گریستن یا نِگریستن
گفتوگو با سیدعبدالله حسینی - بخش دوم
12 مهر 1388 ساعت 10:41
نشریه خیمه؛ کتاب: «معرفی و نقد منابع عاشورا»، نام کتابی است که در آن «سیدعبدالله حسینی» در هشت فصل منابع تاریخیای که به صورت مستقل و یا در ضمن کتابهای رجالی، حدیثی، فضایلنگاری و ... به موضوع عاشورا پرداخته، معرفی کرده است. ایشان معتقد است، بزرگترین تحریف در حوزه مفاهیم عاشورایی غفلت از «هدف» امام حسین (ع) است و در تحلیل مطالب تاریخی نباید مباحث کلامی را دخیل کرد.
در بخش اول گفتوگو با ایشان در شماره قبل در پاسخ به این پرسشها که: منشاء داستانپردازیهایی که در مقتلهای دوره قاجار به بعد نوشته شده، در کجاست؟ ویژگیهای یک تحلیل جامع و کامل از عاشورا چیست؟ آیا چنین تحلیلی وجود دارد یا خیر؟ ایشان با اشاره به چهار انگیزه «سیاسی»، «عقیدتی»، «فکری» و «اجتماعی-فرهنگی» که علل و انگیزههای تحریف عاشوراست و جریانشناسی هریک از انگیزهها، نداشتن پیشفرضهای کلامی را از مهمترین ویژگیهای تحلیلی جامع و کامل از واقعه عاشورا نام برد و با اشاره به تحلیلهایی که کسانی نظیر «گاندی»، «علامه اقبال لاهوری» و حتی برخی از مسیحیان و اهل سنت از واقعه عاشورا ارائه کردهاند، تأکید کرد که تحلیلهای منطقی و درست درباره این موضوع کم نیست. به عقیده ایشان منشاء برخی از داستانپردازیها در مقتلهای دوره قاجار به بعد در قرون چهارم، پنجم، ششم و هفتم، از آثار و گفتار کسانی چون «غزالی» و پیشتر از آنها، کسانی چون «ابن سعد» در بین علمای اهل سنت و برخی از متعصبان آنان مانند «ابن عربی» است که تحریفاتی را در قرون آینده باعث شده و زمینهساز تحریفها و تفسیرهای واکنشی بودهاند. بخش دوم و پایانی گفتوگو با ایشان در ادامه میآید.
×××
اشاره کردید که بیشتر تلاشها برای تحریفشناسی عاشورا، «بر تحریفاتی ناظر است که مرثیهسرایان و مرثیهخوانان بعد از قرن دهم هجری صورت داده و به تحریفاتی که وقایع تحریفساز دیگر انجام دادهاند، کمتر توجه شده است.» لطفاً درباره این موضوع بیشتر توضیح دهید. منظورتان از وقایع گوناگون تحریفساز چه وقایعی است؟
من در اثر دیگری که هماکنون روی آن کار میکنم، سعی کردم با یک نگاه تاریخی، تحریفاتی را که از زمان حرکت امام حسین (ع) از مکه تا امروز درباره واقعه عاشورا شکل گرفته است، به صورت تاریخی بررسی کنم.
من معتقدم، نخستین تحریفگران واقعه عاشورا بنیامیه بودند. بنیامیه با سه انگیزه متفاوت عاشورا را تحریف کردند؛ نخست، نامشروع معرفی کردن قیام امام حسین (ع) که این مطلب را در سخنان یزید، ابن زیاد و ... به وضوح میبینیم. دومین اقدام آنها در تحریف عاشورا، توجیه عملکرد نخستشان است که در منابع تاریخی متقدم و اثرات آن در قرون بعدی بهخوبی دیده میشود. سومین تلاش آنها تلاش برای زدودن این واقعه از ذهن امت بوده است.
