سوگوارىهاى محرم در ايران از آغاز تا انقلاب اسلامى (قسمت اول)
5 شهريور 1387 ساعت 9:24
عزادارى و گريستن عالىترين نمونه تنفر و انزجار از جنايت و قساوت است، زيرا تا شعلههاى درونى روشن نباشد و دل متأثر نشود اشك سرازير نمىگردد و كسى در واقع به گريه مىافتد كه التهابى وجودش را در رنج و تعب قرار داده است.
ارادت ايرانى به خاندانى نورانى
عزادارى براى خامس آل عبا و ديگر افراد خاندان عترت از شعائر ارزشمند مكتب تشيع مىباشد. اصولاً اين مذهب به دليل روح حماسى موجب ترويج دين مبين و نشر فرهنگ ارزشى گرديد. زيرا مبارزهاى سخت را در دو عرصه پى گرفت؛ يكى نبرد با جهل و جمود و خمود و ديگرى ستيز با ستم و بىداد.
سيره معصومين(ع) ما را بدين حقيقت هدايت مىكند كه اصل قيام و نهضت مقدّس امام حسين(ع) براى زنده كردن اسلام بوده است، اسلامى كه مىرفت براثر كارنامه منفى زمامداراى گروهى نالايق و ستمگر به بوته فراموشى سپرده شود، اين حركت معنوى موانع رشد و شكوفايى ديانت را از ميان برداشت.
بديهى است براى زنده ماندن اين قيام و تزريق روح ايثار و حماسه به انسانها اقامه عزا براى آن حضرت و گريه در برابر مصائب امام حسين(ع) و يارانش است. در نتيجه مراسم سوگوارى حافظ اسلام هم است، علاوه بر اين كه در محافل و مجالسى كه بدين مناسبت برپا مىگردد مردم با حقايق دينى آشنا شده و بر اثر تبليغات وسيع و گستردهاى كه توأم با اين مراسم صورت مىگيرد آگاهى عموم مردم افزايش پيدا كرده و ارتباطشان با معارف معنوى قوىتر مىگردد و نهاد فضيلت در اعماق وجودشان روئيده مىشود.
از سوى ديگر عزادارى و گريستن عالىترين نمونه تنفر و انزجار از جنايت و قساوت است، زيرا تا شعلههاى درونى روشن نباشد و دل متأثر نشود اشك سرازير نمىگردد و كسى در واقع به گريه مىافتد كه التهابى وجودش را در رنج و تعب قرار داده است.
اين مراسم در عصر ائمه و با تأكيد آن ستارگان فروزان برگزار مىشده و در اعصار و قرون بعد به اشكال و شيوههاى گوناگون در سرزمينها و نواحى اسلامى برگزار شده و مىشود. در اين ميان كشور ايران از قرنها قبل به رغم برخى موانع از كانونهاى مهم برگزارى مراسم عزادارىهاى محرم مىباشد.
اصولاً ايرانيان از قديم كه اسلام را برگزيدند بيش از اقوام و ملتهاى ديگر به خاندان نبوت علاقه نشان دادند. البته برخى كه متأسفانه در ميان آنان افراد روشنفكر هم ديده مىشود خواستهاند چنين ارادتى قلبى و ايمانى را به مسايل موهوم ديگر ربط دهند،
آنان گفتهاند چون امام حسين(ع) دختر آخرين پادشاه ايرانى (يزدگرد) را به زنى اختيار كرد، مردمان اين سامان نسبت به خاندان عترت اشتياق خود را بروز دادند.(1) كنت گوبينو در كتاب فلسفه و اديان در آسياى مركزى مىنويسد: «حسين بن على(ع) شهربانو، دختر يزدگرد سوم را به حباله نكاح خود در آورد و بنابراين شيعيان نه تنها نماينده فضايل خاندان نبوتند بلكه واجد حقوق و خصلتهاى سلطنت نيز است. زيرا نژاد از دو سو دارند؛ از بيت رسالت و از دودمان ساسانيان(2) در حالى كه اصل داستان شهربانو و اين كه وى همسر امام حسين(ع) و مادر امام سجاد(ع) بوده است به لحاظ مدارك تاريخى مشكوك است، مورّخين معاصر هم بعضى در آن ترديد كردهاند.
ادوارد براون و كريستن سن و سعيد نفيسى اين ماجرا را افسانه مىدانند، روايتى كه به اين ازدواج اشاره دارد ناقل آن دو فردى هستند كه علماء رجال آنان را از نظر دينى متهم دانسته و احاديث منقول از آنها را غيرقابل اعتماد شمردهاند، به علاوه مردم ايران اوستا را رها كردند و به قرآن گرويدند و يزدگرد كه نتوانست در مركز حكومت مقاومت كند شهر به شهر و استان به استان فرار مىكرد و پناه مىجست و اگر مردم ايران به او ذرّهاى علاقه داشتند، از وى حمايت مىكردند، جلو لشكر مهاجم را مىگرفتند ولى او را پناه ندادند و به خراسان گريخت و سرانجام به دست آسيابانى يا مرزدارى كشته شد.
چگونه ايرانى كه يزدگرد را اين گونه رها مىكند اهل بيت(ع) را به دليل پيوند با او، عزيز و مكرّم بشمارد و آنها را در حساسترين نقاط قلب خود جاى دهد و در مجالس ويژهاى خصوص عزادارىها عالىترين احساسات را نثارشان كنند. به علاوه اگر بخواهند براى مردم چنين ارادتى را بدين گونه توجيه كنند.
پس بايد به اين سؤال پاسخ دهند كه چرا وقتى وليد بن عبدالملك در يكى از جنگهاى قتيبه بن مسلم يكى از نوادگان يزدگرد به نام شاه آفريد را كه به اسارت گرفت با او ازدواج كرد و از او يزيد بن وليد بن عبدالملك معروف به يزيد ناقص متولد شد، برايش ابراز احساسات نكردند و چرا هنگامى كه عبيداللّه بن زياد مادرى ايرانى دارد و نامش مرجانه است و اهل شيراز بود، مردم به او نه تنها علاقه نشان ندادند بلكه وى را از چهرههاى منفور و پست و پليد مىدانند.(3)
آل بويه و عاشورا
بعد از واقعه عاشورا شيعيان ايران همواره به ياد امام حسين(ع) و مصائبى كه بر آن حضرت، اهل بيت(ع) و اصحابش، وارد گرديد، بودهاند و در روزهاى تاسوعا و عاشورا مجالس سوگوارى نهانى برپا مىداشتهاند.
اين كه امويان روز عاشورا را زمان جشن و سرور اعلام كردند بيشتر موجب شد كه شيعه به ياد امام حسين(ع) باشد و از قاتلان و دشمنان آن حضرت نفرت جويد.
بنى عباس براى تشكيل و استقرار فرمانروايى خود، از حادثه كربلا بهره بردارى نمودند، در اوايل روى كار آمدن عبداللّه سفاح، اولين خليفه عباسى، وقتى سُدَيف شاعر در مجلس او مرثيهاى خواند و طى آن ستمهاى بنى اميه در كربلا و ديگر جنايتهاى اين سلسله را تذكر داد، سفّاح تظاهر به غضب نمود و فرمان داد رجال اموى حاضر در مجلس كشته شوند ولى بنى عباس در اعمال ستم نسبت به اهل بيت و بروز دشمنى در خصوص خاندان عترت از بنى اميه دست كمى نداشتند.
فشارهاى سياسى منصور دوانيقى و ديگر خلفاى عباسى كه به اولاد امام على(ع) روا داشتند و خصومت متوكل عباسى با امام حسين(ع) و اقداماتش براى ازميان بردن مرقد مطهر آن امام، معروف است. اين فجايع و سياهكارىهاى آشكار موجب گرديد كه علاقه دوستداران اهل بيت نسبت به امام حسين(ع) و ديگر اولاد على و انزجار از مخالفان اين خاندان مضاعف گردد كه اين ويژگى در سرودهها، آثار منثور و ديگر موضعگيرىهاى شيعيان به خوبى منعكس است.
صاحب بن عبّاد هرگاه آب خنك مىنوشيد بر يزيد لعنت مىفرستاد، امّا با وجود تلاشهاى فكرى، فرهنگى و ادبى شيعيان در مورد پر حرارت نمودن حادثه عاشورا تا زمان حكومت احمد معزالدوله ديلمى، ارادتمندان حضرت امام حسين(ع) عزادارى گسترده و رسمى در مقياس وسيع نداشتند .
يك سال قبل از اين كه وى دستور تعطيلى مراكز كسب و كار و سوگوارى در روز عاشورا را بدهد يعنى در سال 351 ه.ق در ماه ربيع الاول، عدّهاى بر ديوارهاى مساجد بغداد شعارهايى مبنى بر لعن معاويه و چيزهاى ديگر نوشتند، معزالدوله نه تنها با اين كار مخالفتى نكرد بلكه تأكيد نمود به لعن امويان تصريح گردد.
يك سال بعد يعنى در سال 352 ه.ق معزالدوله فرمان داد مردم در روز عاشورا اجتماع كنند و بصورت گروهى حزن خويش را بروز دهند. در اين روز بازارها بسته شد، خريد و فروش موقوف گرديد، قصابان گوسفند ذبح نكردند، مردم آب ننوشيدند و حليم نپختند، در بازارها خيمه بر پا كردند و بر آنها پلاس آويختند، بر سينه زدن و نمد سياه از گردن آويختن كه رسم ديلمىهاست متداول گشت.
زنان بر سر و روى خود مىزدند و بر امام حسين(ع) و يارانش ندبه مىكردند حتى برخى مورخان گفتهاند زنان در حالى كه چهرههاى خود را سياه كرده بودند به راه مىافتادند و براى امام حسين(ع) به صورت خويش سيلى مىزدند.(4)
يافعى در اثر معروف خود مىنويسد:« در روز عاشوراى سال 352 ه.ق معزالدوله به اهل بغداد دستور داد ماتم برپا دارند و نوحه گرى كنند، مغازهها را بسته و در جلو آنها پلاس بياويزند، طبّاخان را از پختن طعام منع كرد، زنان مويه كنان بيرون آمدند، گويند اين نخستين روزى بود كه بر شهداى كربلا سوگوارى شد!(5)كه مقصود وى رسمى شدن عزادارى است و گرنه ماتم دارى براى شهداى كربلا همواره و بطور پنهانى برگزار مىگرديد.»
ابن كثير ضمن وصف وقايع سال 352 ه.ق پس از ذكر تعطيل و سوگوارى در عاشوراى سال مزبور، مىافزايد:«اهل تسنّن قدرت نداشتند شيعه را از اين برنامه باز دارند، زيرا شمارشان زياد و نيروى حكومت با آنان بود. از اين سال تا اواخر آل بويه مراسم عاشورا با نوسان هايى برپا مىشد و اگر روز عاشورا با عيد نوروز مصادف مىگرديد انجام مراسم مربوط به حلول سال جديد به تأخير مىافتاد، از جمله در سال 398 ه.ق كه عاشورا با عيد مهرگان مصادف شد، مراسم اين عيد را عقب انداختند.»(6)
در دوران آل بويه اگر چه عزادارى رسمى بود و حكومت وقت از آن حمايت مىكرد ولى گاهى براى شيعيان با مزاحمتهاى خونينى توأم مىگشت.
ابن اثير ذيل حوادث سال 358 ه.ق آورده است: «در اين سال در روز دهم محرم اهالى بغداد طبق عادت ساليانه خود بازارها را تعطيل كرده و به نوحه خوانى و برپايى مراسم ماتم دارى براى حسين بن على(ع) پرداختند».
اما در خصوص سال 363 ه.ق مىنويسد: « بر اثر مخالفت ساكنان غير شيعى بغداد با انجام مراسم عزادارى درگيرى بزرگى روى داد، در اين سال عزّالدوله بختيار فرمانرواى آل بويه نوحه خوانى و عزادارى براى امام حسين(ع) را اعاده كرد.»(7)
در ربيع الاوّل سال 407 ه.ق حرم سيد الشهداء دچار آتش سوزى شد.مورخان علت آن را سقوط شمع هايى مىدانستهاند كه عزاداران و زايرين سوگوار روشن كردهاند.
در سال 421 ه.ق در شب عاشورا اهالى كرخ، بازارها را بستند و مجدداً عزادارى را به شيوه سابق برپا كردند. ظاهراً در خلال اين سالها امكان برگزارى مراسم عمومى سوگوارى براى شيعيان ايران و نقاط هم جوار وجود نداشته است اما با وجود درگيرىها و ممانعتها و تنگناهاى موجود شيعيان، از اقامه عزا براى خامس آل عبا دست برنمىداشتهاند.
بنابر نوشته ابن الجوزى:« در سال 458 ه.ق؛ اهل كرخ در روز عاشورا بازارها را تعطيل و همانند قديم بر حسين(ع) نوحه خوانى كردند.»(8)
همزمان با رواج عزادارى در دوران حكومت آل بويه در قلمرو ايران و عراق، در مصر كه تحت حاكميت خلفاى فاطمى شيعه اداره مىگرديد، شيعيان در مقبره ی ام كلثوم، سيده نفيسه و رأس الحسين(ع) به عزادارى پرداختند و اصولاً در طول دوره زمامدارى اين سلسله مراسم عزادارى عاشورا در مصر برپا مىگرديد و دستههاى مختلف براى عزادارى به مسجد جامع قاهره مىرفتند.(9)
ابوالمحاسن ذيل وقايع سال 366 ه.ق گفته است:«در عاشوراى اين سال بر امام حسين(ع) سوگوار شدند و اين امر سالهاى متمادى استمرار داشت.»
همچنين مقريزى باز مىگويد:« در سال 396 ه.ق در روز عاشورا مطابق معمول بازارها را تعطيل كرده و نوحه كنان به سوى مسجد حركت نمودند.»(10)
در ايران با افول سلسله قدرتمند شيعى آل بويه و غلبه فرمانروايان غير شيعه اوضاع بر علاقهمندان به خاندان عترت مشكل گرديد، سختگيرىهاى توأم با اختناق و سركوبىهاى وحشتناك بر اثر تعليمات ابن تيميّه مبنى بر اين كه عزادارى نوعى بدعت است، محدوديتهاى ناگوارى به بارآورد با اين وجود نه تنها عزادارى بين شيعيان متداول گرديد بلكه اهل تسنّن معتدل هم به اين برنامه روى آوردند. چنانچه موفق بن احمد خوارزمى خطيب معروف منطقه خوارزم در نيمه دوم قرن ششم كتاب مقتل الحسين را نوشت.
عبدالجليل رازى در كتاب النقض شرح كامل از عزادارى اهل سنّت در قرن ششم، براى امام حسين(ع) ارائه مىنمايد و مىنويسد: «مراثى شهداى كربلا كه بين اصحاب بوحنيفه و شافعى رواج دارد از شمار بيرون مىباشد. در همين قرن ششم هجرى با توجه به آشكار شدن حدّ اعتدال در ميان اهل سنّت، نزاع بين شيعه وسنى در بغداد كاهش مىيابد و دو واعظ معروف بغداد از جمله على بن حسين غزنوى حنفى و امير عبادى كه هر دو از اهل سنت بودند براى اباعبداللّه روضه خوانى مىكردند كه ابن الجوزى از منبرهاى آنان گزارشهايى ارائه مىنمايد.»
در قرن هشتم هجرى و در دوران حاكميت تيموريان واعظى كه از اهل تسنن بود كتابى در مصائب اهل بيت(س) و خصوص وقايع عاشورا نگاشت به نام روضة الشهداء، او كه ملاحسين واعظى كاشفى نام داشت.
با نوشتن اين اثر، روضه خوانى را بين شيعيان را رواج داد، زيرا عدّه زيادى از خطبا براى گريز زدن به كربلا ذكر وقايع عاشورا بر فراز منبر از اين اثر كمك مىگرفتند. البته ناگفته نماند كه مطالبى غيرواقع و تحريفات معنوى و لفظى به اين كتاب راه يافته است كه بايد منقّح گردد.
عزادارى در عصر صفويه
دولت صفويه كه مذهب تشيع را در ايران رسمى نمود، حوادث عاشورا را محور تبليغات خويش قرار داد و على(ع) و فرزندانش را مظهر تمامى تلاشهاى خود معرفى كرد و شور و هيجان شيعيان را با برپايى مجالس ويژه اهل بيت حفظ نمود.
يكى از مورخين نوشته است: «شاه اسماعيل صفوى روز عاشورا مجلس عزايى منعقد مىكند و يكى از وعاظ كتاب روضة الشهداى كاشفى را بر منبر مىخواند امّا چون اين كتاب به فارسى است و اميران و لشكريان زبان تركى دارند، آن را نمىفهمند، شاه اسماعيل براى رفع اين مشكل دستور داد ملا محمد بغدادى مشهور به فضولى كتابى در مقتل الحسين به زبان تركى نوشته تا مردم از آن استفاده كنند.»(11)
در دهههاى نخست حكومت صفويه مراسم سوگوارى عاشورا در دهه اول محرّم برگزار مىگرديد، امّا به مرور ايام از ابتداى محرم تا آخر صفر ايام عزا و ماتم شناخته شد.
وان كالمار مىنويسد: «تجديد خاطره فاجعه كربلا به صورتى كه در زمان صفويه جانى تازه گرفت دنباله سنتى دراز از آداب مذهبى است، در سراسر دوران صفويان، مراسم محرم با شكوفايى ادامه يافت و بخشهايى از ادبيات عاميانه به آن افزوده شد. در دهههاى آخر سده دهم هجرى شاهد متداول شدن مراسم عزادارى ماه محرم بيشتر در مراكز شهرى ايران هستيم. عزاى عمومى كه گرايش به آن دارد كه از دهه اول محرم گام را فراتر نهند و تا بيستم و حتى بيست و هشتم صفر كشانيده شود و بر وجوه مختلف شعائر دينى رعايت مصيبت اثر مىگذارد، به موازات اين امر روضه خوانى گسترش مىيابد و از سده يازدهم هجرى موجب افزايش خيرات براى پذيرايى جمع كثيرى كه به اين مجالس روى مىآورند مىگردد. از نيمه دوم قرن يازدهم هجرى مراسم عزادارى به صورت مصيبت نماهايى واقعى در مىآيند كه حيثيت هر كدام نصيب حاكمى مىگردد كه سامان يافتن آنها را زير نظر دارد، بر حسب نوع آنها، اعتبار مصارف و هزينههاى آنها را تأمين مىكند.»(12)
پيتردلاواله كه در عصر صفويه به ايران آمده است يادآور مىشود: «ايرانيان تمام اين مدت (محرم) را بطور مداوم عزادارى مىكنند، تشريفات و مراسم عزادارى به اين قرار است كه همه غمگين و مغموم به نظر مىرسند و لباس عزادارى به رنگ سياه مىپوشند، هيچ كس سر و صورت خود را نمىتراشد و مىكوشند از هر گناهى پرهيز كنند، عدهاى كه با پارچههاى تيره سترعورت كردهاند سرتاپاى خود را با جوهرى سياه و براق رنگ زدهاند و حركت مىكنند و تمام اين تظاهرات براى نشان دادن مراتب سوگوارى و غم و اندوه آنان در عزاى حسين است.
به همراه اين اشخاص، عدّهاى برهنه راه مىروند كه تمام بدن خويش را به رنگ قرمز درآوردهاند تا نشانى از خونهايى كه به زمين ريخته و جناياتى كه در روز عاشورا نسبت به امام حسين(ع) انجام گرفته باشد و همه با هم آهنگهايى غمانگيز در وصف حسين(ع) و مصائبى كه بر او وارد شده مىخوانند و دو قطعه چوبى را كه در دست دارند به يكديگر مىكوبند و از آن صداى حزن انگيزى به وجود مىآورند و حركتى كه به سر و تن مىدهند علامتى از اندوه بىپايان آنان است،
هنگام ظهر در وسط ميدان در بين جماعتى كه گردآمدهاند ملّايى كه از سادات است و علامت مميزهاش عمامه سبز است براى مردم بر فراز منبر روضه مىخواند و به شرح وقايعى كه منجر به شهادت امام حسين(ع) گرديد مىپردازد و گاهى نيز شمايلى را نشان مىدهد و روى هم رفته تمام همّت خود را بكار مىبرد كه حاضرين وادار به ريختن اشك شوند.
همين مراسم روزها در مساجد و شبها در مكانهاى عمومى و برخى خانهها كه با چراغهاى فراوان و علامات عزادارى و پرچمهاى سياه مشخص شدهاند تكرار مىشود و روضه خوانى با شدت هرچه تمامتر ادامه دارد و مستمعين با صداى بلند گريه مىكنند. زنان بر سينه مىكوبند و با نهايت حزن با هم مرثيه مىخوانند و آه حسين مىگويند.»
وى اضافه مىكند: «پس از اين كه روز دهم ماه محرم فرا رسيد از محلات اصفهان دستههاى بزرگى به راه مىافتد و بيرق و عَلَم با خود حمل مىكند و بر روى اسبهاى آنان سلاحهاى مختلف و عمامههاى متعدد قرار دارد.
چندين شتر همراه دستهها هستند كه بر روى آنها جعبههايى حمل مىشود كه درون هر يك سه چهاربچه به علامت فرزندان اسير حسين(ع) قرار دارند، علاوه بر اين دستهها هر كدام به حمل تابوتهايى مىپردازند كه دور تا دور آنها مخمل سياه رنگى پوشيده شده و در روى آنها يك عمامه كه به رنگ سبز است و نيز يك شيشه جاى دادهاند و دور تا دور تابوت سلاحهاى گوناگونى چيده شده است و تمامى اين اشياء روى طبقهاى متعدد بر سر عدهاى قرار دارد كه به آهنگ سنج و ناى جست و خيز مىكنند و دور خود مىچرخند. در ميدان و محلهاى اصلى تقاطع، تعداد زيادى از سواران آمادهاند كه نگذارند دستههاى عزادار درگير شوند.»(13)
نگارنده در سنوات اخير بخشهايى از اين گونه عزادارى را در شلمزار از توابع استان چهارمحال و بختيارى و نيز در زادگاهم زواره (از شهرهاى استان اصفهان) ديدهام .
«آنتونيو دوگوهآ» سياح اسپانيايى كه در سال 1011 ه.ق در زمان شاه عباس اول به ايران آمده مىنويسد: «طى ده روز محرم، دستههاى مردم در شيراز در حالى كه فرياد واى حسين(ع) سر مىدادند در كوى و برزن گردش مىكردند و سوگ و سرود مىخواندند.
برخى از اين دستهها مسلّحاند و برخى ديگر نه، در جلو دستههاى عزادار شترانى ديده مىشود كه بر پشت هر يك پارچهاى سبزرنگ افكنده و زنان و كودكانى را بر آنها سوار كرده بودند، گويى سر و روى زنان و كودكان توسط نيزه زخمى بود و تظاهر به گريه مىنمودند، سپس عدّهاى از مردان مسلّح عبور نمودند، پس از آنها ديگر برجستگان دولت، كفن پوشان آمدند، همه وارد مسجد شيراز شدند و در آنجا ملّايى بر منبر رفت و مصيبتها خواند و همه گريه كردند.»(14)
توماس هربرت سيّاح انگليسى كه صحنههاى عزادارى عصر صفويه را مشاهده كرده و گزارشهايى از آن آورده، افزوده است: «مردم در ايّام عزادارىهاى محرّم در حال رفت و آمد در ميادين و معابر شهر هستند و در اين مدت نه سر را مىتراشند و نه ريش را، با لحن غمانگيز فرياد يا حسين را از دل برمىكشند و هر سال نظير اين مراسم را تكرار مىكنند.»(15)
دُن گارسيا دسيلوا فيگوئروا سفير اسپانيا در دربار شاه عباس اول نيز شرحى از عزادارى مردم اصفهان در سال 1028 ه.ق ارائه مىنمايد: «سخنان موعظهگران به قدرى تأثّر برانگيز است كه زنها به سختى اشك مىريزند و با سيلى بر چهره و با مشت بر سينه خود مىكوبند. صداى گريه حضّار در اين ايام چنان بلند بود كه در همه اتاقها و پستوهاى خانه سفير به گوش مىرسيد.»(16)
ژان شاردن سياح فرانسوى در يكى از مجلّدات سفرنامه مفصل خود كه از روى تيزبينى و كنجكاوى و دقت آن را نوشته است، يادآور مىشود: «در جلو هر دسته بيست علم، بيرق، هلالى پنجههاى فلزى مزيّن به نقوش رمزى كنده كارى شده از محمد(ص) و على (ع) و... قرار گرفته بر دستههاى نيزه مانند در حال حركت بود، اين وسايل نماد مقدّسى بود كه از جنگهاى صدر اسلام حكايت مىنمود.»(17)
ژان باتيست تاورنيه جهانگرد اهل فرانسه كه در عصر صفويه شش بار به ايران سفر كرده است و حضور وى در ايران با دوران سلطنت شاه صفى، شاه عباس دوم و شاه سليمان مقارن بوده است، در بخش هفتم از كتاب چهارم خود متذكر مىگردد: «هر دسته عزادار يك عمارى داشت كه در برخى از آنها طفلى شبيه نعش شده و خوابيده بود و آنهايى كه دور عمارى را احاطه كرده بودند گريه و نوحه و زارى مىكردند.
زنها كه براى تماشا در ميدان شهر ايستاده بودند با ديدن اين وضع رقّتانگيز يك مرتبه بطور جمعى فرياد زدند و به شدت گريستند، تصوّر اينها، آن است كه بر اثر اشكهايى كه براى امام حسين(ع) مىريزند مورد مغفرت و آمرزش قرار مىگيرند.»(18)
جملى كار رى سيّاح ايتاليايى نوشته است: «با طلوع ماه نو(محرم) برگزارى مراسم بسيار غم انگيزى آغاز گرديد، ايرانيان به ياد در گذشت دو تن از امامان خود (حسن و حسين(ع)) فرزندان على(ع) اين مراسم را همه ساله برگزار مىكنند، اين برنامهها ده روز طول مىكشد و در تمام اين مدت ميدانها و گذرگاهها چراغانى و روشن و علمهاى ساده در همه جا برافراشته است.(19)
گورنى يللايرون كه جهانگرد هلندى است از عزادارانى سخن مىگويد كه از طريق حركات نمايشى صامت (بدون خواندن) صحنههاى حزنانگيز كربلا را به تصوير مىكشيدهاند، اين صحنهها به دو صورت سيّار و ساكن اجرا مىشد، و برخى از اين افراد براى اين كه ضربات و جراحات وارد شده بر بدن را نشان دهند، بدن خويش را به رنگ سرخ و سياه مىنمايند.(20)
آدم اولئاريوس كه در زمان شاه صفى به ايران آمده است و به عنوان سفير آلمان مأموريت سياسى خود را در اين سرزمين انجام داده است، گزارش مفصلى از عزادارىهاى محرم در عصر صفويه ارائه مىدهد كه بخشهايى از آن را يادآور مىشويم: «در اردبيل نوجوانان در كوچه و خيابان دور هم جمع شده و دستههايى را تشكيل مىدادند و با بيرقهاى بلند در حالى كه فرياد مىكشيدند يا حسين، به طرف مساجد و تكايا مىرفتند و در شبهاى سه روز آخر ايام محرّم در اين مكانها زير چادرهاى بزرگى اجتماع مىنمودند.
در آخرين روز سوگوارى دسته جات در معابر از صبح تا ظهر حركت مىكنند و شب آن روز در مراسم ويژهاى حضور مىيابند. در وسط ميدان شهر شمعها و مشعلهاى زيادى روشن بود و طنابهايى بالاى ميدان كشيده بودند كه با كاغذهاى الوان تزئين نموده بودند.
مردم اردبيل در دستههاى متعددى وارد ميدان شدند، عدهاى روى زمين نشستند و برخى ديگر كه مشعلها و چوبهايى كه سر آنها نارنج زده بودند، در دست داشتند، دور يكديگر دايرهوار جمع شده و شروع به خواندن مرثيه كردند، هر دسته كه نوحه و اشعار بهترى عرضه كرد مورد تشويق قرار گرفته و به افرادش شربت مىدهند، در گوشهاى از مراسم عدهاى سياهپوش مشغول سنگ زنى بودند.»(21)
در دوران افشاريه و زنديه
مجالس سوگوارى براى امام حسين(ع) چنان با آداب و رسوم و زندگى فردى و اجتماعى مردم ممزوج گرديد و انگيزههاى آنان را به شكلى تقويت كرد كه هيچ عاملى نمىتوانست، مردمان ايران را از اجراى چنين مراسمى باز دارد، لذا در هر كوى و برزن مجالس عزادارى را منعقد مىساختند و با سخنان شورانگيز واعظان، مدّاحان، نوحه خوانان و نيز سينه زنى صادقانه اصل تولى و تبرّى را در وجود خويش ريشه دار مىساختند.
به قول مسيوماربين آلمانى عموماً يك نوع رغبت طبيعى در مردم براى ذكر مصائب امام حسين(ع) ديده مىشود و اين عامل گونهاى از اتحاد و تفاهم را بين شيعيان ايران بوجود آورد.(22)
بدين سان مردم كه متوجه شدند حيات فرهنگى، مذهبى و اجتماعى آنان مرهون چنين مجالس و محافلى است چنان با سوگوارىهاى محرم خو گرفتند و در برگزارى آن اهتمام و علاقه و ذوق نشان دادند كه وقتى نادرشاه افشار كوشيد از ترتيب دادن چنين برنامه هايى جلوگيرى كند موفقيتى بدست نياورد. محمد كاظم مروى نوشته است: امّا به طور پنهانى شيعيان در تعزيه دارى اقدام داشتند و در اكثر بلاد جمعى از علاقهمندان به نهج سابق، ماتم دارى مىنمودند.(23)
جونس هنوى مىنويسد: «نادرشاه در نتيجه غلبه بر تركان به فكر افتاده بود كه روزى دو كشور ايران و عثمانى را به صورت مملكتى واحد درآورد، اين نقشه خيره كننده اگرچه خيال او را به خود مشغول داشت ولى شخصاً مطمئن نبود كه بتواند مذهب ايرانىها را به زودى تعبير دهد يا با وجود اختلاف مذهب تركان و ايرانىها بتواند آن دو كشور را متحد سازد.
از آنجا كه نادرشاه به آيين تسنّن پرورش يافته بود احتمال دارد كه بدين علت آن عقيده را در سر مىپرورانيد. در مورد سوگوارى در شهادت حسين بن على(ع) اگرچه اين عمل مرسوم شده بود ولى چون امكان داشت موجب شورش و آشوب گردد و مخالف منافع نادر باشد، وى آن را نهى كرد.
در اين مورد قرار گذاشتند فتواى ملّاباشى را بپذيرند پس او رابه حضور پادشاه آوردند. وى خطاب به نادر چنين گفت: «پادشاهان حق ندارند كه بگويند خداى عالم را چگونه بايد پرستش كرد، قوانين ما از طرف خداوند به رسولش نازل شده و راهنماى ماست. از آنجا كه هر تغييرى در مسايل مذهبى عواقب خطرناكى در بردارد، اميدوارم اقدامى نكنيد كه مخالف مصالح مؤمنين باشد و از فتوحات شما بكاهد.»
نادر به جاى اين كه نظر او را مورد بررسى قرار دهد و به اجرا بگذارد از اين كه فردى توانسته در مقابل روحيه آمرانهاش مقاومت كند خشمگين شد از اين جهت به دستور نادر، اين ملّاى خوش فكر و ناصح كشته شد.(24)
بعدها ثابت گرديد كه اين سياست به زيان نادر تمام شد و گذشت زمان روشن ساخت كه مراسم عزادارىهاى محرم در رشد مذهب تشيع نقش انكارناپذيرى داشته و نمىتوان به سادگى از برپايى آنها جلوگيرى كرد.
پس از اختناق دوران سلطه افغانها و افشاريان در قرن دوازدهم هجرى مراسم عزادارى به نحوى شايان توجه حيات دوباره و نوينى پيدا كرد كه نوآورىهايى با آن همراه گرديد، اين تكامل كه هم در شمال ايران روى مىدهد و هم در فارس ملازم با گسترش وسايلى است براى راه اندازى تعزيههاى سيّار و دستههاى سينه زنى و مناظر زنده مصائب.(25)
ويليام فرانكلين شرق شناس و افسر ارتش انگلستان كه در دوران كريم خان زند به ايران آمد و مدت هشت ماه به صورت مهمان در يك خانه ايرانى در شيراز سكونت داشت، مدت اقامتش در ايران از نهم جمادى الثانى سال 1200 ه.ق تا يازدهم ربيع الاول 1202 ه.ق بوده است.
او گزارش جالبى از سوگوارىهاى محرم در شيراز مركز حكومت زنديه ارائه مىدهد: «ده روز اول ماه محرم كه اولين ماه اسلامى است در سراسر ايران ايام عزادارى محسوب مىشود و آن را «دهه» مىنامند، در روز 27 ذيحجه در مساجد منبرهايى برپا مىكنند و ديوارهاى مساجد را با پارچههاى سياه مىپوشانند.
آخوندها و پيش نمازها به منبر مىروند و به ذكر واقعه كربلا و شرح زندگى و چگونگى شهادت امام حسين(ع) و فرزندان و ياران و اصحابش مىپردازند. عزادارى با صداى موقر و آرام و محزونى شروع مىشود و حقيقتاً روى انسان تأثير عميق مىگذارد.بين دو نوحه خوانى، مردم با دستهاى خود محكم به سينههاى خويش مىكوبند و در عين حال گريه مىكنند و جملاتى چون يا حسين، واى حسين بر زبان جارى مىسازند.
شمايلها و تصاويرى نيز وجود دارند كه توسط دستههاى عزادارى حمل مىشوند و به محلات گوناگون منتقل مىگردند. دسته هايى از پسربچهها و مردهاى جوان كه نمايش دهنده سپاهيان ابن سعد يا امام حسين(ع) و همراهانش مىباشند در كوچهها و خيابانها به صورت نمايشى با هم مىجنگند، اين گروهها و دستهها داراى علائم و نشانههاى ويژه خود هستند.
طى اين ده روز از نوشيدن آب خوددارى مىكنند تا با اين ترتيب با موقعيت ناگوارى كه امام حسين(ع) در طلب آب طى اين مدّت با آن مواجه بوده است، همدردى كرده باشند. در سراسر محرم مردم از رفتن به حمام و حتى عوض كردن لباس و پوشيدن جامه نو خوددارى مىكنند.
روز دهم محرم تابوت شهداء كه آغشته به خون است همراه با شمشيرها و عمامه هايشان كه با پرهاى حواصيل تزيين شدهاند آورده مىشوند و با تشريفات خاصى به خاك سپرده مىشوند. پس از آن آخوندها يكبار ديگر به منبر مىروند و به ذكر واقعه مىپردازند و مراسم با لعن بر يزيد پايان مىيابد.»(26)
گسترش عزادارى در زمان قاجاريه
اگرچه آغامحمدخان قاجار در جهت ترويج مراسم عزادارى تلاشى به عمل نياورد و فتحعلى شاه هم جدّيت عصر ناصرى را از خود بروز نداد ولى در مجموع با روى كارآمدن قاجارها، مردم عزادارىهاى محرم را با رونقى زايد الوصف و گسترشى فزاينده برگزار مىكردند.
سرهنگ گاسپارد رويل كه در زمان فتحعليشاه قاجار مدت سه سال در ايران اقامت داشته است، در گزارشى از سوگوارىهاى عاشورا مىنويسد: «در تمام مدت ده روز اول محرم جز صداى شيون و فرياد كه با اسم امام حسين(ع) در آميخته است صداى ديگرى به گوش نمىرسيد.(27)
بارون فيودور كورف كه هنگام فوت فتحعليشاه و روى كارآمدن محمد شاه در ايران بسر مىبرده است يادآور مىشود: «برگزارى مراسم محرم در تهران فوق العاده مجلّل است، در روزهاى نخست محرم در نقاط گوناگون شهر چادرهاى سياه بلندى برپا مىدارند در اين چادرها ملايى بر منبر مىرود و با صدايى بلند تاريخچه روزهاى مصيبت بار عاشوراى سال 61 هجرى را بيان مىكند.
مردم هم صدا با سخنانش به شدت گريه مىكنند و قيافه هايى حزنآور به خود مىگيرند. شب هنگام جماعات انبوهى از عزاداران مجدداً در اين چادرها گرد مىآيند، مشعلها را روش مىكنند و به مدت دو يا سه ساعت و گاهى تمام شب را گريه مىنمايند، سينه مىزنند و با تمام حنجره فرياد يا حسين بر مىآورند، در روز دهم ماه محرم مراسم شبيه خوانى اصلى در ميدان بزرگ شهر انجام مىگيرد.»(28)
محمد حسن خان اعتماد السلطنه متذكر مىشود عزادارى از آلبويه تا صفويه غالباً به روز عاشورا و دهه اول محرم منحصر بوده است اما در زمان ناصرالدين شاه چندان اين آداب و رسوم رواج گرفت كه در تمام ايام در اغلب ايام سال در شهرها و روستاها مجالس ذكر مصيبت و عزادارى منعقد مىگردد.(29)
بنجامين كه از طرف پرزيدنت آرتور، رئيس جمهور آمريكا، به عنوان نخستين سفير آمريكا در ايران منصوب گرديد شرحى مفصل از عزادارىهاى مذهبى زمان ناصرى ارائه داده است كه در بخشى در آن مىخوانيم: «ماههاى واقعى عزادارى كامل شيعيان محرم و صفر است، علامت فرا رسيدن اين ماه، متوقف شدن كار و كاسبى در شهرهاست.
شبها در اوايل ماه محرم صداى فرياد كسانى كه مشغول عزادارى در تكايا و مساجد از فواصل دور به گوش مىرسد، دهه اول ماه محرم اختصاص به عزادارى براى شهادت امام حسين(ع) و خاندان او دارد و از روز سوم به بعد دستههاى عزادارى متعددى در كوچهها و خيابانهاى شهر به راه مىافتد و معابر چهرهاى ديگر پيدا مىكند.
در اين دستهها مردان در حالىكه جلوى پيراهنهاى خود را باز كرده و با دو دست بر سينه مىكوبند و مرتب فرياد مىزنند: يا حسين يا حسين. در يك سال، روز عاشورا دسته بزرگى از جلوى محل سكونت من عبور كرد و من آنها را تماشا كردم. چند نفر در تابوتهايى خوابيده و به صورت نعش درآمده بودند و عدهاى تابوتها را به دوش گرفته و حمل مىكردند و جلو و عقب تابوتها عدّهاى سينه زن به شدت با دست بر سينه و سر و صورت مىكوبيدند يا حسين مىكشيدند، بنجامين سپس به تشريح مجالس تعزيه خوانى مىپردازد.(30)
دسته گردانى
دكتر ج. گ ويشارد پس از دو سال خدمات طبى در غرب ايران، به تهران انتقال يافت و مريضخانهاى را در اين شهر اداره كرد، او مشاهدات خويش را از مسايل اجتماعى، فرهنگى و آداب و رسوم ايران در عصر ناصرالدين شاه در سفرنامهاى كه به سال 1287 ه.ش تدوين كرده، آورده است.
درباره عزادارى مىنويسد: «محرم ماه عزادارى است و تمامى طبقات در آن شركت دارند، مردم سياه مىپوشند، پرچمهاى سياه كوچك بر سر در خانهها به منزله دعوتى است از عابران براى شركت در مراسم مذهبى كه واعظ طى آن مطالبى در مصائب شهيدان كربلا مىگويد، مقامات مذهبى با نشان دادن بعضى صحنههاى نمايشى از واقعه كربلا مىكوشند تا فاجعه شهادت پيشوايان صدر اسلام را در اذهان مردم نگهدارند، اين كار تعزيه ناميده مىشود.
ینکار توجه و تحركى در احساسات مذهبى مردم ايجاد مىكند و آنها را براى روز دهم محرم كه مهمترين روز اين ماه است مهياتر مىسازد.
از اوايل صبح عاشورا دستههاى زيادى در خيابانهاى تهران به راه مىافتد، عدهاى با دست بر سينههاى لخت خود مىكوبند و يا بر پشتهاى خويش زنجير مىزنند و همه با هم نام شهداى كربلا را بر زبان مىآورند، همراه آنان مردان ديگرى هستند كه علمهايى با خود حمل مىكنند و نام امام حسن و امام حسين(ع) را فرياد مىزنند.»(31)
ليدى شيل همسر وزير مختار انگليس، در اوايل سلطنت ناصرالدين شاه در ايران بسر مىبرده است، وى مىنويسد: «ماه دسامبر امسال مصادف با ماه محرم يعنى دوره ماتم و ندبه و زارى ايرانىها بود، در اين ماه شيعيان مراسمى به عنوان يادبود و ذكر مصيبت امام حسين(ع) و خانوادهاش در صحراى كربلا برگزار مىكنند.
اين واقعه به قدرى ايرانىها را تحت تأثير قرار داده كه ماجراى آن رابه صورت يك برنامه نمايشى درآوردهاند، حضور در چنين مجلسى كه چندين هزار نفر را در ماتم و اندوه عميقى فرو برده است برايم شگفتى داشت، موقعى كه يكى از آنان شروع به گريستن نمود، بقيه به وى تأسى مىكنند و ناگهان همه را گريه فرا مىگيرد، گاهى اوقات من هم حس مىكردم كه بر اثر شنيدن اين همه آه و ناله، اشكم آماده سرازير شدن است، برخى قسمتهاى تعزيه آنقدر عميق و پر احساس اجرا مىگرديد كه فوق العاده متأثر كننده بود.»(32)
گرترودلاوئين بل درسال 1270 ه.ش همراه ليدى لاسلز به تهران آمد و خاطرات و مشاهدات خويش را در ايام اقامت ايران به نگارش درآورد، او فصلى از كتاب خود را به عزادارى اختصاص داده و در بخش هايى از آن نوشته است. به ياد رنج و شهادت امام حسين(ع) و يارانش تمام ايران در سوگ مىنشيند با شروع ماه محرم هيجان پنهان مشرق زمينى آشكار شد.
هر شب، هنگام غروب شيون و زارى عزاداران فضا را پر مىكرد و غم و اندوه گاه اوج مىگرفت، سرانجام روز دهم محرم فرا رسيد، روزى پر اهميت براى مسلمانان امّا براى شيعيان لحظهاى ژرفتر و پرمعناتر است چرا كه شهادت امام حسين در اين روز روى داده است، كمى بعد ازظهر صداى عزادارى در دهكده پيچيد.
اهالى كه دستههايى تشكيل داده بودند در خيابانهاى سايه دار به راه افتادند و از باريكهاى از صحرا كه به خيابان اصلى مىرسيد گذشتند، اندوه و ماتم اين گروه عزاداران احترام شگفتى بود نسبت به قهرمان دليرى كه پيكرش در دشت كربلا آرميده است و آواى او در طول قرنها با انعكاس ابدى طنين انداز بوده و تا امروز رسيده است.
در ابتداى صفوف گروهى از پسر بچهها راه مىسپردند كه به دور نوحه خوان سبزپوشى جست و خيز مىكردند و او در حين راه رفتن در ميان جمعيت، مصائب امام حسين را بيان مىكرد، بچهها جست و خيز مىكردند و سينه مىزدند. به دنبال آن مردان علمدارى بودند كه علمهاى دهكده را حمل مىكردند، ميلههاى بلندى كه بر بالايشان مهرهها و پارچهها و نوارهاى ابريشمى رنگارنگ و تزئينات عجيب ديگرى نصب شده بود و در پى آن مرثيه خوان و گروهى از مردم مىآمدند كه بر سينه و پيشانى مىزدند و نام امام حسين را با هماهنگى و يكنواختى تكرار مىكردند كه با گريهها و شيونها گاهى آميخته مىشد.
مراسم واقعى هنگام شب برپا مىشد، بازار را كه مركز دهكده بود با سقفى از كرباس پوشانيده بودند و با قالىهاى معمولى و پردههاى نخى فرش كرده بودند، سكوى كوتاهى در انتهاى بازار برپا شده بود، روى سكو نوحه خوانى با لباس بلند و عمامه سفيد نشسته بود و شرح شهادت را با آهنگ كشيده و حزن انگيزى مىخواند.
مردها بر سينه برهنه خود مىكوبيدند در حالى كه اشك برگونههايشان سرازير بود و گاه به گاه كلمات نوحه خوان را مضمون هم سرايى خسته و ماتم زدهاى قرار مىدادند يا با ناله زمزمه مانندى وارد داستان او مىشدند كه شدت و قدرت مىيافت تا به دورترين گوشههاى چادر فرياد يا حسين مىرسيد. زنان با چادرهاى سياه و چهرههايى كه به اشك نشسته بود حضور داشتند.»(33)
كنت دوگوبينو تصوير روشنى از عزادارىهاى زمان قاجاريه ارائه مىنمايد:
« خيابان در ماه محرم لبريز از قيافههاى غمانگيز است،
روضه خوانها با مردم ارتباطى تنگاتنگ داشته و همواره مورد تكريم و احترام آنها قرار گرفتهاند،
روضه خوانها در به راه اندازى دستهها نيز نقش بسزايى دارند،
اينها[دسته های عزاداری] متشكل از مردان و كودكانى هستند كه علمهاى سياه يا سبز دارند،
اين دستهها كه شب هنگام مشعل به دست با قدمهاى شتابان از كوچهها مىگذرند و پشت سرهم وارد تكيه شده، از تكيهاى به تكيه ديگر مىروند و ضمن چرخيدن به نوحه سرايى مىپردازند با فرياد بلند حسين، حسين مىگويند و در مسجد مقابل روضه خوان يا مداح قرار گرفته و به شيوهاى شگفت همراه با او به نوحه خوانى مىپردازند.»(34)
پىنوشتها:
1. قانون و شخصيت، دكتر پرويز صانعى، ص 157.
2. خدمات متقابل اسلام و ايران، شهيد مطهرى، ص 123.
3. همان، ص 133 - 132.
4. آل بويه نخستين سلسله قدرتمند شيعه، ص 466 و 467.
5. مرآت الجنان، يافعى يمنى، ج سوم، ص 247 - 246.
6. آل بويه، ص 467.
7. الكافى فى التاريخ، ابن اثير، ج 7، ص 7 و 35؛ المنتظم، ابوالفرج بن الجوزى، ج 14، ص 150.
8. المنتظم، ج 5، ص 111 و 120 ؛ تاريخ ابن اثير، ج 7، ص 295.
9. المواعظ و الاعتبار بذكر الخطط و الآثار، مقريزى، ج 2، ص 432؛ المنتظم، ج 15، ص 38 و 81.
10. المواعظ و الاعتبار، ج 2، ص 432 و نيز النجوم الزاهره، ج 4، ص 126.
11. زندگى شاه اسماعيل اول، يوسف جمالى، ص 242 - 241؛مجله مشكوة، شماره 81، ص 70.
12. تعزيه هنر بومى پيشرو ايران، پيترچلكلووسكى، ترجمه داود حاتمى، مقاله ژان كالمار، ص 167 - 166.
13. سفرنامه پيتر دلاواله، ترجمه دكتر شعاع الدين شفا، ص 126 - 123.
14. سفرنامه آنتونيو دو گوه آ، ص 75 و 76.
15. معتقدات و آداب ايرانى، هانرى ماسه، ترجمه مهدى روشن ضمير.
16. سفرنامه دن گارسيا دسيلوا فيگوئروآ، ترجمه غلامرضا سميعى، تهران نشر نو، 1363، ص 311 - 307.
17. سفرنامه شاردن، .
18. سفرنامه تاورينه، ترجمه ابوتراب حيدرى، تهران، سنايى، 1336، ص 414.
19. سفرنامه جملى كاررى، ص 125.
20. ارزيابى تعزيه، ازنگارنده، دست نويس، ص 35.
21. سفرنامه آدام اولئاريوس، ترجمه مهندس حسين كردبچه، ج دوم، ص 490 - 487.
22. سياسة الحسينيه ياروليسيون كبير، ماربين آلمانى، ص 45.
23. عالم آراى نادرى، محمد كاظم مروى، ج سوم، ص 982.
24. زندگى نادرشاه، جونس هنوى، ترجمه اسماعيل دولتشاهى، ص 158.
25. تعزيه هنر بومى پيشرو ايران، ص 166.
26. مشاهدات سفر از بنگال به ايران، ويليام فرانكلين، ترجمه محسن جاويدان، ص 73 - 72.
27. سفر در ايران، گاسپار دروويل، ترجمه منوچهر اعتماد مقدم، ص 138.
28. سفرنامه بارون فيودوركورف، ترجمه اسكندر ذبيحان، ص 242.
29. فصلنامه تاريخ اسلام، سال دوم، شماره اول، بهار 1380، ص 168.
30. سفرنامه بنجامين، ترجمه حسين كردبچه، ص 283.
31. سفرنامه دكتر جان ويشارد (بيست سال در ايران)، ترجمه على پيرنيا، ص 163 و 164.
32. خاطرات ليدى شيل، ترجمه دكتر حسين ابوترابيان، ص 70.
33. تصويرهايى از ايران، گرترود بل، ترجمه بزرگمهر رياحى، ص 46 - 45.
34. شكوه تعزيه در ايران، كنت دوگوبينو، ترجمه فلورا اولى پور، فصلنامه هنر، زمستان 1374، بهار 1375، شماره 30، ص 353 - 351.
قسمت دوم اين مقاله را اينجا بخوانيد.
کد مطلب: 2551
آدرس مطلب: https://www.armaneheyat.ir/interview/2551/سوگوارى-هاى-محرم-ايران-آغاز-انقلاب-اسلامى-قسمت-اول