تاریخ انتشار
يکشنبه ۷ دی ۱۳۹۳ ساعت ۱۱:۴۰
۰
کد مطلب : ۲۲۵۳۹

حاج محسن عسکری از آشنایی اش با رسول ترک گفت

حاج محسن عسکری از آشنایی اش با رسول ترک گفت
فضل و کرم ائمه معصوم وصف‌نشدنی است. وقتی مورد توجه‌شان قرار بگیریم، بی‌شک عاقبت بخیر‌خواهیم شد. کافی‌ است خودمان بخواهیم و حرکتی کنیم. نمونه‌ این فضیلت‌ها در تاریخ ما کم نبوده. انسان‌هایی که به‌نوعی نظر کرده ائمه اطهار(علیهم‌السلام) هستند. رسول دادخواه خیابانی تبریزی یکی از همین کسانی ا‌ست که به‌سبب یک رویای ‌صادقه منقلب شد و به دربار ائمه معصوم ‌پیوست. اسم رسول ترک را زیاد در روضه‌ها شنیده‌ایم. او را یکی از گریه‌کنان و عاشقان امام حسین‌(ع) می‌دانند. به گفته پیرمردهای هیات‌های قدیمی تهران- چه فارس و چه ترک- همه با قاطعیت می‌گویند بعد از او هنوز نظیرش نیامده. ایام سوگواری سرور و سالار شهیدان حسین بن علی‌(ع) فرصت مناسبی بود تا به یاد گریه‌ها و ناله‌های حاج رسول ترک برای آن حضرت و یارانش در واقعه کربلا به سراغ حاج محسن عسکری یکی از مداحان قدیمی تهران که در سنین جوانی با رسول ترک آشنا می‌شود برویم و به گفت‌وگو بنشینیم؛ شخصی که وقتی از رسول ترک می‌گوید با وجود گذشت ۵۰ سال از درگذشت او بغض گلویش را می‌گیرد و اشک از چشمانش سرازیر می‌شود.

می‌خواهیم گفت‌وگوی مان را با چگونگی آشنایی شما با حاج رسول آغاز کنیم. داستانش را برای ما می‌گویید؟

توفیق آشنایی من با حاج رسول بعد از توبه او بود چراکه من تفاوت سنی زیادی با حاج رسول داشتم. اوایل مداحی من بود. سال ۱۳۲۹ تازه فوق دیپلم گرفته بودم و برای گذراندن دوره‌ آموزشی سربازی به تهران آمدم. هر هفته جمعه‌ها برای مداحی و روضه‌خوانی به هیات مکتب الحسین(ع) یا هیات حاج حسین برنجی که هیات آذری‌زبانان بود می‌رفتم. در یکی از روزهای جمعه در یکی از این هیات‌ها مشغول نوحه‌سرایی و عزاداری بودم. اتفاقا آن روز روضه‌ جدیدی می‌خواندم که به یکباره مرد سیاه و قوی هیکلی در میان جمعیت نظرم را به خود جلب کرد که اشعاری را که می‌خوانم با حزن و اندوه و شور خاصی تکرار می‌کرد. آمد وسط جمعیت و همهمه‌ای به‌پا شد. از ناله‌های او همه منقلب شدند. با وجود آنکه ترسیده بودم، روضه را ادامه دادم. اولین بار حاج رسول را آنجا دیدم. آنقدر مست روضه شده بود که از شدت سوز و مصیبت سر را به دیوار می‌کوبید. او در‌‌ همان زمان شهرت عام و خاص داشت و از آن روز آشنایی من با حاج رسول شکل گرفت. البته دوستی ما یک ارتباط حسینی بود و تنها در هیات‌های مذهبی خلاصه می‌شد.

این آشنایی چقدر طول کشید؟

بیشتر از هفت سال طول نکشید چراکه او خیلی زود از بین ما رفت. حاج رسول عاشق مداحی سالار شهیدان بود و همیشه جزو گریه‌کنان و سینه‌زنان هیات بود. حضور گریه‌کنانی همچون او در هر روضه‌ای برای مداحان افتخار است.

