وقتی عزاداریها به «شو» نزدیک میشود
مصاحبه با استاد علیرضا کمرهای
21 اسفند 1386 ساعت 9:09
استاد علیرضا کمرهای از جمله نویسندگان و محققانی است که مسائل مربوط به جامعه مذهبی و دینی را با دقت پی جویی می کند. وی در گفتگو به بررسی آیین هیات داری در فرهنگ عمومی گذشته و حال پرداختهاست.
جناب آقای کمرهای، فرهنگ عزاداری در کشور ما جایگاه ویژهای دارد. قصد داریم مسائل مربوط به هیأت، حسینیه و مسجد را به عنوان کانونهای ارتباطی این فرهنگ بررسی کنیم؟
- بله، بحث عزاداریهای پس از واقعه کربلا، از مواردی است که بستر سیاسی، اجتماعی و مجموعهای تودهوار از مسال گوناگون را در بر میگیرد.
عزاداری و فرهنگ مرثیه و مویه زیاد بود برای این حادثه بینظیر، از ظهر عاشورا واقع شده و تا حالا نیز ادامه یافته است؛ از منظر تاریخی که به این واقعه بنگریم، عظمت آن بر ما آشکار میشود. پس از شهادت امام حسین(ع) و آتش زدن خیمهها، حتی در همان حال و هوای غارت خیمهها و تعقیب بازماندهها، عدهای از همانهایی که برای جنگ با خانواده پیامبر(ص) جمع شده بودند، به فکر فرو رفتند. از همان روز و همان لحظات پشیمانی شروع شد، در خود کوفه هم کسانی که برای امام(ع) نامه نوشته بودند، به تب و تاب افتادند.
تا زمانی که این کاروان به سالاری حضرت زینب(س) و امام سجاد(ع) به شهر رفتند آنجا هم حضرت زینب(س) شبه نفرینی کرد بدین مضمون که: «چشمهاتان همیشه گریان باد»؛ و من شخصا تصورم این است که تا امروز، فجایعی که در عراق به وقوع میپیوندند متأثر از همان نفرین است. هیچ حادثهای در عظمت و تحول به پای این حادثه عجیب نرسیده است. در کربلا، حقیقتی به وقوع پیوست که تبدیل شد به واقعهای اسطورهای و کهنه نشدنی. حال ساخت مکانی به نام حسینیه ـ که مسجد نیست ـ و مثلا ساخت مکانی به نام سقاخانه، از پدیدههایی هستند که بعدها نوعی از جریان معماری یا فرهنگ مردم شناختی را ایجاد کرد؛ برای مثال، ما در دوره قاجاریه، پدیدهای به نام تعزیه داریم.
پس از آن حادثهای که بیش از چند ساعت طول نکشید، طنینش در طول تاریخ بوده و تا قیامت هم خواهد بود و مختص به محدودهای خاص هم نیست. سالار شهیدان، حکم خورشیدی را دارد که شعاعش به هر جا بتابد، در آنجا جوشش و گرما ایجاد میکند.
همانطور که عرض شد ما حسینیهها و تکایا و هیأتها را یک کانون ارتباطی میبینیم؛ این کانونها در شیوهها و نحوه عملکرد خود باید مورد بررسی قرار بگیرند، در سالهال اخیر شاهد تغییر شیوههای برنامهای این کانونها بودهایم که آسیبهایی را نیز به همراه داشته است. شما این گونه تغییرات را چگونه میبینید؟
- هر کانون ارتباطی برای موفقیت در ارتباط خود با مخاطب باید مبتنی بر معرفت باشد، اگر نباشد، معلوم نیست به کجا منتهی خواهد شد؛ ما در اسلام برای هر کاری، پیشوا و الگو داریم. گاهی اوقات، شدت دوستی و محبت میتواند به افراط کشیده شود؛ مثلا در دوره قاجار، حرکتی وجود داشت به نام قفلزنی که طی آن افراد برای نشان دادن محبت خود و اظهار دوستی بدن خود را به اشکال مختلف سوراخ کرده و به خود قفل میآویختند. من این گونه شور و هیجانها را خالی از خلل نمیبینم. اینکه در بعضی مجالس عین دو ساعت عزاداری به حسین حسین گفتن و شور گرفتن سپری میشود، چیزی شبیه به رقص و سماع صوفیانه را یادآوری میکند.
