از منبر تا تریبون
سید هادی طباطبایی
ماهنامه خیمه , 6 بهمن 1395 ساعت 10:01
گویی امر دین دیگر به نحو تام و تمام در اختیار روحانیون نبود. سخنرانان غیر روحانی در کنار و هم پای با روحانیون در عرصه حضور داشتند. سخنرانان غیر معمم بر دو قسم بودند؛ دستهای که رویکرد نقادانه بر دین رسمی داشتند و دستهای که از جانب حکومت دینی مورد قبول واقع شدند.
از ویژگیهای سکولاریسم، یکی هم این بود که نهادِ روحانیت باید رخت بربندد و بر کُنجی خانه گزیند و از تفسیر رسمی دین پای پس کشد. ایده سکولاریسم باید به گونهای رقم میخورد که نهاد روحانیت در جامعه کمرنگ و کمرنگتر گردد. نهضت مشروطه، نخستین جرقههای مدرنیته و به تبَع آن، سکولاریسم را در ایران روشن کرد، سخنرانیهای مذهبی و سخنرانان دینی هم از این جرقهها بینصیب نماندند.
نسل اول: سخنرانان دینی پس از مشروطه
سید احمد حکم آبادی از اولین دلدادگان به مشروطه بود. او بعدها نام خانوادگی کسروی را برای خود برگزید. نیاکان احمد کسروی، روحانی و پیش نماز بودند. پدرش میرقاسم، از روحانیت کناره گرفته و حرفه بازرگانی را برگزیده بود. پدر اما بر سبیل سنت خانوادگی، آرزو داشت تا پسرش را در لباس روحانیت ببیند. از همین رو بود که پسر را به مکتب فرستاد و احمد کسروی ردای روحانیت به تن کرد. احمد اما در پوشیدن لباس روحانیت، سبک و سیاق ویژهای برگزید. عمامهای کوچک به سر مینهاد، ریشش را میتراشید، عینک بر چشم میزد، روضه نمیخواند و حتی روضه خوانها را نقد میکرد، همه اینها کافی بود تا کسروی را از دیگر روحانیون متمایز کند.
در 29 آذر 1290 اما روسها با مجاهدین در تبریز درگیر شدند. کسروی بر منبر رفت و مردم را شوراند. جنگ اما 4 روز بیشتر به درازا نینجامید، مجاهدین از شهر بیرون رفتند و روسها بر تبریز چیره شدند. روحانیون مخالف مشروطه و پیروانشان هم خشونت سختی را به مشروطه خواهان روا داشتند. کسروی هم به دلیل آنکه چند روزی را به منبر رفته و به حمایت از مشروطه سخن گفته بود مورد تکفیر واقع شد. وی اینگونه بود که از سلک روحانیت کناره گرفت. کسروی اگر چه از کسوت روحانیت بیرون آمد، اما با جامه رعیّت در خصوص دین و دینداری سخن گفت. گویی نخستین جرقهها در راه سکولارسازی نهاد روحانیت زده شده بود.
کسروی به اصلاحات دینی تأکید داشت. او میگفت که مذهب باید بر پایه زندگی همگان پایه ریزی شود و باید با الحاد به عنوان یکی از بزرگترین خطاها مبارزه گردد. وی از گرایش دینی به سمت اسلام دفاع میکرد و بر این باور بود که کسانی که میپندارند ایرانیان از ترس جان مسلمان شدند، نادانی خود را نشان میدهند.[1] کسروی گفته بود که پدران ما تا اسلام را نمیشناختند در برابر آن جنگیدند و چون شناختند، در راه آن جنگیدند.
احمد کسروی اگر چه با اسلام گرایی موافقت داشت، اما انتقادهای تندی را بر روحانیت وارد کرد. وی بسیاری از شعائر مذهبی را به باد انتقاد گرفت. کسروی که اینک از سلک روحانیت به در آمده بود، خُردههایی را بر همصنفهایِ پیشینِ خود وارد میکرد. انتقادهای او اما بی پاسخ نماند. سید مجتبی نواب صفوی از نجف به ایران آمد. وی به همراه دستیارش خورشیدی، به کسروی در میدان حشمت الدوله تهران حمله کرد. کسروی به شدت زخمی شد اما جان به سلامت برد. مواجهه کسروی با امور دینی اما چیزی نبود که جامعه مذهبی توان چشم پوشی از آن را داشته باشد. این بار گروه فدائیان اسلام دست به اقدام علیه او زد و این سخنرانِ غیر روحانی در بیستم اسفند ماه 1324 از پای در آمد.
کسروی جامه روحانیت را به کناری نهاده بود، اما به سخنرانی در خصوص مسائل دینی اقدام میکرد. پس از وی روحانی دیگری نیز رویّه او را دنبال کرد و از جامهی روحانیت خلع لباس شد؛ علی اکبر حکمی زاده.
او در قم متولد شده بود. در خانوادهای متدین. شیخ مهدی قمی پایین شهری، پدر او از علمای خوش نام شهر بود. زمانی که شیخ عبدالکریم حائری از اراک به قم رفته و حوزه علمیه قم را بنیان نهاد در منزل شیخ مهدی اقامت کرده بود. شیخ مهدی، داماد ابوالحسن طالقانی- پدر سید محمود طالقانی- بود. حکمی زاده پسر خواهر مرحوم طالقانی محسوب میشد. حکمی زاده هم به اصلاحات دینی اهتمام داشت. او در همین خصوص، رسالهای را با نام «اسرار هزار ساله» خطاب به پیشوایان دینی منتشر کرد. حکمی زاده با نقدی تند، بسیاری از احکام دینی را به چالش کشید. او گفته بود که از خدا تنها نامی در جامعه اسلامی باقی مانده است و اختیاراتش میان امامان و امامزادگان تقسیم شده است. وی متعاقب آن درخواست نمود تا حوزه علمیه، پاسخ سئوالهایش را بدهد. امام خمینی(ره) سکوت را جایز ندانست و اولین کتاب خود به زبان فارسی را در نقد حکمی زاده به رشته تحریر در آورد. آیت الله خمینی دو ماه درس و بحث را تعطیل کرد و یکسره به نوشتن پرداخت. «کشف الاسرار» عنوان کتابی بود که امام خمینی در پاسخ به وی نگاشت. امام گفته بود که بعد از انتشار کتاب کشف الاسرار، حکمی زاده برای من پیغام فرستاد و گفت جوابهایی که شما نوشتید بسیار متین است و بعد گفت من غرضی نداشتم از انتشار کتاب، جز اینکه این سئوالها برای مردم مطرح بود و من خواستم کسی مثل شما جواب بدهد.[2] حکمی زاد خلع لباس شد اما به عنوان یک سخنران دینی در محافل حضور مییافت.
کسروی و حکمی زاده را میتوان از نسل نخست سخنرانانی دانست که با دین مواجه شدند، اما از کسوت روحانیت به در آمده بودند.
نسل دیگری اما در رسیدند. نسلی از سخنرانان عرصه دین که در جرگه روحانیون نبودند اما دغدغه دین در خاطر داشتند. محمد تقی شریعتی از آن جمله بود.
