نام سیدالشهدا (ع) هم دین است، هم سیاست
خیمه , 16 فروردين 1393 ساعت 10:30
حاج اصغر زنجانی ترجیح داده است تا چشمان تن فروبسته بمانند، و برای شفای خود از اهل بیت (ع) تقاضایی ندارد، او می داند که بهترین مسیر برای قرب باری تعالی بندگی خالصانه و با بصیرت است و چنین شخصی شایسته ی عنوان روشندلی است.
حاج اصغر زنجانی، پیرغلام ساده پوش، مهربان و کمی شوخ طبع است، او که عمر خود را صرف بازگویی مصائب اهل بیت (ع) نموده است، شوخی هایش نیز خالی از سوز نیست و همین سوز و گداز اوست که روضه و مصیبت خواندن های او را مؤثر و دلنشین کرده است، او جواب ما را می داد، امّا خواسته یا ناخواسته مجلس مصاحبت با او به مجلس روضه ی سیدالشهدا (ع) تبدیل شد و همه ی آنهایی که برای دیدن او فرصت را مغتنم شمرده بودند، آرام آرام اشک می ریختند. حاج اصغر، اما، فارغ از اطرافیان، با صدای بلند ناله سر داده بود و گریه می کرد.
حاج اصغر زنجانی ترجیح داده است تا چشمان تن فروبسته بمانند، و برای شفای خود از اهل بیت (ع) تقاضایی ندارد، او می داند که بهترین مسیر برای قرب باری تعالی بندگی خالصانه و با بصیرت است و چنین شخصی شایسته ی عنوان روشندلی است.
آنچه در ادامه می خوانید حاصل گفتگوی با حاج اصغر زنجانی، مداح و ذاکر روشندل اهل بیت علیهم السلام است.
لطفاً بفرمائید از چه زمانی به ذاکری اهل بیت (ع) مشغول شدید؟
من غم مهر حسین با شیر از مادر گرفتم
روز اول آمدم دستور تا آخر گرفتم
من هر چه بگویم ، باز هم از درک ساحت مولا سیدالشهدا (ع) ناتوانم. ارواح من سوءالفداه ، در این دستگاه و دراین دایره ، اگر بپذیرد نوکر کوچکی باشم . از وقتی که یادم می آید ، با نام مقدس سیدالشهدا (ع) دهانم را عطر آگین کرده ام با اینکه :
هزار بار دهان را اگر بشویم به گل و گلاب
هنوز نام تو بردن کمال بی ادبی است
بالاخره ، خودمان را قاطی کردیم . بسیاری از مداحانی که الان هستند ، دوستان من هستند و به محضرشان اخلاص دارم ؛ ولی بیشترین رابطه ام با آقای منزوی بود که از سال ۴۴ خدمت ایشان ارادت داشتم . اگر جلسات نباشد ، خیلی با او و با نام سیدالشهدا(ع) عشق کردم .
لطفاً دوران حضورتان در جبهه بگویید؟
اوایل جنگ، مداح ها کمتر به جبهه می رفتند . لشکر عاشورا آن زمان نبود . تازه بنا بود که تیپ به فرماندهی حاج احمد کاظمی تشکیل شود. تمام رزمنده ها واقعاً نوحه خوان شده بودند. در معیت شهید مدنی که به جبهه می رفتیم، نزدیک خوزستان گفت: «حمام پیدا کنید. می خواهیم به زیارتگاه جبهه برویم. باید غسل زیارت کنیم.» جایی پیدا کردند. گفت: « نیت غسل زیارت کنید». بعد به من گفت: «بخوان» و خودش سینه می زد. نوحه هم برای جبهه نداشتیم. گاهی خودمان می گفتیم و گاهی از دوستان خواهش می کردیم که نوحه بگویند.
با لشکر ۱۷ علی ابن ابیطالب (ع) هم مراودت داشتیم؛ با آقایان شهید صادقی، شهید جواد دل آذر، شهید [مهدی ] زین الدین. پس از چند شب که در لشکر ۱۷ خواندم، شبی شهید مهدی زین الدین به پای من افتاد، گفتم: «فرمانده، رئیس، بلند شوید.» شهید زین الدین گفت: «نه، یادم هست روز اربعین می آمدید و در قم می خواندید. من بچه بودم. » سال ها پیش در قم این نوحه را خوانده بودم:
ای خانم معصومه ، مژده عمه ات آزاد شد
خانۀ آل امیه یک سره برباد شد
ایشان گفت: «شما این ها را می خواندید و من آرزو می کردم که آیا ممکن است که ما هم جهادکنیم؟!»
بعد جدا شدیم و به لشکر عاشورا آمدیم، به جزیرۀ مجنون شمالی و جنوبی، کارخانۀ نمک و کنار فاو، با شهید باکری و بسیاری از شهدا در خیبر و بدر. خلاصه، سعادتی داشتیم و آنان دست ما را می گرفتند.
در این سِیر ، با چه کسی آشنا شدید و ارتباط داشتید ؟
اوایل، مرحوم حاج ملا آقاجان بود، اواخر هم مرحوم آقا سید عباس و مرحوم آقا جعفر مجتهدی، با مرحوم مجتهدی حدود ۲۵ سال ارتباط داشتیم. بودنِ کنار این آقایان هم بسیار سود داشت. ممکن است کسی بهرۀ زیادی از این دهه ببرد یا سهمش کم باشد؛ ولی به هر حال ، فیض جاری است.
نحوۀ آشنایی تان با امام راحل چگونه بود ؟
با امام راحل مقداری آشنایی داشتم. در سال ۴۷ یا ۴۶، مسافرتی به عراق داشتم که داستان مفصلی دارد. شش ماه در عراق بودم. آن زمان، ارادتم بسیار بیشتر شد.
در مدرسۀ مرحوم آیت الله العظمی بروجردی، من اذان می گفتم و امام خمینی اقامۀ جماعت می کردند. معمولاً نماز هم می خواندم و ایشان به من مرحمت بسیار داشتند. در عراق و در شهر نجف، نوارهایی بزرگ و چهار لبه بود. می خواستیم چند عدد از آن ها را با صدای امام به ایران بیاوریم. هنگام بازرسی که دیدم لو می رود، چهار عدد از آنها را خوردم و از آن به بعد، آرام آرام وارد کار سیاسی شدم. اصلاً نام سیدالشهدا (ع) هم دین است، هم سیاست، هم انقلاب. آدم به کدام مطلبش نگاه کند و نخواهد وارد سیاست شود؟
این را بخواند و تجربه کند: «إنّی لا اری الموت إلا السعادۀ و الحیاۀ مع الظالمین إلا برما» یا حرف پدر بزرگوار ایشان را: «لاتکن عبد غیر ک جعلک الله حرا»؛ یعنی فقط بندۀ خدا باش. بندۀ غیر خدا نباش. خدا تو را آزاد آفریده است.
از خاطرات تشرفتان به عتبات عالیات لطفاً برایمان بگویید.
هر یک از سفرهای کربلا عالمی دارد. در سال ۴۶ که شش ماه آنجا بودم، هر جا می رفتم، حلّه، موصل، مدائن و شهرهای زیارتی، شب به کربلا بر می گشتم. در آن شش ماه ، یک شب به غیر از کربلا جای دیگری نخوابیدم. در آن زمان اجازۀ زیارت نمی دادند و دو سه مرتبه گرفتار شدیم. به خصوص، یک بار تیراندازی کردند و با استفاده از سگ های شکاری ما را گرفتند و دست های ما را بستند. یکی از دوستان به زبان آذری گفت: «می خواهم طوری دوره این آقا بگردم که ما را آزاد کند.» من گفتم :«نه . ما به زیارت کسی آمده ایم که از بچه هایش گذشته و سربلند زندگی کرده است. سربلند! ما نوکر او هستیم، خدا کریم است.»
بالاخره، از ارباب تقاضاکردیم. گویا آنان زبان ترکی را می فهمیدند. به ما گفتند: «این حرفت را تکرار می کنی؟» من گفتم: «بله.» گفتم و ظاهراً، آنان خوششان آمد و ما آزاد شدیم.
شبی هم در دهی مهمان بودیم. تقسیم می کردیم که سه چهار نفر، در یک منزل مهمان باشیم. جایی که ما مهمان بودیم، به ما گفتند که روضه بخوانیم. گفتم: «من فقط می توانم روضۀ امام حسین (ع) را بخوانم. روضۀ دیگری بلد نیستم. » یکی گفت: «نخوان!» من دو سه خط خواندم؛ اما به فارسی. وقتی خوابیدیم، جوانی گفت: «این ها را امشب می کشیم.» دو نفر که با من بودند، ترسیدند. من آنان را دلداری دادم و گفتم که کسی مراقب ما هست. این جوان با مادرش بحث کرد. او گفت: «می کشم»، مادرش گفت :«مهمانان من هستند». من به یاد بچه های مسلم افتادم. مادر اصرار کرد. ما به قمر بنی هاشم، عباس بن امیرالمومنین (ع) روحی لتراب مرقده الفداء، توسل کردیم، و «یا کاشف الکرب» را خواندیم. گفتم مسئله ای نیست. من تقریباً بیدار بودم و دیدم پسر آماده می شود و مادر هم آماده است. آخر مادر گفت: «می روم به عباس بن علی (ع) شکایت می کنم». طوری شد که دیدم پسر، ناراحت است و آرام آرام گریه می کند. خلاصه، عباس (ع) کارش را کرد. وقتی به کربلا رسیدیم، کفش هایمان از بین رفته بود و چند روز پا برهنه بودیم. ساعت یازده شب بود. گفتند حرم بسته است، من گفتم: «نه، من عهد کردم.» پشت در حرم رسیدیم. من برای آنان نوحه خواندم و دیدم که خادم در را باز کرد.
نحوۀ اقامۀ عزا در آذربایجان و زنجان چگونه بوده است ؟
در آذربایجان و زنجان، تقریباً از عید قربان شروع می کردند. در اردبیل هم که بودم، از شب یازدهم ذی حجه شروع می کردند و به آن «هفته خوانی» می گفتند. دسته در می آوردند و مردم را برای عزاداری محرم آماده می کردند. ابتدا بچه ها شروع می کردند که به شدت سوزناک بود. بچه ها می گفتند، «حسین، حسین، مظلوم حسین ...» آنان طوری این کلمات را می گفتند که دل آدم را به کربلا می بردند. بعد شعرهایی را به ترکی می خواندند که مضمونش این بود، «زمزمۀ محرم است، مگر نمی بینی ؟» از عید قربان تمام کوچه ها آمادۀ محرم می شد. بندۀ ناچیز دوستانه عرض می کنم که اگر دهه اول محرم را در خانه ها گریه نکردید، مسئله ای نیست. دهۀ اول محرم، موقع داد زدن است. در خیابان ها باید داد زد. این کار اثر گذار است. اینکه چند روز قبل از محرم شروع می کردند، بسیار اثر داشت. الان هم در تبریز، اشتباه نکنم، شام عید غدیر را در مسجد «توحید» شروع می کنند. این کار تبلیغ است و اثر دارد. سیدالشهدا(ع) زنده می مانند و خدا این طور می خواهد ؛ ولی ما وظیفه داریم برای نسل آینده الگو باشیم. هرچند نام سیدالشهدا (ع) پاینده است، عزای سیدالشهدا (ع) را اگز زمینیان نگیرند، ملکوتیان می گیرند،
جن و ملک بر آدمیان نوحه می کنند ...
به ما آموخته اند طوری نوحه سرایی کنیم که هم عزا باشد، هم تبلیغی برای دین. ما لین طور دیدیم و الان هم هست. الان از روز اول محرم در زنجان، دو عدد دسته در می آید، یکی از مزار شهدا و دیگری از مسجد «میربهاءالدین» که در زنجان، بنیان گذار هیئت هاست. این هم تأثیر فراوانی دارد. اول محرم در شهرستان ها، روزها خبری نیست و شب ها عزاداری می کنند ؛ اما در زنجان، از روز اول محرم عزاداری ها شروع می شود.
اگر ممکن است کمی هم دربارۀ مراسم تشت گذاری بگویید .
این ها سه مراسم هست: یکی «عَلَم بدُّخ» یکی «یخه باقلما» یکی «تشت گذاری ». تشت گذاری برای اردبیل است که الان به همه جا سرایت کرده است و در زنجان هم هست. علم بدُّخ مراسمی است که علم ها را برای عزاداری و دسته آماده می کنند. تشت گذاری هم به این معناست که اگر بچه ها تشنه شدند، مقید نباشید و بیایند از ما بخواهند. هر موقع تشنه شدند، بردارند. مردم هم بسیار اعتقاد دارند و شفاهم می گیرند. مراسم یخه باقلا هم برای تبریز است. تبریزی ها روز سوم محرم، برای سیدالشهدا(ع) جمع می شوند، می خوانند و بعد از آن همه گریه کردند، آرام می شوند. البته تا اربعین عزا هست. در تهران هم این مراسم را در برخی هیئت های ترکان دیده ام. همۀ این مراسم، در اصل، به دلیل فراخوانی مردم است. مردم نیز انصافاً هم علاقه دارند، هم به حاجت هایشان می رسند. نمونه های فراوانی وجود دارد.
عزاداری های الان باشکوه تر است یا عزاداری های دهۀ شصت ؟
همین امسال و همین الان هم مراسم بسیار با شکوه برگزار می شود. دهۀ اول زنجان بسیار باصفا بود. جمعیتی که امسال آمدند، کم نظیر بود. بعد از ساعت دو نصفه شب می گفتیم :«بلند شوید بروید.» می گفتند :«نه. شاید آقا بعد از ساعت دو نیم اینجا بیایند .» می نشستند، می افتادند، نه پتو بود، نه چیزی دیگر.
به نظر شما، مداح باید چه ویژگی هایی داشته باشد ؟
من سراسر نقص هستم ؛ ولی سیدالشهدا(ع) عنایتی کرده است. باید خواندن و رفتار انسان حسینی باشد. ما هر چه داریم، از اهل بیت(ع) داریم. در حدیثی معروف داریم که اگر به دو ثقل اکبر و اصغر متمسک شوید، «لن تضلوا ابدا» ؛ هرگز گمراه و ذلیل نمی شوید. پس، به قرآن و به عترت متوسل شوید.
گاهی می بینیم که فارسی زبان ها، به دنبال سبک هایی می روند که کمتر حزن دارد. چه چیزی باعث می شود که سوز نوحه های آذری از بین نمی رود ؟
جوان های آذری در حالی که به سمت نو گرایی می روند، باز هم حرف شنوی دارند. الان هم حرف شنوی دارند. در جلساتی که داریم، وقتی می گوییم :«فلان آهنگ را نخوان»، او فکر می کند و متوجه می شود که برخی آهنگ ها، با ساحت مقدس سیدالشهدا(ع) همخوانی ندارد. من احساس می کنم که این حرف شنوی، در آذربایجان و زنجان بیشتر است.
به نظر شما، جوان مداح چگونه می تواند معرفت خود را افزایش دهد ؟
برای جوانان عرض می کنم که اولاً، همیشه با وضو باشند و ثانیاً، از سید الشهدا (ع) مدد بگیرند. تا می توانند نمازشان را در وقت و با خشوع بخوانند. این ها باعث می شود که زنگار از این آینه کنار رود و رفتارشان طوری می شود که مستمعان از آنان ادب بیاموزند.
اگر مداح خطا کرد، ما چه وظیفه ای در قبال او داریم؟
آقا به ما یاد داده است که می توانیم دستش را بگیریم، حمایتش کنیم و نگذاریم غرق شود. إن شاءالله خطا را ترک و توبه می کند و خدا هم توبه پذیر است.
شما به کدام روضه بیشتر علاقه دارید ؟
روضۀ عطش عالمی دارد و اهل معرفت هم با آن بسیار صفا می کنند
تا حالا، برای بازگشت نور چشم خودتان دعا کرده اید ؟
نه
چرا ؟
ما این دو بیت را همیشه برای مردم می خوانیم و باید خودمان هم عمل کنیم :
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و در ووصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
تشکر که وقتتان را در اختیار ما قرار دادید
کد مطلب: 18074
آدرس مطلب: https://www.armaneheyat.ir/report/18074/نام-سیدالشهدا-ع-هم-دین-سیاست
آرمان هیأت
https://www.armaneheyat.ir