کد مطلب : ۸۸۵۲
از منبر تا تلویزیون
حسام الدین اشنا
در حوزه تعامل دین و رسانه دو نظر عمده با یکدیگر در تقابل هستند. یکی رویکرد فناوری محور و دیگری رویکرد معنا محور است. رویکردهای فناورانه بیشتر به این نکته توجه دارند که تحول فناورانه در حوزه رسانهها به همراه تحولات اجتماعی، سیاسی و فکری ایجاد شده در دوران رنسانس، انقلاب صنعتی و انقلاب بزرگ فکری اروپا رخ داده است.
این رسانهها که محصول یا بخشی از محصول فرایند جدایی دین از حکومت و دین از جامعه هستند به طور طبیعی جایگاه چندانی برای دین قائل نیستند. در کشور ما افرادی وجود دارند که معتقدند، رادیو و تلویزیون مسلمان شدنی نیستند. اینان به تقابل ذاتی بین دین و رسانههای جدید باور دارند.
رویکرد دوم که رویکرد معنا محور یا محتوا محور است، برای رسانهها جنبه ابزاری قائل است. در این رویکرد اگر دین به عنوان مهمترین نهاد معنابخش در زندگی انسان مطرح شود و کارکرد اصلی آن معنابخشی به زندگی باشد، میتوان از ابزارهای مختلف معنا بخشی دینی به زندگی سخن گفت، ما میتوانیم خانواده دینی، آموزش و پرورش دینی و رسانههایی با رویکرد دینی داشته باشیم که جامعهپذیری دینی را میان نسل جدید و نسل موجود محقق کند.
ذات انگاری رسانهای علی رغم ظاهر مقبولش مناقشه برانگیز است؛ چرا که باید پذیرفت که فناوری رسانهای، ذاتی دارد که با دین در تقابل است. اگر رسانه به عنوان فناوری یا نهادی تلقی شود که در غرب رشد کرده، اصالتاً رویکرد تجاری دارد، اما اگر وضع موجود را بررسی کنیم، رسانههایی را میبینیم که اساساً دینی متولد شدهاند، دینی تحول پیدا کردهاند و دینی مورد استفاده عموم قرار میگیرند.
برای مثال، رادیو و تلویزیون واتیکان از همان ابتدا با چارچوب دینی متولد شدهاند و کارکرد دینی خودشان را دارند البته رسانههایی هم هستند که دین بخشی از آنها را تشکیل میدهد مانند رسانههای تجاری که در تمام دنیا روزهای یکشنبه بخشی از برنامه خود را به حوزه مذهب اختصاص میدهند.
اینها هم دو دسته هستند. یک دسته از آنها از کلیسا پول میگیرند و زمان خاصی را برای پخش برنامههای دینی در نظر میگیرند و دسته دیگر با توجه به علاقه خود بخشی را به این موضوع اختصاص میدهند.
رویکرد جامعه شناختی به ارتباطات و دین
حوزه دوم نظریهپردازی در مورد ارتباطات و دین در حوزه جامعهشناسی ارتباطات است که به بخش پیامها و رسانههای مذهبی به عنوان یک زیربخش مطالعاتی توجه کرده و ویژگیها، کارکردها، جایگاه انتظارات مردم و مشکلات و مسائل حوزه رسانههای دینی را مورد بررسی قرار داده است. مهمترین نتیجهای که در چارچوب جامعهشناسی ارتباطات از حوزه ارتباطات دینی گرفته شده این است که علاقهمندان به رسانههای دینی متدینان هستند، یعنی کارکرد رسانه دینی، متدین کردن آدمهای بیدین نیست بلکه پاسخ دادن به نیازهای متدینان است و این یک همگرایی یا همبستگی مثبت است که در کنار بقیه رفتارهای دینی یک فرد، بسته به میزان بهرهمندی او از رسانههای دینی، پیدا شده است.
