کد مطلب : ۵۴۴۳
رسول جعفریان:
فقه را از فقیه بـگیرید، تـاریخ را ازمـورخ
جعفریان: اگر ما حادثۀ کربلا را حرکتی برخلاف مسیر طبیعی اسلام و سیاست اسلامی بدانیم، باید برای آن عللی جستوجو کنیم؛. در این زمینه میبایست به علل فکری، سیاسی و شاید اخلاقی پرداخت، زیرا ماهیت این حرکت جنبۀ دینی، فکری و اخلاقی دارد و لاجرم دلایل رخ دادن آن هم در همین امور است.
بدین ترتیب ما باید بستر این انحراف را در بخش نخست در مباحث اسلامی و عقیدتی جستوجو کنیم. اولین نکتهای که در اینباره به ذهن میرسد همین است که تصور عمومی از اسلام با آنچه در عهد رسولالله (ص) بوده تفاوت کرده است.
این تفاوت جز با این که صورت اصلی عقاید عوض شده است، توجیه نخواهد شد. ما باید این تفاوت و تغییر را بشناسیم و روند رو به رشد آن را پس از وفات رسول خدا (ص) تا کربلا دنبال کنیم.
این همان چیزی است که به عنوان تحریف در عقاید روی آن انگشت گذاشتهایم. البته ممکن است این کار با عمق بیشتری انجام شود و دوره به دوره دیدگاههایی که در این زمینه وجود داشته بررسی شود.
اسلامی که توسط خلفا مطرح شد با آنچه امام علی میشناخت تا حدودی متفاوت بود. امام حسین (ع) دنبالهرو اسلامی بود که پدرش معرفی میکرد، اما تصور عمومی برگرفته از اسلامی بود که حاکمیت ترویج میکرد.
البته همانطور که اشاره کردم دوره به دوره اوضاع بدتر میشد. این که امام علی(ع) میفرماید که دین در این دوره اسیر دست یک مشت شرور بوده، باید تحقیق شود که مقصود حضرت کیست؟
آنچه هست بازی کردن با دین در یک دوره است. این بازی کردن یعنی همین تحریف کردن. اما این که رابطه روشنی با حادثةۀ کربلا داشته باشد، ریشه در این دارد که ما نوع انحراف و تفاوت دیدگاهها و اسلامها را بشناسیم.
اسلام تحریف شده به عمد و اسلام درست و اصیل. بدون تردید کربلا ریشه در همین انحرافات دارد؛ به جز این چیزی پذیرفته نیست. البته بخشی از انحراف نیز سیاسی است؛ به این معنا که سیاست اسلامی مورد نظر امام علی (ع) متفاوت با دیگران است و همین تفاوت است که موجب حادثه کربلاست.
در کتاب «گزارشنامهای از واقعة کربلا» اشارهاي به مقاتل مختلف شده است؛ نحوه گزینش شما از این مقاتل برای«گزینش دیگر از رویداد کربلاء» با چه معیاری صورت گرفته است؟
جعفریان: تاریخ همانند فقه و هر رشته علمی دیگر یک روش اجتهادی دارد. یعنی شما باید میان روایات مختلف با روش علمی اجتهاد کرده و یک روایت را که نزدیکتر به واقع میدانید انتخاب کنید.
روش اجتهادی در تاریخ مثل آنچه در علم اصول برای فقه تبیین شده، دست کم در سنت اسلامی آن چندان روشن نشده است. آثاری دربارۀ روش تحقیق نوشته شده، اما به ويژه در حوزۀ تاریخ اسلام، روش اجتهادی ما ویژه است.
هم باید از اصول علمی تبعیت کرد و هم به مسائل اختصاصی این دوره عنایت داشت. یکی از طبیعیترین مسائل در این زمینه، توجه داشتن به منابع درجه اول و دوم است.
دهها اصل دیگر هم هست و به نظرم میرسد که ما باید روزی روش اجتهادی در تاریخ اسلام را به عنوان یک علم مستقل مورد توجه قرار داده و روی آن کار کنیم.
منبع درجۀ اول در تاریخ کربلا تعریف خاص خود را دارد. منابع درجه دوم و همین طور منابع داستانی و قصهای هم ویژگیهای خاص خود را دارند. در گزارشنامه تلاش من این بوده است تا از منابع درجه اول و نهایت درجه دوم استفاده کنم، اما از منابع داستانی استفاده نکنم. در این زمینه بیش از 90 درصد پیش رفتهام.
اعتراف میکنم که در این زمینه هنوز روشمند عمل نکردهام. دلیل آن هم این است که من از ابتدا این رساله را به عنوان یک رساله اجتهادی ننوشتم، اما بعد تلاش کردم تا یک صورت اجتهادی به آن بدهم.
اما بخش دیگر کتاب که با عنوان گزارشی دیگر است، برخلاف گزارشنامه، جنبه تحلیلی دارد. در حالی که گزارشنامه، یک روایت تاریخی است که در لابهلای آن برخی نکات آمده است. اساسا دربارۀ کتاب تأملی در نهضت عاشورا باید بگویم که بیشتر مجموعه مقالات بنده دربارۀ کربلاست.
در «حکمت شهادت امام حسین(ع)» کربلا را آخرین تلاش سیاسی ممکن برای بازگرداندن حکومت به آلعلی(ع) تلقی کردهاید؛ آیا این نافی تلاشهای بعدی در تاریخ برای این اقدام نیست؟
جعفریان: مقصودم از این جمله که کربلا آخرین تلاش سیاسی برای بازگرداندن حکومت به آلعلی است، این است که با پذیرش کلیت همین جامعه، همین مردم و همین روندی که از پس از رحلت رسول (ص) بوده است، این آخرین تلاش است.
به طور واضح عرض کنم که وقتی از امام علی(ع) درخواست شد تا خلافت را بپذیرد، حضرت احساس کرد که باز گرداندن این مردم و این جامعه به اسلام اصیل دشوار است، لذا ابتدا نپذیرفت.
پس از اصرار مردم و مطرح کردن شروط خود آن را پذیرفت، به این امید که همین جامعه را به مسیر اصلی بازگرداند. این تلاش به ثمر ننشست. در ادامه همین دیدگاه است که گفتم کربلا آخرین تلاش برای بازگرداندن جامعه اسلامی به مسیر اصلی است.
وقتی کربلا شکست خورد، ائمه از این جامعه اسلامی ناامید شدند. آنان تلاش کردند تا مسیر خود را عوض کرده کاری به کار این جامعه نداشته و صرفا به شیعیان خود بپردازند و اسلام را از آن طریق حفظ کنند.
البته معنای این حرکت این نبود که هیچ تعاملی با جامعه اسلامی نداشته باشند، اما امید آنان به نقطه دیگری بود. شما باید تکیهگاه دیگری داشته باشید و بر اساس آن تکیهگاه با دیگران تعامل کنید و هر کسی را در چارچوبی خاص تعریف کرده و با او تعامل داشته باشید.
این که امامان به این زودی دست به حرکت سیاسی نزدند، معنایش این نیست که هیچ کس دیگر حق این کار را ندارد.
مهم این است که جامعه شیعه به نقطهای برسد که یک تکیهگاه برای ایجاد یک تحول سیاسی در عرصۀ حکومت و رسیدن به آن باشد. جامعه شیعه قرنها طول کشید تا توانست به این نقطه برسد.
به گفته شما، تحلیلها و روایتها، درباره رویداد کربلا از انقلاب 57 به بعد، بیش از پیش سیاسی است؛ در مجموع این تحلیلها ما را از شناخت واقعیت این واقعه دور کرده است یا نزدیک؟ اساسأ آیا میتوان تحلیل هایی ارائه كرد که از خواستها و مطالبات زمان فاصله داشته باشد؟ آیا تحلیل شما هم مشمول همین حکم نمیشود؟ فکر میکنید تحلیل شما از نهضت عاشورا تا چه میزان متاثر از خواستها و مطالبات زمانِ حال است؟
جعفریان: وقتي ما از روش اجتهادی تاریخ دور شدیم، در تحلیل یک واقعه بیش از هر زمان دیگری اسیر گفتمانهای رایج خواهیم شد.
ما تاریخ اسلام را اجتهادی نمیشناختیم، در حالی که نیاز به آن داشتیم و لاجرم باید از آن استفاده میکردم. امام حسین (ع) و عاشورا جزو هویت ما بود و ما باید تحلیلی ارائه میدادیم.
بنابراین یک دلیل برای اسیر شدن در میان گفتمانهای رایج همین نداشتن روش اجتهادی است. این که چطور ما باید به واقعيت دسترسی داشته باشیم.
مقصودم همین واقعیتهایی است که در همین کتابهای منبع درجه اول وجود دارد. نمیخواهم بگویم صرف این که در منابع اولیه آمده، درست است. در روش اجتهادی ما مسائل دیگری هم وجود دارد که باید رعایت شود.
یک نکته دیگر دربارةۀ گفتمانی شدن عاشورا همین است که افراد غیرمتخصص و سیاسی و ایدئولوگ سراغ تاریخ مذهبی ما میروند.
