تاریخ انتشار
دوشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۷ ساعت ۱۳:۰۰
۰
کد مطلب : ۵۲۳۷

«يا حسين (ع) ... تا هميشه»

نويسنده: اميرحسين مدرس
1- آنهايي که هم‌سن و سال من هستند و بزرگ‌تر، خوب به ياد دارند که مادران‌مان، همين که شب اول محرم فرامي‌رسيد، پيراهن مشکي ما را از بقچه و صندوقچه و کشوي لباس‌ها بيرون مي‌آوردند و بر تن ما مي‌پوشاندند و يادمان مي‌دادند که با بچه‌هاي ديگر، دسته کوچکي تشکيل داده و در کوچه و محله راه بيافتيم و به سينه بزنيم و بخوانيم: «محرم آمد و عيدم عزا شد / حسينم وارد کرب و بلا شد».

بعد هم که تکيه‌ها و مجالس روضه و هيئت‌ها بر پا مي‌شد، براي اين که به ما بچه‌هاي قد و نيم‌قد، تشخص و مسئوليت بدهند و البته از بازيگوشي و شيطنتمان بکاهند، هنگام چاي دادن، قندان به دستمان مي‌دادند که هم‌پاي آنها که چاي تعارف مي‌کنند، به عزاداران قند تعارف کنيم و از پيران هيئت بشنويم که: «زير خيمه حسين، پير شي!» و بعد که چراغ‌ها را خاموش مي‌کردند و نوبت به سينه زدن مي‌رسيد، ما بچه‌هاي قد و نيم‌قد، مثل بزرگ‌ترها، وسط جماعت سينه‌زن مي‌ايستاديم و نوحه را که درست هم حفظ نشده بوديم، بلند بلند همراه جماعت تکرار مي‌کرديم و هر جاي نوحه به «حسين جان» مي‌رسيد، تمام توانمان را در حنجره مي‌ريختيم و با صدايي جيغ مانند، آن را تکرار مي‌کرديم و بدين سبب، صدايمان در بين جمعيت شاخص بود! يادتان مي‌آيد؟»

مي‌خواهم بگويم، اين نخستين پله محبت ما به کسي بود به نام «حسين (ع)» هم او که به شوق و اختيار خودمان، برايش پيراهن مشکي مي‌پوشيم و اگر فرزندي داريم، بر تن او نيز مي‌پوشانيم. ما نسل به نسل از همين پله آغاز کرده‌ايم.


2- به اين کلام از امام حسين (ع) توجه کنيد: «آنان که ما را دوست دارند، نه به خاطر خويشاوندي است و نه به خاطر داد و ستد و وعده و وعيد، بلکه به خاطر خدا و رسولش با ما دوستي مي‌ورزند. پس در روز قيامت، همراه هم وارد رضوان خداوند (بهشت) خواهيم شد.» (در اينجا امام، براي نشان دادن همراهي و ترجمة تصويري کلام خود، دو انگشتش را کنار هم قرار داده بود که معناي شانه‌به‌شانه و هم‌دوشي مي‌دهد.)

هيچ‌کدام از ما (غير از سادات محترم) با حضرت سيد‌الشهداء (ع) خويشاوند نيستيم و بابت دوستي و محبت ايشان نيز به هيچ‌يک از ما وعده حقوق ماهيانه و بهره‌مندي از مزاياي اجتماعي و دور ماندن از بيماري و يکراست و بي‌حساب و کتاب وارد بهشت شدن و ... نداده‌اند. اين نکته، با اين که به واسطه محبت او، نور و برکت و طراوت به زندگي وارد مي‌شود، کاملاً متفاوت است.

ما «حسين (ع)» را دوست داريم؛ چون جامع تمام خوبي‌هاست؛ چون مي‌توانيم به دوست‌ داشتنش افتخار کنيم؛ چون ما را به فطرتمان بازگشت مي‌دهد؛ چون به واسطة او خدا را نيک‌تر و بهتر مي‌شناسيم و حس مي‌کنيم؛ چون بزرگ‌ترين نشانه به سوي توحيد است و چون عزيز پيامبر و محبوب خداست ... اگر غير از اين است، بگوييد.

مي‌خواهم بگويم آن پله نخست، ما را به پله‌اي مي‌رساند که «حسين (ع)» ايستاده است. به پله‌اي مي‌رساند که (به فرموده او) شانه به شانه‌اش خواهيم بود. چنين باد.
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما