این چند صفحه را شتاب زده نوشتم تا تصویری اجمالی از روزگار طی شده و رد پاهای مانده باشد که هیچاند و هیچ و تنها دلخوشی امضای حضرت دوست.
اگر روایت شناسنامه درست باشد، در نخستین روز از آبان ۱۳۳۳ در شوش فرصت تماشای جهان یافتهام. پدرم طبق مأموریتی که از دزفول به شوش داشته، دو سالی در شوش به معلمی گذرانده و در همین فاصله پنجمین فرزندش که من باشم متولد شده و سپس به دزفول بازگشته است.
هنوز سایه روشنی از روزهای دو سالگیام در شوش را با خویش دارم و رطبهایی که افتان و خیزان در دو سالگی از زیر نخل چیده بودم و البته رفتن به زیارت حضرت دانیال در آغوش مادر.
در بازگشت به دزفول همة سالهای زندگی تا دریافت دیپلم در همین شهر گذشت. شهر من دزفول با زلال آبی دز و آسمانی آبیتر و روزهای طولانی و داغ مرا در خویش پرورد. الهامبخش من در روزهای کودکی که از مدرسه بازمیگشتم، رودخانه بود با خنکای دلپذیر آب و بازیگوشی ماهیها و قبرهایی که در حاشیة رودخانه متروک و دهان بازکرده، تخیل کودکانة مرا بارور میکردند. هر غروب زیر درختان کُنار مینشستم و ساعتها به رودخانه و غروب آفتاب نگاه میکردم و صبحگاهان و نیمروز در زیرزمینهایی که در گویش محلی دزفول به آنها شوادون (شبستان) میگفتند، کتابها و روزنامههای کهنهای را که پدر انباشته کرده بود میخواندم.
شاید کلاس پنجم دبستان بودم که ژان والژان ویکتور هوگو، گوژپشت نتردام، کتابهای محمد حجازی و روزنامههای توشه را میخواندم و لذت میبردم. نخستین شعر من، محصول تماشای یکی از همان قبرهای کنار رودخانه بود این قبور متعلق به مانداییها (صائبین) بود که هنوز هم بقایای آنها در اهواز در ساحل کارون زندگی میکنند. از آن شعر چیزی در خاطر ندارم بعدها دیدن امواج رودخانه، منظرة غروب و افق خونین و پرشکوه در هنگام فرونشستن قرص خورشید در مغرب زمینة سرودههایی شد که به قطعههای ادبی شبیه بودند هر چه پیشتر میرفتم به مطالعة دیوان شاعران که پدرم گاهگاه به خانه میآورد بیشتر میپرداختم. جوشش و شور شاعرانه افزونتر میشد. سالهای دبیرستان، حضور در مسجد، آشنایی با اندیشههای حضرت امام، دکتر شریعتی، شهید مطهری و نشستن پای صحبت سخنورانی که گاهگاه به دزفول میآمدند، دریچههای تازهای فراروی من گشود. در چهارده سالگی این سرودة من که رگههای تأثیرپذیری از شعر شاعران معاصر در آن پیداست تشویقها و تحریضهایی را برانگیخت.
مرگ من روزی فرا خواهد رسید
در دل ظلمت و یا در اوج نور
در لجنزاری عفن همرنگ شب
یا میان جادههای کم عبور
***
مرگ من مرگ عقاب تیزپر
یا که مرگ مردهخواران سیاه است
مرگ من یا نقطة پایان من
یا که آغاز رهی بیانتهاست
***
مرگ من روزی فراخواهد رسید
در بهاری سبز یا فصل خزان
در شکوه گرم تابستان عشق
یا زمستان، در زمینی بینشان
و پس از این بود که سرودن شتاب بیشتر گرفت. دریغا که از سرودههای آن روزگار چیزی به امروز نرسید. حوادث بعد به ویژه وقوع هشت سال جنگ و حملات موشکی به دزفول، همة این یادها و یادگارها را گرفت. بگذریم پس از اخذ دیپلم در دزفول، سایة سنگین فقر امکان ادامة تحصیل در دانشگاه را از من گرفت. در آزمون تربیت معلم شرکت کردم و دو سال در اهواز رشتة علوم انسانی خواندم و سپس برای تدریس به روستا رفتم. در این سالها، به خصوص در خلوت روستا، فرصت مطالعه فراخ بود و فراغ و فراهم. ورود در حوزه مبارزات سیاسی و آشنایی بیشتر با چهرههای مبارز در مساجد و محافل مذهبی، روزگاری سراسر هیجان و بیم و امید و خطر را رقم زد. در این سالها که کمکم به انقلاب نزدیکتر میشدیم. سرودههای نیمایی و در کنار آن نوحههای داغ و شورانگیز و انقلابی بیشترین دغدغة سرودن من بود. با شروع انقلاب مقدس اسلامی ـ تحصیل در دانشگاه اهواز ـ جندیشاپور و شهید چمران امروز آغاز شد که با وقوع انقلاب فرهنگی دانشگاهها تعطیل شد.
با شروع جنگ در جبههها توفیق حضور یافتم. در این سالها بسیار شعارها و رجزهای جبهه را سرودم، شعر و نوحهسرایی را توأمان پی میگرفتم. حقیقت آن است که هیچ رخدادی چون سالهای دفاع مقدس جان مرا روشنی و صیقل نداده است. در همان سالها کارشناسی و کارشناسی ارشد را گذراندم و در سال ۱۳۶۹ دورة دکترای زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه تهران را آغاز کردم. سال بعد به تهران آمدم و در طول این سالها سردبیری مجلات تربیت، مجلة رشد زبان و ادب فارسی و سالها مسئولیت گروه زبان و ادبیات فارسی دفتر برنامهریزی و تألیف کتب درسی وزارت آموزش و پرورش را عهدهدار بودم که رهآورد این سالها تاکنون حدود ۴۵ جلد کتاب درسی از دورة ابتدایی تا دبیرستان است که همراه با گروه مؤلفان تدوین و تألیف شده است.
در این سالها یعنی فاصلة سالهای ۱۳۷۴ تا ۱۳۸۵ دورة بسیار مهمی از زندگی علمی این جانب است. تحول در کتابهای دورة دبیرستان فصلی جدید در حوزة زبان و ادبیات فارسی ایران محسوب میشود و پس از آن تغییر بزرگ و حساس در کتابهای فارسی ابتدایی و در ادامه فارسی راهنمایی از توفیقاتی است که البته با عنایت الهی و همراهی مؤلفان و نویسندگان صورت گرفت.
جز ۴۵ جلد کتاب پیشگفته که کاری جمعی و مشترک بود تألیفات این جانب را در چند دسته میتوان تقسیمبندی کرد.
الف. کتابهای حوزة زبان و ادبیات فارسی
۱. نقد و تحلیل ادبیات منظوم دفاع مقدس (۳ جلد): این کتاب برای شعر دفاع مقدس، پیشینه، قالبها، دفترهای شعری و نمونههای شاخص تا سال ۱۳۸۰ است. کتاب در نشر پالیزان در سال ۱۳۸۱ به چاپ رسید و در همان سال کتاب سال دفاع مقدس شناخته شد.
۲. ادبیات معاصر (کتاب درسی دورة تربیت معلم): در سال ۱۳۷۴ در انتشارات وزارت آموزش و پرورش به چاپ رسید.
۳. پرسه در سایة خورشید (مجموعه مقالات در حوزة ادبیات معاصر): نشر لوح زرین، ۱۳۸۴
۴. نثر شاعرانه (تحلیل و بررسی نثر شاعرانه): نشر لوح زرین، ۱۳۸۴
۵. غروب بود و تو بودی: نشر تکا، ۱۳۸۹ (مجموعه نثر ادبی)
۶. ادبیات معاصر: نشر نیستان، ۱۳۸۱ (مجموعه نثر ادبی)
۷. گلبرگها + تافا: نشر خورشید باران، ۱۳۸۴
ب. کتاب حوزة پژوهشها و نگارشهای عاشورایی
۱. آینهداران آفتاب (دو جلد): نشر بینالمللی هدی، ۱۳۸۷ (کتاب تقدیری سال ولایت)
۲. سلام موعود: نشر یاقوت، قم، ۱۳۸۴
۳. پیوند دو فرهنگ (پیوند فرهنگ عاشورا و دفاع مقدس)، نشر یاقوت، قم، ۱۳۸۴
۴. سوگ سرخ (مجموعه نثر عاشورایی) نشر قو، ۱۳۷۹
۵. حنجرة معصوم (مجموعه نثر عاشورایی)
۶. سیب و عطش (نثر عاشورایی): نشر خورشید باران
۷. روایت عطش و آتش (نثر عاشورایی): نشر خورشید باران
۸. عاشورانگاران (۱ و ۲): نشر خورشید باران
۹. روز دهم (مجموعه سخنرانی عاشورایی): نشر خورشید باران
۱۰. ماه در آب: انتشارات مدرسه، ۱۳۸۵
۱۱. آینه در کربلاست: انتشارات قدیانی، ۱۳۸۹ (تاریخ عاشورا با نگارش و پژوهش نو)
ج. کتابهای حوزة تربیتی و آموزشی
۱. در آفاق تربیت (مجموعه مقالات تربیتی): نشر خورشید باران، ۱۳۸۴
۲. روزنهای به دنیای نوجوانی، نشر بنیاد بعثت ۱۳۷۴ و بیش از سی عنوان کتابهای آموزشی
د. مجموعه شعرها (گردآوری)
۱. سرچشمة امید (مجموعه شعر نماز)، انتشارات ستاد اقامة نماز، ۱۳۷۳
۲. نافلة باغ (مجموعه شعر نماز)، انتشارات ستاد اقامة نماز، ۱۳۷۴
۳. در قلمرو راز (مجموعه شعر نماز)، انتشارات ستاد اقامة نماز، ۱۳۷۴
۴. راز رشید (مجموعه شعر عاشورایی)، بنیاد ادبیات آیینی، ۱۳۸۲
این چند صفحه را شتاب زده نوشتم تا تصویری اجمالی از روزگار طی شده و رد پاهای مانده باشد که هیچاند و هیچ و تنها دلخوشی امضای حضرت دوست.
عزت مستدام، ذکر علیالدوام، روزگار به کام و حق هماره همراه و همگام باد.
محمد رضا سنگری
منبع: کتاب خلوت انس؛استاد مشفق کاشانیمطالب مربوط به پرونده ویژه دکتر سنگری را می توانید از
اینجا بخوانید.