رویکرد حرفه ای به ارتباطات و دین
حوزه دیگر نظریهپردازی در بخش حرفهایها شکل گرفته است. این جدیدترین حوزه نظریهپردازی در مورد رابطه دین و رسانه است که فعالان رسانههای دینی در آن کار کردهاند. دیدگاه کارشناسان دینی فعال در رسانهها این است که روشهای مورد استفاده در رسانههای تجاری وقتی در خدمت دین قرار میگیرد، در مورد مسیحیت بسیار کارگشا است. یعنی به خاطر استفاده از شیوههای تبلیغات تجاری در برنامههای مذهبی (مانند "infoshow" ها)، در این گونه برنامهها که با توجه به الگوی برنامهسازی تجاری و جذاب انجام میشود، محتوای مذهبی به اخلاق کاهش مییابد.
با تقلیل مذهب به اخلاق و رسانه به روشهای تجاری برنامهسازی، مجموعهای از برنامهسازی در تلویزیونهای غربی انجام میشود که هم جذابیت دارد و هم با تکنیکهای برنامهسازی بصری همراه است. حرفهایها میگویند اصل در رسانه جذابیت است و در مذهب پیام اخلاقی، پس ما میتوانیم برنامههای جذاب اخلاقی را برنامههای مذهبی تلقی کنیم.
چهار تصور در رابطه رسانه ملی ما با دین
اما در کشور ما مسئله اینجا آغاز میشود که ما یک نظام مذهبی داریم و میخواهیم رسانه عمومی خود را داشته باشیم. به عبارت دیگر از دین انتظار داریم که مجموعه کارکردهای رسانه یعنی تفریحی، آموزشی، اطلاعرسانی، بسیجگری و ایجاد همبستگی را پوشش بدهد یا تحت نظارت بگیرد، مسئله اصلی ما از اینجا آغاز میشود. در رسانه ما و در نظریهپردازان رسانه ما پنج تصور وجود دارد که در حوزه رابطه رسانه و دین قابل مناقشه است و باید برای اصلاح آن کوشید.
اول: تلقی جدایی دین و رسانه به عنوان دو نماد متفاوت.
آیا دین و رسانه دو واقعیت جدا از هم هستند؟ به نظر میرسد حقیقت این است که دین و رسانه نه تنها با هم تقابل ندارند بلکه عرصه و حیطههای مشترک زیادی دارند، چه از دین شروع کنیم و به طرف رسانه برویم و چه از رسانه به سمت دین برویم، برخی معتقدند اصلاً دین مادر رسانه است، اما رسانهسالاران معتقد و مدعی هستند که بسیاری از نقشها و کارکردهای مذهب را به خود اختصاص دادهاند، یعنی تلویزیون یک خانه، عملاً تعیینکننده و جهتدهنده وضعیت مذهبی آن خانه است و به تعبیر دیگر رسانه، فرهنگ رسانهای را خلق میکند.
دوم: این تلقی که رسانه صرفاً ابزار و وسیله است و دین از این طریق ترویج میشود.
ما در جامعهای زندگی میکنیم که به شدت انفرادی شده است و وسیلهای برای ایجاد همبستگی مجازی بین افراد آن نداریم، یعنی در این جامعه جدید باید پیامرسانی شود. خوب اگر میخواستیم منبر را ادامه دهیم باید برای یک پیام صدها هزار منبر یا چاوشی میگرفتیم تا به گروههای کوچک پیام دهند.
در جامعه بزرگی که دارای شهرها، شهرستانها و روستاها و پراکندگی انسانی زیاد است، وسیله ارتباطی هم اینگونه است. نکته دیگر این است که رسانه فقط حامل پیام نیست، مدل حمل و نقل جاده ای در رسانه جواب نمیدهد، بحث این است که رسانه به هر حال ابزار و حامل پیام است یا نه؟ واقعیت این است که حتی بسیاری از تجربیات فرزندان خودتان اساساً تجربیاتی است که از طریق رسانه منتقل شده است، نه تجربه زندگی، ولی آنها واقعیت را از طریق واسطه رسانه تجربهکردهاند. موضوع این تجربه رسانهای فقط تفریح نیست، در حوزه مذهب هم همین اتفاق افتاده است. برخی از بچههای نسل خودمان اصولاً دعای کمیل و نماز جمعه را جز در تلویزیون ندیدهاند. به فرزندان خودتان نگاه نکنید که ممکن است در نماز جمعه یا دعای کمیل، شرکت کنند. به قشری نگاه کنید که اصولاً تماس آنها با مذهب جز از طریق رسانه نیست و مذهب را از دریچه چشم رسانه میبینند. به این ترتیب پیام مذهبی رسانه، بخشی از فرهنگ تولید شده رسانه است.
