وقتی ذهن نقاد و فعالی در کار نباشد و شنیدهها را موبهمو بپذیرد و هیچگاه برهان و دلیلی برای مدعای شنیده مطالبه نکند، بهسرعت باورها از حقیقت تهی میشود و مصلحتها و بدعتها جای آن را پر میکند.
۱.عوام جمع عامه و عامه آنگونه که در لغتنامه دهخدا آمدهاست به معنای مردم بیعلم و فرومایه و هر چیز که شامل همه گردد و عمومیت داشته باشد و مطابق فرهنگ معین مؤنث عام به معنای همه مردم و مردم جاهل است. عوامانه صفت نسبی عوام به معنای همچون عوام و مانند عوام است. دینداری عوامانه که ترکیبی وصفی است گونهای دینداری را توصیف میکند که همهگیر است؛ یعنی عمومیت دارد و در بسیاری موارد به دینداری از سر جهالت، نادانی و فرومایگی اطلاق میشود.
دینداری عوامانه گونهای دینداری مبتنی بر قشر و پوسته دین و نه مغز آن، مبتنی بر حاشیه و نه متن، مبتنی بر عاطفه و احساس و نه عقل و ادراک است. گونهای دینداری توأم با انواع خرافات، تحریفات و بدعتهایی که در دین رسوخ کردهاست. نوعی دینداری که سهمی از حقیقت دینی ندارد. نوعی دینداری مبتنی بر علت و نه ناشی از دلیل. نوعی دینداری دم دستی که از تربیت، عادت، تلقین، تقلید و میراث آبا و اجدادی بشر ناشی میشود. وقتی ذهن نقاد و فعالی در کار نباشد و شنیدهها را موبهمو بپذیرد و هیچگاه برهان و دلیلی برای مدعای شنیده مطالبه نکند، بهسرعت باورها از حقیقت تهی میشود و مصلحتها و بدعتها جای آن را پر میکند. فرهنگ مذهبی عامیانه فرهنگی خرافی، قالبی، منحط و تعصبآلود است؛ فرهنگی اسطورهآمیز و افسانهگرا.
از طرفی باید گفت که این نوع دینداری به مردم کوچه و بازار اختصاص ندارد و عوامل متعددی انسان را به سمت این شیوه مواجهه با دین و آموزههای دینی ترغیب میکند. همچنین مردمان معمولی که تحصیلات عالیه ندارد الزاماً دیندار عامیانه نیستند. این شیوه دینداری، اختصاصی به یک قشر خاص ندارد اگر چه دینداری عوامانه را در میان قشر کمسواد و بیسواد بیشتر میتوان یافت.
اینها همه یک روی سکهاند. بسیار اتفاق میافتد که دانشمندان و فرهیختگان جامعه در برج عاج مینشینند و دینداری مردم کوچه و بازار را با همین کلمات آماج توهین و تحقیر قرار میدهند درحالیکه جمعیت انبوهی که هر سنت دینی از طریق آنها از یک نسل به نسل دیگر منتقل میشود، عوام آن سنتاند. آنهایی که دینداریشان دلیل دارد نه علت، همواره در اقلیت مطلق قرار دارند. اگر قرار باشد دینداری مبتنی بر دلیل را به رسمیت بشناسیم و از دینداری عوام چشم بپوشیم در سراسر جهان و در تمام سنن دینی، دیندار چندانی باقی نخواهد ماند. از طرفی مخاطبان اصلی پیامبران همین قشر بودهاند.
۲. دینداری عوامانه که گونهای از دینداری است مبلغان و مروجان بهطور طبیعی متابعان و پیروان فراوان خود را دارد. اما عواملی در رشد این نوع دینداری دخالت بیشتری دارند. شاید خرافات، تحریفات و بدعتها سه عامل اساسی تولید و توزیع این شیوه دینورزی باشند. برای بررسی دقیقتر این سه عامل دو ساحت مجزا میتوان متصور بود.