بعضیها شرکت زیادخوانان در اینگونه مجالس و شورها را این گونه توجیه میکنند که چه جایی بهتر از محافل امام حسین(ع) برای خالی شدن این هیجانها در جوانان؛ فکر میکنید چرا حکم مشخصی در این زمینهها نداریم؟
- علما معمولا در مواردی که به نام دین و اسلام است، احتیاط میکنند و به درست، معتقدند که در این گونه محافل ـ کسانی هستند که از روی خلوص نیت سالم در آن شرکت می کنند. بنابراین نفی و انکار صریح و دفعی هم در این موارد جوابگو نیست.
شما تفاوتهای موجود در این گونه مراسم را در مقایسه با عزاداریهای پیش از انقلاب، پس از انقلاب و نیز پس از جنگ چگونه تحلیل میکنید؟
- تا پیش از پیروزی انقلاب، در شهرستانهای مختلف، عزاداریها خیلی دچار تغییر و تحول نشده بود، منتها در مساجد، تکایا و حسینیههایی که افراد با تجربه و سن و سال دار در آنجا حضور داشتند و میانداری میکردند، خصوصا در شهرستانها همه چیز روی قواعد و اصولی منضبط شده بود. بعد از انقلاب ما دچار وقفه و تردیدی در مسأله ضرورت عزاداری شدیم که امام(ره) هوشیارانه این مسأله را مورد توجه قرار دادند که این عزاداریها به همان شکل سنتی ادامه پیدا کند. تا اینکه میرسیم به جنگ تحمیلی؛ با عنایت به اینکه انقلاب و خود جنگ نوعی احیا با نتیجه همان انقلاب عاشورایی بود، رجوعی فکری ـ فرهنگی به لوازم واقعی ماجرای عاشورا، مجددا اتفاق افتاد.
در جبهههای جنگ مسأله نوحه خوانی و عزاداری، قضیهای نبود که فقط منوط به یک روز در سال به نام عاشورا یا دهه محرم باشد؛ اصل این قضیه اصلا یک ابتدای عاشورایی داشت و برای کسانی که به جبهههای جنگ وارد شده بودند، کلمه امام حسین و عاشورا و کربلا، یک میثاق بود یا میتوان گفت افقی داشت بسیار متعالیتر از آنچه الان در اذهان متبادر میشود.
چند و چون این سیر تحول عزاداری یا توجه به مراسم سوگ در جبهههای جنگ، در حسینیههایی مثل حسینیه حاج همت و امثال اینها در یک ماجرای مستقلی دارد؛ در این میان، باید از کسانی مثل صادق آهنگران یاد کرد که نقش خاصی داشته و در واقع یک تلفیقی از حوادث عاشورا و حوادث جبهه و جنگ را با ریتم و آهنگهای جدیدی ارائه میکردند. به نوعی میشود گفت که آن شیوههای به قول امروزیها خواندنش اندک اندک یا فراموش شد و یا کنار گذاشته شد.
با پایان جنگ و اندکی بعد از آن، ما با یکی، دو کاری که آقای آهنگران کردند، مواجه شدیم و روی آن موسیقی سوار بود. نکتهای هم در اینجا هست: در خود جبهه و جنگ و بچههای جبههای و هیأتهای رزمندهها، از آن ابتدا نوعی نگاه افراطی به ماجرای کربلا و امام حسین(ع) هم اتفاق افتاده بود که اصطلاحا به آن «حسین جانی» میگفتند؛ بعدها از آن جلسات نوعی نگاه حسین اللهی به واقعه کربلا پیش آمد و کار افراط به جایی کشید که سال 60 کسی در روزنامه جمهوری، در نقد این ماجرا مطلبی نوشت؛ وی در آن مطلب اشاره کرده بود به اینکه این افراط کردن در واقعه عاشورا و سینه زدنها یا حسین گفتنهای این چنینی، این تبعات را هم به دنبالش دارد. وقتی تهییج بالا برود جنبههای معرفتی این حادثه را ممکن است کمرنگ کند یا ما را به یک سمت و سوی افراطی در این ماجرا پیش ببرد.
بعد از این قضایا و در این سالهای اخیر، من با دو، سه مسأله مواجه شدم (البته این حرفها به معنای بیان موضع من نیست) یکی از آنها نوعی مداحیها و روضه برپا داشتنهای مبتنی بر نوع فرهنگ پایین شهری داش مشتیگری و لمپنیسم بود.
قدیم به این میگفتند روش جاهل مأبانه و لات منشانه؛ البته آن نوع قدیمیاش خیلی دست خورده نبود، چون ما با یک علم و کتل و هیأتهای آنچنانی مواجه بودیم و با ذهن آنها چندان آمیختگی پیدا نکرده و ما فاصلهشان را با منبر و خطابه، خیلی دور نمیدیدیم.
چرا شکل فرهنگی و ارتباطی عزاداریهای امروزی تا این حد با شکل ارتباطی و فرهنگی سنتی آن در گذشته با آن سخنرانیها و حتی شیوه و نحوه برگزاری نوحهخوانی تفاوت کرده است؟
- این چیزی که امروز دیده میشود قطعا با آن شک منبر و خطابه که پیشتر اشاره کردیم، فاصله گرفته است. اینکه شما میبینید گاهی به تعبیر خودتان مراسم عزداری به «شو» نزدیک میشود، این به خاطر تاثیرپذیری مستقیم یا غیرمستقیم از چیزهای جدید مثل نوارها یا مجالسی از این قبیل است. متأسفانه باید عرض کنم که در خیلی از اشعاری که مداحان میخوانند، لحن و آهنگی را به کار میبرند که تاثیر پذیرفته از لحن و آهنگ شبه مرثیه خوانیها یا ترانههای تلویزیونی است و این خیلی فاجعه است.
آقای دکتر مجید یانی راجع به لحن و آهنگ مرثیه خوانهای قدیم صحبتی کردهاند و گفتهاند که اینها چه قدر روی قواعد و اصول کار میکردند.
آوازخوانیها یا تصنیف خوانی خوانندگان ما در گذشته، مبتنی بر آداب و آیین مرثیه خوانی بود؛ یعنی حتی کسانی بودند مثل قمر الملوک وزیری که اینها قبل از اینکه بخواهند خواننده شوند، روضهخوان بودند و از روضهخوانی به خوانندگی رسیدند.
درباره عارف قزوینی هم این طور گفتهاند؛ در حالی که میبینیم الان در هیأتهایی که فرهنگ سنتی در آنها وجود ندارد، سبک خوانندگان اینها خیلی از نهادهای دیگر موسیقی تأثیر گرفته است؛ مثل یک پدیده قارچی که خیلی زود رشد میکند و خیلی سریع بر میآید و خیلی هم سست است.
من مدتی است به این فکر میکنم که در مراسم عزاداری امام حسین(ع)، ما چراغانی نداشتهایم، معلوم نیست چه شده است که ناگهان چراغانی که مربوط به مراسم جشن است، با مراسم مرثیه و سوگ آمیخته شده است.
به تازگی با پدیده عجیبتری مواجه شدم؛ مشعلهای آهنی درست کرده بودند که از داخل اینها لولهکشی گاز شده بود، شبیه مشعلهای المپیک که از داخلشان آتش بیرون میآمد. ردیفی از مشعلهای 10 ـ 15 تایی گازی جلوی یک تکیه.
نمود دیگر این جریان، استفاده از آلات و ادوات موسیقی جدید است در حالی که قبلا معنای خاصی داشته است؛ مثلا زدن طبل یا دهل اساسش ایجاد یکی از کارکردهای موسیقی رزمی بوده است. طبل زدن و دهل زدن برای خبر کردن و اعلام آمادگی، حرکت، کوچ و به میدان آمدن بوده است. اگر به این اساس دقت کنیم میبینیم که خیلی معنی ندارد که در یک کوچه چهارمتری که یک دسته سی نفری رد میشود طبلی بزنند که صدایش تا کجاها برود؛ در اینها، نوعی در هم ریختگی و تشتت دیده میشود.
نوعی دیگر از این خارج شدن از مدار که به آن مرثیهخوانی پاپ گفته می شود، تأثیر گرفته از همین تصنیفها و آوازهای نوع پاپ است که به قول شماها احیانا نوارش درست همزمان با مداحی درآمده است. تنها فرقش این است که کسی که دارد میخواند، اشعارش را به نحو مستقیم یا غیر مستقم برمیگرداند به امام حسین(ع) و به عاشورا؛ این خوانندهها حتی در یک دستگاه نمیخوانند؛ به تعبیر موسیقایی، خارج از دستگاه رسمی شناخته شده ایرانی میخوانند. این حرف هم که گفته میشود حالا چون جوانها طالبند و استقبال میکنند پس خوب است. اصل آن درست است؛ منتها نتیجهگیری درست نیست. چون ممکن است ما را برساند به جایی که به نام امام حسین(ع) و به نام کربلا و عاشورا، کارهای دیگری صورت بگیرد.
به تعبیری میشود گفت که زمینههای تحریف یا دگرگونی کاملا دارد آشکار می شود و این نقض غرض است. مقاومتهایی دارد صورت میگیرد که البته بعد از سالها متوجه شدهایم؛ مثلا آقای قرائتی خیلی زحمت کشید که ظهر عاشورا نماز خوانده شود. این یک نکته مهم است که ما هر قدر که فاصله بگیریم از فرهنگ مسجد، امکان به دام افتادن ما و جوانهای ما به راههای نه چندان درست بیشتر می شود.
آیا این روند را کلی میدانید؟ یعنی این فرهنگ به طور کلی و عمومی در همه محافل به یک سمت میرود؟
- البته تکیه داریم تا تکیه، ما تکیههایی داریم که اینها آدمهای مسن جا افتادهای هستند و با روحانیون آمد و شد دارند. اما تکیههایی هست که بیشتر محفل جوانهاست؛ البته طرف قطعا حسی هم دارم و یادی هم میکند چون آن جنبههای حماسی این حادثه هم برای مخاطبان این قبیل تکیهها قابل اعتناست. این جوانان را نباید نفی کرد اما باید توجه داشت که امور آن قدر از شکل اصیل، انحراف پیدا نکند. چیزی که ما تحت عنوان تکیه میشناسیم، الان از معنی اصیل خود دور افتاده است و به این خرده تکیهها و خرده مجموعههایی رسیده است که دارد کارکردی ناقص از خانقاه را در مقابل نماد اصیلی به نام مسجد بازی میکند.
ممکن است این حرف من برای شما یا بسیاری از مخاطبان قابل اعتراض باشد، اما بنده جریان خانقاه بازی یا صوفی گری را در مقابل جریان اصیل فرهنگ اسلامی یک موضع نه چندان درست میدانم.
ما چیزی به اسم صوفیگری به معنی حرفهای نداریم. در سدههای اول اسلام کسانی که اهل مجاهده واقعی با نفس بودند، کسانی نبودند که گوشهگیر باشند؛ مثلا بسیاری از جنگجویانی که تحت عنوان «غازی» به شهرهای مرزی جهان اسلامی هجرت میکردند و آنجا مقیم می شدند و آماده و مهیای دفاع از سرزمینهای اسلامی بودند از همین طبقه صوفیه بودند یعنی در واقع عارفان جنگجو و رزمنده بودند؛ نه عارفان بریده از زندگی و دنیا که بعدها همین هم رفت و از گوشهگیری فقط به تعبیر حافظ لقمه «رزق» خوردن باقی ماند. جنبه فعال و دلاورانه و حماسیاش به مرور از یادها رفت و خانقاه در برابر مسجد قرار گرفت. از آن به بعد اینها یک شقاقی در فرهنگ فعال و پویای اسلامی درست کردند. البته این جریان یک رخوتگاهی هم برای فرار از پذیرش واقعیتها و تا حدودی خود را نشئه کردن برای پرهیز از مصائب و حوادث اجتماعی ـ سیاسی به شمار میرود؛ الان هم نشانههایی از این مسأله دیده می شود.
آیا میتوان به کاربردن ادوات موسیقی را از این منظر بررسی کرد؟
بله، به کار گرفتن آلات و ادوات مدرن موسیقی و تلفیق این قضایا از این زاویه قابل تحلیل است؛ اینها ممکن است ما را کمکم از جهات اصلی دور کند. هرقدر به ابعاد صریحتر و شفافتر از عاشورا نزدیک شویم، بهتر است. البته این کار باید به شیوه هنرمندانه انجام گیرد.
من از شما یک سوالی میپرسم؛ وقتی که امام(ع) از مدینه به سمت مکه حرکت کردند و از مکه به عراق، چه چیزهایی گفتند؟ یا بعد از عاشورا چه اتفاقاتی افتاد؟ کلام امام(ع) و صحبتهای امام(ع) در راه خیلی مهم است؛ شما چه قدر از این مسیر اطلاع دارید؟ در این هیأتها چه قدر در این باره شنیدهاید؟ اینها را باید اندک اندک گفت.
مرحوم مطهری به آن نگاه سنتی ارتجاعی که تا حدودی با فرهنگ عوام درآمیخته است، در کتاب حماسه حسینیاش تاخت؛ در آن کتاب، حتی به کتاب روضه الشهدا، ملاحسین کاشفی هم حمله کرد و بهتر است بگوییم روشنگری کرد.
گمان میکنم کسانی که مسئولیت روشنگری دارند باید این نکات را به نحوی از انحا یادآوری کنند، البته به صورتی که ایجادزدگی نکند.
کد مطلب: 1619
آدرس مطلب: https://www.armaneheyat.ir/news/1619/وقتی-عزاداری-ها-شو-نزدیک-می-شود