کد مطلب : ۳۵۰۲۴
ولایتعهدی امام رضا (ع)
منابع اولیه، آغاز حرکت امام رضا علیه السلام را از مدینه سوی بصره ذکر کرده اند [1] با این وجود بعضی از منابع به خصوص تذکره های متاخر حرکت آن حضرت را ابتدا به مکه و در ادامه به سمت بصره و مرو دانسته اند. [2]
این اقدام در پی اصرار و تهدید مأمون، خلیفه عباسی و با وجود مخالفت امام صورت گرفت.
دعوت به مرو
به دستور مأمون، رجاء بن ابی ضحاک خویشاوند فضل بن سهل مامور شد امام رضا(ع) را از مدینه به خراسان آورد.[۳] مفید، فرستاده مأمون را جلودی معرفی کرده است.[۴] مأمون مسیر مشخصی برای سفر امام رضا به مرو انتخاب کرد تا آن حضرت از مراکز شیعه نشین عبور نکند، زیرا از اجتماع شیعیان بر گرد امام میترسید. او به طور خاص دستور داد که حضرت را از مسیر کوفه نیاورند بلکه از طریق بصره و خوزستان و فارس، به نیشابور بیاورند.[۵]
مسیر حرکت طبق اطلس شیعه چنین بوده است: مدینه، نقره، هوسجه، نباج، حفر ابوموسی، بصره، اهواز، بهبهان، اصطخر، ابرقوه، ده شیر (فراشاه)، یزد، خرانق، رباط پشت بام، نیشابور، قدمگاه، ده سرخ، طوس، سرخس، مرو.[۶]
مهمترین و مستندترین حادثه در طول مسیر، در نیشابور اتفاق افتاد که امام رضا(ع) در آنجا حدیث معروف به سلسلة الذهب را ایراد کرد.[۷]
پیشنهاد ولایتعهدی
پس از استقرار امام در مرو، مأمون قاصدی به خانه ایشان فرستاد و پیشنهاد داد که من میخواهم خودم را از خلافت خلع کنم و آن را به تو سپارم و از وی خواست که نظرش را در این باره بگوید. امام به شدت با این کار مخالفت کرد. پس از این، مأمون از وی خواست که ولایت عهدی پس از خودش را به او واگذار نماید. باز امام مخالفت شدید کرد. مأمون امام را به خانه خویش فراخواند و در جلسهای که غیر از او و امام رضا و فضل بن سهل ذوالریاستین کسی دیگر نبود به او گفت: من میخواهم امور مسلمانان را به تو واگذارم و شانه از این مسؤولیت خالی کنم.
امام رضا (ع) پاسخ داد:ای امیرالمؤمنین! تو را به خدا! تو را به خدا! من نه تحمل این کار را دارم و نه توانایی انجامش را.
مأمون گفت: من ولایت عهدی پس از خودم را به تو میسپارم.
امام (ع) گفت: مرا از این امر معاف بدار ای امیرالمؤمنین.
در این هنگام مأمون سخنی با شائبه تهدید به زبان آورد و گفت: عمر بن خطاب، شورای شش نفره را تشکیل داد که یکی از اعضای آن، جد تو امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب بود و عمر شرط کرد که هرکدام از آنها مخالفت کرد گردنش زده شود. چارهای نیست جز اینکه آنچه از تو میخواهیم بپذیری که من گزیری از آن نمییابم.
امام (ع) پاسخ داد: «پس من میپذیرم بدین شرط که نه فرمان دهم و نه بازدارم، نه فتوا دهم و نه قضاوت کنم، نه کسی را به کاری گمارم و نه عزل کنم و نه چیزی را از جایگاهش تغییر دهم.»
