مجلس شهادت امام زینالعابدین(ع)
دفتر تعزیه ۹ , 21 مهر 1388 ساعت 11:38
فرهنگ: این مجلس که براساس فردهای موجود در نزد تعزیهخوانان اراکی به صورت جنگ تنظیم شد، بنا به گفته تعزیهخوانان منطقه منسوب به میرانجم است.
البته لازم به ذکر است که معمولا در این منطقه اکثر نسخ موجود، به این تعزیهخوان و تعزیهسرای بلند آوازه دوره ناصری منسوب میگردد در حالی که بسیاری از اشعار مندرج در این نسخه در نسخ متعلق به زمینههای دیگر تعزیه نیز یافت میشود که این خود میتواند به دلیل وجود قاعدهای در تعزیه باشد که طبق آن استفاده از هر امکانی برای شکوه مجلس و تاثیر بیشتر آن بر مخاطبان مجاز شمرده میشود و برای آشنایی بیشتر با همین تفاوت و اشتراکات میان نسخ گوناگون است که مجلس حاضر با مجلس شهادت امام زینالعابدین(ع) مندرج در مجموعه «مجالس تعزیه» که با کوشش حسن صالحیراد جمعآوری شده و توسط نشر سروش به چاپ رسیده، مقایسه شده است.
امام زینالعابدین:
کریم لم یزل ای خالق زمین و سما
تو دانی آنکه گرفته دلم ازین دنیا
تو واقفی که ز ظلم یزید و ابن زیاد
به من چه کینه ز بیداد در جهان رو داد
تو دانی آنکه چهل سال اشک از عینین
نگشت خشک، کنم گریه بر امام حسین
بزرگوار خدایا به دیدهگان ترم
گذر ز جرم گناهان شیعه پدرم
زن امام:
شه سریر مصیبت جناب زینالعباد
گل ریاض حسین شهید ای سجاد
مگر به خاطرت آمد ذکر کربلای حسین
که گریه میکنی از بهر ابتلای حسین
چه میشود که نمایی دمی ز ناله سکوت
که از فغان تو افتاده شور در ملکوت
نما تو صبر زمانی ز ماتم بابت
که کرد تیره مه و مهر را کنون آهت
امام زینالعابدین:
چگونه اشک نریزم ز مردم عینین
که پارهپاره بدیدم تن امام حسین
به جای آب نبارم چرا از چشم خون
که دیدهام رخ بابم ز خون شده گلگون
سکوت چون کنم از گریه کنون
که دیدهام تن بیدست حضرت عباس
ز دیده چون نفشانم مدام خون جگر
به خون لمیده بدیدم تن علیاکبر
چرا ز دل نکشم آه و ناله و فریاد
که دیدهام تن صد چاک قاسم داماد
رواست آنکه کنم گریه تا صف محشر
که پاره دیدهام از تیر حنجر اصغر
زن امام:
هر آن چه گریه کنی ای جناب حق داری
رواست آنکه به جای سرشک خون باری
بکن تو ذکر پنهانی ز ماجرای حسین
که من شریک شوم با تو در عزای حسین
حسین که جان گرامی فدای امت کرد
رواست امت اگر جان کند فدای حسین
امام زینالعابدین:
چه گویم که ندارم تاب تقریر
زن امام:
بگو احوال بابت ای ز جان سیر
امام زینالعابدین:
فغان دیدم که از زین بابم افتاد
زن امام:
در آندم خرمن دین رفت بر باد
امام زینالعابدین:
به تن زخمش فزونتر از ستاره
زن امام:
امان دل شد به سینه پارهپاره
امام زینالعابدین:
به خاک و خون چون ایشان تپان شد
زن امام:
از این غم قامت گردون کمان شد
امام زینالعابدین:
بیامد شمر دون بر دست خنجر
زن امام:
پرید از این خبر هوش من از سر
امام زینالعابدین:
نشست از کین به روی سینه او
زن امام:
امان از کینه دیرینه او
امام زینالعابدین:
ز کین ریش حسین پیچیده بر دست
زن امام:
فغان زین ظلم پشت عرش بشکست
امام زینالعابدین:
به حلق تشنهاش بنهاد خنجر
زن امام:
فغان از ظلم شمر دون کافر
امام زینالعابدین:
سرش لب تشنه از پیکر جدا کرد
زن امام:
جهان را زین جفا ماتمسرا کرد
امام زینالعابدین:
به دید من سر او جلوهگر شد
زن امام:
بنای هستیام زیر و زبر شد
امام زینالعابدین:
مرا زین بیش تاب گفتگو نیست
تو را تا روز حشر این غصه کافیست
برو ای مبتلا میکن صوابی
بیاور از برایم جام آبی
به تجدید وضو پردازم اکنون
بگویم راز با خلاق بیچون
زن امام:
خداوندا به این درد و مصیبت
روا باشد بگریم تا قیمت
در این ماتم روا باشد ز چشمان
ببارم خون دل دائم به دامان
فدایت ای امام زار نومید
بگیر آب وضو بنمای تجدید
امام زینالعابدین:
ای آب! آبروی دو عالم حسین چه شد
سلطان تشنه ناکام، شه عالمین چه شد
ای آب تشنه بود حسین در سفر کربلا
ای آب بسته شد به حسین آب کربلا
ای آب از گلوی حسین یاد کنم که چون
مثل تو ریخت از دم خنجر به خاک خون
ای آب هر دمی که کنم بر تو من نظر
یاد آیدم ز تشنگی حنجر پدر
ای آب خاک عالم باد بر سرت
لب تشنه کشته گشت حسین در برابرت
زن امام:
ای آب کو حیای تو از مادر حسین
گشتی چرا دریغ، تو از حنجر حسین
ای آب قطره خون شوی ای کاش در جهان
آیی ز چشم شیعه غمپرور حسین
ای آب از خدا تو صداقی به فاطمه
برگو که چیست عذر تو بر مادر حسین
امام زینالعابدین:
ای آب میفزایم از تو بسی تب
آید به یاد من چه از آن شاه تشنه لب
ای آب تشنه حنجر اکبر ز تیغ کین
ببریده شد ز تیغ جفای مخالفین
ای آب یاد قاسم داماد سر جدا
چون آیدم فروچکدم خون ز دیدها
ای آب از گلوی علیاصغر شهید
شرمت نشد که آب، دم تیر کین چشید
ای آب از تو کشتی صبرم به گل نشست
ای آب از تو شیشه خودداریام شکست
زن امام:
واحسرتا که حضرت سجاد شد ز هوش
از بهر او کشید ز دل ناله و خروش
ای قبلهگاه اهل یقین دیده باز کن
ای رهنما و رهبر دین دیدهباز کن
بردار سر ز خاک فدایت وضو ساز
آمد زمان ظهر به خلاق کن نیاز
امام زینالعابدین:
گذار ای اشک تا بگیرم وضویی
کنم با خالق خود گفتگویی
میا ای اشک از چشمم زمانی
به تجدید وضویم ده امانی
بلی حق داری ای اشک دو عینم
فزونتر ریزی از داغ حسینم
دهی مهلت اگر اشک دمادم
ز جاری گشتنت پس اندکی کم
که تا گیرم وضو بهر نمازی
به خلاق جهان گویم نیازی
صحابه:
ایا خدام درگاه امامت
برو برگو تو بر سردار امت
که در مسجد خلایق انتظارند
که با تو فرض واجب را گذارند
زن امام:
آیا آقا و مولای من زار
ز مسجد آمدت شخصی به احضار
ستاده بر در خانه فدایت
چو سایه سر نهد بر خاک پایت
ببر تشریف بیرون ای خداوند
تو ساز این بنده را از لطف خرسند
امام زینالعابدین:
پی تبلیغ امر فرد واحد
روم با اشگ جاری رو به مسجد
خداوندا تو از حالم گواهی
ندارم غیر ذات تو پناهی
خدایا حرمت اشگ دو عینم
ببخشا جرم امت بر حسینم
صحابه:
ای امام مومنین شهزاده زینالعابدین
مرحمت کن چون حسن بر عرشه منبر نشین
بر مواعظ غنچه لب از کلامت باز کن
بر نصایح در ثنای راز تو آغاز کن
مدنی شد خلق از این لفظ در بارت کلام
ناشنیدهای شفیع عرصه روز قیام
امام زینالعابدین:
ایهاالناس خداوند یکیست
غیرخلاق جهان خالق نیست
ایهاالناس محمد ز خدا
هست پیغمبر رهبر به شما
ایهاالناس علی والی دین
جانشین است نبی را به یقین
بعد از آن یافت دین زیور و زین
اول از نور حسن بعد حسین
بعد از ایشان منم از حکم خدا
بر همه خلق جهان راهنما
گویم این از پی هر دل مروید
از ره راست به باطل نروید
صحابه:
ای امام من چه خونی در دل من میکنی
زین چنین بگریستن دانا تو دشمن میکنی
این چنین بگریستن از ناتوان جاری بود
کس ندیده این چه بیتابیست بر تن میکنی
خانههای دوستان و دشمنان زین گریهها
گلشنی را گلخنی گلخن تو گلشن میکنی
امام زینالعابدین:
ای غلام از من چه منع گریه کردن میکنی
آتش خاموش را روشن به دامن میکنی
جور دشمن میشود روزی که از دل میرود
باز یادآور مرا از جور دشمن میکنی
یاد فرزندان زهرا یاد سوز تشنگی
چون برون از دل به سوز محنت و غم میکنی
همچه دانستی ز دلجویی دلم تسکین شود
گلشنی را گلخنی گلخن تو گلشن میکنی
صحابه:
ای نجات هر دو عالم شد به فرمان شما
ای نجات تو امان ای ماه و خورشید صفا
چون تو میگریی تمام وحش و طیر و بحر و بر
با تو گریند هم نوا و هم صدا و هم صفا
پنج وقت از صبح تا مغرب یکی را گریه کن
یا به وقت ظهر یا عصر یا به مغرب یا عشا
امام زینالعابدین:
چون نگریم پنج اوقات ای غلام با وفا
من به صبح و ظهر و عصر و وقت مغرب با عشا
هیچ میدانی که در این پنج وقت از دشمنان
چه بدیدم چه شنیدم از جفا در کربلا
صبح بابم بود زنده ظهر تشنه، وقت عصر
تن به خون آغشته سر بر نیزههای اشقیا
وقت مغرب خیمهها تاراج، زنهای حرم
بسته و گریان، گویان یا نبی و یا اخا
در عشا هر زن به زانو سر، ز مرگ سروران
بر پدر یک در فغان، بر پسر یک در نوا
صحابه:
ای علی ابنالحسین سلطان ملک بحر و بر
ای صفا را زینت و زین چون جد و جده و عم و پدر
گرچه حق داری، که را حد و که را یاری بود
حکمت آموز تو لقمانی به هر علم و خبر
لیک مانده جسم پاکت پوستی بر استخوان
بس که گریه کردهای هر ظهر و هر شام و سحر
گریه بسیار این جسم ضعیف و ناتوان
میرساند در چنین جا و چنین وقتی ضرر
گرچه با یعقوب پیغمبر در این دردی شریک
بر پسر او گریه میکرد و تو گریی بر پدر
آخر ای یعقوب دشت کربلا کم گریه کن
راحتی در بیتالاحزان تا غمت آید به سر
امام زینالعابدین:
چون نگریم من که شاه بحر و بر گم کردهام
در زمین کربلا در و گهر گم کردهام
گم نباشد مرگ عم و قاسم و اکبر وای وای
چون علیاصغر گل باغ نظر گم کردهام
گر شود انصاف منع گریه از من چون کنی
از گرامی سپه ای یاران خبر گم کردهام
یک پسر گم کرد یعقوب از فراقش کور شد
چون نگریم من که یک عالم پدر گم کردهام
آن قدر باید بگریم چشم من گردد سفید
در محیط هجر، طاقت، پا و سر گم کردهام
صحابه:
آهآه از داغ شاه کربلا
امام زینالعابدین:
گریه کن بر آن شه بیاقربا
صحابه:
بر حسین این ظلم و کینه کی رواست
امام زینالعابدین:
اندرین ماتم خدا صاحب عزاست
صحابه:
جان آقا گو تو احوال حسین
امام زینالعابدین:
چون بگویم حال آن نور دو عین
صحابه:
اندر آن وادی چه آمد بر سرش
امام زینالعابدین:
پارهپاره شد علیاکبرش
صحابه:
گو تو حال قاسم نو کدخدا
امام زینالعابدین:
ظالمان کردند عیش او عزا
صحابه:
گو تو عباس علیالمرتضی
امام زینالعابدین:
دستهایش شد ز بازویش جدا
صحابه:
بهر چه شد در میان خون تپان
امام زینالعابدین:
کشته شد بهر رفاه امتان
صحابه:
آه آه از بیکسیهای حسین
امام زینالعابدین:
بهر شه جاری نما خون از دو عین
صحابه:
ای امام رهنمای سرور اهل یقین
سرور محنت نصیبان حافظ شرع مبین
چون شب جمعه هست میخواهم کنی رنجه قدم
در بقیع اندر زیارت بر قبور مومنین
شاید که از برکت پای مبارک قبورشان