زندگی حاج رسول ترک بعد از توبه بر چه اساسی بود و چگونه زندگی می‌کرد؟

حاج رسول زندگی ساده‌ای داشت و ثروت چندانی کسب نکرده بود چرا‌که در جوانی به‌خاطر شرارت‌های که داشت کسب و کار مناسبی پیدا نکرده بود. از طرفی زمانی هم که قلب او حسینی شد و در دستگاه اهل بیت(علیهم‌السلام) قرار گرفت، عشق به امام حسین(ع) او را از افکار مادی و دنیوی دور کرده بود و تا پایان عمر با تنها خواهرش در محله درخونگاه تهران در خانه کوچک و ساده‌ای زندگی می‌کرد و در همانجا از دنیا رفت.

حاج رسول مرید مداح خاصی بود؟

یکی از ویژگی‌های حاج رسول این بود که مرید مداح و روضه‌خوانی خاصی نمی‌شد و به این موضوع توجهی نداشت که روضه‌خوان و مداح آن هیات کیست. همیشه دقتش بر این بود که او چه می‌گوید و هر کس برای معشوق او حسین بن علی‌(ع) و خاندانش روضه‌ای می‌خواند ناخودآگاه گریه می‌کرد و حالش دگرگون می‌شد.

یعنی همیشه در یک هیات‌ و محفل خاص شرکت نمی‌کرد؟

نه، حاج رسول هیچگاه یک هیات مخصوص نمی‌رفت. برایش فرقی نمی‌کرد فلان هیات را چه کسانی می‌گردانند و از چه قوم و گروهی هستند. وقتی از خانه بیرون می‌زد اولین پرچم سیاه و هیاتی را که مشاهده می‌کرد وارد می‌شد. به‌عنوان مثال بیشتر وقت‌ها نماز را در یک مسجد اقامه نمی‌کرد. حتی اگر چند شب پشت سر هم یک هیات می‌رفت هر شب در قسمتی از هیات می‌نشست چرا‌که بر این باور بود روز قیامت هر گوشه زمین مدرک و شاهد ما برای عزاداری‌ها و اشک‌های ریخته شده است.

به نظر شما چه اخلاقی در حاج رسول بود که او توفیق توبه کردن پیدا کرد؟

حاج رسول در طول عمر خود چه در دوران جوانی که رفتارهای ناپسند داشت و چه بعد از آن‌ که آزاد شده امام حسین‌(ع) بود بسیار دست و دلباز بود و مرام لوطی‌گرانه‌ای داشت. بعد از فوت او مشخص شد با وجود آنکه در جوانی شرارت‌های زیادی داشت و همیشه مست بود، از‌‌ همان کار نامتعارفی که می‌کرد سرپرستی پنج و شش خانواده یتیم را به‌عهده گرفته بود. به نظرم همین منش سبب شد امام حسین به او نظر کند و توفیق توبه پیدا کند.

آیا بانی برگزاری هیات‌های مذهبی می‌شد و خود او هیات خاصی داشت؟

حاج رسول بعد از اینکه وارد دستگاه امام حسین‌(ع) شد تنها درآمدش از راه فروش چای و برنج بود. شاید کمک مالی در حد وسع خود انجام می‌داد اما از کسانی که هیات‌گردان باشد و بانی برپایی هیات شود نبود. در‌واقع رسول ترک جذب‌کننده افراد خیر به هیات‌ها می‌شد. او نجات یافته امام حسین بود.