الف) بررسی عوامل خرافهپذیری، اسطورهآمیزی و افسانهسازی در دین به ما هو دین
ب) شرایط مساعد و عوامل فعال در درون هر دین و در این جا به طور خاص اسلام
الف) «همه ادیان به هر راه و بیانی که باشند، متفقند بر اینکه انسان قائم به ذات خود نیست و نمی تواند باشد. زندگی او به نحوی اساسی به قوای موجود در طبیعت و اجتماع خارج از ذات او پیوسته و بلکه وابسته است. انسان به طور مبهم یا روشن میداند که قوه مرکزی مستقلی که بتواند جدا از این جهان قائم به نفس خود باشد، نیست.»(تاریخ جامع ادیان، جان بی ناس، مقدمه بخش نخست، ص ۳) یعنی انسان دیندار معتقد است که همواره به نیرویی ماورائی متکی است که در طول قرون و اعصار این موجود یا موجودات ماورایی، اشکال متفاوتی به خود گرفته است یا گرفتهاند. همه ادیان ابتدایی شامل شیء مقدس، مانا(نیروی حیاتی دینامیزم)، سحر، تابو(قوه و نیرویی غیبی)، تصفیه و تطهیر، آنیمیزم(روح پرستی)، قربانی، احترام اموات یا پرستش اجداد، میتولوژی(اساطیر) و توتم پرستی بودهاند.
از آنجا که تولد دین با این صفات همراه بوده است امروزه هیچ دینی را نمیتوان یافت که لااقل چند صفت از این صفات را در خود نداشته باشد. این بدان معنی است که دین به ما هو دین از ابتدا با خرافه، جادو و اساطیر همراه و همزاد بوده است. پس لااقل در آن دوران خرافهزدایی از دین یعنی دینزدایی از دین البته با تصوری که امروزه از خرافه وجود دارد، این روند ادامه پیدا میکند تا در مرحلهای دینورزی آن میشود که حقایق به صورت نمادین، استعاری، متمثل و مجازی تصور و تعبیر میشود. دینداری که در ذات خود شکلی و اسطورهگرا بود، با خصلت تاریخی منفی به مرور دچار استحاله میشود. به هر حال هر حقیقتی چون سیالات، قالبی میخواهد و در درون ظرفی عرضه میشود؛ به بیان دیگر تا حقیقتی در فرادست، شکل و قالبی دردسترس نیابد، امکان انتقال و انزال ندارد. اما جریان تاریخی مذهب، رفتهرفته شکل و قالب اجتنابناپذیر را چنان متصلب و متحجر میسازد و از طرفی چونان تهی از مغز و محتوا میگرداند که متدینان را یارای آن نیست تا پوسته سخت تقدسها و تصلبها را بدرند.
با تکامل فکری بشر این قالبها، تمثیلات و اسطورهها در فکر و احساس مذهبی، شکلی عوامانه به خود میگیرد.
در این صورت چنانچه حقیقتی دینی بر اثر خودآگاهی و عقلانیت و تفکر انتقادی و روح حقیقتجویی و واقعگرایی بتواند از نمادها و سمبلها عبور کند و حقیقت بیکران هستی و قانونمندیهای واقعیت را با بصیرت دریابد و جوهر اصیل قالبها را بشناسد و با نفوذ به مغز شعایر، نمادها، رسوم و سنتها را ارزیابی نماید از دینورزی عوامانه میرهد.
استاد مطهری در صفحه ۲۸۲ کتاب حماسة حسینی میگوید: «از طرف اولیاء دین پیشنهاد شده که اقامه عزای حسینبنعلی بشود و قبرش زیارت شود و او به عنوان یک فداکار بزرگ همیشه نامش زنده و پاینده باشد. این موضوع تدریجاً سبب شد که بعضی مرثیهخوانان حرفهای پیدا شوند و کمکم مرثیهخوانی به صورت یک فن و هنر از یک طرف و وسیله زندگانی از طرف دیگر در آید... .»
