بر محمل بالهاي "عقل" و "احساس"
مراثي و روضههاي شهيد مطهري، آگاهيبخش، اندوهزا، و پيوند دهنده قلوب با اهداف نهضت حسيني
1 آذر 1397 ساعت 12:54
روزنامه جمهوری اسلامی: متفكر شهيد علامه آيتالله مرتضي مطهري همواره از نفوذ تحريف و خرافه در روضهها و مرثيههايي كه در محافل عزاداري حضرت امام حسين(ع) خوانده ميشد و آفت و آسيب ايجاد ميكرد رنج ميبرد. اين رنج، باعث ميشد آن شهيد والامقام آرام و قرار نگيرد و با روشهاي مختلف به تلاشهاي فكري و علمي بپردازد و در سطح جامعه و در ميان اقشار مختلف مردم آگاهيبخشي و بينشزايي كند.
مجاهدتهاي استاد شهيد به دو نوع تقسيم بندي ميشود. نوع اول سلسله سخنرانيهاي مستدل و تحليلي درباره تحريفات راه يافته به تاريخ عاشورا و ترويج وقايع فاقد سند و نامنطبق با اصل رخدادهاي اين نهضت و انقلاب بزرگ. شهيد مطهري ضمن شرح و تبيين اين تحريفات، از اين ظلم و ستمي كه بر تاريخ نهضت حسيني ميگذشت فرياد بر ميآورد و به شدت اعتراض و انتقاد ميكرد.
نوع دوم تلاشهاي استاد مطهري، روضههايي بود كه در پايان سخنرانيهايش در عزاي حسيني ميخواند. او به اين وسيله روضه خواني مستند و صحيح و بدون تحريف را به ديگران ميآموخت.
روضههاي استاد مطهري مثل تمام سخنان و رهنمودهاي او، از عمق و محتوا برخوردار است. او در متن روضهها هم پيام و آگاهي ميدهد و هم دلها را به لرزش در ميآورد تا اشكها از روي آگاهي جاري شود و قلوب آنگونه در اندوه مصايب عاشورا بنشيند كه پيوندي مقدس با حضرت امام حسين(ع) و اهداف و ارزشهاي نهفته در قيام او ايجاد كند.
نگارنده معتقد است بايد در روضههاي شهيد مطهري كندوكاوي صورت گيرد تا شيوه آنها شناخته و معرفي گردد. در يك جستجو و نگاه از چند سو، در مييابيم كه اين روضهها از دو مشخصه بسيار مهم و تأثيرگذار كه يكي "عقل" است و ديگري "احساس" بهره دارد.
در مشخصه اول، شهيد مطهري عقلانيت را در اين مراثي و روضهها به اين صورت دخالت ميدهد كه از دانايي و آگاهيهاي لازمي كه از آثار عقل است مستمع را بهرهمند ميسازد و ابتدا او را نسبت به آنچه اتفاق افتاده است بينش ميدهد و بصير ميسازد. سپس همين دانايي و آگاهي و عقلانيت را بر احساس و عاطفه درهم ميآميزد و از مجموعه آنها مرثيهاي و روضهاي را ميخواند كه هم آگاه ميكند كه واقعه مورد نظر چرا و چگونه اتفاق افتاده است، و هم احساس را بر ميانگيزاند و عواطف را زلال ميكند و اندوه بر چهره مينشاند و اشك بر گونه جاري ميسازد. از مجموعه اينها، يعني "عقل و دانايي و آگاهي" در كنار "احساس و شور و اشك"، تحول و دگرگوني و در مسير اهداف و آرمانهاي حسيني قرار گرفتن و به مخالفت با ظلم و جور و تباهي و حمايت از عدل و داد و آزادي پرداختن به دست ميآيد. اين آميزه و دريافت و آگاهي و احساس و شور در همه اعصار و زمانها، پرورانده انسانهاي آزاد و بينا و آگاه و آماده فداكاري در راه خدا ميشود.
بديهي است كه فرصت پرداختن به همه اين روضهها نيست و به همين دليل در گزينشي به صورت چكيده و فشرده و خلاصه شده تفكر ميكنيم تا خواننده با اين چند نمونه كوتاه، به آنچه درباره روش خاص شهيد مطهري مطرح كرديم و در پايان مقاله به نتيجهگيري از آن ميپردازيم، آشنا شود.
1 - امام حسين(ع) از مكه به سوي كوفه حركت ميآغازد. او مسلمن به عقيل را قبلاً به كوفه اعزام داشته تا در پاسخ به دعوت امام به كوفه براي تشكيل حكومت اسلامي بيعت بگيرد. مردم كوفه در گروههاي مختلف به نزد حضرت مسلم بن ميآيند و بيعت ميكنند و آماده پذيرش امام(ع) ميشوند.
