردید که نزدیک است آسمان بر زمین افتد و زمین بشکافد و کوه ها در هم بریزد. می دانید چه خونی را ریختید؟ می دانید این زنان و دختران که بی پرده در کوچه و بازار آورده اید، چه کسانی هستند؟! می دانید جگر پیغمبر خدا را پاره کردید؟! چه کار زشت و احمقانه ای! کاری که زشتی آن سراسر جهان را پر کرده است. تعجب می کنید که از آسمان قطره های خون بر زمین می چکد؟ اما بدانید که خواری عذاب رستاخیر سخت تر خواهد بود. اگر خدا هم اکنون شما را به گناهی که کردید نمی گیرد، آسوده نباشید، خدا کیفر گناه را فوری نمی دهد اما خون مظلومان را هم بی کیفر نمی گذارد، خدا حساب همه چیز را دارد.» راوی گوید: سخنان زینب مردم کوفه را گریان و سرگردان نمود. آنان از ندامت و پشیمانی دست به دهان گرفته بودند. در کنار خود پیرمردی را دیدم به قدری گریسته که محاسنش تر شده است. او زیر لب با حال گریه می گفت: «پدرم و مادرم فدای شما!
سالخوردگان شما بهترین سالخوردگان، جوانانتان بهترین جوانان، زنانتان بهترین زنان و نسل شما بهترین نسل ها است. شما هرگز خوار و مقهور نمی گردید.» .
در مجلس ابن زیاد
اسیران را به مجلس ابن زیاد آوردند. او با گروهی از اشراف و بزرگان کوفه در دارالامارهنشسته بود.زینب کبری(س) لباسهای کهنه و نامناسب بر تن داشت. از این رو به طور ناشناس در میان زنان وارد مجلس گردید و در گوشه ای نشست. زنان نیز اطرافش را گرفتند تا کم تر جلب توجه نماید. ابن زیاد که رفتار اهل بیت را زیر نظر داشت متوجه موضوع گردید و برای اینکه زینب را شرمنده نماید گفت: «آن زن کیست که در میان زنان در گوشه مجلس نشست؟» زینب کبری سخن او را پاسخ نداد. ابن زیاد برای بار دوم و سوم این سخن را تکرار کرد، تا سرانجام یکی از زنان گفت: «این زینب دختر فاطمه دختر رسول خداست!» ابن زیاد رو به زینب کرد، گفت: «سپاس خدایی را که شما را کشت و رسوا کرد و نشان داد که سخنانتان دروغی بیش نبود!»زینب فرمود:«سپاس خدایی را که ما را به پیامبرش محمد(ص) کرامت داد و از پلیدی ها پاک گردانید. همانا فاسق رسوا گردید و فاجر دروغ می گوید و آن ما نیستیم!».ابن زیاد برای اینکه احساسات حضرت زینب را تحریک کند، گفت: «کار خدا را با برادر و اهل بیت خود چگونه دیدی؟»زینب:«جز زیبایی ندیدم! آنان گروهی بودند که خداوند شهادت را برایشان مقدر فرموده بود پس به سوی آرامگاهشان شتافتند. به زودی خداوند میان تو و آنان جمع خواهد کرد و آنان با تو مخاصمه و احتجاج خواهند نمود، آن گاه خواهی دید که پیروز و رستگار کیست. ای زاده مرجانه!
مادرت به سوگت نشیند!»این سخن بیانگر اوج شخصیت حضرت زینب از نظر معرفت، شناخت، ایمان، رضا و تسلیم در برابر پرورگار است. عظمت و بزرگی این بانوی بزرگ همه را به تعجب و شگفتی وا می دارد. تمام این حوادث ناگوار و سخت چون در راستای خشنودی و رضای خداوند است، در نظر حضرت زینب زیبا و گوارا است.ابن زیاد که قصد شرمسار نمودن حضرت زینب را داشت در اوج قدرت و اقتدار آن چنان در مقابل منطق حضرت زینب شکسته شد، که از شدت خشم و عصبانیت قدرت تفکر و اندیشه را از دست داد و تصمیم به کشتن زینب گرفت. این روش همه ستمکاران و زورمداران است که شکست خود را در میدان منطق و استدلال با زور و خشونت جبران می کنند؛ ولی عمرو بن حریث با سخنان خود قدری او را بر سر عقل آورد و به او گفت: «او زن است و زنان به سخنانشان بازخواست نمی شوند!»ابن زیاد که با سخن عمرو از کشتن زینب منصرف شد، این بار برای جبران شکست خود به ناسزاگویی روی آورد، گفت: «خداوند دل مرا از جانب «حسین» طغیانگر و سرکشان خاندان تو شفا و آسایش بخشید!» این سخن دل حضرت زینب را به شدت به دردآورد، گفت: «به جانم سوگند! بزرگ خاندانم را کشتی، شاخه هایم را بریدی و ریشه ام را بر کندی. اگر این شفای توست، به تحقیق شفا یافتی!»ابن زیاد: «این زن به سجع سخن می گوید! پدرش نیز شاعر و سجع باف بود!»زینب:«ای زاده زیاد! زنان را با سجع چه کار؟» .
در مجلس یزید
در آغاز ورود اهل بیت به شام یزید خود را پیروز و امام حسین(ع) را شکست خورده می دانست، بنابراین برای اینکه پیروزی خود را در برابر دیدگان سفرای کشورهاومقامات و مسئولان حکومتی و بزرگان شام به نمایش گذارد، مجلس با شکوهی ترتیب داد، سرهای مقدس شهیدان را در مقابل خود قرار داد و دستور داد اهل بیت امام حسین(ع) را وارد مجلس کنند. هر کدام از اهل بیت با دیدن سر مقدس امام حسین(ع) و سرهای شهیدان عکس العمل خاصی نشان دادند و جمله ای بر زبان آوردند. زینب(س) تا چشمش به سر برادر و محبوبش افتاد، با صدایی حزین و نوایی غم انگیز که همه دلها را به درد می آورد گفت: «ای حسین! ای محبوب رسول خدا، ای زاده مکه و منی، ای زاده فاطمه زهرا بهترین زنان، ای زاده دختر مصطفی!»نوحه سرایی زینب(س) همه اهل مجلس را گریاند. یزید که تا آن زمان ساکت نشسته بود، شروع کرد با چوب خیزران بر لب و دندان امام حسین(ع) بکوبد و اشعار کفرآمیز ابن زبعری را که در احد سروده بود بخواند.حاضران در مجلس بر اثر تبلیغات گسترده بنی امیه در طول سال های طولانی حکومت معاویه بر شام و تبلیغات سنگین یزید در غفلت و بی خبری کامل از حقایق به سر می بردند و واقعاً تصور می کردند، یزید گروهی آشوبگر را کشته است. از این رو لازم بودآنان از خواب خرگوشی چندین ساله خود بیدار شوند. مسئولیت این بیدارگری بازینب(س) بود؛ زیرا اگر امام سجاد(ع) در شرایطی که یزید سر مست از غرور پیروزی بود، لب به سخن می گشود، احتمال کشته شدنش بسیار بود. سخنان زینب سبب شد که مجلس به گونه دیگری غیر از آنچه یزید می خواست پایان یابد. او با سخنان خود یزیدویزیدیان را رسوا کرد.
خطبه معروف و کوبنده آن بانوی سخن در چنین فضایی ایرادشد؛ خطبه ای پر نکته و سراسر معرفت و بینش سیاسی که باید جداگانه مورد شرح و تفسیر قرار گیرد.
کد مطلب: 34556
آدرس مطلب: https://www.armaneheyat.ir/news/34556/سه-سخنرانی-استوار-حضرت-زینب-س-بعد-وقایع-کربلا
آرمان هیأت
https://www.armaneheyat.ir