در این سخن استاد آن حقیقت در فرادست، رابطة عاطفی برقرار کردن با امام حسین(ع) و الهام گرفتن از فداکاری او در عاشورا و حفظ این ارزش والا تا همیشه تاریخ است. حقیقتی که در قالب مرثیه و مرثیهخوانی ریخته میشود. به مرور زمان این ارزش متعالی، در آن قالبی که دیگر چونان متصلب شده است که هر مخالفتی با آن مخالفت با امام حسین(ع) قلمداد میشود و دکانی برای مرثیهخوانان شده است، فراموش میشود.
در ادامه سیر تاریخی اندیشه بشر، فیلسوفان تجربی، پوزیتویستهای جدید و تحلیل منطقی زبان، با گرایش افراطی به تجربهگرایی، قضایای اصلی دین را تا آنجا که به ذهن و حواس آدمی مربوط میشود، از آن رو که پدیدارهای خارج از طبیعتاند، موضوع حس و تجربه و علم و دانایی بشر قرار نمیدهند و پرداختن بشر به این اصول را گرفتاری در دام گمان و پندار قلمداد کرده و انسانی را که با ذهن و حواس خود سر و کار دارد در معرض اسطورهگرایی، افسانهپردازی، اوهام و خرافهپذیری میبینند.
به بیان سادهتر، ابتدا زایش دین در تاریخ همراه با اسطوره و جادو بوده است. سپس ادیان مترقی با حقایقی ظهور کردند و برای بیان آن حقایق ناچار متوسل به شکلها و قالبها شدند. با مرور زمان این شکلها و تمثیلها از محتوا تهی شدند و خود چون بتان ابتدایی (که هر یک نماد و سمبل صفات خدایی بودند مانند عزی که سمبلی از صفت الهی عزیز بود[از کتاب دین و جامعه]) از چنان تقدسی برخوردار شدند که خود تا مقام خدایی اوج گرفتند. با ظهور عصر جدید و بی اعتمادی نسبت به قضایای ابطالناپذیر، غیرطبیعی و خارج از محدوده حواس ظاهری، محتوای ادیان از حیطة علم و دانایی و تجربه بیرون شدند و هر گونه اندیشه دینی با خرافهپردازی و افسانهبافی یکسان قلمداد شد.
ب)چه شرایط و عواملی ممکن است در درون ادیان و بهویژه اسلام افسانه و خرافه ببافند و تحریف و بدعت گذارند؟ خرافات و تحریفات همواره با نیت ضربه زدن به دین ایجاد شدهاست یا ممکن است کسی با نیت خدمترسانی به دین از سر غفلت به گسترش خرافات دامن زند.
شاید بتوان متولیان اصلی خرافات، تحریفات و بدعتهای تاریخی را در سه گروه زیر خلاصه کرد:
غالیان و متعصبانهیچ تاریخی از اختلاف و تفاوت و حتی تناقض و تعارض مصون نماندهاست. در این میان تاریخ ادیان نیز با همین مشکل دست و پنجه نرم میکند. در حالی که به نظر میآید از آنجا که تاریخ ادیان به طور نسبی روشن و شفاف است، باید مشکلاتی از این دست را کمتر احساس کند. یکی از دلایلی که باعث میشود در تاریخ ادیان نیز شاهد انواع تفاوتها و تعارضها باشیم این است که غالیان و متعصبان دینی همواره در رابطه با بزرگان و اولیاء دست به تحریف زدهاند. این بزرگنماییها و دروغپردازیها در اولیاء دینی متوقف نمیماند بلکه موافقان و مخالفان آنان را نیز دربرمیگیرد.
میرزا حسین نوری در کتاب لؤلؤ و مرجان از قول ملا مهدی نراقی نقل میکند که وی در کتاب محرقالقلوب خود میگوید در روز عاشورا: «چون بعضی یاران به جنگ رفته شهید شدند. ناگاه از میان بیابان سوار مکمل و مسلح پیدا شد، مرکبی کوهپیکر سوار بود، خود عادی فولاد بر سر نهاده و سپر مدور بر سر کتف درآورده و تیغ یمانی جوهردار چون برق لامع حمایل کرده و نیز ۱۸ ذرعی در دست گرفته و سایر اسباب حرب را بر خود آراسته ...»(عاشورا، عزاداری، تحریفات، مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم، ص۱۰۹) همچنین، مرحوم مطهری در حماسة حسینی ذیل عنوان «چند نمونه دیگر» از غالیانی یاد میکند که نوشتهاند امام حسین(ع) در روز عاشورا ۳۰۰هزار نفر و حضرت عباس ۲۵ هزار نفر را در کربلا به هلاکت رساندهاند.
مخالفان، منافقان و غرضورزاناگر متعصبان و غالیان ناخواسته و نادانسته دست به تحریف بزنند ملحدان و منافقانی هستند که عمدی وقایع را دیگرگونه گزارش و ثبت میکنند؛ چرا که منافق و ملحدی که اعتقادی به دین ندارد همواره در تلاش است تاریخ را به نفع جریان خود ثبت کند تا هم حقانیت خود را در تاریخ ثابت و هم از گسترش دینی که با آن مخالف است، جلوگیری کند.
صاحبان قدرت و حکومتصاحبان قدرتها و حاکمان منافق و ملحد نیز به اقتضای قدرت و حکومت ممکن است، تاریخ را به گونهای دیگر بنگارند. همواره در پس درگیریها و اختلافها هر دو طرف شرایط را به نفع خود تفسیر کرده سعی میکنند تا تاریخ را همانگونه ثبت کنند. حال اگر یک طرف درگیری صاحب قدرت باشد، پر واضح است که چه بر سر تاریخ میآورد. از تمام امکانات برای اثبات خود و نفی دیگری سود میجوید و هیچ داده تاریخی را که بتواند بر علیه وی استفاده شود، باقی نمیگذارد. بنابر این از مهمترین عوامل تحریفات تاریخی حاکمان هستند. به همین دلیل است که معاویه و به طور کلی امویان در ارتباط با ثبت تاریخ و نشر فرهنگ مورد نظر خود بانی تحریفات وسیعی در تاریخ اسلامند.
رسول جعفریان در کتاب «تاریخ خلفا» میگوید: «معاویه و دیگر امویان در دورههای بعد به سختی در حذف چهرة علی از جامعه و معرفی او با صفت عنصری جنگطلب، خونریز و مشابه اینها فعالیت میکردند. ابنابیالحدید بابی تحتعنوان «احادیثی که معاویه با تحریک عدهای از صحابه و تابعین در ذم علی جعل کرد» در کتابش آورده است، وقتی از مروان حکم سوال شد که چرا سب علی میکنند، در پاسخ گفت: «لا یستقیم لنا الامر الا بذلک» اساساً حاکمیت بنیامیه جز با سیاست سب علی پا بر جا نمیماند.» (تاریخ خلفا، صفحة ۴۲۰-۴۱۹)
همانگونه که در بخش ۲ ذکر شد دینداری عوامانه مبلغان و مروجان و همچنین متابعان و پیروان فراوان دارد که در این مقال مختصر تنها به بخشی از عوامل تحریف در عصر نزول و گلآلودسازان سرچشمه اشاره کردیم. در فرصتی دیگر به مبلغان تحریفساز و خرافهپردازِ پس از عصر نزول اشاره میکنیم و عوامل پذیرش این جعلیات را در درون جامعه بیشتر توضیح خواهیم داد.
برای مطالعه بیشتر در زمینه «
عقلگرایی و خرافهستیزی» به «پرونده ویژه خیمه» مراجعه کنید.
منابع:
۱.دین و جامعه، فراستخواه، مقصود
۲.عاشورا، عزاداری، تحریفات، مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم
۳.«تاریخ خلفا از رحلت پیامبر تا زوال امویان» (اندیشه سیاسی اسلام۲)، جعفریان، رسول
۴.حماسه حسینی، مطهری، مرتضی
۵.مباحث پلورالیزم دینی، جان هیک، ترجمه گواهی، عبدالرحیم
۶. تاریخ جامع ادیان، جان بی ناس، ترجمه حکمت، علیاصغر