اینها برای حل معضلات روز از تاریخ استفاده میکنند، نه برای رسیدن به واقع. ما باید یاد بگیریم که اظهارنظر کردن در این حوزهها نیز تخصص میخواهد. این مطلب باز به همان روش اجتهادی بر میگردد، با این تأکید که ما دین خود را گاه از افرادی میگیریم که متخصص نیستند.
ما باید فقه را از فقیه بگیریم، اما تاریخ را از مورخ، چنان که فلسفه را از فیلسوف و کلام را از متکلم. برخی همه کارهاند و در همه چیز اظهارنظر میکنند.
من از منظر تاریخی به این قضیه نگاه میکنم، با این حال احتمال ميدهم خودم نيز تحتتأثیر گفتمانهای جاری باشم. اما غالب افرادی که در این زمینه قلم زدهاند یا سخن گفتهاند، نه از منظر تاریخی بلکه بر اساس بینشهای مذهبی، اجتماعی و سیاسی رایج با زاویه استفاده از عاشورا برای مردم و ایجاد تغییر در جامعه به قضیه نگاه میکنند.
بنده یک مصاحبه مفصل دربارۀة تأثیر گفتمانهای رایج پیش و پس از انقلاب در تحلیل عاشورا داشتم که متن آن در مقالات تاریخی دفتر هفدهم چاپ شده است.
با توجه به اینکه شما وصل کردن حادثه عاشورا به اهداف عاشورا را جزو بُعد معنوی آثار نهضت معرفی کردهاید - در بخش آثار نهضت امام حسین(ع)در جامعه شیعه- چه روایتهایی از حادثه عاشورا میتواند ما را به این مهم نزدیک کند؟
جعفریان: ما دو عاشورا داریم. یکی عاشورای تاریخی که نکات خاص خود را دارد و از جنبههای سیاسی بهويژه تأثیراتی بر تفکر شیعه داشته و دارد. دیگری عاشورای مذهبی که به عنوان یک رخدادی با طراحی الهی قابل تفسیر است.
این دومی به معنای بیمعنا بودن آن نیست، زیرا در دین، پدیدههای اینچنینی فراوان است. یکی از آنها همین داستان ابراهیم، هاجر و اسماعیل است. درست است که تاریخ است، و واقعی است.
اما جنبۀ الهی بودن آن، یعنی همان که سبب شده است تا اصل حج بر آن پایه استوار شود، به مراتب از جنبۀ تاریخی بودن آن مهمتر است.
این اهمیت به حدی است که برخی این قبیل داستانها را نظیر داستان ورود آدم به بهشت و سپس اخراج او، سمبلیک دانستند. چنین نیست.
بلکه برخی از وقایع تاریخی، ماهیتی دوسویه دارد: تاریخی و الهی. این تفسیر ما از تاریخ است. اگر قرار است ما تاریخ را صرفا مادی بفهمیم که یک ماتریالیست بودیم.
تفسیری که هیچ بُعد الهی برای تاریخ قائل نیست. البته عقیده من این نیست که همه جای تاریخ تفسیر الهی به معنایی که دربارةۀ آدم یا ابراهیم یا حسین(ع) گفتیم به خود میپذیرد. مقصود مقاطع خاصی است که خداوند خودش انتخاب کرده است.
هدف خداوند از عاشورا صرفا در یک تأثیرگذاری سیاسی نبوده است والا مگر ممکن است که دربارةۀ یک حادثه تاریخی، این قدر روایت مذهبی و تأکیدات شگفت از سوی امامان باشد؟
به نظر من، روایت تاریخی نتایج خاص خود را دارد و روایت الهی این ماجرا نیز دارای جنبههای معنوی است که آثار خاص خود را دارد. در بخش دوم به لحاظ نقل كردن، همان داستان تاریخی را نقل میکنیم، اما روی جنبههای خاصی تکیه داریم.
درباره واقعه عاشورا قرائتهایی وجود دارد که«حکومت صفوی» را باعث و بانی بسیاری از تحریفات و بدعتها میداند، در حالی که در بخشهای متفاوتی از کتاب به نظر میرسد این سلسله در خصوص چنین اتهاماتی تبرئه شده است؛ بفرمايید منشا این تناقضات از کجاست؟
جعفریان: در دورۀ صفوی پدیدة تازهای مطرح شد و آن این بود که شیعه به حکومت دست یافت؛ گرچه این امر به صورت تام و تمام صورت نگرفت، اما به هر حال، مسیر فکری تشیع در این دوره توسط علمای درجه اول که با حکومت نیز در ارتباط بودند، تعریف و تبیین شد.
در این دوره مثل ادوار دیگر تاریخ، نزاعهای فکری خاصی پدید آمد. مثلا در دورۀ اول جریانهای فکری ـ فلسفی و کلامی و صوفی حاکم بودند. در دوره میانی جریان اجتهاد فقهی غلبه داشت و در دورۀ اخیر جریان اخباریگری غالب آمد.
هر کدام از اینها لوازم خاص خود را داشت. این منازعات به گونهای بود که هر کدام، طرف دیگر را منحرف قلمداد میکرد، بهويژه در دورۀ اخیر، نسبت به جریانهای دیگر تحمل کمتری نشان داده شد.
اصولا اخباریگری قفل کردن عقل است، هرچند تعصب بر فلسفةۀ یونانیزده هم نوع دیگری از قفل کردن مغز است. این که ما انحرافات را به حکومت صفوی نسبت دهیم، دلیل روشنی نداریم.
منازعات میان اهل تفکر و اندیشه بود و تعصبات و تحملناپذیری آنها بود که مشکلاتی را ایجاد کرد. البته از این زاویه که دولت مثلا با عثمانی درگیر بود، این نتیجه حاصل میشد که تنشهای فرقهای تندتر و شدیدتر شده و متقابلا روی دولت هم اثرگذار بود.
دربارۀ صفویه میتوانم بگویم که شاهان صفوی تقریبا در مقابل تمایلات مذهبی علما تسلیم بودند، به علاوه که خود فضل علمی خاصی نداشتند که بخواهند برابر آنان قد علم کنند. بنابراین تصمیمگیری فکری و مذهبی در اختیار علما بود.
مشکلی که وجود داشت، جدا شدن کامل ایران صفوی از کشورهای دیگر بود. روابط علمی میان مسلمانان اندک بود و همین امر نتایج مطلوبی نداشت. زمانی که شیعیان و سنیان در قرن چهارم یا پنجم در بغداد در کنار یکدیگر بودند، نتایج خاص خود را داشت که در دوره صفوی، ما از آن جهت مشکل داشتیم.
البته متقابلا آزادی عمل شیعیان در این دوره، در باروری فکري شیعه از جهتی دیگر مؤثر بود، اما به طور خاص دربارةۀ انحرافات ایجاد شده دربارةۀ عاشورا باید عرض کنم که پیش از آن که صفویه به قدرت برسند، تاریخنگاری اسلامی به قصهگویی آمیخته شده بود.
این امر تنها شامل شیعیان نبود، بلکه تاریخ اسلام به این بلیه مبتلا شده بود؛ نوع ایرانی آن هم مزید بر علت شده بود. در ایران تاریخنویسی سنتی خاصی وجود داشت که با اسطوره و داستان آمیخته شده بود.
این سنت روی تاریخنویسی عاشورا نیز تأثیر گذاشت. کتاب روضهالشهداء در سال 910 نوشته شد، آن هم در خراسان و در حالی که هنوز پای شاه اسماعیل صفوی به آن ناحیه نرسیده بود؛ گرچه سه سال از آغاز تشکیل این دولت گذشته بود.
بنابرین اگر انحرافی از ناحیه داستاننویسی در واقعهنگاری عاشورا رسوخ کرده، نه از ناحیه صفویه، بلکه در تاریخنویسی پیش از صفوی و بهويژه در قالبی از قالبهای سنت تاریخنویسی ایرانی چنین شده است.
برای بسیاری از احادیث، روایات و به طور کلی جملات عربی کتاب ترجمهای ارائه نشده است و این باعث میشود مخاطب ناآشنا به زبان عربی در فهم برخی از مباحث کتاب دچار مشکل شود؛ به نظر شما آیا عدم ترجمه متون عربی موجود در کتاب، آسیبی به یک دست بودن کتاب نرسانده است؟
جعفریان: كتابِ تأملی در نهضت عاشورا چندین عیب و ایراد دارد که یکی هم این است که متأسفانه جملات عربی که به نقل از متون آمده، بعضا ترجمه نشده است. این عیب کتاب است و باید برطرف شود. نکتۀ دیگر ناهمگونی میان بخشهای مختلف کتاب است.
توصیۀ بنده این است که کسی که کتاب را میخواند نباید تصور کند که یک کتاب منسجم را با چند فصل میخواند. این کتاب مشتمل بر مقالاتی است که هر بار به مناسبتی، یکی از آنها تألیف شده است.
برخی از آنها متنهای سادهای بود که نویسنده برای سخنرانی یا برنامۀ تلویزیونی آماده میکرد و سپس به صورت مقاله یا شبهمقاله درمیآمد. نتیجه آن شد که همگونی میان بخشهای کتاب نیست.