نسل دوم: پیش از انقلاب اسلامی
اجداد پدری شریعتی از روحانیون منطقه مزینان محسوب میشدند. پدربزرگش ملا قربانعلی معروف به آخوند حکیم، مردی فیلسوف و فقیه بود که از شاگردان ملاهادی سبزواری محسوب میشد. ملا قربانعلی چهار فرزند داشت. محمود یکی از فرزندان او رویّه پدر را دنبال کرد و به کسوت روحانیت در آمد. محمد تقی شریعتی فرزند محمود بود. وی نیز به مشهد رفت تا به مانند اجدادش تحصیلات حوزوی را دنبال کند. او پس از گذراندن دروس مقدماتی و در حالی که در آستانه ملبس شدن به لباس روحانیت بود، حوزه علمیه را ترک کرد. شریعتی بر سنت دیرین خانوادگیاش عمل نکرد و به جای بر تن کردن عبا و بر سر گذاشتن عمامه، کت و شلوار فرنگی پوشید و کلاه شاپو بر سر گذاشت. مغنیه یکی از روحانیون شیعه لبنان در وصف محمد تقی گفته بود که: "او کلاه شاپو بر سر میگذاشت تا از به ریشخند گرفته شدن روحانیون عمامه بر سر و ریش دار توسط نسل جوان جلوگیری کند"[3]. محمد تقی شریعتی اگر چه طریقت خانوادگی را در طرز پوشش برنگزید، اما نتوانست مرام خانوادگیاش در ترویج دین را ترک کند. او یکی از سخنرانان مطرح در امور دینی بود. شریعتی بر این باور بود که آینده کشور به سرنوشت جوانان تحصیلکرده گره خورده است و باید به نحوی اسلام را به آنان آموزش داد که با ملزومات دوران مدرن همخوانی و سازگاری داشته باشد. تأکید او بر توجه به دستاوردهای جدید و انطباق آن با مسائل روز بود. این مهم اما برخی از روحانیون را خوش نیامد، لذا محمد تقی را به سنی مذهبی و وهابی مسلکی متهم کردند.[4]
خاندان شریعتی اگر چه دروس حوزوی را خوانده بودند و به ترویج دیانت میپرداختند، اما فرزند محمد تقی، از خواندن دروس حوزوی هم پای پس کشید. علی شریعتی مرام پدر را پیشه کرد و به جامه روحانیت هم در نیامد. او به فرانسه رفت تا تحصیلات دانشگاهی را دنبال کند. وی اما نمیتوانست امر عظیم دین را نادیده انگارد و مرام خانوادگی را ترک کند. علی شریعتی هم اگر چه در کسوت روحانیت نبود، اما به ترویج دیانت از طریق سخنرانی اقدام کرد. او در سال 1348 به حسینیه ارشاد دعوت شد. وی نیز رویکردی نقادانه به برخی از باورهای مذهبی داشت و با تفکیکی که میان تشیع علوی و صفوی برقرار کرد، به نقد رویکردهایی میپرداخت که عقلانیت و خردورزی را از دین میزدایند و نگاهی تقلید گرایانه به آن دارند.[5]
شریعتی با اختصاص تعلیمات دینی در دست روحانیت موافقتی نداشت. او در سخنی که روحانیت را نشانه میرفت اینگونه عنوان کرد که: "اسلام واسطه میان انسان و خدا را از میان برد، و برای اولین بار ارتباط مستقیمی را میان این دو قطب اعلام کرد و بنابراین سازمان رسمی روحانی در اسلام نیست. مناصب مختلف روحانی در دین رسمیت ندارد."[6]
سخنرانی های شریعتی در حسینیه ارشاد مورد استقبال کم سابقهای قرار گرفت. محفل دینی او از مجالسی که روحانیت در آن به ایراد سخنرانی میپرداختند بسیار بیشتر برگزار میشد. علی شریعتی اما مورد انتقاد و خرده گیری روحانیت قرار گرفت. آیت الله ابوالقاسم خزعلی بعدها در خاطرات خود اینگونه از حسینیه ارشاد و سخنران آن (شریعتی) یاد کرد: "اجنبیها برای ما حسینیه ارشاد را ساختند. یادم میآید مؤمنین آنجا را "یزیدیه اضلال" میخواندند. در حسینیه دختر و پسر جوان و دانشجویان جمع میشدند که البته خود این یک خطر بود".[7] خزعلی اما عنوان کرده بود که این مخالفتها با شریعتی از روی رقابت با یک فرد غیر روحانی نبود؛ "افراد انقلابی ما گاهی شریعتی را در ردیف مطهری و بهشتی قرار میدادند که این برای من تأثر آور بود. آن زمان هم اگر حرفی میزدیم ممکن بود برخی تصور کنند چون شریعتی را به چشم یک رقیب میبینیم این نظر را درباره او داریم ولی اکنون که این وضعیت تغییر کرده است، میتوانیم واقعیتها را به مردم بگوییم."[8]
شریعتی اگر چه مقام روحانیت شیعه را حُرمت مینهاد و اذعان میکرد که علمای شیعه پاکترین گروه یا طبقه روحانی از میان همه ادیان و مذاهب عالم در گذشته و حال به شمار میروند[9] اما بر این باور بود که دین اسلام نیازمند به نهاد روحانی نیست. به باور او، ترویج دین نیازمند عالِم است نه روحانی.
مخالفت روحانیون با علی شریعتی بالا گرفت. در این میان اما برخی از روحانیون نیز به حمایت از این سخنرانِ غیر هم صنف پرداختند. آیت الله منتظری گفت که "این برخوردهایی که به عنوان روحانیت با دکتر شریعتی شده به این شکل است که گویا ما خودمان را معصوم و آگاه به تمام مسائل شرعی میدانیم و آنها را آدمهای منحرف. این اساسا یک برخورد غلطی است".[10]
انتقادها بر شریعتی اگر چه از جانب روحانیت بیشتر و بیشتر میشد، اما وی نقطه پایان سخنرانان غیر روحانی نبود. مهدی بازرگان بود که هم کت و شلوار به تن میکرد، کراوات میزد و تسبیح و انگشتر بر دست نداشت، محاسن فرنگی بر چهره میگذاشت و هم به سخنرانی مذهبی اقدام میکرد. او اگر چه وارد عرصه سیاست هم شد، اما فعالیتهای دینی وی بر اقدامات سیاسیاش مقدم بود. بازرگان با ایراد سخنرانیهای متعدد در مجالس و محافل مذهبی و علمی، سعی میکرد خلاء اعتقادی و علمی جوانان را پر کند. وی در برابر تبلیغات ضد دینی حزب توده، با سخنرانی های خود وارد عرصه دفاع از دین شده بود. شاید بتوان مهمترین ویژگی فکری بازرگان را تلاش برای رفع ابهام در تعارض میان علم و دین دانست. وی ضرورت این مهم را درک کرده بود و به آن اهتمام میورزید.[11] و بر آن بود تا نشان دهد که بر خلاف تصور برخی، اروپاییان سخت به مذهب پایبند هستند و اینچنین نیست که تجدد با بیدینی همراه باشد.[12] بازرگان بیش از آنکه به جنبههای عبادی و شعائری دین بپردازد، جنبههای انسانی آن یعنی اخلاق و درستکاری را ترویج میکرد. وی در اواخر عمر به ایدهای دست یافت و آن را در مقابل تمامی تلاشهای مذهبی گذشتهاش قرار داد. بازرگان به این نتیجه رسید که اساساً شأن نزول دین برای آن است که آخرت آدمی را اصلاح کند و نه سرای دنیا را. او در سخنرانی معروف خود، "آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء" یک گام به عقب رفته و به جای آنکه جنبهای از شریعت را انتخاب و آن را تبیین کند، به سر وقت پرسشی بنیادین رفت و هدف از رسالت را تنها و تنها خدا و آخرت اعلام کرد.
بازرگان اما در وادی سیاست هم وارد شد. رویکرد او به دین، در مسائل و تفکر سیاسیاش نیز اثر گذاشت. رویکردهای او سبب ساز مخالفت روحانیون نیز میشد. آیت الله ابراهیم امینی گفته بود که بازرگان فرد متدینی است اما تصور درستی از حکومت اسلامی ندارد.[13] گرایشهای دینی و مواجهه این سخنران مذهبی با دین، مورد پسند و قبول روحانیت نیفتاده بود. امام خمینی(ره) اما در وصف او گفته بود که: "مهندس بازرگان آدم خوبی است، اما کج سلیقه است".[14] برخی از روحانیون اما ماجرا را از کج سلیقگی بازرگان فراتر بردند و تفاوت را در اساس دینداری او میدیدند. حجت الاسلام ناطق نوری خاطرهای را نقل کرده که نشان از مخالفت برخی روحانیون با مهندس بازرگان و سلوک دینی او داشت: "در زندان مناظرهای بین شهید محمد منتظری و بازرگان صورت گرفت... در انتها محمد منتظری گفت: اسلام ما با اسلام اینها فرق میکند، مذهب ما با مذهب اینها فرق میکند، امام زمان ما با امام زمان اینها فرق میکند."[15] اگر چه شیخ محمد منتظری، تفکیک تام و تمام میان منشِ این مکلّای سخنران با معممین مینهاد، اما افراد دیگری نیز بودند که در کسوت روحانیت در نیامدند و با سخنرانیهای خود، نبض دینی جامعه را در دست داشتند. فخر الدین حجازی از آن قبیل سخنرانان بود.
پدر او از روحانیون شهر بود. فخرالدین به دروس حوزوی نیز پرداخته بود اما به کسوت روحانیت در نیامد. وی از شاگردان محمد تقی شریعتی محسوب میشد و در مشهد سکونت داشت و به آیت الله میلانی نزدیک بود. آیت الله میلانی اما به او توصیه کرد تا به تهران برود. وی اطاعت کرد و به پایتخت رفت. قدرت بیان فراوان و تسلط بر سخنوری کافی بود تا او نیز به حسینیه ارشاد برود و سخنرانی مذهبی انجام دهد. گویی ریشِ تراشیده و کت و شلوار، دیگر مخالفتی با سخنرانی مذهبی نداشت.
برخی از روحانیون اما با حجازی هم موافقتی نداشتند. فشارها بر او زیاد شد و وی سخنرانی در حسینیه ارشاد را پایان داد. او بعدها گفت که به دلیل فشار برخی روحانیون از این سخنرانیها امتناع کرده است. وی اما به سخنرانیهای خود در مساجد و محافل مذهبی همچنان ادامه میداد. حجتالاسلام محمد تقی فلسفی از مخالفان حجازی بود. زمانی که بحث رفتن حجتالاسلام فلسفی به حسینیه ارشاد بود، وی با وجود فخر الدین حجازی حاضر به رفتن به حسینیه نشد. آیت الله طالقانی آن دو را به منزلش دعوت کرد تا صلحشان دهد. حجازی در آن دیدار از اینکه با کسوت غیر روحانی در مجالس مذهبی وارد میشود و سخنرانی میکند دفاع کرده و گفته بود که مراجع هم مواضع او را تأیید کردهاند. از جمله اینکه زمانی که با ریش تراشیده از حج نزد امام خمینی رفته و گفته است که من اینطور تبلیغ اسلام میکنم و امام هم او را دعا کرده است.[16]
گویی سخن غیر روحانیون رفته رفته در دل روحانیت هم اثر میکرد و اینگونه به تأیید میپرداختند. با پیروزی انقلاب اسلامی اما نسل دیگری از سخنرانان در رسیدند.
نسل سوم: پس از پیروزی انقلاب اسلامی
با پیروزی انقلاب اسلامی، امر دین و مذهب به عرصه عمومی کشیده شد. هر فرهیخته و اندیشمندی از دور و یا نزدیک دستی بر آتش داشت. بحثها و سخنها به انحائی ربط و نسبتی با دین پیدا میکرد. گویی امر دین دیگر به نحو تام و تمام در اختیار روحانیون نبود. سخنرانان غیر روحانی اینک در کنار و هم پای با روحانیون در عرصه حضور داشتند. حکومت هم خواسته یا ناخواسته میبایست به این قرابت و همراهی تن میداد. در این دوره اما سخنرانان غیر معمم بر دو قسم بودند. دستهای که رویکرد نقادانه بر دین رسمی داشتند و دستهای که از جانب حکومت دینی مورد قبول واقع شدند. منتقدان دینِ رسمی اگر چه حضور روحانیت در عرصه دینی را مورد نقد قرار میدادند، اما از جانب دیگر، سخنرانان غیر روحانیای هم وجود داشتند که مورد قبول قرار گرفته و به نحو رسمی مورد حمایت حکومت واقع شدند.