در نهايت حضرت مسلم بن عقيل و نيز هاني به شهادت ميرسند و امام حسين(ع) در بين راه مطلع ميشود.
متفكر شنيد اين لحظه به بعد را اين گونه توضيح ميدهد و مرثيه ميخواند:
"اباعبدالله خبر مرگ مسلم را كه شنيد، چشمهايش پر از اشك شد ولي فوراً اين آيه را تلاوت كرد: "من المؤمنين رجال صدقوا ماعاهدوا عليه فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و مابدلوا تبديلاً".
در چنين موقعيتي اباعبدالله نميگويد كوفه را كه گرفتند، مسلم كه كشته شد، هاني كه كشته شد پس كارمان تمام شد. ما شكست خورديم، از همينجا برگرديم، جملهاي گفت كه رساند مطلب چيز ديگري است. اين آيه قرآن يعني بعضي مؤمنين به پيمان خودشان با خدا وفا كردند و در راه حق شهيد شدند و بعضي ديگر انتظار ميكشند كه كي نوبت جانبازي آنها برسد. فرمود: مسلم وظيفه خودش را انجام داد، نوبت ماست.
امام حسين(ع) كه چيزي را از اصحاب خودش پنهان نميكرد، بعد از شنيدن اين خبر ميبايست به خيمه زنها و بچهها برود و خبر شهادت مسلم را به آنها بدهد، درحالي كه در ميان آنها خانواده مسلم هست، بچههاي كوچك مسلم هستند، برادران كوچك مسلم هستند خواهر و بعضي از دختر عموها و كسان مسلم هستند.
حالا اباعبدالله به چه شكل به آنها اطلاع بدهد. مسلم دختر كوچكي داشت. امام حسين وقتي كه نشست او را صدا كرد، فرمود: بگوئيد دختر مسلم را آوردند، او را نشاند روي زانوي خودش و شروع كرد به نوازش كردن. دخترك، زيرك و باهوش بود، ديد كه اين نوازش، يك نوازش فوقالعاده است، پدرانه است، لذا عرض كرد: يا اباعبدالله! يابن رسول الله! اگر پدرم بميرد چقدر...؟ اباعبدالله متأثر شد، فرمود: دختركم، من به جاي پدرت هستم. بعد از او من جاي پدرت را ميگيرم، صداي گريه از خاندان اباعبدالله بلند شد.
اباعبدالله رو كرد به فرزندان عقيل و فرمود: اولاد عقيل! شما يك مسلم داديد كافي است، از بني عقيل يك مسلم كافي است، شما برگرديد. عرض كردند: ما در خدمت شما خواهيم بود تا همان سرنوشتي كه نصيب مسلم شد، نصيب ما هم بشود."
2 - امام حسين(ع) يكي از بزرگترين سردارهاي دشمن را به سوي خود آورد، كسي كه اساساً نامزد اميري بود: "حر بن يزيد رياحي". او آدم كوچكي نبود. ولي نيرو و جاذبه و ايمان و عمل، امر به معروف حسين بن علي(ع)، حربن يزيد را كه روز اول شمشير به روي امام كشيده بود، وادار به تسليم كرد. مردي كه معروف بود، به دليري و دلاوري، و بهترين دليلش هم اين بود كه هزار سوار به او داده بودند، تا جلوي حسين بن علي(ع) را بگيرد، و يك شجاع نام آوري است، حسين از دل او طلوع كرده است...
آن آتشي كه حسين بن علي(ع) از حقيقت، در دل اين مرد روشن كرده بود، در مقابل جدارهايي كه در وجودش بود (او هم مثل ما و شما دنيا ميخواست، پول و مقام و سلامت ميخواست، عافيت ميخواست)، به او فشار آورده ميگويد: برو به سوي حسين بن علي.
براي اينكه دشمن مانعش نشود، آرام آرام خود را كنار كشيد، بعد يك مرتبه به اسب خود شلاق زد و به سوي خيام حسيني رفت... سپر خودش را واژگونه كرد، به علامت اينكه من به جنگ نيامده ام، امان ميخواهم. اول كسي كه با او مواجه شد، اباعبدالله(ع) بود، چون حضرت در بيرون خيام حرم ايستاده بود. حر سلام كرد: "السلام عليك يا اباعبدالله"! و بعد عرض كرد آقا من گهنكارم، رو سياه هستم، من همان گنهكار و مجرمي هستم كه راه را بر شما گرفتم.
