کد مطلب : ۲۶۸۹۱
با کاروان حسینی تا اربعین
آنان که خود را آماده لقاءالله کردهاند مهیای کوچ باشند
مجتبی فرآورده با نگارش یادداشتی از اینکه با ساخت فیلم «ثارالله» قصد داشته تصویرگر کاروان حسینی باشد، سخن گفته است. وی از امروز هفتم ذیحجه تا اربعین روزشمار وقایع کاروان حسینی در این ایام را روایت می کند که امروز اولین یادداشت را در زیر می خوانید:
مولاجان! بنا بود در این ایام با فیلمبرداری فیلم سینمایی «ثارالله» تصویرگر کاروان تو باشیم. با آنکه تمام مقدمات فراهم شده بود، بدلیل برخی مشکلات از این مهم باز ماندیم تا زمانی که تو بخواهی اما اگر غرض با تو زیستن و با تو بودن است، ما را چه باک.
به نیت تمام آنانی که قدمی برداشتند، هرچند کوچک و یاری ام کردند و پایدار مانده اند تا به عهد خود وفا کنند و تصویرگر کاروان تو باشند، در این مجال دست بر قلم بردم و بر آن شدم تا از هفتم ذیحجه با کاروان تو همسفر شویم تا اربعین.
ای که گذشته و حال و آیندۀ جهان از چشمۀ وجود تو جوشید، این قلم شکسته نتواند که در رثای تو نویسد.
عذر تقصیر بپذیر و قلب ما را به نور معرفتت منوّر فرما.
توضیحی برای خوانندگان
۱- روز شمار وقایع در این نوشتار جز در موارد خاص، مانند خروج امام(ع) از مکه و ایامی چون تاسوعا، عاشورا و... با توجه به گوناگونی روایات و شیوۀ نگارش به معنی شرح وقایع اتفاقیه آن روز نبوده و تنها برای توالی در همراهی با کاروان استفاده شده است.
۲- در بخش های مختلف متن پیش رو از عموم تواریخ و مقاتل استفاده شده اما این نوشتار بنا ندارد مقتل بگوید و یا تاریخ نگاری کند.
۳- این متن دستان خالیم را فریاد می کند، فریاد از سر سوز و فغان از عمق جان. آن را ننوشته ام، به آن زیسته ام.
هفتم ذیحجه
«امشب کسی از کنار کعبه ندا می کند؛ آنانی که خون قلب خویش را پیوسته در راه ما می بخشند و خود را آماده لقاءالله کرده اند، آماده باشند که سپیده دمان کوچ می کنم. انشاءالله!
مردمانی که در طواف به گِرد کعبه در انتظارِ اِحرام و عَرفات و مَشعر و منی بودند، سودای رجم شیطان در سر پروراندند و به گِرد خانه چرخیدند.
و گویی نشنیدند، پیش از آنکه آنان را به لقاءالله خواند، حمد کرد پروردگارش را و ستایش نمود او را.
گفت، آنچه او بخواهد همان خواهد شد و هیچ قدرتی نیست جز در دست خدا و درود خداوند بر رسول او. مرگ، همچون گردنبندِ گردن دختران بر فرزندان آدم آویخته است و من چه بسیار شیفته دیدار نیاکانم هستم، همانند اشتیاق یعقوب به دیدار یوسف.
قتلگاهی برای من مقرر شده تا در آنجا فرود آیم. گویی می بینم که در سرزمینی میان نواویس و کربلا، گرگ های حریص، بند بند جسمم را از هم می گسلند تا شکمبه ها و اَنبان های خالی خویش را پُر کنند.
از دورانی که پیش از این به قلم نگاشته شده گریزی نیست و رضایت خداوند رضایت ما اهل بیت است. بر بلای او شکیباییم که او به تمام و کمال پاداش صابران را عطا می کند.
هرگز پاره های تن رسول خدا از او جدا نخواهند شد تا در حریم قدس کبریایی گرد آیند و چشم او به دیدارشان روشن شود و وعدۀ خود را در حقشان وفا کند.
اکنون، آنانی که خون قلب خویش را پیوسته در راه ما می بخشند و خود را آماده لقاءالله کرده اند، آماده باشند که سپیده دمان کوچ می کنم. انشاءالله»
مولاجان! بنا بود در این ایام با فیلمبرداری فیلم سینمایی «ثارالله» تصویرگر کاروان تو باشیم. با آنکه تمام مقدمات فراهم شده بود، بدلیل برخی مشکلات از این مهم باز ماندیم تا زمانی که تو بخواهی اما اگر غرض با تو زیستن و با تو بودن است، ما را چه باک.
به نیت تمام آنانی که قدمی برداشتند، هرچند کوچک و یاری ام کردند و پایدار مانده اند تا به عهد خود وفا کنند و تصویرگر کاروان تو باشند، در این مجال دست بر قلم بردم و بر آن شدم تا از هفتم ذیحجه با کاروان تو همسفر شویم تا اربعین.
ای که گذشته و حال و آیندۀ جهان از چشمۀ وجود تو جوشید، این قلم شکسته نتواند که در رثای تو نویسد.
عذر تقصیر بپذیر و قلب ما را به نور معرفتت منوّر فرما.
توضیحی برای خوانندگان
۱- روز شمار وقایع در این نوشتار جز در موارد خاص، مانند خروج امام(ع) از مکه و ایامی چون تاسوعا، عاشورا و... با توجه به گوناگونی روایات و شیوۀ نگارش به معنی شرح وقایع اتفاقیه آن روز نبوده و تنها برای توالی در همراهی با کاروان استفاده شده است.
۲- در بخش های مختلف متن پیش رو از عموم تواریخ و مقاتل استفاده شده اما این نوشتار بنا ندارد مقتل بگوید و یا تاریخ نگاری کند.
۳- این متن دستان خالیم را فریاد می کند، فریاد از سر سوز و فغان از عمق جان. آن را ننوشته ام، به آن زیسته ام.
هفتم ذیحجه
«امشب کسی از کنار کعبه ندا می کند؛ آنانی که خون قلب خویش را پیوسته در راه ما می بخشند و خود را آماده لقاءالله کرده اند، آماده باشند که سپیده دمان کوچ می کنم. انشاءالله!
مردمانی که در طواف به گِرد کعبه در انتظارِ اِحرام و عَرفات و مَشعر و منی بودند، سودای رجم شیطان در سر پروراندند و به گِرد خانه چرخیدند.
و گویی نشنیدند، پیش از آنکه آنان را به لقاءالله خواند، حمد کرد پروردگارش را و ستایش نمود او را.
گفت، آنچه او بخواهد همان خواهد شد و هیچ قدرتی نیست جز در دست خدا و درود خداوند بر رسول او. مرگ، همچون گردنبندِ گردن دختران بر فرزندان آدم آویخته است و من چه بسیار شیفته دیدار نیاکانم هستم، همانند اشتیاق یعقوب به دیدار یوسف.
قتلگاهی برای من مقرر شده تا در آنجا فرود آیم. گویی می بینم که در سرزمینی میان نواویس و کربلا، گرگ های حریص، بند بند جسمم را از هم می گسلند تا شکمبه ها و اَنبان های خالی خویش را پُر کنند.
از دورانی که پیش از این به قلم نگاشته شده گریزی نیست و رضایت خداوند رضایت ما اهل بیت است. بر بلای او شکیباییم که او به تمام و کمال پاداش صابران را عطا می کند.
هرگز پاره های تن رسول خدا از او جدا نخواهند شد تا در حریم قدس کبریایی گرد آیند و چشم او به دیدارشان روشن شود و وعدۀ خود را در حقشان وفا کند.
اکنون، آنانی که خون قلب خویش را پیوسته در راه ما می بخشند و خود را آماده لقاءالله کرده اند، آماده باشند که سپیده دمان کوچ می کنم. انشاءالله»
مرجع : مهر