حسن رحیم پور ازغدی از جمله افرادی است که توانسته مقبولایت حاکمیت دینی را کسب کند و به عنوان یک سخنران مذهبی مورد قبول واقع شود. وی بیش از نوشتن، به سخنرانی میپردازد. او از امور دینی در دنیای جدید دفاع میکند. از مهدویت و ولایت فقیه تا توسعه و دموکراسی را مورد بررسی قرار میدهد. او از منتقدان تفکر غربی است. وی از همین موضع، حتی برخی روحانیون را نیز مورد نقد قرار میدهد. ازغدی در نقدی بر یکی از روحانیون که گفته بود "تقسیم هنرمندان به ارزشی و غیر ارزشی بی معناست"، پاسخ گفته بود که: "من معنی این جمله را نمیفهمم که هنر ارزشی و غیر ارزشی وجود ندارد. یعنی سینمایی که مروج شرک و خرافه است با سینمایی که مروج توحید و عبادت است مساوی است؟" وی از موضع ارزشیِ اسلام در مقابل برخی روحانیون به دفاع برخاسته بود.
پدر وی نیز از فعالین مذهبی است. حیدر رحیم پور از سخنرانان و همراهان محمد تقی شریعتی بود. وی به همراه شریعتیِ پدر و پدرِ مسعود احمدزاده (از بنیان گزاران چریکهای فدایی خلق) سه رکن مبارزات نهضت ملی در خراسان محسوب میشدند.[17] وی از اعضای نهضت آزادی بود که با پیروزی انقلاب و اختلاف نهضت آزادی با امام خمینی، به نفع امام از نهضت جدا شد. حیدر رحیم پور هم به برخی از روحانیون انتقاد کرده و از مواضع ارزشی دفاع کرده است. وی مواضع سید مصطفی محقق داماد- فرزند آیت الله سید محمد داماد و نوه شیخ عبدالکریم حائری- را غربگرایانه خوانده بود. در دوران پس از انقلاب، کار به جایی رسید که سخنرانانِ غیر روحانی، برخی روحانیون را اینگونه به نقد میکشاندند و از مواضع دینیِ خود دم میزدند.
در این دوره، سخنرانانِ غیر روحانی، هر کدام شاخهای از دین را بر عهده گرفتهاند. یکی تفسیر قرآن میگوید و دیگری نگاه عرفانیِ اسلام را بازتاب میدهد. سید محسن میرباقری از سخنرانانی است که رسالت تفسیر قرآن را بر عهده دارد. او مفاهیم قرآنی را با سبک زندگی دینی تطبیق و آنرا ترویج میکند. درسهای تفسیر میرباقری مورد استقبال واقع شده و مورد توجه رسانههای رسمی نیز قرار گرفته است.
حسین الهی قمشهای از دیگر سخنرانان غیر روحانی است. او رسالت نگاه عرفانی به دین را برگزیده است. پدر او نیز از جرگه علمای بزرگ بود. حسین هم به مانند پدر، دغدغههای دینی دارد اما در غیر کسوت روحانیت آن را دنبال میکند و با دیگران در میان مینهد. هدف او آشنا کردن انسانها به خصوص جوانان با لذتهای متعالی است. به گفته او این لذتهای متعالی از زیبایی، دانایی و نیکویی سرچشمه میگیرد. وی این لذات را مائدههای آسمانی و غذای روح میداند و معتقد است که همه جنگ ها و فسادها در عالم در اثر بی اعتنایی به این مائدههای آسمانی است. الهی قمشهای در سخنرانیهای خود، با طرح نظریه "لذات متعالی" میکوشد که سطح لذات مردمان را افزایش دهد. وی برای این مقصود، از دریچه اخلاق، هنر و ادبیات، به امور دینی مینگرد.[18]
الهی قمشهای با سخنرانیهای خود توانست طیف وسیعی از مخاطبان داخل و خارج کشور را به جذب کند. طبق آماری که مجله سروش اعلام کرد، سخنرانیهای وی پر بینندهترین برنامهها بعد از اخبار بوده و حتی از برنامههای ورزشی و سریال های تلویزیونی نیز بینندگان بیشتری دارد. از خصوصیات جالب سخنرانیهای الهی قمشهای تنوع بینندگان از نوجوانان تا سالخوردگان و از عامه مردم تا خواص را در مشاغل گوناگون و با مواضع اجتماعی و مذهبی متفاوت شامل میشود.
به نظر میرسد که سخنرانان غیر روحانی رفته رفته در کنار روحانیت جای خود را در ابراز نظرهای مذهبی و سخنرانیهای دینی محکم کردهاند. امروز کمتر محفل عزایی به پا میگردد که از سخنران غیر روحانی بهره نبرد. اگر سابقاً سخنرانان غیر روحانی، با نقدها و تلخکامیهای روحانیون مواجه میشدند، اما امروز این دو در کنار هم مینشینند و دغدغههای دینی مردم را پاسخ میگویند. اینها اما نشانههایی است که نمیتوان بر آن چشم بست و مورد غفلت قرار داد. نشانههایی که سکولاریسم تام و تمام را به رخ میکشد. تریبونها امروز، مردم را برای شنیدن سخنان منابر آماده میکنند و با این روند شاید هم روزی برسد که جای منبر و تریبون تغییر کند.
پی نوشت ها
[1] . مجله پیمان، سال یکم، ش سوم، 1312
[2] . پا به پای آفتاب، ج3، ص204
[3] . چهره نگاری سیاسی علی شریعتی، آرمانگرای اسلامی، ص208 نقل از ویکی پدیا
[4] . آبراهامیان، اسلام رادیکال، ص106
[5] . رک: مسعود پدرام، قدر شریعتی، ماهنامه ایران فردا، ش34، تیر 1376
[6] . مجموعه آثار 30، اسلام شناسی، ص24
[7] . خاطرات آیت الله ابوالقاسم خزعلی، ص135
[8] . خاطرات ابوالقاسم خزعلی، ص137
[9]. سخنرانی شریعتی در حسینیه ارشاد 23/9/1350، به نقل از پوستین وارونه ، دکتر حسین رزمجو، ص43
[10] . جلوه های ماندگار حکمت هایی در محضر فقیه مجاهد آیت الله منتظری
[11] . رک: رسول جعفریان، جریان ها و سازمان های مذهبی سیاسی ایران، ص126
[12] . شصت سال خدمت و مقاومت، خاطرات مهدی بازرگان، در گفتگو با سرهنگ غلامرضا نجاتی، ج1، ص220
[13] خاطرات آیت الله ابراهمی امینی، ص231
[14] خاطرات آیت الله مهدوی کنی، ص209
[15] خاطرات حجه الاسلام ناطق نوری، ص81
[16] رسول جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی سیاسی ایران، ص567
[17] روشنفکران از چه کسی حمایت می کنند؟ روزنامه فرهیختگان، دوره جدید ، ش7، 4 خرداد 1388
[18] وبسایت رسمی حسین الهی قمشه ای، نقل از حمید همایونی، با دکتر الهی قمشه ای بیشتر آشنا شویم، نشریه گلبانگ، ش52، فروردین 83
انتهای پیام/
کد مطلب: 31284
آدرس مطلب: https://www.armaneheyat.ir/note/31284/منبر-تریبون
آرمان هیأت
https://www.armaneheyat.ir