به خداي خود عرض ميكند: خدايا از گناه اين گنهكار بگذر "اللهم اني ارعبت قلوب اوليائك" خدايا! من دل اولياء تو را به لرزه در آورم، آنها را ترساندم. (اهل بيت حسين بن علي(ع) وقتي او را در بين راه ديدند، اول باري بود كه چشمشان به دشمن افتاد. وقتي هزار نفر مسلح را ببينند كه جلويشان ايستاده اند، قهراً حالت رعب و ترس پيدا ميكنند) آقا، من تائبم و ميخواهم گناه خود را جبران بكنم. لكه سياهي كه براي خود به وجود آورده ام، جز باخون، باهيچ چيزي ديگر پاك نميشود. آمدهام كه با اجازه شما توبه كنم. اولاً بفرمائيد توبه من پذيرفته است يانه؟
امام حسين(ع) است در جواب او فرمود: البته توبه تو پذيرفته است. چرا پذيرفته نباشد؟ مگر باب رحمت الهي به روي يك انسان تائب بسته ميشود؟
حر از اينكه توبه او مورد قبول واقع شده است خوشحال شد به امام عرض كرد: اجازه بدهيد من بروم، خودم رافداي شما كنم و خونم را در راه شما بريزم.
امام فرمود:اي حر، تو ميهمان ما هستي، پياده شو، كمي بنشين تا از تو پذيرايي كنيم. ولي حر از امام اجازه خواست كه پائين نيايد. هرچه آقا اصرار كردند، پائين نيامد.
حر، مايل بود خدمت امام بنشيند ولي يك نگراني او را ناراحت ميكرد و آن اينكه ميترسيد در مدتي كه خدمت امام نشسته است، يكي از اطفال اباعبدالله(ع) او را ببيند و بگويد: اين همان كسي است كه روز اول، راه را بر ما بست. و او شرمنده شود. براي اينكه شرمنده نشود و هر چه زودتر اين لكه ننگ را باخون، ازدامن خود بشويد، اصرار كرد اجازه دهيد بروم. امام فرمود: حال كه اصرارداري مانع نميشوم، برو.
اين مرد رشيد در مقابل مردم ميايستد، با آنها صحبت ميكند. چون خودش كوفي است، با مردم كوفه، موضوع دعوت را مطرح ميكند.
بعد معلوم ميشود كه جرياني اين مرد را خيلي ناراحت كرده بود و آن، يك لئامت و پستياي بود كه اين مردم به خرج دادند، پستياي كه با روح انسانيت و اسلام ضديت دارد و تاريخ اسلام نشان ميدهد كه هيچگاه اسلام اجازه نميداد با هيچ دشمني چنين رفتار شود. يعني براي اينكه دشمن را سخت در مضيقه قرار دهند، آب را به رويش ببندند...
خود حسين بن علي، همين حر را با اصحابش، با اينكه دشمنش بودند، در بين راه سيراب كرد. مسلماً حر يادش بود كه ما آب را به روي كسي بستيم كه آن روزي كه تشنه بوديم، بدون اينكه از او بخواهيم، ما را سيراب كرد. او چقدر شريف و عالي و بزرگ بود و هست و ما چقدر پستيم! گفت: مردم كوفه! شما خجالت نميكشيد؟! اين فرات مثل شكم ماهي برق ميزند. آبي را كه بر همه موجودات جاندار حلال است؛ انسان، حيوان اهلي، وحشي و جنگلي از آن ميآشامد، شما بر فرزند پيغمبر خود بسته ايد؟!
اين مرد ميجنگد تا شهيد ميشود. اباعبدالله او را بيپاداش نگذاشت، فوراً خود را بر بالين اين مرد بزرگوار رساند. برايش غزل خواند: "و نعم الحر حر بني رياح".
مادرش اسم خوبي برايش انتخاب كرده... راستي كه تو آزادمرد بودي.
3 - در كربلا ده يا نه طفل غيربالغ شهيد شدند. در مورد يكي از آنها تاريخ مينويسد: "وخرج شاب قتل ابوه في المعركه" جواني كه پدرش در معركه شهيد شده بود. آمد خدمت اباعبدالله و گفت اجازه بدهيد من بروم به ميدان. فرمود: نه. همچنين فرمود: به اين جوان اجازه ندهيد به ميدان برود كه پدرش كشته شده است، همين بس است و مادرش هم در اينجا حاضر است، شايد او راضي نباشد.
عرض كرد: يا اباعبدالله، اصلاً اين شمشير را مادرم به كمر من بسته است و او مرا فرستاده و به من گفته تو هم برو به راه پدر و جان خود را قربان جان اباعبدالله كن.
