با کاروان حسینی تا اربعین

سیدالساجدین برای مرد شامی از نشانه‌های اهل بیت در قرآن گفت

مهر , 22 آبان 1394 ساعت 19:39

در روزشمار وقایع حسینی به روزی می رسیم که کاروان را در زنجیر به کاخ یزید می برند و سیدالساجدین در جواب مردی شامی آیاتی از پیامبر (ص) و اهل بیتش خواند و خود را معرفی کرد.


مجتبی فرآورده نویسنده و کارگردان سینما با سلسله یادداشت هایی که از روز هفتم ذیحجه شروع شده و تا اربعین حسینی ادامه دارد، روزشمار وقایع کاروان حسینی در این ایام را روایت می‌کند و امروز یک صفر، پنجاه و چهارمین یادداشت وی را می‌خوانید: اول صفر «دروازه های شام گشوده بود و باروها به زر و زیور و حریر و دیبا، زینت شده بود. شهر یکپارچه جشن بود و سرور. بانگ شادی، فریاد و هلهله، به صدای طبل و دف و کُرنا، در هم آمیخته بود. خبیث ترها، چشم ها سرمه کشیده و دست ها را خضاب کرده و همراه رقصندگان با شمشیر، تا بیرون شهر به صف بودند. سپاه ایستاد، و بازماندگان کاروان را از حرکت باز داشت. زینب یکی از مردان سپاه را سوی خود خواند. گفت: به فرمانده ات بگو بیاید. لحظه ای بعد، شمر سواره آمد. زینب گفت: ما را از دروازه ای عبور دهید که تماشاگران کمتری دارد، و سرهای شهدایمان را از ما دور کنید تا این جماعت کمتر به اهل بیت پیامبر نظر کنند. شمر پوزخند زد. گفت: همین! سر اسب چرخاند و سوی سپاه رفت. مردان سپاه به هجوم آمدند و باز ماندگان کاروان را به صف کردند. یکی ریسمان آورد، دیگری تازیانه کشید. سرها دوباره بر نی شد و سپاه ظلمت و طغیان و بیدادگری، به شادی هلهله کردند و فریاد پیروزی سر دادند. از سر بالای نی، قطرات خون گرم و تازه بر دست مرد نیزه دار فرو می افتاد، و مرد، مَست در غفلت بود و هیچ نمی نفهمید. سرهای شهیدان را میان بازماندگان برافراشتند و به ضرب تازیانه آنان را حرکت دادند، دف زنان کوبیدند و رقصندگان لودگی کردند و شامیان کِل کشیدند، و بازماندگان کاروان را، از دروازۀ پُر جمعیت شهر عبور دادند، شامیان در شادی و شعف، پای کوبان رقصیدند و آنان را تماشا کردند. بازماندگان کاروان، در زیر نگاه سنگین شامیان، سر به زیر افکندند و نگاه از آنان گرفتند. شمر اسب تاخت و خود را به زینب رساند. گفت: عبور از مسیری خلوت، ظلم در حق خلیفه و این جماعت بود. و سپس دور شد. مردمان دست زنان و پای کوبان و هلهله کنان، بازماندگان را تا کاخ یزید همراه بودند. هنگام ورود به کاخ یزید، سید الساجدین دست در زنجیر داشت، پیرمردی دوان دوان خود را به او رساند. گفت: حمد و سپاس می گویم خدایی که مردان شما را هلاک کرد و شهرها به آسایش در آمدند، و خلیفه بر شما مسلط شد. سیدالساجدین گفت: پیرمرد! قرآن خوانده ای؟ گفت: خوانده ام. گفت: این آیه را خوانده ای، «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى» (۱) بگو؛ به ازای آن [رسالت‏] پاداشی از شما خواستار نیستم‏، مگر دوستی درباره خویشاوندان‏. گفت: خوانده ام. گفت: خویشان پیامبر ما هستیم. این آیه را خوانده ای؟ «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى» (۲) و حق خویشاوند را به او بده. گفت: خوانده ام. گفت: ذالقربی و خویشان رسول خدا ما هستیم. این آیه را خوانده ای، «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى» (۳) و بدانید كه هر چیزی را به غنیمت گرفتید، یك پنجم آن برای خدا و پیامبر و برای خویشاوندان [او] است‏. گفت: خوانده ام. گفت: ما همان ذالقربی هستیم. این آیه را خوانده ای، إِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَكُمْ تَطْهیرًا. (۴) خدا فقط می‏ خواهد آلودگی را از شما خاندان [پیامبر] بزداید و شما را پاك و پاكیزه گرداند. گفت: خوانده ام. گفت: ما همان اهل بیت، و همان پاکان و پاکیزگان هستیم. پیرمرد گفت: شما را بخدا سوگند، این آیات در شأن شماست؟ گفت: به حق جدّم رسول الله این آیات در حق ماست. گفت: آیا براستی شما خویشان رسول الله هستید؟ گفت: ما اهل بیت پیامبریم و آن سر بر نی، پدرم حسین بن علی، فرزند فاطمه دختر پیامبر است. پیرمرد فریاد برآورد و دستار از سر گرفت و بر زمین کوبید، سر سوی آسمان برداشت. گفت: خدایا به سوی تو توبه می کنم از دشمنان آل محمّد، و به سوی تو بیزاری می جویم از دشمنان جن و انس.» ............... ۱- سوره شوری . آیه ۲۳ ۲ - سوره اسرا . آیه ۲۶ ۳ - سوره انفال . آیه ۴۱ ۴ - سوره احزاب . آیه ۳۳


کد مطلب: 28091

آدرس مطلب: https://www.armaneheyat.ir/note/28091/سیدالساجدین-مرد-شامی-نشانه-های-اهل-بیت-قرآن-گفت

آرمان هیأت
  https://www.armaneheyat.ir