با طراوتتر شود از روضه هور برین
امام زینالعابدین:
راست گفتی ای غلام آفرین آفرین
کن منادی در نداگو گفته زینالعابدین
حق لازم هم بود بر مردگان مومنین
زندگان را فاطمه لازم ز بهر مسلمین
هر که میآید بیاید شاید از فضل خدا
گرددش علمالیقین عینالیقین حقالیقین
صحابه:
شیعیان و دوستان از حق امام پیشوا
نوح طوفان زمین کربلا زینالعبا
میرود سوی بقیع آن نور محض محض نور
تا کند روشن دل تاریک اصحاب قبور
این چنین فرموده شاه بحر و بر زینالعبا
بر شماها معجزی بنمایم ای اهل قبور
ای مسلمانان به غفلت خواب خواری میکنم
هوشیاری باید این، توشه کم است و راه دور
امام زینالعابدین:
ای شب جمعه گیان از قبل حی غفور
سر برآرید ز دل گور چسان لمعه نور
هر که را میل سر اهل و عیال است به سر
بنماید به فراخورد عمل فیض حضور
میت:
آه که ای آه که ماندم به شب جمعه به گور
نکند رحمت حق از چه به این خسته عبور
آه که ای آه که در قبر شدم همدم مور
جرم بسیار عمل، نیست بر این ظلمت نور
ملائکه غضب:
روم به حکم خداوند قادر سبحان
به حال پرس این نوجوان با ایمان
ز جای خیز ایا نوجوان با ناله و آه
که رب رب تو برگوی قسم به اذن الله
ملائکه غضب:
ز چه ای مرد به فتراک عمل لرزانی
میت:
چون نلرزم که هم از قهر خدا ترسانی
ملائکه:
به خدا گو و به اسلام تو را باشد راه
میت:
به خدا بود در اسلام مرا پای ثبات
ملائکه:
عمل زشت تو آیا ننمودی ظاهر
میت:
نه! ننمودم
ملائکه:
به خدا گوی تو مشرک بودی یا به رسول
میت:
نه بدم مشرکالله نه مشرک به رسول
ملائکه:
از علی بلکه به دل دشمنی و کینه تو راست
میت:
نه
ملائکه:
بلکه در عصمت زهرا سخنی بوده تو را
میت:
این بدان فاطمه است دختر پیغمبر(ص)
ملائکه:
به حسن بلکه امامت ننمودی تو قبول
میت:
به خداوند قسمت به حسن هست امامت مقبول
ملائکه:
به حسین بلکه دل چون حجرت نرم نبود
میت:
شاهد الله که چشمم به حسین گریه نمود
ملائکه:
بلکه بر سید سجاد نه خود معتقدی
میت:
مثل او دوست به خود راه ندادم احدی
ملائکه:
کین همسایه مگر بر دل خود جا داری
میت:
آری فریادرسی دادرسی بر یاری
ملائکه:
نیست فریادرسی بر تو مگر گرز گران
میت:
الأمان سید سجاد امان آه امان
سوختم من سوختم
یا امام عالمین افروختم افروختم
امام زینالعابدین:
مزن ای از تو عیان خشم خداوند جلیل
مزن این خسته بییار به من گشته دخیل
مزن او را به حسین دیده گریان بودش
مزن او را به حسین سینه سوزان بودش
مزن او را که منم ضامن همسایه وی
صلح دادم که نزاع از وی و او گردد طی
این شب جمعه هر جمعه رهاییش بده
مژده بخشش از فیض خداییش بده
قصاب:
«این وجهت وجهی لیلدی فطر سموات
ولا رض حنیفا مسلما و ما ان من مشرکین»
برای کشتن این گوسفند ای یاران
بیاورید وسایل برای بستن آن
دمی ز مهر بگیرید دست و پایش را
که تا کشیم ورا با فغان و ناله و آه
امام زینالعابدین:
مبر قصاب ای قصاب زنهار
سر این گوسفند بیدل و زار
ایا قصاب گر انصاف داری
تو بگشا دست و پای او به زاری
مکش تیغ و مریزان خون او را
که پرسم حال دیگرگون او را
قصاب:
ایا امام به حق پیشوای خلق جهان
گل ریاض جنان، امام عالمیان
مگر که جد شما حضرت رسولالله
نکرد جمله مردم ز نیک و بد آگاه
برای امر معاش ای امام عالمیان
کنند تلاش به روزی به کردگار جهان
