کد مطلب : ۶۸۲۶
دانشنامه شعر عاشورايي-۲
فلسطين؛ کربلایی ديگر
اگر بخواهيم اشعار عاشورايی را از ابتدا بررسی کنيم، در دوران صفويه، تقريباً ديوان تمام شاعران، مرثيه بود و مرثيهسرايی به شدت رواج داشت. ولی از عصر مشروطه به بعد و بهويژه در دوران انقلاب، جلوههايی از قيام، حماسه، پيام و عرفان عاشورا پررنگتر میشود. اگرچه «رثا» در جريان عاشورا به خاطر عمق فاجعه، هرگز ناديدهگرفتنی نيست، اما ظلمستيزی، عدالتمحوری و جلوههای انسانی آن در دوران انقلاب و اشعار معاصر ـ چه عرب و چه فارس ـ بيشترين نمود خود را دارد؛ هم در شعرهای آيينی و هم در بعضي نوحهها که البته انحراف در نوحه خيلی زياد است، ولي باز نوحههای خوبی هم داريم که بيانگر عزت عاشوراست.
اما عدهای معتقدند که اشعار آیینی بهویژه «شعر عاشورايی» در مقايسه با کميت خود از کيفيت پايينی برخوردار است و پرداختن به مضمون عاشورا در مقايسه با مضامين ديگر در شعر هر شاعر، کيفيت کمتری دارد.
اين مسئله در تمامی موارد صدق نمیکند. از آنجا که من به واسطةۀ حيطةۀ فعاليتم ناچار به تحقيق فراوان در اين زمينه بودم، بهخصوص از جهت نياز به تحقيق و تفحص بيشتر در مورد پاياننامة دکترای خود، به مصاحبههای حضوری متعدد با شاعران معاصر پرداختم؛ از جمله اشاره میکنم به آقای دکتر سنگری که مصاحبة من با ايشان دو ساعت طول كشيد و يا آقای موسوی گرمارودی؛ همينطور آقای معلم که يک مصاحبه پنج ساعته داشتيم و ديگرانی چون آقای شاهرخی در مصاحبهای چند ساعته يا مرحوم قيصر امينپور در «خانة شاعران» که ما سه ساعت در اين مورد به گفتوگو پرداختيم. آنچه که بعد از انجام اين گفتوگوها با شعرای معاصر متوجه شدم، فهم عميق و زيبا از قيام عاشورا از جانب ايشان بود.
درست است که امام حسين (ع) آنقدر بیانتهاست که تا روز قيامت هر بار صحبتی از ایشان به ميان آيد، حرف جديد و کلام تازهای میجوشد، اما رهتوشهای که ما در عصر حاضر داريم، باارزش و گرانبهاست و نشان از درک عاشقانۀ شعرا از عاشورا دارد. هرچند ايراداتی وجود دارد، چنانچه من بحثی را در پاياننامة دکترای خود تحت عنوان «تحريف عاشورا» آوردهام؛ به عنوان مثال جايی که صحبت از «آب» به عنوان «مهرية حضرت فاطمه (س)» میشود، با وجود اشعار بسيار زيبايی که در اين مورد وجود دارد، وقتی به تاريخ مراجعه میکنيم، میبينيم مصاديق تاريخی اين مطلب، بسيار کم بوده و از اعتبار تاريخی چندانی برخوردار نيست. مثلاً اين مطلب که فرزندان امام حسين (ع) در آتش سوختهاند، مطرح است، در حاليکه در تاريخ گواهی بر اين مدعا وجود ندارد. شايد بر من ايراد بگيريد که اينطور نيست، اما من با تحقيقات، حقيقت اين مطالب را کشف کردهام.