مأمون، شرط حضرت را پذیرفت.[۸]
بدین طریق، مأمون در روز دوشنبه۷ رمضان سال ۲۰۱ قمری با امام رضا به عنوان ولیعهد پس از خود بیعت نمود و مردم را بجای لباس سیاه، سبزپوش کرد و فرمان آن را به اطراف و نواحی نوشت و برای امام رضا (ع) بیعت گرفت و به نام وی بر منبرها خطبه خواندند و دینار و درهم به نامش سکه زدند و همه لباس سبز پوشیدند مگر اسماعیل بن جعفر بن سلیمان بن علی هاشمی.[۹]
مأمون با دعوت از سخنرانان و شاعران جشنی برای این ولایتعهدی برپا کرد که از جمله شاعران حاضر، دعبل بن علی خزاعی بود که امام رضا (ع) پاداشی به وی داد.[۱۰]
مأمون فرمان بیعت با امام(ع) را توسط عیسی جلودی به مکه فرستاد. در آن هنگام مکه به فرمان ابراهیم بن موسی بن جعفر درآمده بود و او خود به نام مأمون دعوت میکرد، و چون جلودی با شعار سبز و بیعت امام رضا(ع) رسید ابراهیم به استقبال وی شتافت و مردم مکه برای رضا(ع) بیعت کردند و لباس سبز پوشیدند.[۱۱]
تحلیل ولایتعهدی
مأمون زمام ایالت عراق عرب را به دست حسن بن سهل داد و خود در مرو بود. گروهی از علویان به طمع خلافت عَلَم طغیان برافراشتند و چون مردم عراق از حسن بن سهل راضی نبودند جمع کثیری به بیعت و اطاعت علویان پرداختند. مأمون با شنیدن این خبر پریشان حال گشت و با فضل بن سهل ذوالریاستین به مشورت پرداخت و به صوابدید وی بر آن شد حضرت رضا را به ولیعهدی خود برگزیند تا شاید از این راه دیگر سادات را به اطاعت وادارد.[۱۲]
ولایت عهدی از مسائل مهم در حیات سیاسی امام رضا (ع) است. برای بررسی رویداد ولیعهدی آن حضرت باید تاریخ اسلام و تاریخ خلفای بنی امیه و کیفیت به خلافت رسیدن عباسیان را مورد تحقیق قرار داد.
اوضاع عمومی سرزمینهای خلافت اسلامی تا سال ۲۰۳ه.ق (سال وفات حضرت رضا) به اجمال از این قرار است:
خلفای اموی عموماً ستمگر بودند و از خلافت جز حکمرانی چیزی در نظر نداشتند. تنها رفتار عمر بن عبدالعزیز با آنان مغایر بود که حکومت او هم دیری نپائید. در نتیجه ستم این خلفا شورشها و آشوبها علیه حکومت اموی از هر سو پدیدار شد. این شورشها بیشتر رنگ و آمیزه مذهبی داشت. مسلمانان برای احیای آئین اسلام و تابعان سایر ادیان که در بلاد اسلامی میزیستند برای برقراری عدل و مساوات به خاندان علی که آنان را «اهل بیت« میگفتند چشم امید دوخته بودند. عباسیان از این امید مردم به نفع خود استفاده کردند. آنان در آغاز کار ادعا کردند برای نجات مردم از شر بنی امیه آمدهاند. اما قیام آنان با تبلیغ به نفع اهل بیت در چند مرحله صورت پذیرفت:
1. دعوت عباسیان در آغاز کار به نفع علویان.
2. فراخوانی به سوی اهل بیت و عترت.
3. دعوت به جلب «رضا و خشنودی آل محمد».
4. دعوی میراث خلافت برای خویشتن.[۱۳]
عباسیان چون با حیله خلافت را در خاندان خود مستقر کردند آن همه وعده و نوید را زیر پاگذاشتند و با مردم به ویژه با علویان بنای بدرفتاری را نهادند و به هر بهانهای هر یک از آنان را هر جا مییافتند آزار میرساندند و حبس میکردند و میکشتند. سرانجام رفتار ناجوانمردانهای که عباسیان با عموزادگان خود یعنی خاندان ابوطالب میکردند مردم را از آنان رنجاند. بدین رو، شورشها دوباره علیه نظام موجود پدید آمد. در روزگار مأمون آشوبها بیش از گذشته گسترش یافت و قیامهایی به هواداری از خاندان علی (ع) در بسیاری از ایالات و شهرها صورت گرفت. مأمون دانست که برای رهایی از این مشکلات بایست کارهایی را انجام دهد. از جمله:
1. فرونشاندن شورشهای علویان.
