از ديدگاه جوامع بدوي، درخت نمادي از زندگي مجرد پس از مرگ، رستاخيز و دوام زندگي بود و به سبب ايستادگي و تجديد حيات و قانون تكامل، در باورها رمزي از آدمي شد و تقدس يافت. اين رمز گاهي به صورت يك درخت خاص و گاهي به صورت باغي پر از درختان هميشه سبز و گاهي به شكل گياهاني كه شيره مقدس آنها به انسان جاودانگي ميبخشد، جلوهگر شد.
فرهنگ-خیمه: در اینچهبرون درخت بزرگی بود که سالیان سال زائران را از سراسر صحرا به اینچهبرون میکشاند. روزگار میگذشت که ناگهان درد و بیماری و مرض اینچهبرون را فرا گرفت. بچهها به دو سالگی نرسیده میمردند.
مردم به سراغ کدخدایشان رفتند، اما از دستان آقاویلر کاری برای نجات جان مردم برنمیآمد. اوضاع وخیم و وخیمتر میشد و تنها جایی که مردم برای دعا و چارهسازی پیدا میکردند درخت مقدس بود. دخیل میبستند و دعا میکردند. مرض، اما بود که بود و ناگهان آقاویلر روزی تصمیم بزرگی گرفت. آلنی را گفت از صحرا صدا زدند، وقتی آمد رو به او کرد و گفت: «همین حالا، وسایلت را جمع میکنی و به شهر میروی و تا یک طبیب خوب و حاذق نشدهای بازنمیگردی. میخواهم روزی آمدنت را ببینم که یک گاری پر از دارو با خود آورده باشی و مردم ده را شفا دهی.»
مردم اینچهبرون تصمیم آقاویلر را نپسندیدند، چرا که زندگی و در کنار غیرترکمنها خلاف سنتهای آنان بود و حرفهای آقاویلر در نظرشان کفرآمیز و بیاحترامی نسبت به درخت مقدس تعبیر میشد. به اين ترتیب پس از رفتن آلنی ناچار آقاویلر بزرگ با درد و رنج فراوان چادر سفید کدخدایی را رها کرد و سعی کرد گوشش را به روی توهین و تهدید مردم ببندد. آلنی همه جا تهدید به مرگ میشد. به اين ترتیب وقایعی رخ داد که یاد روزهای جنگ و تفنگکشی گالان اوجا را زنده کرد. آتمیش، برادر کوچک آلنی خود یک گالان اوجا بود و در تیراندازی و اسبدوانی نظیر نداشت؛ پس تفنگ به دست گرفت و مخالفان آلنی و پدرش را نشانه رفت.
سردستة مخالفان متحجر اینچهبرون یاشولی آیدین (پسر یاشولی حسن) بود که ملای ده محسوب میشد. او پیاپی برای حفظ جایگاه خود و تداوم نذورات بیشمار مردم در پای درخت مقدس برای آقاویلر و پسرش آلنی کارشکنی میکرد و توطئه میچید. آنها قصد داشتند به محض بازگشت آلنی از شهر او را بکشند. سالها گذشت و آلنی از شهر برای پدر و مادر و همچنین برای مارال - دختری که آلنی با او عهد عشق و زندگی بسته بود- نامه میفرستاد. در پایان آرپاچی داماد آقاویلر، پدرش را که از طرف مردم اینچهبرون به کدخدایی انتخاب شده بود را به علت اعلام حمایت از آقاویلر به ضرب گلوله کُشت.
بخشی از رمان «آتش بدون دود » اثر نادر ابراهیمی
***
با پيدايش اسطورهها، باورها و اعتقادات در ميان آدميان، طبيعت سرسبز شكلي ديگر يافت. هر كدام از اقوام و ملل گوناگون براساس جهانبيني خويش براي طبيعت زنده ارزش و جايگاهي ويژه قائل شدند و درختان در بستر مذاهب، اسطورهها و حتي هنر و ادبيات تمدنهاي گوناگون، حياتي ديگر يافتند و بتدريج شگفت انگيزترين باورهاي توتمي مربوط به درختان ساخته شد.
زندگي اسرارآميز درختان عظيم، دير زيستي، حيات دوباره، باروري و بسياري از ويژگيهاي آنها سبب شده است درختان در تصور انساني، نقشي خداگونه بيابند و به عنوان واسطه بين خدايان و عالم بشري تقديس گردند. به اعتقاد مردم بدوي يكي بودن روح يا خدا با درخت، اين قدرت را به درختان ميداد كه باران بياورند، خورشيد را به درخشش وادارند، گلهها را افزايش بخشند و زنان را به بارداري و زايش ياري دهند.
گاه نيز معناي نماديني كه درختان و جنگلها طي قرون حيات بشري در زبانها و فرهنگها پيدا كردهاند به سبب اندازههاي بزرگ و همچنين عمر طولانيشان بوده كه به شكل آشكاري بر جوامع اوليه تاثير گذاشته است. همچنين كمياب يا فراوان بودن درختان در مكانهاي مختلف در نوع برداشت و اهميت آنها در افسانهها، اسطورهها و فرهنگها تاثير داشته است.
از ديدگاه جوامع بدوي، درخت نمادي از زندگي مجرد پس از مرگ، رستاخيز و دوام زندگي بود و به سبب ايستادگي و تجديد حيات و قانون تكامل، در باورها رمزي از آدمي شد و تقدس يافت. اين رمز گاهي به صورت يك درخت خاص و گاهي به صورت باغي پر از درختان هميشه سبز و گاهي به شكل گياهاني كه شيره مقدس آنها به انسان جاودانگي ميبخشد، جلوهگر شد.
***
قصد داریم طی روزهای آینده به موضوع «درختان مقدس» بپردازیم .این سلسله مطالب را می توانید در بخش ویژه «
درختان مقدس » دنبال کنید.