البته چون من در مضامين ديگر کار نکردهام، نمیتوانم نظری در مورد ضعف کارهای آيينی يک شاعر نسبت به بقيةۀ آثار وی بدهم. اين را بايد کسانی که در هر دو موضوع تخصص دارند، کارشناسی کنند. من فقط در مورد اشعار عاشورايی کار کردهام و در اين حيطه معتقدم برخی از شاعران ما بسيار خوب کار کردهاند. به اين معنی که زحمت کشيدهاند و اگر از امام حسين (ع) سرودهاند، چيزی بوده که به آن دست يافتهاند و زيبا سرودهاند.
با تمام اين اوصاف، اگر چه گاهی ايرادات تاريخی زيادی بر اين اشعار وارد است، باز هم نمیتوان گفت که کيفيت کار اين دسته از شعرا در حد ساير سرودههای آنان نيست يا در مقايسه با ديگر آثار ادبی ما ضعيفتر است. من چنين چيزی را قبول ندارم و معتقدم که شاعران ما در اين زمينه بسيار کار کردهاند.
در «دانشنامه شعر عاشورايي» اشاره فرموديد به اينکه: «روش ائمه (ع) در ارج نهادن به شعر شاعران و توجه به شعر آنان، بدون دخالت دادن شخصيت، رفتار و جهتگيری سياسی، اجتماعی، اقتصادی و حتی مذهبی آنها بوده است.» روشن است که نگاه ائمه (ع) به مسائل، نگاه خاصی است. آيا در نقد و بررسي اشعار شعرا، اين روش با توجه به آسيبهايی که ممکن است داشته باشد، برای ما هم بايد حجت باشد؟
سعي من بر آن بوده تا در اين کتاب با الگوپذيری از ديدگاه ائمه (ع) عمل کنم. از نظر من، وقتی با شعری قوی و باارزش که حاوی مفاهيم معنوی ارزندهای است برخورد میکنيم، بايد بدون در نظر گرفتن اينکه شاعر که بوده و چه کرده، به تحليل اثر بپردازيم و از طرح آن اثر اجتناب نورزيم. به عنوان مثال، «فرزدق» علاوه بر اشعاری که دربارة ائمه (ع) سروده است، اشعار درباری زيادی هم برای بنیاميه دارد و وقتی در منزلگاه «صفاح» با امام حسين (ع) روبهرو میشود، امام بدون در نظر گرفتن عملکرد وی، باحوصله و به نيکويی به مصاحبت با وی میپردازند و ما میبينيم که اين شاعر، چه اشعار زيبايی دربارة امام سجاد (ع) دارد که بعدها «جامی» با الهام از همين شعر، شعری در خصوص اين حضرت میسرايد که تقريباً ترجمة آن شعر است.
آيا میتوان مدعی بود تمام شاعرانی که در مورد ائمه (ع)، دست به قلم بردهاند در حد «دعبل» يا «کُميت» هستند؟ با اين وجود، ائمه (ع) آنان را به نزد خود میپذيرفتند، به اشعارشان گوش میسپردند و حتی از اطرافيان میخواستند تا سرودههای آنان را حفظ کرده و به فرزندان خود بياموزند. وقتي «سفيان عبدی» در حضور امام جعفر صادق (ع) شعر خود را میخواند، امام (ع) رو به اهلبيت میفرمايند: «اين شعر را به بچههای ما آموزش دهيد.»
امروزه نيز «بورسلامه» را میبينيد که مسيحی است، ولی زيباترين شعر عاشورايی را سروده است. وقتی عشق به امام حسين(ع) وجود داشته باشد، ديگر چه فرقی میکند که شاعر در چه مسلک و کِسوتی است؟ ما بايد به جای طرد اين اشعار، به آنها بها داده و در کتابهايمان استفاده کنيم.
فکر نمیکنيد آنچه اشعار آيينی ما را با افت کيفی، در عين توليد حجم بالاي آن مواجه کرده، نوعی نگاه افراطی با همين طرز تلقی بوده است؟
توجه داشته باشيد که منظور من، طرح اشعار قوی و باکيفيت است و برای جلوگيری از اين آفتی که ذکر کرديد، به طور قطع بايد در مورد کيفيت اشعار سختگيری کرد.
بنابراين منظور شما تنها عدم توجه به شرايط سياسی شاعر است؟
هم شرايط سياسی و هم شرايط فردی ـ اجتماعی آن. ممکن است آن فرد از ديدگاه جامعه چندان مورد تکريم واقع نشود يا حتی انس و الفت چندانی با ائمه (ع) نداشته باشد. با اين وجود موفق شده، شعری بلندپايه و در خور توجه بسرايد. مانند «يحيی بن حکم»، برادر مروان بن حَکَم که بنا به گفتة سيدجعفر شهيدی، اولين شعر عاشورايی را در خود دربار يزيد سروده که بسيار هم سرودة زيبايی است: «... بچههای زهرا(س) از بين رفتند، ولی نسل سميه به اندازة ريگزارهای صحراست...» در اينجا ما بدون توجه به شخص شاعر میتوانيم به سرودةۀ زيبای او توجه کرده و بهره ببريم.
فکر میکنيد ما در جامعه خودمان تا چه حد به اين مسئله پايبند هستيم و بر اساس چنين اعتقادی عمل می کنيم؟
خيلی کم؛ من خود بسيار در اين مورد با مشکل مواجه شدهام. من کتاب «امام حسين (ع)، امام ارزشها» را با وجود آنکه با استقبال خوبی مواجه شده بود و چاپ اول آن به سرعت به پايان رسيد، به چاپ دوم نرساندم، تنها به اين دليل که با مخالفتهايی در مورد استفاده از کتاب «شهيد جاويد» آقای صالحی نجفآبادی مواجه شدم؛ چرا که صالحی نجفآبادی در اين کتاب قيام امام حسين (ع) را به خاطر حکومت معرفی کرده و اين عقيده را از کتاب «تنزيه الانبياء» سيد مرتضی برداشت کرده بود.
به طور يقين قصد من تأييد نظر کسی نبوده، بلکه تنها به عنوان يک محقق وظيفه داشتهام نظر همگان را در کتاب خود درج کرده و در نهايت نظر خود را بياورم که اين کار را هم کردهام. شخصی که مخالف استفاده از کتاب «شهيد جاويد» بود، میگفت: «حتي نام صالحی نجفآبادی بدن مرا به لرزه میاندازد. چرا اسم اين شخص بايد در کتابی که مربوط به امام حسين (ع) است، باشد؟ اگر هم قرار است در اين کتاب باشد، بايد همراه با کلمة «لعنت» ذکر شده يا بلافاصله همانجا به رد گفتة وی پرداخته شود.»
اينگونه است که میبينيم جامعه ما پذيرای نظريههاي مخالفِ خود نيست، بدين معنی که با کوچکترين مخالفتی برخورد میشود و تنها نظريههای موافق است که مورد تأييد قرار میگيرد.
با بررسي اشعار عاشورايی مشاهده میکنيم به سبب نيازهای هر دوران تحولی در نوع نگاه به عاشورا صورت گرفته، به طوری که تغيير زاوية ديد از جنبة احساسی به جنبة حماسی ـ انقلابی و بالعکس است. البته ناگفته نماند که اشعار حماسی و انقلابی هم به نوعی در همان دستة اشعار احساسی، منتهی از جنسی متفاوت قرار میگيرند، اما آيا میتوان اشعاری را با زاوية ديد انديشهای به عاشورا همچون تک بيت مولانا «پس عزا بر خود کنيد ای مردگان / زانکه بد مرگيست اين خواب گران» يافت؟ و ديگر اينکه آيا میشود انتظار تعقلگرايی از شعر عاشورايی داشت يا چنین توقعی در اصل نادرست است؟
به صراحت میتوان گفت، هيچکدام از شاعران معاصر ما شعری در حد آن يک بيت نسرودهاند. مانند اين بيت اقبال لاهوری: «در نوای زندگی سوز از حسين / درس آزادی بياموز از حسين» که شعری در حد آن يافت نمیشود. در واقع هيچ اثری را نمیتوان با اينها مقايسه کرد، اما کار هر شاعری را با خود آن میتوان سنجيد. به عنوان مثال، آن شعر «درختان را دوست میدارم» از آقای گرمارودی قدرت آن را دارد که در اين ترازبندی قرار گيرد يا شعر عاشورايی «خوشدل تهرانی» که کار قویای است. «شفيعی کدکنی» هم 4 تا 6 بيت شعر عاشورايی دارد که من در اينجا آوردهام و بسيار زيباست.
اما در مجموع، جنبههای احساسی در تمامی آثار شاعران معاصر ما بر جنبههای عقلانی آن میچربد. اين در حالی است که مرثيه در اشعار معاصر ما نسبت به دورههای قبل کمتر است.
در هر حال، جای خالی اشعاری با جنبههايی که شما فرموديد در ادبيات ما احساس میشود و نياز به آن دارد که در آينده حتماً کار شود. بايد به دلايل اين قيام توجه اساسی شود. آيا اگر مردم کوفه، امام را دعوت نمیکردند، باز ايشان به سمت کوفه حرکت میکردند؟ نظر من اين است که بله! حرکت میکردند. من معتقدم که امام راهی به غير از اين نداشتند. تمام اهل بيت را هم با خود همراه کردند تا نشان دهند که کار از اين حرفها گذشته و همه چيز تمام شده است.
در غرب، ما شاهد جريانی موازی بين شعرا و فيلسوفان هستيم؛ بهخصوص در فلسفة اروپا يا فلسفة قارهای، اين فيلسوفان هستند که به دنبال شعرا حرکت میکنند. چنانچه سرچشمة فلسفة عظيم «هايدگر»، اشعار «هولدرلين» بوده و اين نشاندهندة ارتباط و تعامل بين شعرا و فلاسفه است. آيا در ايران و در فرهنگ ما چنين مسئلهای وجود دارد؟ به عنوان مثال، فرموديد نظرية سيد مرتضی اين است که امام برای تشکيل حکومت به کوفه رفته است. آيا در بين شعرا کسي که اين نظريه را پوشش دهد، وجود دارد؟
تا آنجا که من ميدانم در بين شعرای کشورمان کسی که روی خط فلسفی خاصی شعر سروده باشد، نداريم. در حالي که در غرب تمامی آثار يک شاعر تحتالشعاع نظريههای فيلسوفی است که از آن پيروی میکند. اينطور نيست که اگر شاعر ما سراغ شعر «رثا» میرود، در جای ديگر از «حماسه»، «عرفان» و ... نگفته باشد. به همين جهت سنجيدن خط فکری و فلسفی شعرای ما مشکل بوده و نمیتوان در مورد نظرات آنان نتيجهگيری کلی کرد، اما در بين نظريهپردازان و انديشمندان، ثبات فکری بيشتری مشاهده میکنيم.
به عنوان مثال، «شيخ مفيد»، «سيد مرتضی» يا «صالحی نجفآبادی» ـ چه درست و چه غلط ـ بر آنچه میگفتند تا آخر پابرجا بودند. ايشان در مورد هدف امام از رفتن به کوفه صاحبِ نظريههای خاص خود بوده و علت آن را رسيدن به حکومت میخواندند. نظر دکتر شريعتی هم در اواخر عمر کمی در اين مورد تعديل شده بود و میگفت: «اگر هم امام به حکومت میرسيد، چه کسی بهتر از امام بود.» اما امام خميني(ره) جامعتر بحث میکردند و علت رفتن امام به کوفه را هم برای حکومت و هم برای شهادت عنوان کرده و میگفتند: «کی مثل امام حسين (ع) باشد که بتواند حکومت کند؟» يا جايی از شهادت حرف میزدند که البته عين فرمودةۀ ايشان را کامل نمیدانم و گفتند: «... اين در تقديرشان بود ...». در هر حال عقلگرايی و توجه به عقلانيتی که در انديشةۀ نظريهپردازان اين حوزه بود، در اشعار شعرا به چشم نمیخورد و من شاعری را نمیشناسم که پيوسته برای سرودن اشعارش دنبالهرو نظرية يکی از اين انديشمندان بوده باشد.
آيا در کنار تأثير حماسه عاشورا بر شعر و ادبيات، شعر هم در نوع نگاه مردم به عاشورا تأثيری داشته است؟ تلاش شاعران در پرداختن به موضوع عاشورا چه پيرايهها و آرايههايی در حماسه عاشورا داشته و اين تأثيرات تا چه اندازه مثبت و تا چه اندازه منفی بوده است؟
به طور يقين تأثيرگذار بوده است. يکي از دلايلی که خود ائمه (ع) تلاش میکردند تا شعر پابرجا بماند، به خاطر ماندگاری عاشورا بود. شعر خيلی کمک میکند. «جاهز» میگويد: «نثر عرب در مورد عاشورا خيلی بيشتر از شعر عرب بوده، ولی از نثر عرب يکدهم آن بيشتر باقی نمانده و از شعر بيش از يکدهم آن از بين نرفته است.» اين يعنی شعر پابرجاست. ائمه (ع) هم برای گسترش اين امر، در مجالس روضه و ديگر محافل شعرا را تشويق به خواندن اشعار خود میکردند. حتی وقتی «کميت» در «منا» و «عرفات» خدمت امام جعفر صادق (ع) میرود و عرض میکند: «میخواهم شعری بخوانم.» امام میفرمايد: «الآن فرصت مناسبی برای اين کار نيست.» و کميت میگويد: «دربارةۀ امام حسين (ع) است.» اينبار امام میفرمايد: «پس آن را بخوان.» يعنی حتی در آن موقعيت که بهترين زمان برای نجوا با خداوند است، امام به خاطر اهميت اين اشعار، توجه به آن را مقدم میداند. همانطور که عاشورا کمک به پابرجايی شعر کرد، شعر نيز به پابرجايی عاشورا کمک کرد. هر دو بر هم تأثيرگذار بودند، اما متأسفانه اين اشعار آرايههايی را هم به عاشورا نسبت دادند؛ يعنی اگر اتفاقاتی در کربلا و عاشورا در دوران قيام، قبل و بعد آن افتاد، شاعر ما آنقدر به اين شاخ و برگ داد که آن را از محتوا خالی کرد. مثلاً اگر ما حمله به خيمهها و به آتش کشيدن آنها را داريم، آنقدر کشتنها و شکنجهها به آن اضافه کردند که بيش از واقعيت بود، ولی باز هر دو به جاودانگی هم کمک کردند. اگر «محتشم کاشانی» جاودانگی خود را از آن ترکيببندی دارد که برای امام حسين (ع) سروده، عاشورا هم ماندگاری خود را از همين اشعار دارد.
آيا محصول واقعي شعر و ادبيات ما حقيقت عاشوراست؟ بدين معنی که میتوان با جستوجوگری، مکتب ناب عاشورايی را از دل اشعار آن يافت؟
اشعار به تنهايی نمیتوانند گويا باشند، ولی در مجموع، ادبيات حرفهای زيادی برای گفتن داشته است. کتابهای اصيلی که بهويژه قبل از قرن دهم يا حتی قبلتر از آن در اين مورد وجود دارد، ارجاعات قابل قبولی برای آنچه اتفاق افتاد، محسوب میشود، اگرچه در مجموع تمام ابعاد امام حسين (ع) شناختهشدنی نيست. عاشورا نمیتواند به اين آسانی دستيافتنی شود