سبب ز منع ندانستم ای امام زمان
چرا تو نهی نمودی از آن مرا ایشان
امام زینالعابدین:
بلی این است لیک ای مرد قصاب
بده بر این زبان بسته دمی آب
مبادا تشنه باشد این جگر ریش
که جان تشنه را خوش نی زدن نیش
از آن ترسم که تشنه جان سپارد
به سوز تشنگی سوزی گدازد
قصاب:
فدای جانت ای مظلوم نالان
تو را هستم من خود از غلامان
یقین میدان که از فرمان داور
رسد به هر کسی گشته مقرر
به ما رسم است بر حیوان عطشان
دهند آب آنگهی سازند بیجان
چه این حکم رسول عالمین است
برای جمله ماها فرض عین است
امام زینالعابدین:
اگر عادت به قصابان چنین است
اگر قانون در عالم چنین است
چرا در کربلا شمر ستمگر
بریدی تشنه از جسم حسین سر
حسین کمتر نبود از گوسفندی
که تشنه سر بریدش ناپسندی
قصاب:
بیان فرما که بر سبط پیمبر
چهها کردند آن قوم ستمگر
امام زینالعابدین:
چه گویم آه ای قصاب قصاب
کزین غم میچکد از دیده خوناب
به روز گرم در صحرای خون ریز
به دست دشمن از کین خنجر تیز
به قصد جان ماها صف کشیدند
ره آب فرات از ما بریدند
به خیمه اهل بیت از تشنه کامی
نوای العطش بر لب تمامی
سکینه خواهر من العطش کرد
ز سوز تشنگی افتاد غش کرد
برای آب عمر ما به سر آمد
عمویم رفت آب آرد نیامد
چه این کوفی کوفی صف کشیدند
حسین را تشنه سر از تن بریدند
قصاب:
تو را بعد از پدر احوال چون است
امام زینالعابدین:
ز بعد باب قلبم پر خون است
قصاب:
بگو از حالت شاه مدینه
امام زینالعابدین:
جدا شد رأس بابای سکینه
قصاب:
چهها کردند دیگر آن قوم نسناس
امام زینالعابدین:
بریدند از بدن بازوی عباس
قصاب:
علیاکبر بگو اندر کجا شد
امام زینالعابدین:
تنش پامال سم اسبها شد
قصاب:
بگو از حال قاسم سرو آزاد
امام زینالعابدین:
عروسیش عزا شد داد بیداد
قصاب:
علیاصغر چه شد آن شیرهخواره
امام زینالعابدین:
گلویش شد ز پیکان پارهپاره
قصاب:
ز بعد او چه شد بر کودکانش
امام زینالعابدین:
اسیر کین نمودند خواهرانش
قصاب:
چهها کردند بعد از نور عینم
امام زینالعابدین:
زدند آتش به خرگاه حسینم
قصاب:
چه شد بعد از حسین احوال زینب
امام زینالعابدین:
به گریه بود دائم روز تا شب
قصاب:
الامان از داغ شاه کربلا
بهر او زاری نمایم ای خدا
امام زینالعابدین:
خداحافظ که رفتم از بر تو
نگهدار تو باشد داور تو
قصاب:
برو بادا خدا پشت و پناهت
دعای بیکسان همراه راهت
هشام:
ایا وزیر جلالت مأب خیراندیش
به توست مشورتم لحظهای بیا در پیش
وزیر هشام:
چه خدمت است تو را بر من ای خلافت کیش
ز مشورت که تو داری بگو مکن تشویش
هشام:
به سوز من چه سرایی به سید سجاد
که دل مراست پر از بغض و هم فساد و عناد
دلم از بودن فرزند حسین ناشاد است
شرارم بر جگر از زندگی سجاد است
وزیر هشام:
ز صلح گر ببندی در از طریق حیات
برای خویش کجا جستهای تو راه نجات
هشام:
مبر ز صلح تو نام آنکه تا مراست حیات
طریق صلح مپویم به عابدین هیهات
وزیر هشام:
به او گمان تو چه داری ز مبدع میعاد
به صلح قلب تو مایل شدست یا به فساد
هشام:
به فکر کشتن آن مقتدای ابرارم
شود پسند پس آنگه بنای رفتارم
وزیر هشام:
بپوش چشم که من نی شریک این کارم
اگر ز من شنوی تیره بر تو نگذارم
هشام:
چه واقع است که نگذاریم به کشتن او
چه باب تشنه لبش در به خون کشیدن او
وزیر هشام:
اگر ز من شنوی از برای خاطر او
مروتست از این فکر در گذشتن او
هشام:
مگوی بیهوده قندی بیار شربت کن
وزیر هشام:
به یاد باب کبارش به آن مصیبت کن
هشام:
تو را چه کار به این کار نزد او رفتند
وزیر هشام:
بگیر قند، سیهکار گهی به خود مپسند
هشام:
سیاهکاری من چیست اندر این هنگام
وزیر هشام:
از این بدتر چه بود که کشی تو امام
هشام:
از این کلام نماید علی پرست شدی
وزیر هشام:
که این بود چه قباحت تو بتپرست شدی
هشام:
ببند لب ز سخن، بیار سوده الماس
وزیر هشام:
مریز زهر به شربت ایا خدا ناشناس
هشام:
ترا بسر چه بود زین فغان و شیون و شین
وزیر هشام:
مکن به جوش میاور دوباره خون حسین
هشام:
مگر ندانی از او با منش همی کارست
وزیر هشام:
چه کار با تو که دائم علیل و بیمارست
هشام:
کند ز کار خلافت به کار من اخلال
وزیر هشام:
حرام اوست حرام و حلال اوست حلال
هشام:
ندانمت که چه باشد تو را از این رفتار
وزیر هشام:
همین مراد که از کشتن، تو دست بدار
هشام:
چه مدعاست گذشتن ز قتل آن سرور
وزیر هشام:
همین بس است که دارد غم و عزای حسین
هشام:
ز بغض اوست یکی هندوانهام بر دل
وزیر هشام:
تو خود بدان ولی کشتنش بود مشک
هشام:
چه مشکل است در این باب کن بیان با من
وزیر هشام:
کسی نکشته عزیز مهیمن ذوالمن
هشام:
به غیر قتل ندانم به آن امام علیم
وزیر هشام:
کنی چه کار تو به آن کودکان زار و یتیم
هشام:
ز آه و سوز یتیمان کجا مرا پروا
وزیر هشام:
جواب گو به محمد چه میدهی فردا
هشام:
به غیر کشتن او چارهای ندارم من
که زندگی من مشکل است با دشمن
ز جد او نکنم خوف میکنم خوارش
بدان که خوف ندارم ز باب افکارش
تو را چه کار به من گفتگو و این اسرار
برو به خدمت سجاد غم کشیده زار
ز من به سید سجاد گو درود و سلام
به بزم من تو بیاور به احترام تمام
وزیر هشام:
سلام من به تو ای پیشوای کل عباد
قدم گذار به چشم هشام بد بنیاد
که دیدن رخ پاک تو آرزو دارد
به اصطلاح نهان با تو گفتگو دارد
امام زینالعابدین:
فغان که قاصد مرگم رسد یا الله
به پای خویش روم خود به سوی قربانگاه
دمید صبح، جگرگوشهگان بیکس و یتیم شدند
به راه دوست ز جان بگذرم بلااکراه
هشام:
گل ریاض حسین علی سلام علیک
خدای را تو وصی و ولی سلام علیک
ایا عزیز خدای جهان خوش آمدی
نثار مقدم تو نقد جان خوش آمدی
بیا به مجلس بنشین ایا ستوده حیات
که بهر دیدن رویت دلم بود بیتاب
امام زینالعابدین:
به پیش خلق مکن بیش از این مرا احسان
حجت تو زیاد است خانه آبادان
ز حیلهکاری تو سربهسر خبر دارم
که من به امر خدا مطلع ز اسرارم
هر آنچه بهر من زار در نظر داری
کند میانه ما حکم حضرت باری
هشام:
مگر چنین سخنان، گو چرا قدت خم شد
امام زینالعابدین:
از آن جهت که ز تو غصه همدم من شد
هشام:
چرا که دست ز ماتم نهادهای بر سر
امام زینالعابدین:
جدید گشت ز تو ماتم علیاکبر
هشام:
چرا که عیش نداری بگو ستوده اساس
امام زینالعابدین:
تو هم به سینه زدی نار فرقت عباس
هشام:
چرا که لاله عشرت ز تو شده بر باد
امام زینالعابدین:
ز تو عزای عموزاده قاسم داماد
هشام:
ز دیده تو چرا جاریست اشک بصر
امام زینالعابدین:
تو هم به یاد فکندی غم علیاصغر
هشام:
چه واضح است تو را بنگرم همی درهم
امام زینالعابدین:
غم پدر ز تو هم زد به دل شراره غم
هشام:
شوم فدات چه تقصیر دیدی از هشام
امام زینالعابدین:
تو هم یزیدی دارالعماره تو چو شام
هشام:
از این کنایه چهات مطلب و چهات مقصود
امام زینالعابدین:
شد از تو باز مجدد مصیبت ای مردود
هشام:
ز سوز جان من ای مقتدای سرور من
امام زینالعابدین:
یتیم شد ز تو از تو سکینه خواهر من
هشام:
ز گفتگوی تو اصلا نمیشوم دل ریش
که من ز گفته تو ننگرم به خود تشویش
ایا وزیر فروچین بساط عشرت را
بیار کاسه پر شربت محبت را
ایا امام اسم نور خالق بیچون
یک قاشقی تو از این شربتم بنوش اکنون
امام زینالعابدین:
کسی که دیده او همچه رود جیحون است
به کام شربت او خون چشم پرخون است
کسی که لخت جگر قوت اوست به صبح و به شام
چگونه شربت عیشش فرو رود در کام
برای خوردن شربت مساز مجبورم
که من ز داغ پدر مبتلا و رنجورم
هشام:
به حق خالق اکبر و احمد مختار
به حق حضرت زهرا و حیدر کرار
به حق عم کبارتر حسین ضیاء دو عین
به حق باب شهیدت عزیز خویش حسین
دل مرا مشکن ای پناه خلقالله
بگیر قاشق، لاجرعه نوش جان فرما
امام زینالعابدین:
چه شربتی است خدایا که جسم و جانم سوخت
تمامی بدن مغز استخوانم سوخت
چه شربت است که شد داغ حلق تا جگرم
چه شربت است که شد تیره روز در نظرم
برو که خیر نبینی به دهر مکار
دهد سزای تو خلاق من به روز شمار
مسلمانان دلم شد پارهپاره علیلم من علیلم
به درد من کنید از مهر چاره علیلم من علیلم
زن امام:
پسر عم شد چرا حالت پریشان ذلیلم من ذلیلم
چرا شد پیکرت بر خاک غلتان غریبم من غریبم
امام زینالعابدین:
دلم از زهر کین گردید صد چاک علیلم من علیلم
چه بسمل غلتم اینک بر سر خاک علیلم من علیلم
زن امام:
به درد بیدوا سازم چه چاره ذلیلم من ذلیلم
کنم جیب صبوری پارهپاره علیلم من علیلم
امام زینالعابدین:
علیاکبر کجایی ای برادر علیلم من علیلم
بیا یکدم به دامانت نهم سر علیلم من علیلم
زن امام:
چه سازم بیتو من با این یتیمان ذلیلم من ذلیلم
اجل کو تا بگیرد از تنم جان علیلم وای بر من
امام زینالعابدین:
ترحم کن به چشم اشگبارم علیلم من علیلم
کسی غیر از خدا بر سر ندارم علیلم من علیلم
زن امام:
حسین عم کبارم در کجایی ذلیلم من ذلیلم
چرا سر وقت فرزندت نیایی ذلیلم من ذلیلم
امام زینالعابدین:
دلم بهر یتیمانم کبابست علیلم من علیلم
که بهر ایشان پرستاری نباشد علیلم من علیلم
کجاست نور دو عینم نمیشود ظاهر
کجاست راحت جانم محمدباقر
طلب کنید برم نور چشم خونبارم
به او امور امامت تمام بسپارم
زن امام:
عزیز کرده من ای محمدباقر
بیا که دشمن دین کرده ظلم خود ظاهر
به حال باب کبارت دمی نظاره نما
شدی یتیم به تن جامه پارهپاره نما
امام محمدباقر:
امان امان که ز مرگ جناب زینالعبا
فلک به دهر فروچید طرز کرببلا
دوباره خون حسین علی به جوش آمد
زمین به ناله، سماء در خروش آمد
امام زینالعابدین:
بدان که کار مرا ساخت روزگار آخر
به کارم ریخت مرا زهر ناگوار آخر
بیا عزیز پدر ساعتی نشین به برم
گذار بر سر زانو ز مهر دمی تو سرم
بود زمان وصیت وصیتم بشنو
کلام حق تو به هنگام رفتنم بشنو
امام محمدباقر:
جان بابا از چه میغلتی به خاک
امام زینالعابدین:
یا امام العالمین گشتم هلاک
امام محمدباقر:
کرد آن ملعون چه ای جان جهان
امام زینالعابدین:
الامان از جور هشام لعین
امام محمدباقر:
ای مسلمانان امان ازین دغا
امام زینالعابدین:
زهر کین داده به من آن بیحیا
امام محمدباقر:
ای خدا افتادهام اندر محن
امام زینالعابدین:
سوزش الماس زد آتش به تن
امام محمدباقر:
جان بابا من فدای پیکرت
امام زینالعابدین:
کو سکینه خواهر من یاورم
امام محمدباقر:
کو پدر جان نور دیده اصغرت
امام زینالعابدین:
کو عزیزان شاهزاده اکبرم
امام محمدباقر:
آب را گیر ای اسیر کربلا
امام زینالعابدین:
قطره آبی به من ده از وفا
امام محمدباقر:
آهآه از سوزش جان حسین
امام زینالعابدین:
«یادم آمد کام عطشان حسین
ایا عزیز پدر ساعتی نشین به برم
به روی زانوی خود ساعتی گذار سرم
بود زمان وصیت، وصیتم بشنو
کز آفتاب حیاتم تمام شد پرتو»
وصیت است مرا با تو ای ضیاء بصر
ز بعد من تو به طفلان من بشو یاور
نوازش پدران تو بر یتیمان کن
ستایش پدران به حال ایشان کن
امام محمدباقر:
پدر فدات شوم گوئیا که دست قضا
فکند بر سر فرزند تو قبای سیاه
لبی گشا به فدایت دمی تکلم کن
بمن تفضل و بر بیکسان ترحم کن
امام زینالعابدین:
مراست یک شتر پیر ای عزیز پدر
که برده است مرا بارها به طرف حجر
کسی به او نزند تازیانهای فرزند
کسی به او نرساند ز راه کینه گزند
سوار او نشود کس جز آنکه آزادست
شد است پیر ز قوت فرو در افتادست
امام محمدباقر:
به چشم ای پدر مهربان بییارم
چه تو به جمع یتیمان تو پرستارم
اگر که هست دیگر مدعا فدات شوم
صدا برآر به قربانی صدات شوم
فدای مرحمت لطف بیکران تو من
دیگر وصیت خود کن فدای جان تو من
امام زینالعابدین:
دیگر وصیتم این است ای پسر من
تویی امام پس از من به کل شیعه من
چه من به خلق خدا جان من هدایت کن
شیعیان، به فدایت شوم عنایت کن
به دست خود بده غسل بر تن پاکم
کفن بپوش فرو بر به خانه خاکم
امام محمدباقر:
پدر فدای تو گردم چه لطف و احسان است
ببین که اهل خانه [بیت] از رفتن تو گریان است
این داشتم اندر جهان تو را قربان
شوم فدای تو در کربلا بلاگردان
امام زینالعابدین:
مرا نفس به شماره فتاد ای یاران
ز جان حلال کنیدم ایا هواداران
کنید روی مرا سوی کربلای پدر
به وقت مرگ سلامی کنم به آن سرور
السلام علیک یا ابا عبدالله
السلام علیک یابن رسولالله
ز حال من تو پدر جان مگر که بیخبری
که سوی من نکنی از ره وفا گذری
ز سوز زهر بلا پارهپاره شد جگرم
دم رحیل گذر کن پدر دمی به سرم
بزرگوار خدایا به سید ثقلین
به حق پیکر صد پاره امام حسین
که بگذر از سر تقصیر شیعیان یکسر
ببر به قصر جنان جمله را تو ای داور
زنان به فاطمه مردان تو بر علی ولی
ببخش از کرم ای کردگار لم یزلی
علیالخصوص همین بانی بساط عزا
بکن روا مرادش به سید دو سرا
روم ز شوق کنون جانب رسولالله
اقول اشهد ان لا اله الا الله
امام محمدباقر:
داد از دست یتیمی داد داد
داد از دست الیمی داد داد
زن امام:
خدایا رفت از سر عقل و هوشم
صدای سرورم ناید به گوشم
خدایا از دلم تاب و توان رفت
پسر عم عزیزم از جهان رفت
بیا آقا ببندم چشمهایت
کشم بر سوی قبله دست و پایت
بیا جانا عبا پوشم به رویت
شود جانم فدای تار مویت
بیا بندم به زاری شست پایت
فغان از درد سخت بیدوایت
مسلمانان کنید این لحظه فریاد
کنیدم در عزا از گریه امداد
کد مطلب: 9253
آدرس مطلب: https://www.armaneheyat.ir/news/9253/مجلس-شهادت-امام-زین-العابدین-ع