یعنی چیزی که به عنوان پیام دینی پخش میکنیم بخشی از آن پیام متنوعی است که رسانه پخش میکند و به موازات کاهش اقتدار پیامرسانی مستقیم، که علل دیگری غیر از پیشرفت رسانههای جدید دارد، رسانههای جدید کارکردهای مذهبی پیدا کردهاند. در عمل اگر آیتالله عظمایی نتواند رسانه خود را خلق کند یا در رسانهای حضور داشته باشد، حضور علمی در جامعه نخواهد داشت، هر چند آن رسانه یک نوار کاست باشد یا یک اعلامیه تکثیر شده.
سوم: این که تعیین معنای پخش شده در رسانه و اینکه مخاطب چه معنایی از رسانه دریافت میکند با فرستنده پیام است، یعنی سیاستگذار و برنامهساز میتوانند تعیین کنند که مخاطب چه برداشتی داشته باشد.
آیا واقعاً معنای پخش شده در رسانه همان است که پیامدهنده ارائه کرده یا نه. فعالیتهای متعددی در این مورد انجام شده است تا نشان دهد که معنی مورد نظر فرستنده با معنی درک شده توسط مخاطب برنامههای مذهبی یکی هستند. در غرب این برآوردها انجام شده است. گفتهاند ۸۰ درصد کسانی که خودشان را مذهبی میدانند به برنامههای مذهبی رسانه توجه زیادی ندارند، یعنی بین مذهبی دانستن خود و توجه به پیامهای مذهبی لزوماً تناسب و همگرایی وجود ندارد.
تحقیقات دکتر ناصر باهنر در مورد تلویزیون ایران، همین وضعیت را نشان میدهد. براساس این تحقیقات ۶۴ درصد مردم اصولاً علاقهای به دریافت پیامهای مذهبی از تلویزیون ندارند بلکه مایلند به نهادهای سنتی مذهبی مراجعه کنند، به تعبیر دیگر ۶۴ درصد مردم نمیخواهند دینشان را از تلویزیون بگیرند. البته ممکن است اگر تحقیق عمیقی انجام شود نشان دهد که همین عده هم در عمل دینی خود را از تلویزیون میگیرند، هر چند ابراز نمیکنند.
چهارم: تصور میشود که تأثیر پخش پیامهای مذهبی به علت وجود اقتدار اخلاقی، سنتی و دینی در خانواده و جامعه است، یعنی چون اخلاق و دین و سنت در خانواده و جامعه دارای اقتدار هستند، پیامهای مذهبی هم میتوانند تأثیرگذار تلقی شوند.
به هر حال مسئله این است که در ایران براساس تحقیقات خود صدا و سیما برنامههای مذهبی تلویزیون جزء پربینندهترین برنامههای تلویزیونی نیست. مذهب بخشی از این مجموعه برنامهها را تشکیل میدهد و بنابراین نظریه انتخابگری مخاطب و نظریه رضایتمداری مردم در پیامهای مذهبی تلویزیون مطرح است. برای مثال مردم به دستهای از پیامهای سیاسی تلویزیون توجه میکنند که آن را مطابق با عقیده و نظر خودشان میدانند در نتیجه هر تفسیری از دین لزوماً مورد توجه قرار نمیگیرد. مردم دینی را از رسانه میپذیرند که دنباله یا تابع معانی عمومیای است که از دین در ذهنشان دارند. اینطور نیست که ما بتوانیم هر برنامهای را به عنوان برنامه دینی به مردم تحمیل کنیم.