شروع كرد به خواهش و التماس كردن تا اباعبدالله به او اجازه داد.
وقتي اين بچه آمد به ميدان، به خلاف اغلب افراد كه خودشان را به پدر و جدشان معرفي ميكردند كه من فلاني هستم، پسر فلاني، اين كار را نكرد. بلكه طور ديگري حرف زد كه در منطق، گوي سبقت را از هم ربود. وسط ميدان كه رسيد، فرياد زد:
اميري حسين و نعم الامير
"سرور فؤاد البشير النذير
اي مردم! اكر ميخواهيد مرا بشناسيد، من آن كسي هستم كه آقاي او حسين است، من آن كسي هستم كه مايه خوشحالي قلب پيغمبر است.
4 - در ميان ياران نهضت، امام حسين(ع) براي حضرت ابوالفضل العباس جايگاه و نقشي محوري قائل بود و به همين خاطر هرگاه كه حضرت عباس از او اجازه درگيري و جهاد شديد با دشمن ميخواست، امام مانع ميشد و ميفرمود: "اي برادر، تو پرچمدار من هستي."
ولي امام(ع) در نهايت با اصرار او موافقت كرد، اما از او خواست تا اول براي تشنگان آب بياورد. عباس به پيش ميتازد و شجاعانه به فرات ميرسد و آب بر ميگيرد و در بين راه با ناجوانمردي و خباثت دشمن به شهادت ميرسد. استاد شهيد لحظه حاضر شدن امام حسين(ع) بر بالين برادر شجاعش را اينگونه ترسيم ميكند و مرثيه و روضه ميخواند: در ميان كساني كه اباعبدالله(ع) خود را به بالين آنها رسانيد، هيچكس وضعي دلخراشتر و جانسوزتر از برادرش اباالفضل العباس براي او نداشت. برادري كه حسين(ع) خيلي او را دوست ميدارد و يادگار شجاعت پدرش اميرالمؤمنين است. در جايي نوشتهاند ابا عبدالله(ع) به او گفت: برادرم: "بنفس انت". عباس جانم! جان من به قربان تو. اين خيلي مهم است.
عباس در حدود بيست و سه سال از اباعبدالله(ع) كوچكتر بود (اباعبدالله 57 سال داشتند و عباس يك مرد جوان 34 ساله بود). اباعبدالله، به منزله پدر ابالفضل از نظر سني و تربيتي به شمار ميرفت، آن وقت به او ميگويد: برادر جان! "بنفسي انت"اي جان من به قربان تو!
اباعبدالله كنار خيمه منتظر ايستاده است، يك وقت فرياد مردانه ابالفضل را ميشنود (نوشتهاند اباالفضل(ع) چهرهاش آن قدر زيبا بود كه "كان يدعي بقمر بني هاشم" در زمان خود معروف به ماه "بني هاشم" بود. اندام بسيار بلند و رشيدي داشته است. اندامي كه حسين، از نظر كردن به آن لذت ميبرد.
وقتي كه حسين(ع) به بالاي سر او ميآيد، ميبيند دست در بدن او نيست، مغز سرش با يك عمود آهنين كوبيده شده، به چشم او تير وارد شده است. بيجهت نيست گفته اند: "لما قتل العباس بان الانكسار في وجه الحسين"، عباس كه كشته شد، ديدند چهره حسين شكسته شد. خودش فرمود: "الان انقطع ظهري و قلت حيلتي...
* * *
نتيجهگيريها
پس از آنچه در آغاز اين نوشتار درباره ضرورت آميختن "عقل" و آثار آن همچون دانايي و آگاهي و استدلال و تحليل، با "احساس زلال" كه با جان و روح پيوند دارد، و نيز پس از آن كه اين شيوه كاربردي را از ويژگيهاي مراثي و روضههاي متفكر شهيد آيتالله مطهري دانستيم و چهار نمونه به صورت چكيده و خلاصه از اين مراثي را ذكر كرديم، اينك به نتيجهگيري نهايي ميرسيم.
1 - براساس آنچه مستند به انديشهها و سيره و روشهاي امامان معصوم(ع) است، اولين راه براي تبعيت از نهضت حسيني شرح و تحليل عقلاني آن ميباشد. يعني اهداف و آرمانهاي قيام كربلا بايد بررسي و معرفي شود تا همه نسلها در تمام عصرها دريابند كه فلسفه نهضت عاشورا چه بود و از چه اهدافي برخوردار بود و چه مقصدي را دنبال ميكرد.