حاج رسول ماجرای توبه خود را برای شما تعریف کرده بود؟

خیر، من هیچگاه مستقیم از وی نشنیدم. البته در رابطه با ماجرای توبه رسول ترک روایت‌های زیادی نقل شده که البته دو روایت آن بسیار معتبر است و عده‌ای می‌گویند هر دو نیز با هم اتفاق افتاده. روایت اول‌‌ همان ماجرای سگی است که نگهبان خیمه سیدالشهدا(ع) بوده و احتمالا خیلی‌ها آن را شنیده‌اند اما حاج ابو‌حسین تبریزی شخصی که باعث و بانی توبه حاج رسول می‌شود بدون واسطه ماجرای دیگری را هم برای من تعریف کرده. حاج ابو‌حسین بزرگ آذری‌زبانان در تهران بود. او هم رئیس بازار بود و هم در میان دربار شهرت زیادی داشت. ابوحسین به‌واسطه اینکه مورد قبول مردم و حکومت بود، بانی و سرپرست تمام هیات‌های مذهبی آذری‌زبانان در تهران شده بود. او ماجرای توبه حاج رسول را این‌گونه برای من نقل کرد: «شب‌های قدر ماه رمضان در هیات بزرگ آذری‌‌زبانان جمعیت زیادی مشغول عزاداری بودند. حال و هوای خاصی در فضا حاکم بود که به یکباره احساس کردم مجلس حال طبیعی خود را از دست داده. متوجه حضور شخصی شدم که سر و وضع خوبی نداشت و ژولیده بود؛ به‌حدی که مردم دور و بر او را خالی کردند. یکی آمد به من گفت یکی از جوانان شرور محله وارد مجلس شده. از قدرت خودم استفاده کردم و نزد او رفتم. متوجه شدم مست کرده. به او گفتم چرا با این وضع آمدی هیات! برو مرتب که شدی بیا. با لحن لوطی‌گری جواب داد شما چه کاره هستید. به او گفتم برو اینجا بساط امام حسین است. گفت مگر امام حسین وصی و قیوم دارد؟ مجددا به او گفتم برو و فردا مرتب که شدی بیا. وقتی خواست برود به من گفت آمده بودم روضه امام حسین‌ ولی نمی‌دانستم امام حسین وصی و قیوم دارد. گفت اگر بروم دیگر برنمی‌گردم و رفت. مجلس تمام شد. بعد از سحری و نماز خوابم برد. تازه در خواب فرو رفته بودم که در رویای صادقه دیدم در‌‌ همان مجلس هیات خودمان حضور دارم و حضرت زهرا‌(س) به مجلس شبانه ما تشریف‌فرما شده. رفتم جلو که به حضرت خوشامد بگویم و عرض ادب کنم. دیدم خانم رو برگرداند. سه بار خدمت او رسیدم ولی رو برگرداند. در ‌‌نهایت گفتم خانم! من ابوحسین هستم. کسی که سرپرستی ۹۰ درصد هیات‌های بازار سیاهی‌های ایران را به‌عهده دارم. چرا از من رو بر‌می‌گردانید؟! خانم گفت هر کسی که هستی باش، چرا نگهبان هیات ما را بیرون کردی؟ حتی سگ‌ها نیز در این وادی احترام دارند. همین که گفتم خانم اشتباه کردم از خواب پریدم. فوری با چند نفر تماس گرفتم و جویای لاتی شدم که به هیات آمده بود. بعد از پرس‌وجو‌های زیاد متوجه شدیم او رسول ترک یکی از لات‌ و لوت‌های محله‌های قدیم تهران است. هنوز هوا روشن نشده بود که فوری خودم را به خانه رسول ترک رساندم و او را صدا کردم. از صدایم من را شناخت و گفت وصی و قیوم امام حسین هستی؟ نیازی نیست. من به‌خاطر امام حسین از تو گذشتم. اگر مجلس امام حسین نبود می‌دانستم با تو چگونه رفتار کنم. به او گفتم در را باز کن و من را بدبخت نکن. وقتی با خواهش در را باز کرد به پایش افتادم. رسول گفت مگر نمی‌گویم نترس! چرا این‌گونه می‌کنی؟ ابوحسین گفت از تو نمی‌ترسم؛ از خانم حضرت زهرا‌(س) می‌ترسم. گفت مگر چه شده؟ با اصرار او خوابم را برایش تعریف کردم. گفت زود بگو خانم به شما چه گفت؟ گفتم حضرت فرمود در این وادی حتی سگ‌ها نیز احترام دارند. رسول آهی کشید و گفت سگ‌های ولگرد را شهرداری با سم می‌کشد اما برخی سگ‌ها صاحب دارند. خدا را شکر که من بی‌صاحب نیستم. از آن روز توبه کرد و همه شرارت‌هایش را کنار گذاشت و وارد دستگاه امام حسین(ع) شد.