حضور روحانیون در رسانه ملی
پیدایش انقلاب اسلامی و تحولاتی که در تلویزیون جمهوری اسلامی بعد از انقلاب اتفاق افتاد طبیعی بود که باید حضور دین را پررنگتر میکرد. حضور دین در رادیو و تلویزیون پیش از سال 57 چند نمود اصلی داشت: یکی قرآن و اذان در سه وقت صبح و ظهر و شام در رادیو بود و در ماه رمضان هم برنامههای خاص آموزش قرآن در تلویزیون وجود داشت. البته رادیو بیشتر از تلویزیون به مذهب توجه میکرد.
برنامه تفسیر امام و آیت الله طالقانی
بعد از انقلاب بحث حضور روحانیت در تلویزیون با امام و رهبران انقلاب شروع شد. اولین حضور صرفاً مذهبی روحانیت در تلویزیون با درسهای «با قرآن در صحنه» آیتالله طالقانی شروع شد و با اجرای دکتر جلالی بحث ارائه تفسیر اجتماعی و سیاسی از آیات قرآن مطرح شد. بعد از آن عملاً برنامههای تفسیر سوره حمد امام خمینی(ره) از تلویزیون ارائه شد. ویژگی هر دو برنامه این بود که برای اولین بار مراسمی پخش نمیشد، بلکه تلویزیون واقعهای را پخش میکرد که فقط برای دوربین تهیه شده بود. این بسیار مهم بود.
قرائتی به سبک تخته وگچ
بعد از این حضور اولیه، یک روحانی نوآور به نام حجت الاسلام محسن قرائتی که بیشتر مخاطبانش جوانان و نوجوانان بودند و تجربه پیشینش ارائه کلاسهای درس دینی بود از منبر به تخته و گچ و ایستادن در مقابل شاگردان عبور کرد. این عبور بسیار مهمی بود که تا امروز هم ادامه دارد ـ سبک تخته و گچ ـ این سبک از روزی که به وجود آمد و ارائه شد، سبک نوآورانهای بود. بهویژه که به صورت بسیار نادر دیده شد که روحانی با یادداشت و دستهبندی مطالب صحبت میکند و مطالبش را به صورت مستند از قرآن ارائه میدهد. در عین حال به مسائل روز هم توجه دارد. باید گفت اولین روحانی تلویزیونی که خودش را با تلویزیون تطبیق داد محسن قرائتی بود که عملاً دیرپاترین روحانی حاضر در تلویزیون است.
راستگو به سبک کودکان
الگوی دومی هم در اوایل انقلاب به نام حجتالاسلام راستگو در تلویزیون ظهور کرد که برنامهاش کاملاً برای کودکان بود و سابقه قبل از انقلابش، برگزاری جلسات کودکان بود. او دوره دبستان را هدف قرار داده بود. نسبت او با تلویزیون نسبت نزدیکتری بود. حتی نزدیکتر از قرائتی. زیرا او این آمادگی را داشت که به زبان بچهها صحبت کند. قصه بگوید. نقاشی و خطاطی کند. نمایش اجرا کند، بدود، بخندد و به اصطلاح ورژن سبکتر و قابل هضمتری برای تلویزیون ارائه کرد و تا چند سالی دوام آورد و بعد حذف شد و در دوره دیگری در سالهای اخیر، بار دیگر در تلویزیون دیده شد.
اینها حضورهای مستقیم روحانی بودهاند که بیشتر بر محوریت یک روحانی بود.
حسینی اخلاق در خانواده
آن چه تحول حضور روحانیت را در تلویزیون به دنبال داشت و میتوان از آن به عنوان نقطه عطفی یاد کرد، برنامه اخلاق در خانواده با اجرای حجتالاسلام والمسلمین حسینی بود. برنامه او، خانواده محور شد و روحانی بیشتر نقش مجری را ایفا کرد و برنامه به صورت مجله تلویزیونی ارائه شد که آیتمهای مختلفی اعم از گفتوگو، نمایشنامه و گفتارهای خطابی مستقیم برای بینندگان داشت.