2 - تشريح ارزشها و درس و عبرتهاي قيام حسيني براي چگونه زيستن از وظايف ديگر در نماياندن اين نهضت است كه بايد در انجام آن دقت شود و مسامحه روا نگردد. اين ارزشها بسيار وسيع و شامل موضوعات گوناگون ميباشد و از آن جمله است: ايثار، جهاد، عدالت، شجاعت، آزادگي، انتخاب آگاهانه، فتوت و جوانمردي و شرافت و كرامت.
3 - فقط به نقد و تحليل عقلاني و استدلالي پرداختن، يك سويه است و كامل نيست و نميتواند به تنهايي ضامن تداوم نهضت عاشورا شود، بلكه بايد در كنار آن، احساس و عواطف به جنبش درآيند و همراه با شعور، حرارت و شور بيافرينند و اندوه و حزن را از وقايع تلخ حماسه حسيني به صورت آه و سوز از دل بر آورند و به صورت اشك بر گونهها جاري كنند.
4 - هيچ كس چنين نخواسته كه بزرگداشت نهضت حضرت امام حسين(ع) به روضه و گريه محدود شود، همچنان كه كسي نميتواند فقط به استدلال عقلي در معرفي حماسه حسيني اكتفا كند. بلكه مجموعه "عقل" و "احساس" بايد به هم آميزند تا عقل به تحليل بپردازد و احساس باعث شور و حرارت شود و از اين دو، بهترين شيوه معرفي و تبليغ نهضت حسيني به مرحله عمل درآيد.
5 - متفكر شهيد استاد مطهري عقل و احساس را به هم ميآميزد و مراثي و روضههاي خود را به بهترين شكل و روش ارائه ميدهد. او با روش "عقلاني" و آثاري چون برهان و استدلال، فهم و درك، آگاهيهاي اجتماعي و سياسي، تحول به وجود ميآورد، و با روش "احساسي و عاطفي" جان و روحها را تحت تحت تأثير قرار ميدهد و انسان را در قافله و كاروان حسيني يعني كاروان "عقل و فهم و عشق و احساس" قرار ميدهد.
6 - شيوه ابتكاري و زيباي شهيد مطهري در "مراثي" و روضهها بايد امروز و هر روز الگوي مرثيهسرايان و روضهخوانان قرار گيرد تا به اين وسيله از حركتهاي افراطي در عزاداريها جلوگيري شود و اين محافل به روضه خواني و گريستن محدود نشود، كه اين بيراهه به تحريف و خرافه و بيان مطالب بدون پشتوانه عقلي و شرعي و تاريخي ميانجامد و در پي آن گمراهي به وجود ميآورد.
7 - اگر در محافل عزاداري امروز دقيق شويم، ميبينيم بسياري از آنها، از اين شيوه مراثي و روضههاي صحيح و مستند و برخاسته از عقلانيت و احساس خالص فاصله گرفتهاند. در واقع در همين محافل است كه گروهي از روش "اعتدال" كناره ميگيرند و به "افراط" ميگرايند و همين جاست كه انحرافها، دروغها، سياسي كاريها، جناح بازيها و هتاكي هاو حرمتشكنيها چهره ظاهر ميسازند و برخي از مداحان و مرثيه سرايان به نام مرثيه سرايي براي امام حسين(ع) پل عبور سياست بازان و جناح زدگان براي دست يابي به اغراض و منافع باندي و سياسي ميشوند.
* شهيد مطهري در مراثي و روضههاي خود، به شيوههاي ابتكاري كه هم عقلاني و آگاهيبخش است و هم احساسي و برانگيزاننده آه و سوز و اشك، مجموعهاي به وجود ميآورد كه هم "شعور" ايجاد ميكند، و هم "شور".
* روش شهيد مطهري در روضه خواني و مرثيهسرايي، بهترين الگو براي محافل امروز عزدارايهاست كه به اين وسيله از "افراط" كه حاصل آن تحريف و خرافه است به در ميآيند و به "اعتدال" كه پيوند بين عقل و احساس است ميرسند. همچنين هشداري ميشود براي اين كه هيچ مداح و مرثيه سرايي به سياست بازي نيفتد و به نام امام حسين(ع) پل عبور بازيگران سياسي و جناح زدگان براي دست يابي به اغراض باندي و جناحي نشود و به نفع آنان هتاكي و حرمت شكني و حركات ضداخلاقي نكند
کد مطلب: 34593
آدرس مطلب: https://www.armaneheyat.ir/news/34593/محمل-بال-هاي-عقل-احساس
آرمان هیأت
https://www.armaneheyat.ir