من این موضوع را از لحاظ تاریخی بررسی کردهام. گروهی به نام «اهل حدیث» در قرن دوم مطرح و با عنوان «اهل سنت» معرفی شدند و با روحیه حمایت از بنیامیه و حمایت از همه خلفا، سعی کردند، حرکت امام حسین (ع) را حرکتی نامشروع (یعنی خروج بر امام، تضعیف جماعت و دنیاطلبی) معرفی کنند. تأثیر عملکرد آنها بهطور گسترده در سخنان ابن عربی و وهابیت امروز دیده میشود. این تأثیر همان نظرات بنیامیه است.
از رجال دیگری که من معتقد هستم، دست به تحریف عاشورا زدند، غالیان و اخباریان هستند که از اواسط قرن دوم به بعد مطالبی را درباره واقعه عاشورا مطرح کردند که بهصورت روایت در لابهلای کتب شیعی موجود است؛ برای مثال برخی از غالیان، منکر مرگ امام حسین (ع) شدند و برخی دیگر میگفتند، امام حسین (ع) بعد از شهادت زنده شدهاند. برخی هم با جعل روایات به تحریف میپرداختند.
دو گروه که با تکیه بر مقدر بودن عاشورا و شهادت امام حسین (ع) دست به تحریف زدند، «نواصب» یعنی دشمنان اهل بیت (ع) که تلاش کردند، عاشورا را یک واقعه مقدر و حتمی الهی معرفی کنند و غالیان با انگیزه بالا بردن مقام امام حسین (ع) با جعل روایات بودند.
جریان سوم تحریفساز به عقیده من بعد از آل بویه و از زمانی که گریه اصالت یافت، شروع شد. در زمان امامان (ع) هم گریه بر امام حسین (ع) تشویق شده است؛ اما در آن زمان اصالت نداشت، بلکه گریه، ابزاری برای زنده نگاه داشتن یاد امام حسین (ع) بود. در زمان آل بویه، گریه اصالت یافت و برای ثواب و در جای هدف مطرح شد.
این ماجرا ادامه یافت تا جایی که در زمان قاجار، گریه، یک عبادت شد و ما میبینیم در این دوران شاه قاجار، بیشترین اهتمام را برای برگزاری مجالس عزاداری دارد و مردم هم توجه نمیکنند، کسی که این مراسم را برگزار میکند، در اصل چه نسبتی با امام حسین (ع) دارد.
علاوه بر این موارد همان طور که قبلاً گفتم، در قرن چهارم و پنجم هم قصهگویان میدان وسیعی داشتند و با قصهپردازی به تحریف واقعه عاشورا میپرداختند. بهطور کلی در همه موارد گفته شده، چند موضوع را میتوانیم، تحریف درباره واقعه عاشورا بدانیم:
نخست، گم شدن اهداف امام حسین (ع) است. در بسیاری از مرثیههای دوران صفویه و قاجاریه و از قصهپردازیهای قرن سوم و چهارم به بعد، هدف امام حسین (ع) بهطور کامل گم شده است. چرا امام حسین (ع) قیام کرد؟ چرا با یزید بیعت نکرد؟ در این قصهها و در آن منابع، موضوع یاد شده، مسکوت مانده و این تحریف بسیار مهمی است.
مسئله دیگری که در همه موارد به آن توجه شده، مقدر بودن قتل امام حسین (ع) است که با تأکید بسیار به آن اشاره شده است. اگر کشته شدن امام حسین (ع) مقدر بوده و خداوند خواسته است، امام حسین (ع) کشته شود و قاتل او هم یزید باشد، دلیلی برای ملامت کردن یزید وجود ندارد.
بسیاری از تحریفات مهم و اساسی صورتگرفته درباره عاشورا از قرن چهارم به بعد هم در بین اهل تشیع و هم اهل تسنن اتفاق افتاد. تلاش برخی از مراجع و نویسندگان در مبارزه با تحریف بیشتر متوجه مرثیهسازان و مرثیهخوانان است؛ اما من معتقدم، اینگونه مبارزه کردن با تحریفات نتیجه نمیدهد و برای راه حل بهتر باید تلاش عالمانه و مجتهدانهای برای معرفی واقعه عاشورا انجام دهیم.
ما باید منابع درست و معتبر و راهکارهای منطقی را پیش روی مرثیهسازان و مرثیهخوانان بگذاریم. به نظر من اگر روضه غلطی خوانده شود، اگرچه عیب و نقص است، آسیب بسیار بزرگی به هدف امام حسین (ع) نمیزند. آسیب بزرگتر فراموش شدن هدف و عبادت دانستن گریه است. مقدر انگاشتن شهادت امام حسین (ع) و فراموشی هدف ایشان، تحریف اساسیتری از تحریفات ذوقی است که مرثیهسازان و مرثیهخوانان انجام میدهند.
شما در جایی از کتاب به این موضوع اشاره کردهاید که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، به «مقتل ابومخنف» موجود در تاریخ طبری و «الارشاد» شیخ مفید بین محققان شیعی، بیشتر توجه شده است؛ اما هنوز تصور مردم و عامه شیعه از کربلا، بهویژه در مجالس و محافل عزاداری، برگرفته از روضـ‹الشهدا، «منتخب طریحی» و کتابهایی نظیر آنهاست که بعد از قرن دهم پدید آمدهاند.
با توجه به نقاط ضعف بسیاری که در کتابهایی نظیر آنهاست که بعد از قرن دهم پدید آمدهاند و با توجه به نقاط ضعف بسیاری که در کتابهای یاد شده وجود دارد، این شکاف در بین محققان و علما و عامه مردم از کجا ناشی میشود؟ چرا بعد از گذشت این همه سال هنوز نتوانستهایم، تصور مردم از موضوع عاشورا و امام حسین (ع) را که یکی از مهمترین و اساسیترین موضوعات آموزشی-پرورشی است، به سمت منابع درستتر و بیآرایهتر ببریم؟
درباره این موضوع به دو مطلب باید توجه داشته باشیم، اول اینکه متأسفانه فرهنگ عاشورا و مجالس عاشورا بعضاً از دست علما خارج است و به واسطه روضهخوانیها بیشتر در دست مداحان است و در بین برخی مداحان، بهویژه مداحان جوان این فکر که نباید روضه دروغ خواند و اینکه چه مطلب و محتوایی را از کجا دریافت کنیم، هنوز بهصورت گسترده مطرح نشده است.
مطلب دوم اینکه در بین برخی مداحان، فرهنگ مراجعه به منابع مکتوب کمتر دیده میشود و آنها بیشتر به منابع شفاهی متکی هستند. «شهید مطهری» درباره این موضوع در کتاب «حماسه حسینی» به خوبی توضیح دادهاند. روضههای کتاب «لهوف» سید بن طاووس روضههای سالم و بیآرایهای است؛ برای نمونه به روضه حضرت سکینه که در لهوف وجود دارد و بسیار جذاب و سالم است و بهطور کامل هم عقلانی است، توجه نمیشود؛ چراکه در میان برخی از مداحها و منبریها این فکر که به چه منبعی مراجعه کنند، جانیفتاده است. آنها بههیچروی تلاش نمیکنند به منبع معتبری رجوع کنند و بیشتر به حافظه و مطالب شفاهی و دفترچههای یادداشت قدیمی متکی هستند.
به نظر شما پرداختهای متفاوتِ عرفانی، سیاسی، کلامی و عاطفی که به عقیده شما در گزارشهای تخیلی بهکار رفته است، بیشتر از اقتضائات زمانی و مکانی ناشی شدهاند یا متأثر از روحیات کسانی است که آن نوع پرداخت را برگزیدهاند؟ اینکه گفتهاید روایت منسوب به جابر جعفی، سیاسی و نوع پرداخت مولوی و عبدالقادر جیلانی، عرفانی است، متأثر از شخصیت آنهاست یا شرایط مکانی و زمانی زندگی آنها؟
درباره این موضوع، نمیتوانیم بهطور کلی قضاوت بکنیم. من معتقدم این موضوع را باید تکتک، ریشهیابی کنیم. درباره جابر جعفی به عقیده من این روایت از او نیست، بلکه گفته میشود که در فضای مناظرهای شدید به وجود آمده است.
ما در تاریخ در برخی از برههها بهشدت بین شیعه و سنی تنش داشتهایم؛ بهطوری که هر دو سعی میکردند به یکدیگر دشنام دهند و اتهام وارد کنند؛ پس در چنین فضایی برای تحریک عوام دست به تحریف زدهاند؛ برای مثال در تحلیل «ابن عربی» بهطور کامل فضای سیاسی حاکم بر آن دوران دیده میشود. عقیده و انگیزههای شخصی و یا تعصب و جنبههای روانی شخصیتی هم ممکن است که دخیل بوده باشد،اما آنچه روشن است، فضای سیاسی حاکم بسیار دخیل بوده است.
نکته دیگر اینکه برخی از تحلیلها در واقع واکنش به مباحث دیگری است؛ برای مثال بحث عرفانی «مولوی» که قبل از او «عبدالقادر جیلانی»، رهبر فرقه صوفی قادریه، مطرح کرده و شهادت امام حسین (ع) را «وصل» نامیده، واکنش به شبههای بوده است که از قدیم، نواصب و دشمنان امام حسین (ع) مطرح و حرکت امام حسین (ع) را به هلاکت انداختن خود تعبیر میکردند؛ پس برخی در دفاع از امام حسین (ع) سعی کردند، اظهار نظرهایی کنند تا با این شبهه مقابله کنند.
من حدس میزنم تحلیلهای عرفانی واکنشی به شبههای است که نواصب مطرح میکردند؛ البته بحث، بحثی تاریخی است و نیاز به بررسیهای دقیقتر دارد. در اینجا باید تأکید کنم، متأسفانه تاریخنگاری شیعه پس از شیخ مفید ضعیف بوده است؛ البته تلاشهای بسیار مفیدی در تحریفزدایی انجام شده است و ضرورت دارد که رویکردی عالمانه و مجتهدانه نسبت به تاریخ در فرهنگ شیعه رونق پیدا کند؛ ضمن آنکه در سالهای گذشته بحمدالله تاریخ رشد خوبی داشته است؛ اما این کافی نیست.
ما باید مجتهد و صاحب نظر تاریخی که بتواند درباره حوادث تاریخی بهطور علمی اظهار نظر کند و موضوعات تاریخی را از منظر مستندات تاریخی به تحلیل کند، داشته باشیم؛ بنابراین در مباحث تاریخی پژوهشهای زیادی نیاز داریم. این مهم، کار یک نفر و دو نفر و یک سال و دو سال نیست. زمان زیادی لازم دارد تا ما به حد معقولی برسیم و تحلیل درستی از تاریخ داشته باشیم.
در بخش سخنی با خواننده در ابتدای کتاب، دکتر «سیدعلیرضا واسعی» میگوید: «از مهمترین پرسشهایی که در دورههای گذشته بیشتر به آن توجه شده است، این است که «آیا به راستی عاشورا آنگونه که اکنون مسلمانان، بهویژه شیعیان تصور میکنند و به تصویر میکشند، در تاریخ روی داده است؟
به تعبیر دیگر آنچه شیعیان درباره عاشورا و واقعه کربلا در نوشتهها، خطابهها، هنرها و سنتهای خویش عرضه میدارند، با آنچه در سال ۶۱ ق. و در صحرای کربلا و روز عاشورا رخ داد، چه میزان همخوانی دارد؟
آیا سؤال به این شکل بهواقع در میان اندیشمندان، متداول است؟ آیا در اصل ماجرا هم تشکیکی وجود دارد؟ لطفاً درباره پیشینه این موضوع و نتایج حاصل توضیح دهید.
به عقیده من درباره واقعه عاشورا مثل هر واقعه تاریخی دیگر نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که همه آنچه روی داده است، ثبت شده باشد؛ البته بخش عمده حقایق عاشورا وارد تاریخ شده و درباره عاشورا منابع تاریخی زیادی وجود دارد که به حالت تواتر به آنها اشاره شده است؛ اما درباره اینکه موضوع عاشورا چه نسبتی بین آنچه بین شیعیان موجود است، با آنچه در تاریخ اتفاق افتاده، وجود دارد، من معتقدم به عاشورا باید در چند فصل توجه کنیم؛ عاشورایی که در سال ۶۱ ق. واقع شد، عاشورایی که در منابع تاریخی موجود است و عاشورایی که در فرهنگ مسلمانان یعنی شیعیان و اهل تسنن بازتاب پیدا کرده است.
در اینجا مقصودم از فرهنگ ذهن عامه و آنچه در ذهن افراد است و مقصودم از تاریخ، کتابهاست. عاشورا از کتاب به ذهن افراد و از ذهن افراد به صحنه هنر وارد میشود و ما درباره واقعه عاشورا و هیچ واقعه دیگری نمیتوانیم بگوییم، آنچه در هنر است و آنچه در فرهنگ است و یا آنچه در تاریخ است، با همدیگر تطابق دارند یا باید داشته باشند؛ زیرا آنچه در تاریخ است، ثبت میشود؛ اما آنچه در ذهن مردم است، در اثر تمایلات، اغراض و انگیزهها نوسان مییابد؛ البته اگر بگوییم، عاشورایی که در فرهنگ شیعه است با آنچه در سال ۶۱ ق. اتفاق افتاده، هیچ نسبتی ندارد، به نظر من بسیار بیانصافی کردهایم و من گمان نمیکنم، در بین اندیشمندان چنین تصوری وجود داشته باشد.
آنچه در فرهنگ شیعی درباره عاشورا موجود است، بازتاب همان عاشورای سال ۶۱ است؛ البته آیینها، تصورات و انگیزههایی به آن وارد شده و ممکن است اینها با عاشورا تناسبی هم نداشته باشد؛ اما اینطور نیست که بگوییم این دو بهطور کامل با هم متفاوت هستند.
من معتقدم عاشورا چند لایه دارد: لایه رویین عاشورا بیانگر فاجعه و مصیبت است که همان عملکرد بنیامیه و سپاه یزید است.
لایه دوم عاشورا، حماسه و عملکرد امام حسین (ع) و یارانش است و لایه سوم، روح عملکرد یزیدیان و حسینیان است.
در مجالس عاشورایی در دوران صفویه و قاجاریه به لایه رویین عاشورا یعنی بعد فاجعه و مصیبت بودن آن، اهمیت زیادی داده میشد و لایه حماسه و انگیزهها و روح عملکرد یزیدیان و حسینیان مغفول میماند.
از اوایل قرن جاری و کموبیش از ۵۰ سال گذشته در جوامع اسلامی بهویژه شیعی این توجه از لایه رویین به لایه حماسی رسیده است و در چند دهه واپسین، مسلمانان به ابعاد حماسی واقعه عاشورا، بسیار توجه کردهاند و آثار و برکات آن هم دیده میشود؛ اما هنوز به عمق واقعه عاشورا نرسیدهایم. عمق واقعه عاشورا روح عملکرد حسینیان و یزیدیان است.
به عقیده من واقعه عاشورا تجسم عملی قرآن است. در قرآن اوصافی برای صالحان و اوصافی برای کافران، منافقان، مجرمان و فاسقان آمده که روح این اوصاف در کربلا مجسم شده است. آنچه را که در قرآن برای مؤمنان و برای صالحان و پیامبران آمده است، در رفتار و عملکرد امام حسین (ع) و اصحابشان میبینیم و از طرف دیگر آنچه را که برای فاسقان و سرکشان معرفی شده است، در عملکرد یزید و سپاه او میبینیم.
متأسفانه با وجود اینکه واقعه عاشورا از بعد تربیتی بسیار غنی است، هنوز در جوامع شیعی به این بعد آن بهطور شایسته توجه نشده است و اگر به این سو برویم، بسیاری از تحریفات واقعه عاشورا خودبهخود از بین میرود.
کد مطلب: 8902
آدرس مطلب: https://www.armaneheyat.ir/report/8902/گریستن-یا-ن-گریستن
آرمان هیأت
https://www.armaneheyat.ir