البته این برنامه برای مجری آن برنامه، نمایندگی مجلس و دو دوره اول شدن در تهران را به دنبال داشت و برای خانوادهها جهات مثبتی داشت. صدای گرم و چهره سپیدموی روحانی، وزانت و متانتی را با خود به همراه میآورد که حرفها را بسیار باورپذیرتر میکرد. حسینی از تن صدایی هم برخوردار بود که بسیار به صداهای رادیویی شبیه است و صدایی است که به دل مینشیند. این با قرائتی و دیگرانی که بیشتر از زبانی استفاده میکنند که مخاطب از لهجهاش لذت میبرد، متفاوت بود.
برنامه هایی با کارشناس روحانی
بعد از این دوره با برنامههای تلویزیونی مواجه میشویم که محور آن روحانی نیست بلکه روحانی مهمان برنامه است. یعنی رویکرد برنامههای گفتوگو محوری که مجریان اداره میکنند و مهمانی به عنوان کارشناس برنامه حضور دارد.
در این دوره برنامهها تلویزیونیتر میشود. برنامههایی که با کارشناسی روحانیونی همچون حجت الاسلام راشد یزدی، یا حجت الاسلام طباطبایی طراحی شد. تماس تلفنی مستقیم، اولین بار در این برنامه های دینی به وجود میآید که برنامهها را واقعیتر و قابل باورتر میکند. این برنامهها ضمن برنامههای خانواده بیشتر دیده شده یعنی چارچوبی که آقای حسینی به عنوان اخلاق در خانواده گذاشت ادامه پیدا کرد و به صورت دیگری که روحانی را یک مشاور و راهنما برای زندگی خانوادگی معرفی می کرد.
به تدریج دیده شد که روحانیت خانوادگی و یا این مشاوران روحانی خانواده تنه به تنه مشاوران دیگر زدند. مشاوران دیگری که با تخصصهای روانشناسی خانواده و با تخصصهای مشاوره میتوانند حرفهای دیگری بزنند. یکی از جنبههای بسیار جالب این برنامهها تعارضهای خیلی جدیای است که بین توصیههای روحانیون و توصیههای مددکاران یا روانشناسان و یا مشاوران وجود دارد. این تعارض فقط برای بینندگان حرفهای برنامههای خانواده، روشن میشد و حتی برای خود آن روحانی هم روشن نبود. در حقیقت ورود روحانیت به حیطه مشاوره یک ورود تلویزیونی و نه ورودی در زندگی واقعی مردم است. یعنی این ورود روحانیت به خانواده توسط تلویزیون مدیریت شد.
از پدیده پناهیان تا نقویان
اما اتفاق بسیار مهمی که در اوایل سال 78 افتاد و پدیده ویژه تلویزیون و دین در ایران شد روحانیونی بود که میشد سراغ مجلسشان رفت و آن مجلس را تصویربرداری کرد و قابلیت و ظرفیت پخش تلویزیونی بالایی هم داشت و آن همکاری تلویزیون و هیئت رزمندگان اسلام با محوریت مهدیه تهران بود.
فضای مهدیه تهران از منبر به سن تغییر کرد. در نتیجه امکان بیشتری برای نمایش و دکورپردازی فراهم شد. دکور پشت سر روحانی یا مجری خیلی مهم تلقی میشد و روحانیونی هم پیدا شدند که میتوانستند با کمترین الفاظ تخصصی، به زبان عموم و با بیشترین توان عاطفهبرانگیزی صحبت کنند.
روحانیون متفاوت: از زائری تا مرادی.
رویکرد دیگری که رسانه ملی به سمت آن رفت و بیشتر روحانیون جوان بودند که به این سمت رفتند، حضور بیشتر تلویزیونی بود. یعنی ورود به برنامههایی که اساس آن با یک روحانی شکل نگرفته بود. مهمان اصلی آن هم روحانی نبود. بلکه روحانی یکی از چند مهمان و یکی از چند آیتم یک برنامه بود. البته این حضور حجم زمانیاش خیلی کم بود یعنی اختیار و امکاناتی که در اختیار روحانی برای سخن گفتن قرار میگرفت بسیار کمتر بود. اما تلاش شده بود که کیفیت تأثیرگذاری، انتخاب جملات کوتاه و تأثیرگذار خیلی بالاتر رود. ارائه کلام در فضایی که مقبولیت خیلی بالایی دارد و استفاده از روحانیونی که میتوانند با سرعت و لطافت ارتباط برقرار کنند. نوع کارهایی که بعدها از حجت الاسلام زائری و حجت الاسلام مرادی در تلویزیون دیده شد از این نوع بود. یعنی تلاش برای کم کردن زمان حضور و افزایش کیفیت تأثیرگذاری.
سخنرانی های همراه دعا
در مرحله بعد رفتن به سمت مخاطبانی که فقط برای یک برنامه خاص بیدارند مهم بود و این مسئله دعای ندبه بود. در پخش دعای کمیل که سالها این کار در تلویزیون انجام شد عموما دعای کمیل همراه با سخنرانی نبود اما وقتی تلویزیون به پخش دعای ندبه در صبح جمعه رسید که نسبتاً به 10سال اخیرمربوط میشود، میبینیم که همواره دعای ندبه در تلویزیون با یک سخنرانی همراه شد. مخاطبانی که این موقع صبح بیدار میشدند و پای دعای ندبه تلویزیون مینشستند به خوبی تحمل و انتظار شنیدن سخنرانی را هم داشتند.
پخش منبرهای خاص علما
مدل دیگر روحانیونی بوده اند که برای تلویزیون سخنرانی نمی کردند. آنها منابر خاص و مشهور خودشان را داشتهاند و همواره تلویزیون در پی پخش برنامههای آنان بوده است. از این جمله میتوان به منبر حجتالاسلام حسین انصاریان، حجتالاسلام کاظم صدیقی وحجتالاسلام هاشمینژاد و آیت الله جوادی آملی اشاره کرد. این برنامه ها هم در صدا و سیما مخاطبان خاصی داشته و بهویژه پخش برخی منابر در مناسبتهای خاص از مخاطبان بالایی هم برخوردار بوده است.
شکلگیری شبکههای تخصصی دینی
وجود اینگونه روحانیون که بیشتر عموم را مخاطب قرار میدادند و محوریت مراسم برایشان مهم بود حضور دیگری هم به دنبال داشت که الان ما در آن دوره هستیم. به وجود آمدن شبکههای تخصصی در مورد مذهب مثل شبکه قرآن سیما و شبکه معارف، باعث شد ما روحانیونی را در رسانه پیدا کنیم که نسبتاً حرفهای و تخصصی کار میکنند.
با مرور اجمالی، عبور ناآگاهانه و تهی از نظریه پردازی در تلویزیون و مسیر طی شده روحانیون به خوبی می توان فهمید که برنامه قرائتی اساساً میخواست روی شناخت تأثیر بگذارد. لذا کلاس درس بازسازی شده بود. اما در دورههای بعد که چه آنجا که محورش پناهیان شد و چه آنجا که زائری فضاهای جدیدی ساخت، چه در قالب مجلس دینی و چه در قالب یک برنامه تولیدی، فضاها با مخاطبان میلیونی طراحی شد که از لحاظ زبانی و بیانی به زبان و بیان تلویزیون بسیار نزدیک شده بود. کسانی مثل حجت الاسلام عالی یا حجت الاسلام رفیعی که بیانشان در تلویزیون کاملاً بیان مسلط مذهبی است. زبان محکم و قوت بیان شان خیلی جدی است ودر عین حال جذابیت تلویزیونی هم از لحاظ چهرهای و هم از لحاظ صدا دارند.
به این ترتیب تلویزیون روحانیونی را خلق کرده که هویتشان و شهرتشان را اساساً از تلویزیون گرفتهاند.
منبع: http://ashna1343.persianblog.ir/post/236/