کد مطلب : ۴۴۲۷
ويژهنامه «شب پنجم» در سايت شهيد آوينی عرضه شد
در بخش «بزرگمردی كوچك» میخوانيم: «روز عاشورا، وقتی ياران امام حسين به شهادت رسيدند و لشگر دشمن از هر سو، امام را محاصره كرد، عبداللهبنحسنبنعلی(ع) كه كودكی بيش نبود، از خيمه زنان بيرون آمد و به سوی عموی خود، امام حسين(ع) رفت. زينب(س) كه نگرانش بود، خود را به او رساند تا از رفتن كودك جلوگيری كند. اما عبدالله سرسختی نشان داد و گفت: به خدا از عمويم جدا نمیشوم.»
«آنگاه خود را به عموی خود رساند و به ابجربنكعب كه شمشير خود را بلند كرده بود تا بر حسين(ع) فرود آورد، گفت: ای پسر زن ناپاك، عمويم را میكشی؟ و دست خود را سپر كرد. شمشير، دست او را قطع كرد و بر زمين انداخت.»
همچنين در بخش «فدايت، عمو» آمده است: «حسنبنعلى(ع) چند پسر داشت كه اينها همراه اباعبدالله(ع) آمده بودند. يكى از آنها قاسم بود. امام حسن(ع) پسر 10 سالهاى دارد كه آخرين پسر آن حضرت(ع) است و اين بچه شايد پدر خود را به ياد نمیآورد، چون وقتى كه پدرش از دنيا رفت گويا چند ماهه بوده است و در خانه حسين(ع) بزرگ شد.»
«اباعبدالله(ع) به فرزندان امام حسن(ع) خيلى مهربانى مىكرد، شايد بيش از آن اندازه كه به پسران خودش مهربانى مىكرد، چون آنها يتيم بودند و پدر نداشتند. اين پسر عبدالله نام داشت و خيلى به آقا علاقهمند بود.»
برای دیدن این ویژهنامه اینجا کلیک کنید.
مرجع : سايت خبری قرآنی