نباید با شبهات وهابیان به سادگی برخورد کنیم
در سالهاى اخير، تلاشهاى گسترده و ارزندهاى در زمينه عاشوراپژوهى صورت گرفته و پژوهشهاى متعددى سامان يافته و چاپ و منتشر شده است. نگاه به اين آثار، زحمات و كوششهاى ارزنده پديدآورندگان آنها را به خوبى نمايان مىسازد. هر يك از اين پژوهشگران از زاويه خاصى به مسئله نگريسته و تنها برخى از ابعاد قضيه را بررسى كردهاند.
به گزارش خیمه، يكى از جديدترين پژوهشها در اين زمينه، پژوهشى به نام «جريانشناسى فكرى معارضان قيام كربلا»ست كه توسط حجتالاسلام محمدرضا هدايتپناه صورت گرفته است.
اين پژوهش، نخست در سال 1381 در قالب مقاله ای در شماره 33 فصلنامه حوزه و دانشگاه با عنوان بازتاب تفكر عثمانى در حادثه كربلا چاپ شد و اينك بسط يافته آن به صورت كتاب، با عنوان ياد شده در بالا، چاپ و منتشر شده است.
مؤلف در اين كتاب كوشش كرده است تا تفكر عثمانى را تبيين و نقش آن را در حادثه كربلا مشخص سازد. به عبارت ديگر، مؤلف بر آن است كه تفكر سياسى ـ مذهبى نيروهايى را كه در برابر سيدالشهداء (ع) صفآرايى كردند، بررسى كند. اين اثر در چهار فصل و يك ضميمه تدوين شده است.
در ادامه گفتوگوی خیمه با نویسنده کتاب، آقای محمدرضا هدایتپناه را میخوانید:
خیمه: شما انگیزه نگارش این کتاب را متهم کردن شیعیان به قتل امام حسین(ع) از سوی وهابیون از جمله در مقاله «طقوس عاشورا عند الرافضه» عنوان کردهاید. مبنای این شبهه چیست؟
هدایتپناه: اصل این شبهه، یک شبهه بسیار قوی است، یعنی شبههای نیست که بتوان با یک کتاب و مقاله آن را تبیین نمود؛ آنچه در این کتاب آمده، گوشهای از آن بحث کلی است.
این شبهه هم سابقه تاریخی دارد و هم در منابع تاریخی ما به نوعی به این مسئله پرداخته شده است، ولی نمیدانم چرا محققان ما به این مسئله نپرداختهاند یا نمیخواستند به طرف این قضیه بروند، چون ممکن بود به شاخههای دیگری منتهی شود که پاسخ چندانی برای آن نداشته باشند یا اصلاً توجه به موضوع ندارند.
پس از قیام کربلا و خطبههایی که در کوفه یا شام ایراد شد، بازتابهای آن، امویان را ناچار کرد که دست به توجیهاتی بزنند؛ آنان دو توجیه را ارائه نمودند که در منابع تاریخی هم هست.
توجیه اول مسئله جبرگرایی بود؛ به این بیان که درست است که مسئله عاشورا در تاریخ رخ داده ولی ما در این میان نقشی نداریم. صرفاً قضا و قدر الهی بوده است و این، چه بخواهیم و چه نخواهیم انجام میشد. یعنی یک جبرگرایی که بنیانگذار آن معاویه بود.
توجیه دیگر این بود که اصلاً ما این کار را انجام ندادیم؛ یزید که دستور نداده است؛ ابنزیاد و شیعیان عاملان و فاعلان این جریان بودند. کوفیها این حادثه را انجام دادند. این را با عناوین و الفاظ مختلف در منابع مورخان میبینید.
عبدالوهاب نجار متوفی 1360 یکی دیگر از این دانشمندان معاصر و از اساتید الازهر مصر میگوید: «ظلم است که گفته شود یزید بن معاویه، حسین بن علی(ع) را اجباراً به سوی عراق فرستاد، زیرا حسین(ع) با اختیار به واسطه نامههای کوفیان به سمت عراق رفت». از اینگونه نوشتهها در حال حاضر در باب برائت یزید فراوان است.
کتابهایی مثل «برائه یزید بن معاویه من دم الحسین» نوشته دکتر محمود ابراهیم و کتاب «اباطیلالتاریخ» نوشته ابراهیم شعوط و «حزن یزید لاستشهاد الحسین».
خیمه: آیا این شبهه پیش از این در مورد سایر وقایع تاریخی نیز سابقه داشته است؟
هدایتپناه: بله، نمونه تاریخی آن را در جنگ صفین میتوان مشاهده کرد؛ هنگامی که عمار شهید شد، بخشی از مسلمانان در جنگ بیطرف بودند. میگفتند: «ملاک ما بر اساس حدیث «تقتلوه الفئه الباقیه»، عمار است». و این یک حدیث متواتر مسلّم عند المسلمین بود. این را شاخص قرار میدادند.
وقتی عمار کشته میشود، یک موج عجیبی در سپاه شام میافتد. اینهایی که اینطرف قرار گرفتهاند یعنی جبههی عبدالله بن مسعود، جدای از این دو سپاه، تکلیفشان مشخص شد که عمار در جبهه امیرالمؤمنین(ع) بود و توسط امویها کشته شد. آنها آمدند به امیرالمؤمنین (ع) پیوستند.
از طرف دیگر سپاه شام دچار شبهه شد؛ چون بعضی سران سپاه اموی از جمله عمرو عاص خودش راوی این حدیث بود و لذا نمیتوانست آن را منکر شود و اگر خودش منکر میشد، سخن این همه صحابه را چگونه میتوانست منکر شود.
به هر حال امر مسلّمی بود. شروع به توجیه کردند. شایع کردند که در حقیقت ما آن را نکشتیم. آن کس که عمار را به این معرکه آورده، قاتل اصلی است. یعنی درست مسئله را به سمت امیرالمؤمنین برگرداندند. لذا این توجیه که با تبلیغات همراه بود، آشوب و بلوایی که در سپاه معاویه پیش آمده بود را آرام ساخت.
البته امیرالمؤمنین (ع) پاسخ داد که: «اگر ملاک این است، پس پیامبر(ص)، حمزه(ع) را کشته است، برای این که پیامبر(ص) حمزه را به احد آورد». ولی برای آن عوامالناس شامی، با آن فرهنگی که داشتند، توجیه خوبی بود و آنها را آرام کرد. همین مسئله را در فاجعه عاشورا نیز مشاهده میکنیم.
خیمه: از میان مقتلنویسان همعصر واقعه کربلا نیز کسی دچار این شبهه شده است؟
هدایتپناه: بله، اتفاقاً این شبهه مورد توجه سبط بن جوزی بوده است که از مورخان و مقتلنویسان کربلا نیز میباشد.
وقتی قیام توابین شروع میشود و میخواهند به طرف شام حرکت کنند، میگوید این که توابین میخواهند بروند به شام، چه معنا دارد؟ شما دنبال این هستید که مسببان این حادثه را به مجازات برسانید، خوب چرا اهل شام. قتله امام حسین(ع) در کوفه هستند. شما چرا لبه تیغ را به طرف شام گرفتهاید. به طرف خودتان بگیرید. شما به این طرف نگاه کنید. اگر یزید را میخواهید که او سالها پیش یعنی سال 63 مرده است.
این شبهه و اشکال در ذهن سبط بن جوزی پدید آمده و بعضی از اصحاب سلیمان بن صرد خزاعی هم همین مسئله را گفتهاند.
خود ابوجعفر منصور عباسی میگوید:«قتل امام علی(ع) به دست شیعیانش بود. آنهایی که علیه امام علی (ع) قیام کردند، شیعیان و افراد مورد اعتماد او بودند. او کوفیان را مقصر میداند، برای این که قیامهای حسنی و حتی زید بن علی از عراق و کوفه برخاست. لذا منصور عباسی میخواهد کوفیان را متهم کند که شما گروهی هستید که تاریخچهتان با قتل اهلبیت(س) رقم خورده است، حال میخواهید مدعی شوید این حکومت را به دست علویان بدهیم، آن هم به دست یکی از سادات حسینی یا حسنی؟»
جو تبلیغاتی چیزی جز این نیست. لذا اینجا هم در «طقوس عاشورا عند الرافضه» دقیقاً همین را گفته است. او میگوید: «زمانی که قیام شروع شد، اینان بودند که او را به کوفه دعوت کردند و همینها نامه نوشتند و او را تنها گذاشتند. سپاه ابنزیاد را نیز همین کوفیها تشکیل دادند، برای این که یک نفر هم از شامیان در میان آنها نیست. بنابراین آنها بعد از واقعه کربلا به این معترف شدند که مسببان اصلی حادثه، خودشان بودند؛ آنها بودند که به امام حسین(ع) خیانت کردند و سپاه مقابل امام حسین(ع) از همین کوفیها بودند.»
لذا میگوید:«این توابین که حرکتشان چند سال پس از واقعه عاشورا شروع شد، حرفشان و شعارشان توبه از این جنایت بود ولی بعداً وعاظ و علماء و خطبای شیعه بودند که مسئله را منحرف کردند، چرا که اینگونه مطرح نمودند که این عزاداریها در حقیقت به خاطر محبت به اهلبیت(ع) است و برای دشمنی و برائت به دشمنان امام حسین (ع)؛ و یزیدیان بودند که امام حسین (ع) را به شهادت رساندند و این فاجعه را به وجود آوردند. در حالی که اصل
روی دادن این قضیه در حوزه جغرافیایی شیعه باعث شد این قضیه تثبیت شود و با این تبلیغات مسئله در اذهان عمومی و کتابها جا بیفتد. عبارت کتاب این است:
«با تبلیغات علمایشان بدون توجه به فلسفه این عزاداری آن را عبادت تلقی کرده و تصور میکنند اینگونه نوحهسرایی و به سر و صورت زدن؛ به خاطر امام حسین(ع) و اهلبیت و عشق به آنان است، و با این مراسم عبادی تقرب میجویند، در حالی که فراموش کردهاند که اساس این مراسم به خاطر چه خیانتی بوده است. شیعیان با گریه بر امام حسین (ع) میخواهند این حرکت را که کشندگان امام حسین (ع) بودهاند تغییر دهند. اینان بر حسین نمیگریند بلکه بر تاریخچه خود و خیانت همفکران خود به خدا و رسولش(ص) و علی و حسین(ع) میگریند».
در کشورهای هند و پاکستان و حتی میان حجاج، وهابیان این شبهه را دامن میزنند و ما هم در مقابل این شبهه ساده برخورد میکنیم و از کنارش به راحتی میگذریم، یا به پاسخهای ساده بسنده میکنیم.
خیمه: شما گفتید که ما هم به دام آنان افتادهایم و چیزی را میگوییم که آنان میخواهند. مصداقهایی از این موارد که اشتباهند و ما تأیید میکنیم، بفرمایید.
هدایتپناه: اتفاقاً این را در بخش نامهها و نویسندگان نامهها تحلیل کردهام. آنجا یک مغالطه انجام شده است. آنجا میگویند کوفیان بودهاند و بعد کوفیان را به شیعیان ترجمه میکنند. آن هم شیعهای که الان حتی تعریف میشود نه آن شیعهای که 1300 و اندی سال پیش در قرن اول هجری تعریف شده بود.
ولی در حقیقت ما این صورت کلی قضیه را قبول کردهایم که کوفیان نامه نوشتند و خیانت کردند و سپاه ابنزیاد را تشکیل دادند؛ چون تا به حال ما نگفتهایم که سپاه ابنزیاد را شامیان تشکیل دادند؛ در حالی که باید بگوییم کوفیان دارای چه تفکری سیاسی بودهاند.
اینجاست که ساکت میشویم؛ این سکوت ما در حقیقت تأییدی است بر همین شبهه. کوفی را برابر شیعه نمودن یک نوع مغالطه است که در این کتاب آمده، و ما میخواهیم این مغالطه را تبیین کنیم.
کوفی بودن مساوی با شیعه بودن، مغالطه عظیمی است که در شبهه مطرح شده و مورخان نیز همسو با جریان امویان و نیز افکار عمومی و یا تحت تأثیر فضای امویها این اخبار را به این شکل ارائه دادهاند.
لذا شما میبینید که تحریف عظیمی علیه کوفیان اتفاق افتاده است. امام حسین(ع) 10 سال در مدینه بودند، امام سجاد(ع) تماماً در مدینه بوده است، امام باقر(ع)، امام صادق(ع) و بخش عظیمی از زندگی امام رضا(ع)، و حتی امام کاظم(ع) در مدینه بوده است؛ ولی شما میبینید مکتب فکری ما هیچگاه در مدینه شکل نگرفت و نهادینه نشد و رشد نکرد. تمام فقها یعنی بیشتر مورخان و محدثان شیعی که سخنان امام باقر(ع) و امام صادق (ع) را آوردهاند، اتفاقاً کوفی هستند.
این نشان میدهد که آن سالیان متمادی که ائمه(ع) در مدینه بودند، هیچ وقت مکتب فکری و کلامی و حتی اندیشههای تاریخی ائمه(ع) در مدینه و حجاز رشد نکرد و نهادینه نشد و اتفاقاً در خارج از حجاز نهادینه شده است.
یکی از نویسندگان معاصر کتابی به نام «میراث مکتوب شیعه در قرن سوم هجری» نوشته است که نویسندگان این کتب قریب به اتفاق کوفیاند و خود حکایت از جایگاه تشیع در این منطقه دارد.
خیمه: این شبهه چقدر جدی گرفته شده است؟
هدایتپناه: در حال حاضر وهابیها به این جریان خیلی دامن میزنند. کتابهای فراوانی نیز علیه شیعه نوشته میشود. رهبری فکری این قضیه مربوط به زمانهای قبل است؛ یعنی از دوره قیام امام (ع) شروع شده است. امویان هم کشتند و هم جنایت را به گردن معاندینشان که شیعیان باشند، انداختند.
روند این جریان در قرنهای بعد عموماً دست ابنتیمیه و ابنالعربی و وهابیها بود؛ میگفتند: «جریان را باید اینگونه ترجمه کنید که شیعیان کوفه آمدند حرکتی انجام دهند که شراب یزید را از زمین بردارند، خون حسین (ع) را به زمین ریختند».
علت چه میتواند باشد جز این که با تبلیغات و تئوریپردازی و تحریف تاریخ، میخواهند کسی را مسئول این قیامی که آن فاجعه عظیم را در پی داشت، و همه علمای اسلام به آن اعتراف دارند و آن را به عنوان یک نقطه ننگین در تاریخ اسلام معرفی میکنند، بنامند که مخالف اهداف ضد اسلامیشان است.
وهابیان یک جزیره عجیبیاند در دنیای اسلام؛ من نام کتاب را گذاشتهام جریانشناسی فکری معارضان و قیام کربلا.
تئوری که من میخواهم در پایان ارائه کنم این است که با ادله و نصوص تاریخی قصد دارم اثبات کنم آنچه این معارضین را رهبری میکند و آن جریان فکری سیاسی و مذهبی که حاکم بر این معارضان است، در حقیقت همان فکری است که در صفین در مقابل امیر مؤمنان(ع) صفآرایی کرد.
همان فکری که در جمل در مقابل امیر مؤمنان(ع) است و یا مانند آن در فتح مکه. یعنی همان امویان هستند که با فکر عثمانیان اکنون به میدان آمدهاند.
عثمانیها یک تعریف خاصی دارد، چرا که در حقیقت نمایندگان فکری آنها در قرن سوم و چهارم، اهل حدیث بودند و بعد در قرن بعد ابنتیمیه شد و در قرون بعدتر، وهابیان رهبری فکری را به دست گرفتند و الان میبینید که بزرگترین مدافعان عملکرد یزید و معاویه و به خصوص امویها، همینها هستند.
لذا میخواهم این عنوان را انتخاب کنم که کربلا در حقیقت وحدتگاه شیعه و تسنن است؛ یعنی جایی است که امام حسین(ع) در حقیقت فصلالخطاب قضیه شده است.
آنها نمیتوانند حرکت امام حسین(ع) را تخطئه کنند. چرا؟ برای این که شما اگر برای اهل سنت توضیح دهید که حرکتی که معاویه و اهل جمل انجام دادند، دو حرکت بود که یکی نمایندگان صحابه؛ امیرالمؤمنین (ع) و اصحاب و مهاجرین بودند، و جبههی دیگر معاویه و دیگران بودند که در حقیقت آنها هم صحابه بودند، برای این دو جبهه یک تئوریپردازی و توجیه ارائه میکنند که صحابه، مجتهد هستند و یک جبهه، خطاکار و جبهه دیگر محق بوده است.
ولی عدهای گفتهاند: «اولاً نمیدانیم کدام یک محق و کدام مخطيء هستند. آنها هم که میگویند میدانیم معاویه مخطيء است، ولی او مجتهد است». میگوید: «للمجتهد المصیب اجران و للمجتهد المخطیء اجر واحد». تازه مقابله کردن و جبههگیری در مقابل امیرالمؤمنین(ع) که بر اساس اجتهاد انجام شده، نه تنها گناه نیست بلکه ثواب واحد هم دارد، چون بر اساس اجتهاد بوده اما اجتهاد خطئی بوده است، چون اصلاح اسلام و مسلمین را میخواسته و فکر میکرده که اینگونه صحیح است.
اما در بحث ما یک طرف قضیه امام حسین(ع) قرار دارد و یک طرف غیرصحابه. چگونه این را میخواهند تبیین و دفاع کنند؛ آنگاه مسئله اصل خلافت مطرح میشود.
خلیفهای که اینچنین جنایتی را مرتکب شده و در حقیقت بر دامن اسلام لکه ننگی نهاده، چگونه خلافت آن را تأیید کنیم؟! ولی شما بروید سر اصل و تئوری قضیه که امام حسین(ع) یا کارش خطا بوده بر ضد خلافت یا باید بگویید درست بوده است.
لذا الان به جنایت بودن این قضیه همه معترفاند؛ پس باید سر این بحث کنند؛ اهل سنتی که مدافع قیام امام حسین(ع) هستند و یزید را لعن و کارش را تخطئه میکنند، با شیعیان در یک نقطه واحد قرار میگیرند و شما حالا ببینید نمایندگانی که آن زمان یک عده شامل مورخان و محدثان و درباریها که وظیفه توجیه اعمال امویها را بر عهده داشتند، چه کسانی هستند.
غیر از وهابیها کسی را سراغ نداریم. یعنی اهل سنت اعتدالی اصلاً مدافع یزید نیست و لعن آن را جایز میداند؛ من اینها را اتفاقاً در همین مقاله «کربلا منزلگاه وحدت تسنن و تشیع» که به این کتاب اضافه خواهد شد، گفتهام که اگر شما شافعی، مالکی، حنبلی و یا حنفی هستید، مواضع ائمه خود را در مقابل امام حسین (ع) و یزید ببینید.
همه مخالف یزید و موافق امام حسین (ع) هستند. پس چه کسی الان مدافع یزید است؟ کسی که در مقابل بزرگان اهل تسنن قرار گرفته است؛ کما این که از همان روزی که ابنتیمیه افکار و حرکاتش را آغاز کرد، علمای اهل تسنن، در مقابلش موضع گرفتند و زندانیاش کردند و حکم به اعدام و تکفیرش دادند.
حالا با این حرکتهای سیاسی وهابیها و عربستانیها با پول نفت شدهاند شیخالاسلام. این تبلیغات است که از آن فکری که مدافع امویهاست و پیش از این مدافع یزیدیها بوده، حمایت میکند.