رفتار اهالی هیات و مردم با رسول ترک چگونه بود؟

بعد از ماجرای توبه، وقتی ابو‌حسین که مورد اعتماد مردم بود این موضوع را برای بچه‌هیاتی‌ها تعریف می‌کند، همه رسول را روی چشم می‌گذاشتند و او را نجات‌یافته امام حسین‌(ع) می‌دانستند. دیگر هیات‌ها و روضه‌خوانی‌ها بدون رسول صفایی نداشت. او وزنه هیات‌ها بود. بعد از آن ماجراآنقدر خلوص نیت پیدا کرده بود که حتی کراماتی از او می‌دیدند.

چه کراماتی داشت؟ خاطره‌ای دارید که برای ما تعریف کنید؟

هیاتی بود که صبح‌های دوشنبه برگزار می‌شد. واعظ آن هیات حاج شیخ رضا سراج یکی از واعظان و مداحان قدیمی تهران بود که شهرت زیادی داشت. این روایت را بدون واسطه از حاج سراج شنیده‌ام. این هیات سیار بود و هر هفته منزل یکی از بچه‌هیاتی‌ها برگزار می‌شد. در این جلسات خصوصی حاج رسول هم حضور داشت. یک هفته بانی مجلس تغییر پیدا کرده بود و ما فراموش کردیم محل جدید هیات را به حاج رسول بگوییم. دوشنبه صبح رفتم هیات. صاحبخانه گفت به حاج رسول هم اطلاع دادید؟‌‌ همان موقع تازه به‌یاد آوردم که فراموش کرده‌ام به حاج رسول اطلاع بدهم. صاحبخانه ناراحت شد و گفت هیات بدون حاج رسول صفا ندارد. در همان حال و هوا بودیم که دیدیم حاج رسول سراسیمه آمد. انگار به‌دنبال چیزی یا فردی می‌گشت. معلوم شد حاج رسول صبح دوشنبه بعد از نماز صبح وقتی متوجه ‌می‌شود کسی به او از برنامه هیات خبر نداده به خواب می‌رود. در رویای صادقه خواب حضرت فاطمه‌(س) را می‌بیند که به او ‌فرموده بود چرا این هفته روضه نرفتی منزل حاج حسن دستمالچی؟ برو من هم می‌آیم. سپس از خواب بیدار می‌شود و برای زیارت خانم فاطمه زهرا با عجله خود را به خانه حاج حسن دستمالچی می‌رساند.

آیا در آن دوران به تبعیت از حاج رسول کسی از او الگوبرداری و توبه کرد؟

بله، اشخاص زیادی مرید و مرشد حاج رسول بودند که توفیق توبه پیدا کردند اما یکی از آنها مرحوم حاج علی برادران دوست صمیمی حاج رسول در دوران جوانی و جاهلیت بود. او همچون حاج رسول از لات‌های تهران بود و بعد از توبه رسول ترک، او نیز به درگاه خدا استغفار کرد و به دستگاه اهل بیت(علیهم‌السلام) پیوست.

حاج رسول زمانی که دار فانی را وداع گفت مردم برای او چه کار کردند؟

زمانی که حاج رسول فوت کرد تا ۴۰ روز برای او ختم می‌گرفتند؛ صبح‌ها هیات‌های مذهبی فارسی‌زبان و عصر‌ها هیات‌های مذهبی آذری‌‌زبان. حتی آن دسته از هیات‌هایی که وقت نرسیده بود، بعد از چهلم هم برای او ختم می‌گرفتند. ضمن اینکه در آن زمان بزرگ‌ترین تشییع جنازه‌ای که برای یک فرد عادی صورت گرفت تشییع جنازه حاج رسول دادخواه بود. وقتی او را برای تشییع جنازه به قم می‌برند می‌گویند آنقدر تشییع جنازه او شلوغ بوده که به ۵۶۰ ماشین شخصی شماره داده بودند تا برای تشییع جنازه بروند. همچنین تمام غذا‌خوری‌های قم را برای تشییع جنازه حاج رسول آماده پذیرایی کردند و از همه تشییع‌کنندگان با ناهار پذیرایی کردند.

