کد مطلب : ۴۹۶۹
پيك نوح نوحه؛ پرسشهايي درباره مداحي و مرثيه سرايي
نویسنده: عليرضا پوراميد
يك نوح غربت، عمر كردم در جواني
شاخترم، اما تبر را ميشناسم
داغ جوان، دست بريد، چشم خونريز
خاموش، بشكسته كمر را ميشناسم
مهتاب تمثيل نمكزار لبانش
در آبها نقش قمر را ميشناسم
پيغمبر پيغام عاشورا به تاريخ
اينك منم، شان خبر را ميشناسم
مردانگي از من جوانمردي بياموخت
تاوان فهم بيشتر را ميشناسم
پس از سپري شدن دهه اول محرم و همزمان با روزهاي پس از عاشورا كه به لحاظ سمبليك، هوشمندانه، واقع بينانه و نيز تمثيل گونه، روزهاي شكيبايي و صبوري و ايام روايت و خبر و زنده نگاهداشتن اين واقعه شگفت و بي بديل و عظيم و تبديل حادثهاي تاريخي به جرياني مستمر و پويا، محسوب ميشود، پس از ذكر مقدمه به طرح پرسشهايي ميپردازم.
از ماه محرمي كه بازار و دكاكين شهر بغداد به دستور معزالدين احمد(از پادشاهان آل بويه)تعطيل شد و در جهت سوگواري و عزاداري سالار شهيدان سياهپوش( سال 352 هجري قمري) تا امروز(1421) بيش از هزار سال ميگذرد و اين تقريبا برابر است با عمر نوح(ع) و در حقيقت يك نوح( عمر نوح) ما، نوحه و ندبه و عزاداري و سوگواري داشتهايم و هر سال نسبت به سال قبل چه به لحاظ كمي و عددي و چه از منظر گستردگي و وسعت جغرافيايي، همواره سير و روندي رو به رشد داشته است.(بنيادهاي نظري و تاريخي مداحي)
شكل برگزاري و حضور و ظهور شيفتگان و پيروان و عاشقان در اين مراسم، به ويژه دو روز تاريخي نهم ودهم محرم(تاسوعا وعاشورا) هر سال وهربار بر اميدواريها فزوده و راههاي و رهنمودها و جلواتي ارجمند را برگشوده است. و اين نكته دليل محكم پويايي و سرزندگي و در يك كلام«فراتاريخي» بودن اين حادثه شگفت محسوب ميشود.
اما آيا محصول و فرآيند كيفي و ارزشي اين خيزش عظيم و برانگيختگي بي بديل راضي كننده است؟ حادثهاي كه حداقل در ايران( فقط) بيش از 50 ميليون انسان را چندين و چند روز در شمول جدي و اساسي، درگير ميكند، آيا تا كنون انديشه شده بين آنچه هزينه ميشود( انساني، اقتصادي، زماني و...) با آنچه دريافت ميگردد، تناسبي وجود دارد؟[انتقاد نصري اشرفي از تغييرات درمداحي و مراسم عزاداري]
پيوستگي نفس و بازدم عزاداران ، طوفان عظيمي را بيترديد در پي خواهد داشت و پيوند و گروه خوردگي صداها يا دستها يا اهداف و يا... كه خود محصولي فراتر و بزرگتر از حد قياس و وهم است( بلاشك).
پس، قطعا روشها و رفتارها نيازمند بازنگري و حلاجي وصيرفي است كه صد البته نه در توان و حوصله يك يا چند جلسه و نشست و چند مقاله و كتاب و ... است ونه مقصود.
نگارنده اين سطور نيز فقط در حد امكان و بضاعت به بررسي اجمالي مداحي و مرثيهخواني ميپردازد كه از طرفي مهمترين بخش عزاداري و سوگواري در جذب مخاطب است و ازديگر سو تنها بخش موسيقايي (آوازي) اين مراسم به شمار ميآيد.
با تاكيد شديد و تكيه موكد بر اين مقوله كه مداحي و مرثيه خواني دو اقليم و دوجهان بسيار متفاوت و اساسا متضادند كه به دليل شگفتيها و ويژگيهاي اين واقعه بينظير و حماسه بيبديل، تنها در اين مقطع و فقط در اين مراسم، به وجوهي مشترك ميرسند و بر هم شانه مي سايند، اما به هر حال تفاوتها و فواصل و مختصات ويژه خود را نيز دارا هستند كه روشن شدن مرزها و حدود، بسياري از آسيبها و آفات را برطرف ميسازد.
نكته اصلي اين يادداشت: پرسشهايي پيرامون مرثيه، مداحي، نوحهخواني
در ابتداي مقال و مدخل و مدخل بحث از خداوند ياري وهمراهي ميطلبيم كه در هر حال و به هر حالت(سطحي، صادق، صبور، عاشق، مغرض، محب، عالم، جاهل و...) درين حوزه حساس سرشار از شور و احساس، درين وادي وداد و لبريز از ارادت و عشق وعاطفت نسبت به عشيره عصمت، سلسله سيادت و قبيله ولايت، هرگز قلمها و سخنها، بويژه اين قلم شكسته، سرشكسته مباد - انشاء الله.
شناخت و شناسايي عناصر بوجود آورنده وتاريخ و سرگذشت و پيشينه روشن ساختن مرزهاي اين جغرافيا ( كه از يكسو با هنر همآغوش است و از سويي با ابتذال همسايه)، در نهايت به شفافسازي و نيز وضوح وضعيت و موقعيت امروزين موضوع مدح و مرثيه و اوضاع اجرايي آن( مداحي ومرثيه خواني) منجر خواهد شد.
تعيين فاصلههاي منطقه موجود با موقعيت مطلوب و اين كه تا چه حد اين مسافت، قابل طيشدن و پيمودن است و يا شايد نياز به تجديد نظر وتغيير مسير دارد هم، فقط با بررسي و واكاوي بهدست ميآيد.
پرسشهايي كه در پي ميآيد قطعا تمام پرسشها و سوالها نيست و فقط بيانگر ميران اشراف و حوصله و دقت نگارنده و محصول تجارب و تحقيقات او، در طول سالهاي پژوهش و توجه به اين حوزه پر اهميت است و قطعا نظرات و آراي ديگر عزيران و همچنين پاسخهاي منطقي به اين پرسشها، بر ايضاح و روشني بسيار بسيار خواهد افزود.
اول: اگر مهمترين پرسش نباشد قطعا يكي از ريشهايترين سوالها اين است كه از نگاه و منظر سياست گزاران و بانيان ودست اندركاران مراسم آييني و عزاداري آيا، اولويت و تقدم با ذكر روايت عاشورا و بيان واقعي تاريخ پر افتخارش است يا مقوله جذاب و پر اهميت ذكر مصيبت و مرثيه خواني و خوانندگي و صداي خوش؟
بدين معنا كه اگر فرضا قرار بر اولويت بندي و تقدم و تاخر باشد، وعظ و سخنراني ارجح است يا مدح و مرثيه؟ و چنانچه بدليل مثلا كمبود وقت، يكي را بايد حذف كرد، حذف كدام ضروريتر است و از كدام ميتوان به اجبار صرف نظر كرد؟
دوم: تفاوتها و تغييرات كه در برپايي مراسم در طول تاريخ ايجاد شده( در برگزاري- اجرا-خاتمه) تا چه ميزان منطقي و در جهت تكامل بوده و خداي ناكرده ، چقدر در مسير تحريف و تغافل واقع شده است؟
سوم: آيا مداحي يك هنر است يا شغل؟ عشق است يا اشتغال؟ سهيم كردن مردم است در احساس اندوه ، يا سهم بردن از اندوه مردم؟
چهارم: مرزهاي بين حمد، مدح، نعت، منقبت، تعزّي، تغنّي، مرثيه و... كجاست؟
هدف سوگواري و سياهپوشي است يا پردهپوشي و سياه نمايي؟ اسوه و اسطوره وعظمت و حماسهاست يا فسردگي و پژمردگي و اضطراب و تلواسه؟
پنجم: مرثيه خواني و مداحي جزو نغمه و نواست يا جلوه و نما؟ عنصر صحنهگرداني و ا صطلاح مجلس در دست داشتن، سنجشي از هنر نمايش است يا موسيقي وآواز يا تسلط بر ادبيات يا جمع هر سه رشته؟
ششم: مداحي، القا و تزريق آرامش و ايجاد توجه است يا جلوه گري و توجهگيري و ايجاد سر وصدا؟
هفتم: خطوط فاصله يا مرزهاي مشترك بين هنر موسيقي و مقوله مداحي و مرثيه كدامند؟
هشتم: زيباشناسي مداحي بر چه محوري و يا مختصاتي استوار است؟ مهارت، هنرمندي، مطالعه، صداي خوش، حنجره تربيت شده، دانش موسيقايي و...؟ يا ايجاد صداي بلند وگوش آزاري، عربده و نعره سر دادن، اغراق و مبالغه، تخفيف و تخويف و...؟
نهم: هدفمندي درمداحي چگونه ترسيم ميشود؟ گريستن اصل است يا نگريستن؟ اشك يانگاه؟ هنر ديدن مهم است يا آب ديده؟ سرشك يا سلوك؟
دهم: لحن وملودي در مدح و مولوديها آيا با ملودي و لحن عزا و سوگواري تفاوت ندارد؟
يازدهم: هدف فخر و نازش و ايجاد اعتماد به نفس عمومي با بيان حماسههاست يا ضجه زدن و ناليدن وانتقام؟
دوازدهم: سوگواري از ديرباز و سحرگاه پيدايشاش در ايران، چقدر متاثر وتحت الشعاع آداب و آيينهاي ايراني است؟
سيزدهم: عزاداريها براي يادآوري و فراموش نكردن است ياكينه جويي و نفرتپويي نسبت به ديگر فرقههاي مذهبي؟
چهاردهم: نقد اين ساحت (مدح و مرثيه) نقدي است بر اصل ماجرا يا اعتراضي است بر اجراي ماجرا؟
... و پرسشهاي ديگر كه البته اغلب در جزء و فرع اين پرسش ها قرار ميگيرد با تاكيد مجدد بر اين نكته كه:مرز بين نقد مشفقانه و نجيب با عيبجويي و تخريب، بسيار باريك و ظريف و حساس است و به همين دليل خط فرو غلطيدن در ورطه انكار و يا تشكيك ريشهها نيز بسيار محتمل!!
اي بسا كه در جامه جذب، در پي محو مداحياند و شادمان از ادامه و استمرار وضعيت فعلي و موافق موقعيت نامطلوب اين روزها، و لاجرم كالبد شكافي و نقادي و طرح پرسش را برنميتابند و اي بسا كه بنام صيرف و عيار سنجي، به پنبهزني و ريشهكني مشتاق و مشغولند كه امام علي(ع) فرمود: «كلمه الحق يراد به الباطل»