2. گرفتن اعتراف از علویان مبنی بر آنکه حکومت عباسیان قانونی است.
3. از بین بردن محبت و ستایش و احترام روزافزونی که مردم نسبت به خاندان علوی داشتند. از این طریق که این احساس عمیق را از نهاد مردم برکند، و علویان را به طرقی که شبهه و شک برنیانگیزد نزد مردم بیارج گرداند.[۱۴] مخصوصاً در مورد امام رضا (ع) گفته بود که میخواهد امام را در نظر مردم برای امر خلافت بیلیاقت نشان دهد.
مأمون هنگامی که از سوی حمید بن مهران و برخی عباسیان بازخواست شد که چرا ولیعهدی را به امام رضا (ع) داده است، چنین پاسخ داد: «این مرد از دیدگاه ما پنهان بود. او مردم را به سوی خویشتن فرا میخواند. از این رو خواستیم ولیعهد ما بشود تا هر چه مردم را به خویشتن جلب کند همه به نفع ما تمام شود”.
امام رضا قصد مأمون را میدانست و به خود مأمون فرمود: تو نظرت این است که مردم بگویند: علی بن موسی به دنیا و ریاست بیرغبت نیست، بلکه این دنیا است که به او بیرغبت است، مگر نمیبینید چگونه به طمع خلافت، ولایتعهدی را پذیرفته است.[۱۵] وی در پاسخ کسانی که علت پذیرفتن ولایت عهدی را از او میپرسیدند میگفت: من تحت فشار و اکراه این امر را پذیرفتهام.[۱۶] شرایطی که امام رضا (ع) برای قبول ولایت عهدی اعلام کرد در حقیقت تبرای او را از شرکت در حکومت مأمون نشان میدهد، زیرا امام (ع) اعلام کرد که هرگز نه کسی را بر مقامی میگمارد و نه کسی را عزل میکند نه رسم و سنتی را نقض میکند و نه چیزی از وضع موجود را دگرگون میسازد. با همه شرایط، دیری نپایید که خاندان عباسی در بغداد علیه مأمون بپا خواستند و با ابراهیم مهدی بیعت کردند. از سوی دیگر علویان دانستند که مأمون این کار را از روی ایمان نکرده است. دیگر بار شورش برخاست و مأمون چاره را در آن دید که امام را از میان بردارد.[۱۷]
پانویس
1. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ۱۳۷۸ش، ج۳، ص۱۷۶؛ کلینی، الکافی، ۱۳۶۲ش، ج۱، ص۴۸۶
2. عرفان منش، جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا، ۱۳۷۴ش، ص۲۸.
3. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۴۶۵.
4. مفید، الارشاد، ۱۴۲۸ق، ص۴۵۵.
5. مطهری، مجموعه آثار، ۱۳۸۱ش، ج۱۸، ص۱۲۴.
6. جعفریان، حیات فکری سیاسی امامان شیعه، ۱۳۸۱ش، ص۹۵.
7. فضل الله، تحلیلی از زندگانی امام رضا، ۱۳۷۷ش، ص۱۳۳.
8. مفید، الارشاد، ۱۴۲۸ق، ص۴۵۵-۴۵۶.
9. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۴۶۵.
10. مفید، الارشاد، ۱۴۲۸ق، ص۴۵۸-۴۵۹.
11. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۴۶۶.
12. دهخدا، لغتنامه، ذیل مدخل "رضا".
13. حسینی، زندگی سیاسی هشتمین امام، ۱۳۸۱ش، ص۲۰.
14. حسینی، زندگی سیاسی هشتمین امام، ۱۳۸۱ش، ص۱۲۷.
15. صدوق، عیون اخبار الرضا، ۱۳۷۳ش، ج۲، ص۳۱۴-۳۱۵.
16. ر.ک: صدوق، عیون اخبار الرضا، ۱۳۷۳ش، ج۲، ص۳۰۹، ۳۱۲-۳۱۳.
17. لغت نامه دهخدا، ج۸، ص۱۲۱۱۰-۱۲۱۱۱؛ به نقل از: زندگانی سیاسی هشتمین امام، نوشته جعفر مرتضی حسینی، ترجمه خلیل خلیلیان