در پایان بهترین تعبیری که از حاج رسول دارید چیست؟

در یک کلمه می‌توانم بگویم حاج رسول حر زمان ما بود و هر آنچه از فضیلت حر شنیده‌اید می‌توان در حاج رسول دید. او راه را پیدا کرده بود. حاج رسول به مرکز وصل شده بود و ارتباط همیشگی با خدا را در همه حال زندگی‌اش داشت.

حاشیه:
روضه به دادم رسید


بعد از فوت حاج رسول افراد زیادی خواب دیدند اما یکی از خواب‌ها که خیلی ناب است خواب حاج علی برادران است. حاج علی برادران می‌گوید با حاج رسول در یکی از جلسات حضور داشتیم و مشغول صحبت بودیم. حاج رسول می‌گفت من مرگم فرا رسیده و به‌زودی از دنیا خواهم رفت. از حرف‌های او ناراحت شدم. به او گفتم بیا با هم عهد و پیمانی ببندیم که هر کدام ما زود‌تر فوت کرد به خواب هم بیاییم و بگوییم نتیجه اعمالمان چه بوده. زمانی که حاج رسول فوت کرد، همه دوستان و رفقا خواب حاج رسول را می‌‌دیدند به‌جز من. یک‌سال گذشت و به خوابم نیامد. دیگر دلم برای او تنگ شده بود. برایش نماز و قرآن می‌خواندم. به نیابتش گریه می‌کردم، سینه می‌زدم و خیرات می‌دادم. نزدیک سال اول وفاتش بود. دیگر از او نا‌امید و دلگیر شده بودم. درست شب سال حاج رسول فرا رسید و ما در مسجد بزرگ آذربایجانی‌ها برای او سالگرد گرفته بودیم. شب در رویا دیدم وقتی به خانه رسیدم، مادرم گفت حاج علی! کجایی میهمان داری. پرسیدم چه کسی آمده؟ گفت حاج رسول در اتاق حسینیه منتظر توست. یک لحظه در خواب متوجه شدم او فوت کرده و من با او به‌خاطر پیمان‌شکنی قهر کرده‌ام. رفتم داخل اتاق و به‌همراهانش خوشامد گفتم ولی به او توجهی نکردم. در این لحظه او به من گفت علی! با ما به از این باش. جواب دادم مگر با تو پیمان نبسته بودم که بیاییم نتیجه را به هم بگوییم. گفت خب تازه امروز نتیجه مشخص شده و من طبق عهدمان آمدم تا نتایج اعمالمان را به تو بگویم. با عجله به او گفتم خب چه شد؟ پاسخ داد امروز که یک‌سال از فوت من می‌گذرد تازه جواب و نتیجه اعمال من را دادند. به من گفتند برو و در این مدت بگرد و هر کس خواب من را در باغ و بوستان دید درست بوده. امروز احضار شدم و نتیجه اعمالم را گرفتم. گفت به‌یاد داری من برای همه روضه‌ها گریه می‌کردم ولی وقتی به ‌روضه علی‌اصغر می‌رسیدم خیلی منقلب می‌شدم و همیشه لالایی می‌گفتم. گفتم بله، حالا چه شده و به تو چه ابلاغ کردند؟ گفت اربابمان من را احضار کرد و فرمود به‌خاطر‌‌ همان روضه و لالایی‌هایی که برای علی‌اصغر می‌خواندی. اینجا می‌توانی میهمان ما باشی.



مرجع : عقیق
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما