اگر بخواهیم دایره شاعران مدنظر خود را کوچکتر سازیم، ازبین شاعران پارسیگوی و عربزبان باید دسته دوم را انتخاب کنیم، هم بهدلیل کمیت آثار ایشان و هم بهدلیل تنوع و تکثر در کارکردهای شعر متعهد. شاعرانی ازایندست اغلب شخصیتهایی متناقض و آرا و افکاری متباین دارند، امری که باعث میشود تعیین خط فکریشان برای منتقدان ادبی امری شبهمحال بهنظر برسد. حال، اگر صرفا با نگاهی ساختاری در آثار برخی از آنان همچون فرزدق و کمیت و دعبل و سیاب و نزار قبانی و آدونیس را مداقه کنیم، میبینیم که این تناقض در شخصیتها و البته حیرانی ناقدان در شرححال آنها بهوضوح مشخص است. ویژگی اصلی این شاعران همان «حرکت» در مفهوم هگلی آن است. آنان خود را به سوژه خاصی وابسته نمیدانند، اما ممکن است در مسیر حرکتشان یک سوژه را بستایند. اتفاقا، شاعران متعهدی ازایندست درطول تاریخ به حمایت از یک مذهب خاص یا گرایش به عقاید آن متهم شدهاند.
مفهوم تشیع
مفهوم «تشیع» در گستره وسیع خود در سوگ ناشی از عشق و حرکت ناشی از نیاز خلاصه میشود. بهاینمعنا اساسا هیچکدام از نشانههایی که اکنون آنها را بهعنوان نشانههای یک جریان شیعی میشناسیم خالی از این عناصر نیست. ازاینمنظر، شروع تفکر شیعی با شعار احقاق حق و حرکت درجهت اصلاح بوده است، تفکری که در عاشورای سال 61 هجری به اوج خود و تلاقی همه این مفاهیم، یعنی دردمندی ازسویی و انقلاب و اصلاح ازسوییدیگر، میرسد. بنابراین، مفهوم شیعه بدون امام حسین (ع) اساسا خلأ بزرگی خواهد داشت. این خلأ نه به جنبه رفتاری یا شعاری تشیع، که به مقوله هویت ما شیعیان بازمیگردد. این مهم را میتوان هم در جریانهای بهوجودآمده پس از واقعه عاشورا و هم در تغییر برخورد حکومتهای غالب با ائمه هدی و شیعیان پس از امام حسین (ع) ملاحظه کرد. بدینمعنا خون خداست که قوه محرکه جریانهایی همچون توابین و مختار و زید و نفس زکیه و ... میشود و نیز موجب میشود درطول تاریخ هیچ حکومتی در خطر همیشگی شیعیان برای خود تردید نداشته
باشد. و البته که همین ویژگی صیرورت و حرکت دائمی در جهت ایده آل گرایی است که مذهب تشیع را به پویاترین و زندهترین جریان (چه اقلیت و چه اکثریت) دربین مسلمانان تبدیل کرده است.
شاعران متعهد
بهنظر میرسد گذشتن از کنار نمادهای هویتی مکتبیای همچون تشیع برای هیچ شاعر متعهد عربزبانی امر راحتی نبوده است و بههمیندلیل هم امکان ندارد شاعری مبدع و اهل حرکت و تغییر دائم در ادبیات عرب بیابیم که نظرش به عاشورا و امام حسین (ع) جلب نشده باشد و در مقام تأیید هدفی مشترک که همان روایت درد و انقلاب است از حرکت آن حضرت بهره نبرده باشد و از آن یاد نکرده باشد (البته بین روایت شاعران معاصر و کلاسیک عرب از درد و طغیان تفاوت هست: گروه اول شعر خود را بر روایت سوگ و درد متمرکز کردهاند و گروه دوم، بنابر انگیزهها و علایقی متفاوت، جنبه انقلاب و طغیان را پررنگ کردهاند).
اما چالش اصلی آنجا آغاز میشود که متکلمان، در وهله اول، و تاریخنویسان، در وهله دوم، دست به تقسیم اعتقادی و کلامی شاعران دوره کلاسیک عرب زدهاند. مشخصا به شاعران کلاسیک اشاره میکنم، چراکه اساسا در دوره معاصر بحثهای اعتقادی و کلامی رنگ میبازند و اشاره شاعران به نمادهای دینی برمبنای رویکردی غیرمذهبی است. اما، همانطورکه در تاریخ ادبیات دورههای مختلف شعر قدیم خواندهایم، یکی از دغدغههای مهم اهل فرهنگ پرداختن به اصول اعتقادی مکاتب کلامی همچون معتزله، مرجئه، خوارج، اهلسنت و درنهایت شیعه بوده است، و غالبا در نقد و شرح آثار شاعران مکتب کلامی ایشان جزء معیارهای اصلی بهشمار میآمده است. همچنین اغلب شاعران نیز در دورههای مختلف، درکنار موضوعات شعری دیگر همچون تغزل و هجو و رثا و مدح، علاقه وافری هم به تبلیغ مذهب کلامی موردتأیید خویش نشان میدادهاند؛ ازاینرو، بیش از آنکه شخصیت شاعر و ساختار محتوایی اشعار او برای متکلمان و تاریخنویسان اهمیت داشته باشد، نگاه موضوعی، آنهم بهشکل فهرستگونه، مبنا قرار گرفته است و نتیجه آن شده که شعرای قدیم هرکدام ذیل عنوان یک مکتب کلامی قرار گرفتهاند.
بدتر آنکه همین تقسیمبندی کتب تاریخی مبنای نظر تحلیلگران دورههای بعد و البته مستشرقان قرار گرفته است.
دعبل خزاعی
همینجاست که یک سؤال اساسی پیش میآید، اینکه چگونه شاعرانی همچون دعبل خزاعی که ذیل مکتب تشیع معرفی شدهاند اشعاری با مضامینی مغایر با مفاهیم شیعه دارند. از سه پاسخ محتمل، پاسخ اول آن است که ایندست شاعران از اساس علاقهای به خاندان پیامبر نداشتهاند و میزان پیوند معنوی ایشان با مفاهیم تشیع کمتر از آن چیزی است که تصور میکنیم. پاسخ دوم آن است که ایشان پیوند عمیقی با مفاهیم شیعه داشته و دارند و صرفا بهدلیل تقیه بوده که مکنونات قلبی خود را بهوضوح آشکار نکردهاند و حتی برخی اوقات به مدح نمادهایی از جریان مخالف شیعه پرداختهاند. اما پاسخ سوم برگرفته از مطالب پیشین درباب تلاقی معارف شیعی با اهداف آرمانخواهانه شاعران متعهد است. برایناساس، شاعران انقلابی بهدلیل رویکرد کلامی و اعتقادی نیست که به مدح و ثنای معارف شیعی روی آوردهاند، بلکه بهدلیل یافتن مصداق آرمانهای خود در این جریان است که ایشان خالصانهترین و زیباترین چکامهها را درباب این موضوعات میسرایند.
از همین منظر، حادثه تاریخی دیدار امام رضا (ع) و دعبل خزاعی تبدیل به نقطهعطفی هم در هویت جمعی شیعه و هم در ادبیات انقلابی شیعه شده است. آرمان جریان شیعه، پس از قیام عاشورا، بازپسگیری حق مظلوم از ظالم است. آنچه این آرمان را در هر دورهای بیشازپیش قوت میبخشد نه پرداختن به شعارهای سیاسی و اعتقادی، که تکرار و تذکر همیشگی درد حاصل از تضییع حق است. بههمیندلیل است که روایت عاشورا و ظلمی که در حق آل پیامبر رفته هیچگاه از شعر شاعران انقلابی شیعه حذف نمیشود. همچنین، پس از قیام عاشورا، تا عصر امام رضا (ع)، هیچکدام از ائمه هدی (علیهم السلام) در مسند قدرت سیاسی قرار نگرفتند؛ بههمیندلیل ممکن بود برای هرکدام از شیعیان آن عصر این تلقی بهوجود بیاید که اکنون دیگر تا حد زیادی حق به حقدار رسیده است و لازم نیست که آن آرمانخواهی مبتنیبر درد و طغیان و حرکت ادامه یابد.
نقش دعبل خزاعی، با همه ویژگیهای شخصیاش اعماز طغیانگری و زبان گزنده و آرای متناقض، آن جایی اهمیت دارد که در دیدار او با امام رضا (ع)، بهدستور آن حضرت، ساختار هویت معارف شیعه در آن پیچ تاریخی همچنان پویا و مبتنیبر همان دو اصل درد و حرکت انقلابی باقی میماند و شاهبیت قصیده مشهور «مدارس آیات» میشود همان دو بیتی که خود حضرت به این قصیده افزودهاند:
«و قبر بطوس یا لها من مصیبه/ الحت فی الاحشاء بالحرقات// الی الحشر حتی یبعث ا... قائمه/ یفرج عنا الهم و الکربات»
(“و قبری در طوس است. وای از آن مصیبتی که آتش و سوز آن همه جان را فراگرفته است، تا روز قیامت که خدا قائمی را برانگیزد و درد و رنج ما را تسکین دهد”).
بدینترتیب خود آن حضرت، پیش از شهادت و در زمان حیات، رثای خویش را میسراید تا شیعه این را دریابد که آرمان او برای رسیدن به قدرت همچنان پابرجاست. حال در تثبیت پاسخ سوم کافیست به بیتی پیش از این دو بیت نگاهی بیندازیم:
و قبر ببغداد لنفس زكيّة تضمّنها الرّحمن في الغرفات
( و قبری است در بغداد متعلق به ذات پاکی که خداوند رحمن او را در یکی از غرفات بهشت ماوا داده است)
اگر چه که در شرح این بیت گفته اند که منظور دعبل امام موسی کاظم (ع) بوده است«و از قضا قبر محمد نفس زکیه در مدینه است» اما استفاده او از عبارت نفس زکیه واجد معانی و اهداف بیشتری است که قطعا بیشتر رویکرد طغیانگر او را به نمایش میگذارد و البته نکته جالب تر آنکه امام رضا(ع) دقیقا پس از خواندن این بیت است که دو بیت فوق را می سرایند و در اینجا بر چه کسی پوشیده است که نظر ائمه هدی (علیهم السلام) درباره قیام نفس زکیه چیست؟!
بنابراین آنچه که باید بیشتر مورد توجه اهل نظر قرار گیرد آن است که اگر امروز شاعران و متفکرانی همچون آدونیس به تبع دعبل خزاعی از قیام عاشورا یاد کرده و اسطوره حسین(ع) را همچنان تکریم می کنند، آیا باید در سالها و یا قرن های آینده آنها را هم به صرف علوی بودنشان جزو شاعران شیعه متعهد به معارف این مکتب توصیف کنیم؟؟؟