تاریخ انتشار
دوشنبه ۲۶ فروردين ۱۳۹۲ ساعت ۱۲:۰۵
۰
کد مطلب : ۱۷۴۸۷
حجت‌الاسلام والمسلمین علی ثمری، منبر‌را دانشگاه عشق می‌داند

دين فروشی نکنيم

دين فروشی نکنيم


بزرگ‌شده محله دولاب است؛ محله‌ای که خیلی از منبری‌های مشهور مثل مرحوم کافی یا مرحوم فصیحی در آنجا منبر می‌رفتند. محضر شهید محلاتی را هم درک کرده و از کلام او بهره برده و امروز خودش یکی از منبری‌های شناخته‌شده کشور است.
حجت‌الاسلام والمسلمین علی ثمری را اغلب به ‌شیخ علی ثمری‌می‌شناسند. در دوره نوجوانی و جوانی هیأتی داشته‌اند که اکثر بچه‌های آن هیأت به سمت طلبگی رفتند. در زمان جنگ از اعضای لشگر ۱۰ سید‌الشهداء علیه‌السلام بوده و عکسی از او پخش شده که با لباس پاسداری در حال بوسیدن دست امام خمینی در منزل ایشان است.(در انتهای مقاله ببینید.)
منبر‌های او همیشه با روضه همراه است و وقتی از اولین و آخرین منبرش در جوار قتلگاه امام حسین علیه‌السلام که به صورت ماهوار‌ه‌ای پخش زنده می‌شده حرف می‌زند، صدایش آشکارا می‌لرزد.
ثمری در سال‌های اخیر، حضوری نه چندان طولانی در مسئولیت‌های اجرایی دولتی داشت که البته این حضور حواشی‌ای برایش به وجود آورد. ما هم بدون این‌که وارد بحث‌های معمول سیاسی رسانه‌ها بشویم در بخشی از این گفت‌وگو در خصوص نوع حضور یک روحانی در چنین عرصه‌هایی با او صحبت کردیم.




در دوره حاضر، تاثیر منبر را چگونه ارزیابی می‌کنید و یک منبری برای این‌که بتواند مخاطب زیادی را پای منبرش جمع کند و روی آن‌ها تاثیر بگذارد، چقدر باید زحمت بکشد؟
منبر یک هنر است. صرف این نیست که برویم بالای منبر و مطالبی را همین‌طوری بیان کنیم. من برای یک منبر حداقل ۷ـ۸ ساعت مطالعه می‌کنم، چرا که فردای قیامت باید پاسخگوی افرادی باشم که وقتشان را پای منبر من گذرانده‌اند. گاهی می‌شود، مثل شب‌های قدر چند ده‌هزار نفر پای منبرهای ما می‌آیند. خب من باید کاری کنم که حقی از این‌ها بابت گرفتن وقتشان بر گردنم نماند. تکرار مکررات و لفاظی را باید گذاشت کنار! بعضی‌ها زیبا حرف می‌زنند، ولی حرفِ زیبا نمی‌زنند و این با منبر خیلی فرق دارد. منبری موفق، کسی است که هم حرف زیبا بزند و هم زیبا حرف بزند. اگر این باشد منبر هم پربار است و هم پرجاذبه. خصوصاً جوان‌ترهایی که وارد این عرصه می‌شوند باید بیشتر به این نکات دقت کنند. اولاً باید گل کلام آل‌محمد صلی‌الله‌ علیه‌ و آله را استخراج کنند و بعد با مخاطب‌شناسی و به شیوه‌ای هنرمندانه مطالب را به مردم منتقل کنند. متاسفانه بعضی‌ها را می‌بینیم که زیبا صحبت می‌کنند، اما از سراسر منبرشان ۱۰ دقیقه حرف حسابی در نمی‌آید.
باید با استفاده از قرآن و کلام نورانی اهل‌بیت علیهم‌السلام و تکیه بر نهج‌البلاغه، منبر را جلو برد. نهج‌البلاغه سرّ است. یکی از ویژگی‌های منحصر به فرد علامه شهید مرتضی مطهری که او را تا این جایگاه بالا آورد، همین انس با کلام امیرالمومنین علیه‌السلام بود.
یکی از اساتید ما نقل می‌کرد که پیش از انقلاب، برای تبلیغ در ماه رمضان می‌خواستم به یکی از شهرها بروم. سر پل آهنچی قم با یک بقچه کتاب زیر بغلم ایستاده بودم که امام رسیدند. گفتند: کجا می‌روی؟ گفتم: می‌روم تبلیغ. بعد گفتند: این‌ها چیست زیر بغلت؟ گفتم: کتاب است، می‌برم آنجا که در وقت فراغتم بخوانم و رویشان کار کنم. امام مرا از این کار نهی نکردند، اما گفتند که حواست باشد ماه رمضان خودش یک کار است. یعنی اگر ما خودمان به دید یک عمل به ماه رمضان نگاه کنیم و بتوانیم از آن بهره‌مند شویم، یقینا وقتی هم که بالای منبر می‌نشینیم، تاثیر کلاممان در جلسه بیشتر خواهد شد.

بخش قابل توجهی از منبرهای شما را ذکر مناقب اهل‌بیت علیهم‌السلام و روضه تشکیل می‌دهد. این مساله یک سلیقه شخصی است یا نگاه خاصی پشت آن است؟
یکی از عرصه‌های بسیار ناب و اثرگذار در ترویج فرهنگ اسلام و اهل‌بیت علیهم‌السلام، عرصه منبر است. اگر منبری بتواند مخاطبش را خوب بشناسد و نیاز او را با توجه به شرایط زمان و مکان جوابگو باشد، منبرش تبدیل می‌شود به دانشگاه عشقی که عاشقانی که در آن فضا قرار می‌گیرند، با منبری همدل و همراه هستند. بنده به توفیق الهی سعی کرده‌ام در بحث مخاطب‌شناسی توجه ویژه‌ای داشته باشم و آن چیزی که نیازی فطری انسان‌هاست را روی منبر بگویم.
معمولا مخاطبان منبرهای ما جوان‌ها هستند و فطرت جوان‌ هم منطبق با محبت محمد و آل‌محمد صلوات‌الله ‌علیهم است. این اشک‌هایی که پای منبرها می‌بینید، اغلب اشک شوق است. وقتی به فضائل و مناقب اهل‌بیت علیهم‌السلام پرداخته می‌شود، رقت قلب ایجاد می‌شود. بنابراین گاهی اوقات می‌شود که کل منبر همه‌اش با حال و هوای اشک و عشق است. منتها اشکی است که اشک شوق است و محب اهل‌بیت علیهم‌السلام احساس می‌کند دل به خاندانی داده که همه هستی متوجه آن‌هاست. این شور و شعف هم که به برکت خود اهل‌بیت علیهم‌السلام ایجاد می‌شود سبب تحول در حالات درونی انسان خواهد شد، یعنی این طور نیست که پشت این اشک و شوق غفلت باشد، بیداری و تنبه خاصی انسان را در برمی‌گیرد.
اهل‌بیت علیهم‌السلام از ما خواسته‌اند مطالبی را نقل کنیم که مطمئن باشیم آن مطلب مورد تایید خودشان است. بعضی‌ها تصور می‌کنند صرف این که در کتابی، روضه نادری پیدا کردند، بدون این که سندش معلوم و محکم باشد، می‌توانند آن را نقل کنند؛ در صورتی که این درست نیست. ما باید خودمان را امانت‌دار اهل‌بیت علیهم‌السلام بدانیم و در حفظ امانتی که توفیق انتقالش را به ما داده‌اند، نهایت دقت را داشته باشیم. سعی کنیم از متونی استفاده کنیم که خالی از شبهه است و کمتر اشکال به آن وارد شده است.
بنده نزدیک ۳۰ سال است که توفیق انجام وظیفه در قالب منبر را دارم و سعی‌ام هم بر این است که امانت‌دار خوبی باشیم. بنابراین اکثر مقاتل معتبر را از تالیفات بزرگانی مثل مرحوم شیخ مفید، مرحوم علامه مجلسی، مرحوم علامه بحرانی مرحوم علامه بحرالعلوم و... خوانده‌ام. این بزرگواران در این داستان ورود داشتند و مکتوبات متقنی از خودشان به جای گذاشته‌اند. مثلاً بحار مرحوم مجلسی یا امالی شیخین، شیخ طوسی و شیخ صدوق مجموعه‌هایی است که دست اول کلام اهل‌بیت علیهم‌السلام را در خود جای داده‌اند. تقریباً چیزی نیست که در مکتوبات این بزرگواران از قلم افتاده باشد. ما هم مقاتل را کنار هم قرار می‌دهیم و سعی می‌کنیم چکیده و اشتراکشان را بگیریم و نقل کنیم.




حضور اهل منبر در رسانه‌ها بیش از گذشته شده و فضای رسانه هم به گونه‌ای است که حساسیت‌های ویژه‌ای دارد و تعداد مخاطبانش بسیار بیشتر از یک منبر است. یک منبری برای حضورش در این فضا چه نکاتی را باید مد نظر داشته باشد؟
سئوال مهمی است. هر حرف مکان و زمان خاص خودش را می‌طلبد. طبق فرمایش امیرالمومنین علیه‌السلام لازمه حیات دل موعظه است. ممکن است که ظرفیت‌ها متفاوت باشد، اما بالاخره همه دل دارند. اثری که موعظه دارد، این است که به همه دل‌ها رزق‌رسانی می‌کند. حضرت امیر می‌فرمایند ‌إن هذه القلوب اوعیه فخیرها اوعاها‌دل‌ها مثل ظرف هستند که بهترینشان حجیم‌ترین آن‌هاست. منتها همه‌شان ظرف است، حالا ممکن است گنجایش یک ظرف‌اندازه یک استکان باشد و گنجایش یک ظرف‌ اندازه دریا. کسی که در رسانه صحبت می‌کند، باید سعی کند حرفی را بزند که برای همه ظروف قابل برداشت باشد. این نکته‌ای اساسی است. بنده برای اصناف مختلف منبر می‌روم و مباحثی را که در صنف لباسفروش‌ها مطرح می‌کنم، ممکن است با مطالبی که در صنف طلافروش‌ها می‌گویم، متفاوت باشد. درک و فهم‌ها متفاوت است. اگر به این معنا دقت کنیم کلاممان هدر نمی‌رود و می‌شود حداکثر استفاده را کرد.

به نظر شمابرنامه‌هایی که در صداوسیما ساخته می‌شود در چه سطحی از‌ایده‌آل‌های یک برنامه دینی است؟
در خصوص رسانه ملی ما خیلی حرف داریم. متاسفانه برخی از برنامه‌سازان موج‌سواری می‌کنند. یعنی فقط دنبال این هستند که برنامه‌ای تولید کرده باشند و دیگر برایشان اهمیتی ندارد که محتوای آن برنامه چیست. مثلا اخیرا عزیزی را آورده بودند در یکی از شبکه‌ها، یک شاخه گل روبروی این آقا بود. ایشان گفت در روایت داریم که هرکس گل را بو کند و بعد روی چشمش بگذارد و صلوات بفرستد، خدا همه گناه‌هایش را می‌بخشد! ببینید این حرف دارد از رسانه ملی پخش می‌شود. بعد که خودش متوجه شد گاف بدی داده است، گفت البته حق‌الناس یک حساب دیگری دارد. در صورتی که اصلا چنین چیزی نیست! ما باید خیلی دقت کنیم که در این برنامه‌ها چه از دهانمان خارج می‌شود. مثلا درباره همین روایت باید اولا نگاه کنیم که مقصود این روایت چیست و قبل و بعدش چه بوده. حالا من توضیحی می‌دهم شما ببینید با این فرمایشی که این عزیز داشتند چقدر فاصله دارد. اولا که در خیلی از روایات دارد که این گل، گل محمدی است، حالا ما فرض می‌کنیم منظور مطلق گل باشد. اما هدف از روایت شاید این باشد که وقتی شما ظرافت و زیبایی این گل را دیدید متوجه عظمت خالق آن می‌شوید و بعد یاد باعث آفرینش می‌افتید که محمد و آل‌محمد صلوات‌الله‌ علیهم هستند. سپس صلوات می‌فرستید. حالا برای چه این را روی چشمت می‌گذاری؟ یعنی‌ ای خدا هر آنچه این خاندان گفتند را من روی چشم می‌گذارم. نباید به مسائل همین‌طور یک نگاه قشری داشت. ما که بخیل نیستیم، خدا گناهان همه را ببخشد، اما هر چیزی یک فلسفه و مفهومی درش نهفته است که باید به آن توجه کرد. این چیزها حساسیت کار رسانه‌ای را بالاتر می‌برد.

ظاهرا شما کلاس‌های تفسیر نهج‌البلاغه داشتید، این کلاس‌ها هنوز هم برقرار است؟
بله این جلسات هنوز برگزار می‌شود. یکی از مساجدی که به تعداد مفاتیح‌هایش نهج‌البلاغه در آن پیدا می‌شود، همین مسجد انصارالحسین شهرک شهید محلاتی است. هفته‌ای یک شب هم در آنجا جلسه شرح نهج‌البلاغه برگزار می‌شود و حکمت‌ها و نامه‌ها و خطبه‌های امیرالمومنین علیه‌السلام خوانده و شرح داده می‌شود. این جلسات از سال ۷۰ در همین حسینیه منزل ما شروع شد و از آن جمع جوانی که می‌آمدند تعداد زیادشان طلبه و استاد حوزه و دانشگاه شدند.
با وجود اینکه همه ما نهج‌البلاغه را بعد از قرآن دومین کتاب مذهب خودمان می‌دانیم، اما متاسفانه عموما نسبت به آن غفلت داریم. در حالی که الان خیلی از مسائل مدنی که در دنیای امروز مطرح می‌شود، ۱۴۰۰ سال پیش توسط امیرالمومنین گفته شده و در این کتاب موجود است.




این غفلت چرا به وجود آمده و وظیفه منبری‌های ما در این حوزه چیست؟
اگر منبری توفیق پیدا کند و فقط حکمت‌های امیرالمومنین علیه‌السلام را در منبرش بازگو کند، همه اقشار مستمع از بی‌سواد تا تحصیلکرده از منبر او بهره خواهند برد. متاسفانه منبری‌های ما غفلت کردند، دانشگاه‌های ما غفلت کردند، شورای عالی انقلاب فرهنگی، نهاد نمایندگی مقام ‌معظم‌ رهبری در دانشگاه‌ها و آموزش عالی نسبت به این دریای حکمت غفلت کردند. هنوز چند واحد درسی نهج‌البلاغه در دانشگاه‌های ما نیست. در صورتی که ما اگر بیاییم و فقط بعضی از نامه‌های حضرت را شرح دهیم، خیلی از مسائل روز برایمان حل خواهد شد. مثلاً نامه‌ای که ایشان به مالک نوشتند یا نامه‌ای که به عثمان‌ بن ‌حنیف نوشتند، یا نامه‌ای که خطاب به امام مجتبی علیه‌السلام نوشته شده که این نامه منشور جوان‌د‌اری است. اگر نهادهای دانشگاهی ما بتوانند این نامه امیرالمومنین را در متون علمی‌شان پیاده کنند، بسیاری از چالش‌ها و هنجارشکنی‌هایی که الان جوان‌ها دارند با آن دست و پنجه نرم می‌کنند از بین می‌رود، اما متاسفانه کار نشده. ما نتیجه انس با کلام امیرالمومنین را اینجا دیده‌ایم. جوان‌هایی که می‌آمدند، هنوز هم می‌گویند یکی از بهترین دوران عمرشان همین دور‌ه‌ای بود که با نهج‌البلاغه انس داشتند و هنوز از برکات آن بهره‌مند هستند.

شما علاوه بر منبر، مسئولیت امامت جماعتی هم دارید. این دو عرصه چقدر باهم عجین هستند و در توفیق یکدیگر نقش دارند؟
یکی از عرصه‌های بسیار اثرگذار در صمیمانه‌تر شدن ارتباط یک روحانی یا منبری با مردم، بار مسئولیت امام جماعتی مسجد است. اولا این کار یک سری توفیقات اجباری در دلش دارد؛ مثل نماز اول وقت و گره‌گشایی از کار مردم. علاوه بر این ‌تریبون آماده‌ای است که در سه نوبت از روز در اختیار امام جماعت است. امام جماعت باید مخاطب‌شناس باشد و علاوه بر آن، سعه صدر و آستانه تحمل بالایی هم داشته باشد. او باید بداند که با هرکس چطور برخورد کند. بالاخره مردم با فرهنگ‌های مختلفی به مسجد می‌آیند و امام جماعت باید بتواند هنرمندانه با همه این‌ها ارتباط خود را حفظ کند. امام جماعتی، توفیقی است. پیغمبر و ائمه ما هم امام جماعت بوده‌اند. بنده هم حدود ۳۰ سال است که این توفیق را دارم.

نوع حضور یک روحانی در مسئولیت‌های اجرایی و حکومتی چگونه باید باشد که هم کارش را بکند و هم پای اعتقاداتش بایستد و وامدار گروه و جریانی نباشد.
در ادامه بحث قبلی‌ام این نکته را خطاب به ائمه جماعات و منبری‌های جوان‌تر بگویم که اگر کسی به آیه شریفه ‌من یتق‌الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب‌عامل باشد، خداوند تبارک و تعالی از جایی به دادش می‌رسد که انسان فکرش را هم نمی‌کند. خدا می‌فرماید: اگر شما در مسیر تقوی حرکت کنید، من روزی شما را از جایی که فکرش را نمی‌کنید، تامین می‌کنم. تقوی را هم امام صادق علیه‌السلام این طور تعریف کرده‌اند که ‌التقوی أن لا یفقدک الله حیث أمرک و لا یراک حیث نهاک‌یعنی جاهایی که خدا امر کرده است، غایب نباشی و جاهایی که نهی شدی دیده نشوی؛ یعنی همان انجام واجبات و ترک محرمات! نص صریح قرآن می‌گوید، هرکس به این برسد، برده! اگر طرف منبری باشد بر اریکه منبر حریتش را حفظ می‌کند و آنچه را که حق است می‌گوید. اگر خواستندش می‌ماند و اگر نخواستند می‌رود، ولی او نباید معیارش خوشایند مردم یا صاحب جلسه باشد. در مجموعه کارهای اجرایی هم همین است. به واسطه وجود نظام جمهوری‌اسلامی بر دوش بسیاری از ما تکلیف است که در صورت توانایی در برخی از عرصه‌های مسئولیتی حضور داشته باشیم. اما در جایی که دیدیم حفظ این موقعیت با اعتقاداتمان در تضاد است، نباید دین‌فروشی کنیم. اگر حریت خودمان را حفظ کنیم و مقابل انحراف بایستیم، آب از آب تکان نمی‌خورد. مهم آن است که تقوی را مدنظر داشته باشیم. اگر این بود، دیگر به‌به و اَه‌اَه گفتن دیگران هیچ تاثیری در انسان نمی‌گذارد.

سال‌هاست که در حسینیه لباسفروش‌ها منبر می‌روید. جلسات صبح سه‌شنبه‌های این حسینیه یکی از جلسات ویژه تهران است که منبری‌ها و مداحان مشهوری‌ در آنجا منبر می‌روند یا مداحی می‌کنند. قشر مستمعین این جلسه هم به نوعی مستمع خبره محسوب می‌شود. این مخاطب چه مختصاتی دارد؟
یکی از جلسات ممتاز و استثنایی کشور، جلسات حسینیه صنف لباسفروش‌هاست. من تقریبا در تمام کشور در محافل و مجالسی که برگزیدگان اجتماعات مردمی هست، شرکت کرده‌ام. هیأت‌های اصناف مختلف هم منبر رفته‌ام، اما جلسه صنف لباسفروش تهران با حال و هوای خاص و زمان خاصی که دارد، چیز دیگری است. بیشتر ویژه بودن این جلسه هم به خاطر زمان خاصی است که دارد. یعنی گاهی از اوقات قبل از اذان صبح درِ حسینیه باز می‌شود و اهل هیأت می‌آیند و مشغول نماز شب می‌شوند. بعضی از خادمین آنجا نماز شب می‌خوانند و بعد چایی و صبحانه را تدارک می‌بینند. این‌ها همه‌اش تاثیر دارد. در این جلسه فضا آنقدر آماده و دل‌ها به قدری متوجه است که چنین نتیجه‌ای حاصل می‌شود. خیلی از حرف‌هایی که شاید ساده هم باشند، وقتی در این جلسه می‌گوییم اثری می‌گذارد که شاید اگر همان حرف را با چاشنی بیشتری در جلسات دیگر بگوییم، اینقدر اثر نداشته باشد. این ویژگی منحصر به فرد این جلسه است. در روضه هم همین طور است. افراد صبح علی‌الطلوع بعد از مدتی استراحت و قبل از این که خیلی با مظاهر دنیا درگیر شوند، می‌آیند آنجا و سریع ارتباطشان با خاندان عصمت علیهم‌السلام در قالب منبر و روضه و توسل برقرار می‌شود.


عبای رشتی
دو بار توفیق دیدار امام رحمه‌الله علیه را پیدا کردیم. سپاه تهران شامل ۹ گردان بود که بعد از وقوع جنگ تحمیلی و احساس نیاز به ساماندهی نیروهای سپاه ابتدا سپاه قدر درست شد، بعد از آن لشگر ۲۷ محمد رسول الله به وجود آمد و همزمان با آن تیپ ۱۰ سیدالشهداء علیه‌السلام ساماندهی شد. بعد از آن هم تیپ رمضان و تیپ خاتم. به مرور زمان و با ثبت نام نیروها در مجموعه‌های دفاعی و رزمی، سپاه موفق شد در روزهای آخر جنگ از دو لشگر قَدَر رزمیِ لشگر ۱۰ سیدالشهداء و لشگر ۲۷ حضرت رسول، همچنین تیپ زرهی رمضان و توپخانه ۶۳ خاتم برخوردار باشد.



این عکس‌ها که از ما در حال دستبوسی امام پخش شده است، دو جور عکس است. یک بارش بعد از عملیات بازی‌دراز بود و بار دیگرش بعد از عملیات والفجر۲. عملیات بازی‌دراز زمانی اتفاق افتاد که بنی‌صدر فرماندهی کل قوا را در دست داشت و فضای سختی را برای رزمنده‌ها ایجاد کرده بود. اما با همه این محدودیت‌هایی که وجود داشت و در اوج ناباوری ارتفاعات سخت و صعب‌العبور بازی‌دراز توسط رزمندگان اسلام آزاد شد. بعد از عملیات، امام رضوان‌الله‌ تعالی ‌علیه به ما اجازه تشرف و دستبوسی دادند.
یک بار هم بعد از عملیات والفجر۲ که در آن جمعی از بچه‌های خوب لشگر ۱۰ از جمله برادر عزیزمان آقای موحد دانش شهید شده بودند، خدمت امام رسیدیم. با توجه به این که بعدش قرار بود به مناطق سردسیر برگردیم از امام تقاضا کردم که یکی از عباهایی که با آن نماز شب می‌خوانند را به من بدهند. ایشان هم یک عبای زمستانی‌شان که در عرف طلبه‌ها به آن عبای رشتی گفته می‌شود، به من هدیه دادند. من هم آن عبا را با خودم به جبهه بردم و هنوز هم آن را دارم.
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما