شعر عاشورايي از منظري ديگر
نویسند: رضا اسماعیلی
روزنامه اطلاعات , 5 بهمن 1387 ساعت 14:06
اين واژهها از عاشورا نميگويند، بلكه عاشورا را شهود ميكنند و در بطن حماسه عاشورا متولد ميشوند.
حضرت اباعبدالله(ع) نيز در شب عاشورا رجزي را در كنار خيمه زمزمه ميكند كه اين سروده را ميتوان بدون هيچگونه اغراقي در زمره يكي از شاهكارهاي ادبيات حماسي به شمار آورد، سرودهاي آميخته با حكمت و عرفان و حماسه:
يا دهر اف لك من خليل
كم لك بالاشراق والاصيل
من صاحب او طالب قتيل
والدهر لايقنع بالبديل
وانما الامر الي الجليل
و كل حي سالك سبيل
ترجمه: اي دنيا! اف بر دوستي تو كه بسيار از دوستان و خواستارانت را سپيدهدمان و شامگاهان به كشتن ميدهي و هرگز به بديل آنان قناعت نميورزي. همانا كارها به خداي بزرگ واگذارده و هر زندهاي رهرو ناگزير اين راه است.
امام در اين سروده، به كالبد شكافي جهانبيني مردان الهي ميپردازد، مرداني كه محبت دنيا را به پشيزي نميخرند و جز به خدا دل نميسپارند، و اين اوج مناعت طبع و وارستگي است، توكل به حضرت دوست و دل كندن از هرآنچه كه غير از اوست:
اگر به هر دو جهان يك نفس زنم با دوست
مرا زهر دو جهان، حاصل آن نفس باشد
جان كلام آن كه اگر همه رجزهاي اصيل عاشورايي را در مجموعهاي گرد هم آوريم و در معاني و محتواي عميق و بلند آنها تامل كنيم و به تحليل و تفسير واژه به واژه آنها بنشينيم، غير ممكن است شعر يا رجزي را پيدا كنيم كه از آن بوي تسليم و سازش و ذلتپذيري بلند باشد، در هيچ رجزي از رجزهاي حماسي و عارفانه عاشورا، ردپايي از اظهار عجز و ناتواني و درخواست ترحم از دشمن ديده نميشود و اين درس بزرگي است كه ما بايد بياموزيم و به آن عمل كنيم.
آري، شعر عاشورايي شعر فضيلتها و ارزشهاست. شعر عشق، حماسه، عرفان، حكمت، پايداري، ستمسوزي، استكبارستيزي، حقطلبي و عدالتخواهي است. هر كس چيزي غير از اين بگويد، و به گونهاي ديگر بيانديشد، به يقين راه به خطا برده و از مسير روشن و سعادت بخش نهضت و قيام حضرت اباعبدالله الحسين(ع) فاصله گرفته است كه هرگز اينچنين مباد.
به گونه ماه / نامت زبانزد آسمانها بود/ و پيمان برادريات/ با جبلنور/ چون آيههاي جهاد/ محكم/ تو آن راز رشيدي/ كه روزي فرات/ بر لبت آورد/ و ساعتي بعد/ در باران متواتر پولاد/ بريده بريده/ افشا شدي/ و باد/ تو را با مشام خيمهگاه/ در ميان نهاد/ و انتظار، در بهت كودكانه حرم/ طولاني شد/ تو آن راز رشيدي/ كه روزي فرات/ بر لبت آورد/ و كنار درك تو/ كوه از كمر شكست.
(سيدحسن حسيني، گنجشك وجبرييل، صص35و36)
بدون شك شما هم از خواندن اين شعر احساس غروري حماسي ميكنيد؛ واژه به واژه اين شعر عاشورايي در جان ما لذتي آميخته با حماسه و سربلندي ميريزد.
بيان محكم و فاخر شاعر، مضمون بكر و با طراوت، واژگان نجيب و غيرتمند و محتواي برگرفته از آموزههاي اصيل ديني به اين شعر شورايي شرافتي ميبخشد كه هر انساني از خواندن آن ـ به سهم خود ـ حظ معنوي ميبرد.
نكته ديگر اين است كه شعر تا حدود بسيار زيادي از شخصيت شيعي شاعر آن رمزگشايي ميكند؛ در پشت واژگان زلال و آسماني اين شعر، ما سيماي پرصلابت شاعري را به نظاره مينشينيم كه بر بال كلماتي اهورايي عروج ميكند و كربلا را از وراي حجابهاي ظلماني و نوراني ـ با چشم دل ـ به تماشا مينشيند.
شاعري راست قامت و سربلند كه شورهزار جانش تشنه «لبيك» به نداي «هل من ناصر ينصرني» سرور و سالار شهيدان كربلاست تا به بركت اين لبيك، كويرستان جانش را بهارستان رستگاري كند و فردا «بر آستان جانان» گلبانگ سربلندي سر دهد.
در اين سروده عاشورايي، واژهها دست روح ما را ميگيرند و در سماعي حماسي و سرخ به آسمان اشراق ميبرند.
نجابت و اصالت واژهها در اين شعر به حدي است كه ما با هيچ يك از واژگان شعر احساس ناآشنايي و بيگانگي نميكنيم؛ همه واژهها در اين مينياتور عاشورايي، محرمان خلوت انس و مقربان آستان حضرت كريماند.
شرط راهيابي ما نيز به اين حلقه، اهليت و محرميت است:
تا نگردي آشنا زين پرده رمزي نشنوي
گوش نامحرم نباشد جاي پيغام سروش
واژهها در اين شعر ـ همچون ياران امام حسين(ع) ـ خود را براي جهادي شگفت آماده كردهاند؛ وارستگي و مناعت طبع را در سيماي اين واژههاي اهورايي به خوبي ميتوان ديد.
واژهها در اين سپيد سروده عاشورايي، به سينه سرخاني مهاجر ميمانند كه از غربت زمين كوچيده و به بيكرانگي آسمان دل سپردهاند.
اين واژهها از عاشورا نميگويند، بلكه عاشورا را شهود ميكنند و در بطن حماسه عاشورا متولد ميشوند؛ اگر چشم بر سيماي اين واژهها بدوزي خواهي ديد كه همچون جنگاوراني بيباك و ثابتقدم، اذن ورود به ميدان ميطلبند و شهادت را لحظهشماري ميكنند.
کد مطلب: 5012
آدرس مطلب: https://www.armaneheyat.ir/note/5012/شعر-عاشورايي-منظري-ديگر