آنها که آب بر حسین بستند دیگر آب خوش از گلویشان پایین نمی رود
مهر , 14 آبان 1394 ساعت 12:16
در روزشمار وقایع حسینی به روزی می رسیم که یکی از سپاهیان دشمن هر بار آب می خورد، نفسش می گیرد و این بار می پندارد این به سزای آب بستن به روی خیمههای حسینبنعلی(ع) است.
مجتبی فرآورده نویسنده و کارگردان سینما با سلسله یادداشت هایی که از روز هفتم ذیحجه شروع شده و تا اربعین حسینی ادامه دارد، روزشمار وقایع کاروان حسینی در این ایام را روایت میکند و امروز بیست و دوم محرم، چهل و ششمین یادداشت وی را میخوانید: بیست و دوم محرم «کاروان به استراحت، در کنار نهر آب، از حرکت ایستاده بود، و مردان سپاه، گِرد هم جمع بودند به هرزگی، عمرو بن حجاج، خسته و تشنه خود را به نهر آب رساند، دست پُر آب کرد و نوشید، آب در گلویش ماند، نفسش گرفت، داشت می مُرد، و این بار چندم بود خدا می دانست، که با نوشیدن آب، اینچنین می شد. نه توان داشت آب را فرو برد، و نه آن که آب مانده در گلو را بر گرداند. چهره اش به کبودی نشست، شبث بن ربعی بر پشت اش کوبید، جانی دوباره گرفت و نفس تازه کرد. شبث گفت: چه شدی؟ گفت: داشتم می مُردم. نکند این به سزای بستن آب، به روی خیمه های حسین بن علی است! شبث گفت: دیوانه شدی؟ گفت: همگی به عذاب خواهیم مُرد. شبث گفت: بی طاقت شده ای پَرت و پلا می گویی. با فاصله از مردان سپاه، بازماندگان کاروان، در کنار نهر نشسته بودند آرام و با وقار. سیدالساجدین، ساکت بود و در سکوت. و زنان، خیره به آب، مات مانده بودند. زینب، در نگاه به آب، تنها دست بر آن می سایید. رنج دیده بود و تشنه، اما دل نوشیدن نداشت.»
کد مطلب: 27917
آدرس مطلب: https://www.armaneheyat.ir/note/27917/آب-حسین-بستند-دیگر-خوش-گلویشان-پایین-نمی-رود