کد مطلب : ۱۳۱۰۹
موعد ديدار از آرامگه يار
(گزارش سفر به عتبات ۹ - ۱۳ فروردين ۱۳۸۹)
فرهنگ-خیمه: حجتالاسلام رسول جعفریان، سفر پنج روزه خود در فروردین ماه جاری به عتبات را به شکل سفرنامهای کوتاه منتشر کرده است. در زیر گزارش این سفر را میخوانید:
پرواز به نجف
عصر روز نهم فروردین ۱۳۸۹ قرار پرواز به نجف بود. هدف شرکت در کنفرانس مرحوم سید هبت الدین شهرستانی از علمای برجسته عراق در دوره پادشاهی بود که آثار فراوانی از وی برجای مانده و از مصلحان عصر اخیر شیعه در عراق است.
همراهان که در فرودگاه زیارت کردیم. آقایان سید هادی خسروشاهی، مهدی محقق، سید محمدرضا جلالی، شیخ حسون تبریزیان و شیخ رضا مختاری. افرادی دیگری هم از آشنایان بودند که از آن جمله آقای علامی بود که با خانواده قصد عراق داشت و دیگری آقای سعدی مدیر نشر دلیل ما.
قرار بود پرواز ساعت یک و نیم با العراقیه باشد که تاکنون که این کلمات را در فرودگاه مینویسم، پرواز آماده نشده و گفتهاند که ساعت سه خواهد بود. هنوز پروازی که باید از عراق در اینجا بنشیند ننشسته و معلوم نیست که چه ساعتی انجام شود.
دوستانی که در اینجا حاضرند هر کدام به نوعی درباره مرحوم شهرستانی کار کردهاند. کتاب سید هبتالدین را که عبدالستار الحسنی نوشت، بیشتر به تشویق و همراهی آقای جلالی بود. آقای مختاری این کتاب را در موسسه تراث الشیعه چاپ کرد. آقای سید هادی خسروشاهی هم از قدیم علاقه مند به کارهای مرحوم شهرستانی بوده و کتاب اسلام و هیئت را باز ترجمه و منتشر کرد که اخیرا هم بوستان کتاب دوباره آن را چاپ کرده است. بنده هم در کتاب جریانها و سازمانهای مذهبی چند صفحهای در باره ایشان نوشتهام و به مناسبت در کتابی که در باره حاج سراج انصاری نوشتم، در باره ایشان شرحی دادهام.
طی روزهای اخیر، مقاله کوتاهی در باره تأثیر مرحوم شهرستانی در ایران نوشتم که در پایان همین گزارش درج خواهم کرد. عجالتا منتظر نشستهایم ببینم پرواز چه زمانی خواهد بود. آقای علامی این شعر را از علامه طباطبائی خواند: گرفتم ساغری از دست مستی ـ تعالی الله چه مستی و چه دستی.
ساعت نزدیک چهار است. تازه اعلام کردند که سوار شوید. این چند ساعت واقعا خسته شدیم. بالاخره هواپیما پرواز کرده بعد از یک ساعت و نیم وارد فرودگاه نجف اشرف شدیم. پای هواپیما افرادی بودند که کاملا سر را پوشیده بودند. یکی از دوستان گفت اینها همکاران نزدیک امریکاییها هستند و برای این که شناخته نشوند این طور با کلاهی مخصوص تمام سر تا گردن را پوشیدهاند. بعدا دوستی گفت که اینها از یک شرکت امنیتی از جنوب افریقا هستند که قرارداد برای حفظ امنیت فرودگاه دارند اما این که چرا پوشش اینجوری داشتند متوجه نشدم.
در هواپیما با دکتر مهدی محقق کنار یکدیگر بودیم و ایشان طبق معمول داستانهای متوالی و فراوانی از موضوعات متنوع نقل کردند که جالب بود. برای من رویداد دیدار برخی از استادان دانشگاه با امام در قم در سال ۵۸ جالب بود که اصل وقت آن را آقای مدرسی طباطبائی گرفته بود و دکتر زریاب و دانش پژوه و عدهای دیگر بودند. آن جمله که معروف است که زریاب گفته بود که شما استاد ما بودید و امام گفته بودند که شما استاد اعظم هستید را ایشان تکذیب کردند که چنین چیزی گفته نشد و امام هم کسی نبود که این چنین حرفی بزند. در آنجا زریاب درباره چهرههای فرهنگی و استادان سخن گفت و به تلویح از اساتیدی که با شاه ارتباط داشتند مثل خانلری و نصر دفاع کرد که اینها مثل رفتن خواجه نصیر در دربار هلاگو عمل کردند. امام به این بخش پاسخ دادند و فرمودند خواجه نصیر رفت هولاگو را تربیت کند اما اینها با شاه این کار را نکردند و خود تحت تأثیر او قرار گرفتند.
حکایتی هم از فروزانفر نقل کرد که به دیدار شیخ بحرین رفت. بعد از آن من به منزلش رفتم و در باره شیخ بحرین پرسیدم. گفت یک حَیَوان بود. حیف جوانیام که صرف زبان عربی شد!
ورود به شهر نجف
درباره سفر بیفزایم، کسانی که از مرز زمینی میآیند باید با کاروان همراه باشند، اما کسانی که با پرواز میآیند میتوانند به صورت منفرد باشند و هواپیمایی العراقیه این امتیاز را میدهد که خودش ویزا بگیرد. وارد فرودگاه نجف شدیم. سه نفر منتظر ما بودند که یکی آقای تمیمی بود که فارسی هم میدانست و کار مطبوعاتی میکند. روش بود که اوضاع خیلی منظم نیست. مدتی صبر کردیم ماشین بیاید که نیامد. عاقبت مثل همه، سوار تاکسی شده تا یک نزدیک به کیلومتری رفتیم. این نقطه بود که تاکسیهای فرودگاه میآیند. از آنجا مسافران را پیاده کرده ماشینهای دیگری افراد را به مقصد میرسانند. این امر به خاطر رعایت مسائل امنیتی است که عجالتا در این چند سال مهم ترین مسأله عراق بوده و هست و هزینههای گزافی را به این کشور تحمیل کرده است. تاکسی دوم ما را تا نقطه آورد که اول شارع زین العابدین بود و ماشینها حق عبور نداشتند. در آنجا دو گاری چمدانهای ما را برداشت و به راه افتادیم. ابتدای شارع مزبور چند گذرگاه تنگ درست کرده کاوش بدنی کرده و اجازه عبور میدهند. نیمههای این شارع که مستقیم به حرم امیر المؤمنین علیه السلام میخورد، قصر الدر بود که هتل تازه ساز و چنان که گفته شد بهترین هتل نجف است. وارد شده نشستیم. اندکی بعد آقای دکتر مهندس محمدعلی شهرستانی که باعث و بانی این کنفرانس است و پیرمردی هشتاد و اندی ساله با تجربههای کاری و معماری فراوان، آمدند. نیم ساعتی در خدمت ایشان بودیم. سپس به اتاقهایمان راهنمایی شدیم.
عبور از همین شارع، نشان میدهد که زندگی سنتی همچنان ادامه دارد و نجف تفاوت چندانی نکرده است. در مسیر از میدان ثوره عشرین گذشتیم که یک بنای یادگاری دارد. از آن جا که گذشتیم وادی السلام دست راست ما قرار داشت. بخشی از وادی السلام خیابان و گاراژ شده است. اما در این بین گهگاه بنایی از مقابر باقی مانده که یکی مقبره سید جواد البحرانی بود که گفتند صاحب کرامات است. از کنار حسینیه فاطمیه که محل نماز جمعه است و صدرالدین قبانچی نماز جمعه میخواند گذشتیم. روبروی وادی السلام است. البته قبور شهدای ثوره عشرین که به دست انگلیسی ها کشته شدند حفظ شده است. محل نماز جمعه نیز در زمان سقوط صدام سالن تئاتر نجف بوده است.
عراق بعد از انتخابات
عراق روزهای سختی را پس از انتخابات مجلس پشت سر میگذارد. در این انتخابات علاوی با ۹۱ کرسی، مالکی با ۸۹ و عمار حکیم با نزدیک ۷۰ و کردها با ۴۳ به علاوه برخی از متفرقات دیگر رأی آوردهاند. این که مالکی و حکیم با یکدیگر اختلاف کردند و سبب برآمدن علاوی شد نکته مهم این انتخابات است. یک احتمال هست که مالکی و حکیم و کردها متحد شده و نخست وزیری را در دست بگیرند. دو روز قبل یادداشتی در خبرآنلاین نوشتم و گفتم که برنده اصلی انتخابات مردم عراق هستند که پس از سی سال استبداد بعثی توانستهاند در این انتخابات شرکت کنند و وارد بازی دمکراسی شوند گرچه قدرتهای خارجی سر آنها بازی زیادی در میآورند. توجه داشته باشیم که عراق تحت اشغال و به قول خودشان احتلال است و این احتلال رسمی است.
قرار شد ساعتی استراحت کنیم و پس از مغرب که اندکی حرم خلوت تر میشود به حرم مشرف شویم.
ساعت هفت و نیم بود که عازم حرم شدیم. باز هم در استقبال هتل دیداری با دوستان داشتیم. آقای مهندس محمدعلی شهرستانی با داشتن سنی بیش ازهشتاد سال و رعشهای که داشتند، یکسره حضور داشتند. ایشان به گفته خودشان متولد سال ۱۳۱۱ ش (۱۳۵۱ق) هستند. آقای محقق گفتند که متولد ۱۳۰۸ هستند اما به دلیل لاغری سرحال به نظر میآیند. خداوند هر دوی ایشان را حفظ کند.
تشرف به حرم
همراه آقایان محقق، خسروشاهی، و جلالی عازم حرم شدیم. ما در شرق حرم هستیم. بنابراین از دری که مقابل سوق الکبیر است وارد شدیم. روبروی ما ایوان طلای بزرگ قرار دارد. سمت راست ما باب الطوسی است. به حرم مشرف شده نماز مغرب و عشاء را خوانده درون حرم مشرف شده زیارت کردیم. همانجا قبر علامه حلی را زیارت کرده سپس مرقد آقای مصطفی خمینی را زیارت کرده در صحن نیز به زیارت قبر آقای خویی که در یک حجرهای است که در آن در حرم و پشت آن مسجد خضرا است رفتیم. همراه آقای خسروشاهی برگشتیم.
وقتی هتل رسیدیم برنامه اولیه کنفرانس را به ما دادند. سخنرانیهای متعددی پیش بینی شده بود که گزارش آن را ان شاءالله به موقع خواهم آورد. آقای علاء حسین الرهیمی رئیس دانشکده ادبیات دانشگاه کوفه آمده بودند. کتابخانه تاریخ ما کتابچهای از ایشان در باره مجله العلم از همین سید هبتالدین شهرستانی چاپ کرده بود. از این جهت، ممنون بود. یک دانشجوی دکتری دیگر هم که زمانی در قم به کتابخانه آمده بود آنجا حاضر بود. کتابخانه ما در قم یکی از مراکزی است که به این قبیل دانشجویان عراقی کمک میکند.
برای شام به زیر زمین قصر الدر رفتیم که به صورت سلف سرویس بود. ایرانیهای زیادی نیز بودند، گرچه این هتل بیشتر اختصاص به عربهای منطقه خلیج فارس دارد. ساعتی نشسته سپس به اتاق آمدم.
دوست من آقای دکتر نصیر کعبی
با آقای دکتر نصیر الکعبی از استادان دانشگاه کوفه که در قم مکرر آمدهاند، تماس گرفتم. دیروز مقاله کوتاهم را درباره مرحوم سید هبتالدین به ایشان فرستادم تا به عربی ترجمه کند. قرار شد به هتل بیاید. اکنون که ساعت در اینجا از ده و نیم گذشته منتظر ایشان هستم.
آقای نصیر کعبی آمد. در باره ترجمه اطلس شیعه صحبت کردیم. مقاله بنده را هم ترجمه کرده آورد. تمام تاریخهای قمری و شمسی مرا به تاریخ میلادی برگردانده است. میگفت اینجا برای تاریخ معاصر فقط تاریخ میلادی را میفهمند. قرار شد فردا صبح از مؤسسهای که برای ترجمه آثار فارسی درست کرده، دیدن کنیم. ایشان جایی هم برای اقامت من آماده کرده بود که با آمدن به هتل منتفی شد. آخر شب با عمار نصار هم تلفنی صحبت کردم. ایشان هم در گروه تاریخ دانشگاه کوفه است. جالب است که این گروه ۳۲ استاد دارد در حالی که ما در تهران، حدود ۱۰ نفر هستیم، و البته شمار دانشجویانمان تقریبا نزدیک بهم است. آقای نصیر کعبی گفت که عبدالجبار ناجی هم مدیر یک دانشگاه غیر انتفاعی شده است. آقای ناجی مدتی در ایران بود و کاری هم روی الامامة و السیاسه کرد که ما همراه چاپ نسخه عکسی این کتاب در مجلس آن را چاپ کردیم. جوانی هم به نام ابوجعفر که در کار تألیف و تصحیح است گفت که نقدی برای کتاب الشیعه فی ایران در یکی از مجلات نجف چاپ شده است. اگر بشود پیدا کنم خوب خواهد بود. ایشان گفت که سه چهار سال قبل، طی سه روز این کتاب را خوانده است.
آقای شهرستانی تا حوالی ساعت دوازده پایین در خدمت میهمانان نشسته بود. جناب آقای مسجد جامعی هم که با خانواده آمده بودند، برای شرکت در همایش، در هتل ما اقامت کردند. آقای علاء الرهیمی گفت که حدود هفتصد سند هم از سید هبت الدین به دست آورده که مشغول چاپ آن است. متنی هم در باره موقوفات اوده از سید دارد که چاپ خواهد کرد. خاطراتی هم گویا از شهرستانی در باره ثوره عشرین و نبرد شعیبیه است که چاپ کرده است. امروز واقعا خسته شدم و حالا که به وقت ایران یک و نیم است آماده خوابیدن میشوم. تلاش میکنم تا دیداری با حضرت آیت الله سیستانی داشته باشم. این در واقع علاقه تمامی دوستان بلکه ایرانیانی است که به اینجا میآیند.
گشتی در نجف و برخی از کتابخانهها و کتابفروشیها
صبح روز سه شنبه ۱۰ فروردین بعد از نماز اندکی استراحت کرده، پایین هتل آمدم. صبحانه در خدمت دوستان صرف شد. سپس آقای نصیر کعبی آمد. همراه ایشان بیرون رفتیم. از محلی که ماشین برابر شهید حکیم منفجر شد گذشتیم. روی دیوار تصویری از ایشان را گذاشتهاند که تصویری از آن گرفتم.
ابتدا به مؤسسهای که ایشان در آنجا فعالیت دارد رفته، چند کار تصحیح و ترجمه را که در حال انجام آن است به ما نشان داد. اصلاحات مختصری هم روی ترجمه بنده انجام شد.
از آنجا وارد مسجد هندی شده در کنار آن مرقد آیت الله سید محسن حکیم است که اخیرا سید عبدالعزیز را نیز همانجا دفن کردند. بالای آن مکتبه ایشان است که از زمان حیاتشان تاکنون فعال است. داخل کتابخانه شده به بخش خطی رفتیم. در فهرست آنجا یک نسخه از یک سفرنامه بود که آن را درخواست کردم. قرار شد نسخه را فردای آن روز به بنده بدهند. این کتابخانه بیش از چهار هزار نسخه خطی دارد.
مسجد هندی و مکتبه سید حکیم در ابتدای شارع الرسول است و روبروی آن هم منزل آیت الله سیستانی قرار دارد که در یک کوچه واقع شده است. در مکتبه سید حکیم بودیم که آقای مختاری و محقق و خسروشاهی آمدند.
از آنجا به چند کتابفروشی سر زدیم که آثار جدید عربی را عرضه میکنند. کتاب التشیع السیاسی احمد کاتب را به علاوه کتابی با عنوان «فارس قدیم» که به عربی ترجمه و به تازگی منتشر شده را گرفتیم. پس از آن سری به کتابخانه کاشف الغطاء زدیم که مسؤول آن نبود و نتوانستم آن را ببینیم. فهرست مخطوطات آن در یک مجلد منتشر شده است. این کتابخانه در کنار مدرسه مهدیه است که بسیار کهن اما بازسازی شده است و چنان که گفته شد، تمامی طلاب آن، پاکستانی هستند. باید عرض کنم که در همین شش هفت سال بیش از چند هزار طلبه جدید وارد نجف شده است که انتظار میرود این حوزه در سالهای آینده، مانند روزگاران قدیم، به حوزهای فعال تبدیل شود. هرچه هست، جای ایرانیان و زبان فارسی خالی است و اکنون بیشتر پاکستانی، هندی، افغانی و عربهای عراقی مشغول تحصیل هستند. این در حالی است که زمانی ده هزار طلبه ایرانی در آنجا بوده است. مدرسه هندی درست مثل مسجد بالاسر حضرت معصومه و مسجد اعظم، مملو از طلبههایی بود که که مشغول مباحثه یا درس به شکل چند نفری بودند. دیروز در راه که میآمدیم مجموعهای را که به نام شهید محمد باقر حکیم (شهید محراب) در حال ساخت است، و بسیار عظیم، مشاهده کردیم. مجموعهای بسیار بزرگ است که در صورت راه افتادن میتواند نقش مهمی در فعالیت های علمی و فرهنگی در نجف داشته باشد.
در سالهای اخیر و به دنبال مشکلات موجود در بغداد، دانشگاه کوفه فعال شد. با توجه به فاصله بسیار کم کوفه با نجف، عملا این دانشگاه در محدوده نجف قرار گرفته و با داشتن بیش از هشت هزار دانشجو، زمینه را باز هم برای توسعه فرهنگی این منطقه فراهم میکند. امیدوارم فردا بتوانیم دانشگاه را از نزدیک ببینیم.
پس از آن به کتابخانه روضه حیدریه رفتیم که آقای سید هاشم میلانی مسؤولیت آن را دارد، فردی پرتحرک و فعال. خطیهای روضه حیدریه که حدود هزار نسخه بوده و نسخ بسیار نفیسی دارد در اختیار ایشان نیست، اما بخش چاپی که در شش سال اخیر سرپا شده و اساس آن را مرحوم فارس حسون که یک روحانی بسیار فعال بود به راه انداخت و آقای میلانی ادامه کار را با پشتکار فروان ادامه داد، اکنون بیش از نودهزار کتاب دارد. تعداد مطالعه کنندگان فراوان و قابل توجه بود. قرار است در توسعه جدید ساختمانی ویژه کتابخانه احداث شود. وقف شیعی از این کتابخانه حمایت میکند.
اطراف حرم علوی
برابر روضه حیدریه، در زیر سقفی بزرگ که مردم زیادی نشستهاند، چندین تابوت وجود داشت. از پرس و جو معلوم شد که شیعه ها، اموات خود را از سراسر جنوب تا بغداد برای دفن به وادی السلام آورده و هر لحظه در اینجا جنازههایی موجود است. صحنه خوشایندی نیست و میتواند به شکل دیگر هم باشد. در هر حال همزمان چندین نماز میت در حال اقامه بود. شگفت آن که پشت سر آنها چند صد نفر زن و بچه روی زمین زیر یک سقف نشسته مشغول استراحت بودند و انگار نه انگار که در برابر آنان چندین جنازه دیده میشود.
بافت قدیمی نجف همچنان سرپاست و خانههای کهن با متراژهای بسیار کم با کوچه پس کوچههای عجیب و غریب در اطراف حرم دیده میشود. اینجا خانههای سی و پنج متری تا پنجاه متری بسیار فراوان بلکه بیشتر آنها همین مقدار است. احتمالا در سالهای آینه همه اینها از بین خواهد رفت کما این که بخش عمدهای از آنها از بین رفته است.
شمار طلبههای پاکستانی و هندی و افغانی فراوان است. از عراق نیز شمار زیادی طلبه در نجف وجود دارد. طلابی از ترکمانان منطقه تلعفر نیز در نجف تحصیل میکنند.
تشرف به کربلا
نماز ظهر را در مسجد کنار مرقد صاحب جواهر خواندیم. آقای آیت الله شیخ حسن جواهری که قم بودند و سال گذشته به نجف آمدند، در آنجا نماز جماعت خواندند. فرمودند که سه وقت را نماز میخوانند. بعد از آن به هتل آمده ناهار خوردیم. قرار بود به کربلا مشرف شوم. آقای مهندس شهرستانی لطف کرده ماشین و راننده خود را در اختیارما گذاشت. رفتن به کربلا را با آقای محقق در میان گذاشتم. ایشان هم با آمدن موافقت کرد. ساعت دو و نیم بود که حرکت کردیم. ماشین در پارکینگی در انتهای شارع زینالعابدین در حاشیه دریای نجف بود. از دور تصویر زیبایی از این دریا به نظر آمد.
بعد از یک ساعت و نیم در کنار حرم امام حسین علیه السلام پیاده شدیم. از باب قبله وارد شده و زیارت کردیم. ساعتی در آنجا بودیم. سری هم به کتابخانه روضه حسینیه زدیم. سپس به مرقد حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام رفته و ساعتی نیز آنجا را زیارت کرده و سپس به محلی که قرار گذاشته بودیم برگشتیم. همین راه را طی کرده و به نجف برگشتیم. دو روز قبل انفجاری در کربلا رخ داده بود که راننده محل آن را به ما نشان داد. جالب است که انفجار اول در نقطهای شده بود. مردم که به آن طرف هجوم آورده بودند، سر یک چهار راه، جایی که ماشینها در ترافیک گیر کرده بودند، انفجار بزرگتری شده بود که بیش از ده نفر در آن کشته شدند. همین امر سبب شده بود تا اوضاع امنیتیتر بشود.
قرار بود بلیط ما برای جمعه تأیید شود که متاسفانه نشده است. نمی دانم چه خواهیم کرد. نگران کلاسهای شنبه و کارهای اداری کتابخانه هستم. به هر حال به هتل آمدیم. دوستان عرب و ایرانی در سالن استقبال بودند و دقایقی به صحبت گذشت. برخی از دوستان عراقی که طی سالهای گذشته به قم، به کتابخانه تاریخ آمده بودند، اینجا آمدند که زیارتشان کردیم.
امشب کیفی هم به عنوان هدیه مؤتمر دادند که خیلی بزرگ نام دانشگاه کوفه و دانشگاه اسلامی لندن و نام مؤتمر روی آن حک شده است! داخل آن چند جزوه بود. یکی مجموعهای از برخی از مقالات یا خلاصه آنها. دیگری کتابچهای با عنوان فهرست آثار سید هبتالدین شهرستانی که ناشر آن مکتبه الجوادین در صحن امام کاظم علیه السلام بود، کتابخانهای که خود مرحوم هبت الدین تأسیس کرده است. کتابچهای حاوی سخنرانی مهندس شهرستانی از سال ۱۹۹۴ با عنوان «ازمة الحضاره المعاصرة و اطروحة الخلاص». کتاب النهضه الحسینیه و صلتها بقاعدة اللطف از مرحوم سید هبت الدین شهرستانی.
دانشگاه کوفه
صبح روز چهارشنبه حوالی اذان به حرم امیرالمؤمنین علیه السلام مشرف شده، پس از نماز زیارت کرده نزدیک طلوع آفتاب برگشتم. یکی دو ساعت استراحت کرده ساعت هفت و نیم برای صبحانه پایین رفتم. قرار بود برای ساعت نه و نیم به محل افتتاح مؤتمر برویم. همگی از خیابان زینالعابدین خارج شده تا نقطهای که امکان سوار شدن ماشین بود. در آنجا سوار یک مینی بوس شده بدون آن که مسائل امنیتی زیادی مطرح باشد، راهی دانشگاه شدیم. ابتدا ماشین وارد دانشگاه جدید شد که بناهای مختلفی در گوشه و کنار آن برای دانشکدههای مختلف ساخته و در حال ساخته شدن است. دانشگاه کوفه بیش از چهل سال است که بحث تأسیس آن مطرح شده و اوائل دهه هشتاد میلادی زیر نظر دانشگاه مستنصریه به راه افتاده و بعدها مستقل شده است. هر دانشکده آن در گوشهای از کوفه بوده و از اواخر زمان صدام زمین بزرگی که گفته میشود بخشی از کوفه بزرگ قدیم است به دانشگاه کوفه اختصاص یافته و بناهایی نیز ساخته شده که پس از ورود امریکاییها آن محل به عنوان محل استقرار آنان انتخاب و برای دو سال در اختیار آنان بوده است. طی چند سال گذشته با سرعت تمام مشغول ساخت و ساز هستند. زمین بسیار بزرگ است و به نظر میرسد در صورت تمام شدن این طرح، دانشگاه کوفه که اکنون نزدیک ده هزار دانشجو و بیش از یک هزار و صد استاد دارد، از بزرگترین دانشگاههای عراق باشد.
شرکت در همایش سید هبت الدین
سپس ماشین حامل ما به محل قدیم دانشگاه یا به عبارتی فعلی رفته و در سالن آمفی تئاتر آن برای شروع مراسم حضور یافتیم. این سالن یکبار در زمان انتفاضه (۱۹۹۱) و بار دیگر در زمان اشغال امریکاییها در آتش سوخته و دوباره بازسازی شده است.
ابتدا قرآن خوانده شد. سپس رئیس دانشگاه و بعد از آن آقای مهندس شهرستانی سخنانی ایراد کردند. سخنان وی احساسی بود و برخی از خاطرات خود را از سید هبت الدین بیان کرد. پس از آن آقای رهیمی از طرف میهمانان عراقی و آقای مهدی محقق از طرف میهمانان ایرانی مطالبی بیان کرد. سپس از آن جلسه رسمیت یافت. پیش از شروع برنامه اصلی هدیهای به برخی از میهمانان و از جمله تقریبا همه ایرانیهای آمده از ایران دادند که یادبودی از این مؤتمر در یک جعبه زیبا بود. انسان نمیداند در خانه با این ها چه کند و کجا نگهداری کند.
اولین سخنران بنده بودم که مقاله خود را به عربی خواندم. البته در بین دقایقی به عربی توضیحاتی دادم. از نظر خودم بد نبود. شب آقای هلال ناجی گفت: عربی شما خوب بود و گهگاه لکنتی داشتی که باید درستش کنی. هلال ناجی بسیار پیر بوده و به آرامی قدم بر میدارد. کارهای زیادی در حوزه ادبیات عرب کرده و یکی از آخرین آثارش کتابی با عنوان «مؤلفات الثعالبی» است. وی شیعه است و در سخنرانی امروزش هم این مطلب کاملا روشن بود. مقالات زیادی از وی در مجله المورد و دیگر مجلات عراقی سه چهار دهه اخیر منتشر شده است.
بعد از صحبت بنده که متن آن در ادامه خواهد آمد، قرار بود آقای نبها داماد آقای جعفر المهاجر سخنرانی کند. اما میهمانان لبنان موفق به آمدن نشدند. بنابرین آقای مسجد جامعی صحبت کرد که فارسی خواند و آقای نصیر کعبی آن را به عربی ترجمه کرد. بعد از لحظاتی استراحت و نماز ظهر دو سخنرانی بود که یکی دوست ما آقای سید هادی خسروشاهی بود که در باره ترجمه کتاب اسلام و هیئت صحبت کرد و مطالبی در توضیح آنچه در این کتاب آمده بیان نمود. برای ناهار به هتل برگشتیم.
دیدار از کتابخانه علامه امینی
بعد از ناهار همراه آقای نصیر کعبی به کتابخانه علامه امینی ـ رحمه الله ـ رفتیم که شخصی به نام ابوحیدر که در ضمن عضو تولیت حرم امیر المؤمنین (ع)و مسؤول نسخ خطی کتابخانه روضه حیدریه نیز هست، مدیریت آن را عهده دار است. ایشان گفت که از کتابخانههای ایران دیدار کرده است. تصمیم ما دیدن نسخ خطی به خصوص نسخ فارسی بود. به مخزن خطی که زیر زمین بود رفتیم. حدود پنج هزار عنوان خطی هست اما تعداد مجلد باید حدود سه هزار باشد. از میان آنها حدود سیصد نسخه خطی هست. غالب آنچه از پنجاه نسخه که دیدم از اهداییهای رمضانی طهرانی است که بسا مقصود رمضانی صاحب کلاله خاور باشد. چندین نسخه را برای تصویر انتخاب کردم که قرار شد آماده کنند. امروز ضمنا نسخه ای که از مکتبه سید محسن حکیم درخواست کرده بودم رسید. باید دقت کنم که دقیقا چه سفرنامهای است. دیدار جالبی بود و نسخههای فارسی آن بسیار ارزشمند بود. گفتند که فهرست نشده و فهرست در سیاهه کلی نسخ خطی اسامی آنها آمده و جلوی آنها نوشته شده است: فارسیه. اما عربیها فهرست شده و گفتند که در حال اتمام است.
آنچه جالب به نظر آمد، این گفتند که اخیر وقف الشیعی این بنا را تعمیر کرده است. در واقع این چند روز متوجه شدیم که وقف شیعی درباره بازسازی و اصلاح و کمک به خرید کتاب به این چند کتابخانه که دیدیم کمک میکند. البته برخی میگفتند فعالیتهای وقف سنی به خصوص در نشر بیشتر است. آنچه مهم است رقابت است که به پیشرفت کارها کمک میکند. کتابخانه روضه حیدریه نیز توسط همین وقف شیعی اداره میشود.
بازارچه کتاب حویش
کتابخانه علاوه امینی در انتهای بازار حویش است که بازار کتابفروشیهاست. قیافه کتابفروشیها سنتی و چینش کتابها روی زمین و مغازهها بسیار کوچک اما متعدد و متنوع است. برای من جالب توجه بود و چندین عکس گرفتم. کتابهای عربی فراوانی از مصر برای آنها میرسد. به یاد کتابفروشیهای گذرخان در قم در سال ۵۸ ـ ۵۹ پیش از محدودیتهای مالی برای جلوگیری از ورود کتابهای عربی از مصر و دیگر بلاد عربی به ایران افتادم که هر روز آثار جدید عربی میرسید و ادامه سنتی بود که از سالها قبل از آن وجود داشت. کتابها بسیار عالی و برای من قابل توجه بود. جرأت نگاه کردن نداشتم. چون دیگر نمیتوانستم حرکت کنم. به نظرم نجف میتواند منبع خوبی برای تأمین کتابهای تازه برای کتابخانههای ایران باشد. باید در این باره فکری کرد. اخیرا ما پنج کارتن کتاب خریداری کردم که انتخاب آنها با دکتر نصیر کعبی بود که با صبر و حوصله و صرفا به قصد خدمت به کتابخانه تاریخ آنها را تهیه کرده بود. این کتابها را آقای اباذری که این روزها در نجف بوده برداشته تا به ایران ببرد. امیدوارم در مرز مشکلی نداشته باشد. وُرود کتاب به ایران واقعا دشوار است و گاه انسان را از آوردن آنها منصرف میکند. شما باید قبلا اسامی آنها را در تهران به اداره ارشاد بفرستید تا ملاحظه کرده و مجوز ورود بدهند. به نظرم مراکز کتابخانهای مهم را باید از این قاعده استثناء کنند. چند نوبت از کردستان عراق کتاب خریدیم و با مشکلات عدیدهای روبرو شدیم. این روزها در اربیل هم نمایشگاه کتاب است که امیدوارم بتوانیم کسی را بفرستیم.
بخش خطی کتابخانه علامه امینی دیدنی بود و من که لذت بردم. دو سه قفسه که شیشه داشت اوراق و کتابهای پاره بود که بنظرم باید دقیق مورد بازبینی قرار گیرد. جالب است که در سالهای دوره بعثیها کسی کاری به این کتابها نداشته است. از کسی در باره کتابهای خطی موجود در دار صدام پرسیدم گفتند که محفوظ است اما در دسترس نیست.
شرکت در برنامه عصر همایش
از کتابخانه که درآمدیم تاکسی گرفته به دانشکده ادبیات که محل برگزاری ادامه برنامه مؤتمر برای امروز عصر بود رفتیم. دو جلسه بود. یکی را حاضر شده به دو سخنرانی گوش دادیم که دومی سخت طولانی و خسته کننده شد. از آنجا برخاسته بیرون آمدم. آقای علاء رهیمی مرا به دفترش برد و سه کتاب از خودش به بنده داد. یکی که جالب بود متن خاطرات مرحوم سید هبتالدین شهرستانی در باره یکی از وقایع ثوره عشرین با عنوان معرکه شعیبه بود. خاطرات جالبی به نظر آمد. گویا اول در مجله دانشکده چاپ شده و سال ۱۴۲۹ به صورت یک کتاب مستقل درآمده است. بیفزایم که تقریبا هر کس در اینجا مرا میشناخت با کتاب «الشیعه فی ایران» بود. برخی هم گفتند که متعصبانه نوشته شده است. اما به هر حال، به نظر میرسد اثری جذاب برای این جماعت بوده است. البته تصور نمیکردند من در این سن و سال باشم و این را چنان که نصیر گفت به زبان آورده بودند.
در نجف اصلا زن بیحجاب ندارد و دانشگاه کوفه هم همین طور بود. همه زنان حجاب دارند و حجاب هم البته به چادر یا عبایه نیست که غالب آنها لباسهای بلند دو پارچه دارند و سر آنان نیز با روسری به صورت کامل پوشیده است. در کل تمیز و نظیف به نظر میآیند. تعداد استادان زن هم در دانشگاه کوفه زیاد است، اما در برنامه مؤتمر تا آنجا که دیدم حتی یک نمونه هم وجود نداشت. امروز عصر در مجلس ما تعدادی دختر دانشجو و استاد شرکت کرده بودند که البته اندک بودند. کلاسهای دانشگاه مختلط است، اما در دبیرستان چنین نیست. این وضع نجف است که به اصطلاح یک شهر مغلق و بسته است و حتی صدام نتوانسته است چندان به آنجا نفوذ کند.
مسجد زیبای کوفه کار بُهرهها
از محل دانشکده ادبیات ماشین گرفته به سمت کوفه حرکت کردیم. در نقطهای نزدیک دانشکده، میدانی است که فعلا عکس سید محمد صدر ومقتدی را وسط بنایی سنگی که در میانه میدان است گذاشتهاند. گفتند که روی این سکو مجسمه صدام با اسب و شمشیر به دست بوده است. وقتی امریکاییها وارد شدند، اول چند عکس و تصویر گرفتند بعد هم آن را منفجر کردند. آقای نصیر گفت من خودم شاهد بودم.
از آنجا گذشته وارد خیابان کوفه که بلوار قشنگی است شدیم. اندکی که گذشتیم به کوفه رسیده اول، دست راست مقبره میثم تمار بود که واقعا عشق من است. از آنجا گذشته به مسجد کوفه رفتیم. وای که بهرهها چه کردهاند. مسجد به قدری زیبا شده است که نهایت نداشت. دفعه قبل که آمدیم در حال ساخت و ساز بودند و زمین خاکی بود. اکنون مسجد به این بزرگی همه با سنگهایی که کف مسجدالحرام فرش شده و در اوج گرما هم خنک است، فرش شده است. در و دیوار و مزار مسلم که فوق العاده شده است. بعد از خواندن نماز مغرب و عشا به سراغ محراب امام علی(ع) رفته نماز خواندیم. سپس به صحن دیگر آمده مزار مسلم بن عقیل و سپس مزار هانی بن عروه را که کار چندانی برای اصلاح داخل آن نشده و به احتمال در دستور اصلاح است زیارت کردیم. بیشتر جمعیت ایرانی هستند که در ایام تعطیلات نوروزی به اینجا هجوم آوردهاند. فروشگاه کوچکی هم که کنار مزار مسلم بود، کتاب الکوفه از محمد سعید الطریحی را داشت که یک نسخه خریداری کردم.
شام در کنار شط فرات
از مسجد کوفه بیرون آمده ماشین گرفته، کنار شط فرات رفتیم. شب بود و کنار شط به اندازه دو سه کیلومتر تفرجّگاههایی به صورت صحرایی ترتیب داده جوانان و پیران مشغول چایی و قلیان و طعام بودند. ما یک کیلومتر از میان اینان گذشتیم. نگاه معنا داری داشتند. ظاهرا کمتر روحانی به میان این جماعت میآمد. غالب مردم مشغول بازی روی میزها با مهرههایی بودند. پرسیدم: گفتند بازی دومینو است که اصل آن چینی است و برد و باختی هم ندارد صرفا تفریحی است.
در ادامه مسیر به مطعم ابوحمودی رسیدیم که پایین کنار شط، میزهایی گذاشته بود. به هر حال فرات دیدنی و خاطره انگیز است. البته این شط گویا در یک قرن اخیر مسیرش به این سمت شده و پیش از آن در اینجا نبوده است. آقای نصیر کعبی از نوع غذا پرسید. گفت: کباب و تکه. وقتی آورد معلوم شد مقصودش از کباب، کوبیده و از تکه، برگ است. خوشمزه بود آن هم کنار فرات که تا اندازهای شب زایندهرود را به خاطر میآورد. جالب است که طی سه هفته گذشته، اول کنار جیحون بودم. هفته بعد دو شب با خویشان و فامیل کنار زاینده رود و حالا کنار فرات. هر کدام خاطرهای است. در باره نهر هندیه پرسیدم. گفتند که در راه کربلاست، شهرکی هم به همین نام هست و آقای نوری مالکی هم از همانجاست و اخیرا هم اندکی به آنجا رسیده است. این هندیه، شطی است که یک زن شیعه هندی در بیش از یک صد سال پیش درست کرد و به نام او شهرت یافت. قصه آن در تواریخ نجف آمده است.
بعد از گذشت ساعتی، با خوردن دو عدد چای غلیظ که از شدت تلخی مجبور بودم نصف استکان را شکر بریزم، بازگشتیم و باز هم پیاده سرجای اول آمدیم. سپس ماشین گرفته آقای نصیر کعبی تا نزدیک هتل با بنده آمد و به خانه رفت. در راه بازگشت راننده تاکسی به آرامی شروع به صحبت کرد. به نظر آمد موضعی ضد آیت الله سیستانی دارد. میگفت چرا علیه اشغالگران موضع ندارد. قدری صحبت کردیم و گفتم که به هر حال هر کاری راهی دارد و اکنون در مقایسه با شش سال قبل با همین روش ملت عراق مستقلتر شده است. قبول نداشت و تندی میکرد. به نظرم صدری بود. خودش گفت که از طرفداران سید احمد بغدادی است که آرای تندی دارد. اینها استدلالهای قدیمی صدریهاست. حالا همانها هم روشهای گذشته را به مقدار زیادی کنار گذاشتهاند.
ما از کوفه به سمت میدان ثوره عشرین آمدیم که بنای مخصوصی دارد، ولی گویا با پلهایی که در حال زدن هستند یا تخریب شده یا تغییر خواهد کرد. وقتی وارد نجف شدیم دست راست ما وادی السلام بود که محدودهای نزدیک خیابان را در سه سال قبل تخریب کردهاند. البته مجموعهای از قبور شهدای ثوره عشرین را نگه داشتهاند. دست چپ هم بناهایی از جمله محل مجلس اعلی است. مسجدی هم متعلق به صدرالدین قبانچی هست که شماری از مردم نجف از رفتارهای او دل خوشی ندارند. مالکی در نجف تقریبا نزدیک به دو برابر بیش از مجلس اعلی رأی آورده است.
نجف و کوفه از نظر نظافت، در سطح پایینی قرار دارد. شاید نسبت به گذشته اندکی بهتر شده و در حال رشد است، اما یک شهردار انقلابی میخواهد که به خصوص به نظافت این منطقه برسد. به خصوص در اطراف حرم که هنوز ساختمان ها کهنه است. مردم میگویند علما با اظهار این که اینجا خانه فلان و فلان است مانع تخریب و توسعه هستند. من بعید میدانم. مردم عراق فقیر هستند و مردم فقیر همیشه نگران هستند که اموالشان توسط حکام غارت میشود. این که بشود یا نشود حرف دیگری است، اما آنها در هر حال همین فکر را دارند. گاهی به نظر میرسد نصف تصمیمگیریهای سیاسی توده فقیر بر اساس همین حرفهاست.
دیدار با آیت الله العظمی سیستانی
صبح روز پنج شنبه ۱۲ فروردین بعد از صبحانه به حرم مشرف شده زیارت کردم. از آنجا به سمت محل کار دوستم آقای کعبی رفتم. قرار بود ساعت یازده خدمت آیت الله سیستانی برسم. ساعتی مشغول دیدن اخبار و ایمیلها شده سپس به سر کوچه رفتم. مردی کامل که فارسی هم میدانست ایستاده بود. پرسید. عرض کردم قرار دارم. اسم را پرسید. گفتم. گفت بفرمایید. این کوچه اول شارع الرسول است و برای کسی که از حرم میآید سمت چپ میشود. برابر آن تقریبا مسجد هندی و مکتبه آیت الله حکیم است. وارد بیرونی شدم. جناب آقای آقا سید محمدرضا ایستاده بودند. استقبال کردند. نشستم. چون نیم ساعتی بلکه بیشتر زود آمده بودم. دقایقی بعد آقای سید محمدرضا ضمن هدایت میهمانان برای دیدار با آقا، نزد بنده آمدند. صحبت های مختلفی شد به خصوص در باره مقاله کوتاه بنده در باره وابستگی حوزه به دولت و این که راه جلوگیری از آن وقف اموال برای حوزه است. ایشان نکات خوبی را گفتند و آشکار بود که نگران وابستگی هستند. عرض کردم در ایران رسم شده است که در هر مسافرت رئیس جمهور به شهرها، طلبهها را جمع کرده، سخنرانی کرده و گهگاه پولی هم تقسیم میکنند. ایشان گفت که بر اساس ظاهر امر، حجم بالایی از مخارج حوزه را دولت میدهد که این خطرناک است. در عین حال توجه داشت که من هم به رغم تأکید روی وقف، گفته بودم که وقف جواب نمیدهد چون واقفین اعتمادی ندارند که وقفشان باقی بماند.
زودتر از موعد، بنده را خدمت آقا فرستادند. حضرتشان برخاسته، بنده را نزدیک نزدیک خود نشاندند. آن لحظه هیچ کسی نبود و تنها شیخی شصت ساله کنارشان بود که کارش زدن مهر روی برگههای رسید سهم امام بود.
ابتدا در باره کتابهایی که فرستادم صحبت کردند و فرمودند که من از کارهای شما که هم واقع گرایی در آن هست و هم اعتدال خشنودم. با این که فراوان است و از کثرت آن معجب هستم، با این حال این خصوصیات را دارد. از کار کتابخانه مجلس آگاه بودند و فرمودند که شنیدهام کارهای خوبی شده است. از دیوان حسن کاشی ستایش کردند و این که در مقدمه آمده است که سه نفر در تشیع ایران نقش داشتند. حسن کاشی، علامه حلی و محقق کرکی. راجع به محقق فرمودند که آن حکم بلندبالای طهماسب در اواخر عمر ایشان است و ایشان بیشتر در نجف بوده است. از زهد شیخ حسن تعریف کردند و این که با این همه چطور قبر ایشان در سلطانیه کنار قبر خدابنده است. عرض کردم خدابنده خیلی به وی ارادت داشته است.
سپس از چاپ «علی نامه» ستایش کردند و فرمودند من کتاب زیاد میخوانم اما این کتاب را کنار دستم گذاشتهام. این کتاب مرا زنده کرد. از مقدمه آن تعریف کردند و فرمودند که من با پدر آقای شفیعی کدکنی آشنایی داشتم. سپس برخی از نکات مقدمه را بیان کرده و از این که احتمال داده شده که اشعاری بعدا اضافه شده از محققان آشنا به این متون خواستند که روی متن کار کنند که کدام یک اصل و کدام یک الحاقی است. تأکید ایشان این بود که یک همچنین کتابی بعد از پنجاه سال از تألیف شاهنامه بسیار اعجاب دارد. صحبت اطلس شیعه شد. از این که یک دوره تاریخ شیعه است سخن گفتند و باز در باره کارهای دیگر بنده اظهار محبت کردند.
در این لحظه چند تن از دوستان به همراه آقای حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ حسن صافی خدمت آقا آمدند. ایشان سلام جناب آقای آیت الله صافی را رساندند. آقای سیستانی فرمودند من اول سال ۱۳۷۱ قمری به اینجا آمدم. یعنی اربعین را کربلا بودم و بعد اینجا آمدم. حالا شصت سال است که اینجا هستم. خیلی ها نمیشناسم. اما این دو برادر را میشناسم. سپس از برخی از مسائل یاد شد و از اوضاع انتخابات عراق صحبت به میان آمد. حضرت شان فرمودند: خیلی از امور از الطاف خفیه الهی است. ما نباید نگران باشیم. شش سال قبل دشمنان ما چه میخواستند و چه فکرهایی داشتند. راهی که ما رفتیم این بود که مسیر خواستهها را عوض کردیم. روی یک قانون اساسی که توسط عراقی نوشته شده و روح عراقی داشته باشد تأکید کردیم. حتی روی این که عادات عراق را حفظ کند که مقصودمان همین عرفیات مقبول و سوگواریها و اینها بود. غربیها هم این عادات و رسوم ملی خود را در قانون گزاری لحاظ میکنند. اما این که ممکن است باد مخالف بیاید، باید توجه داشت، هرچه باد مخالف بیشتر باشد، «باز» بیشتر اوج میگیرد. من خودم بالاتر از این تصمیمها، الطاف الهی را میبینم. من هیچ وقت با امريكايیها ملاقات نکردم و امروز بعد از شش سال ببینید ما در کجا هستیم.
بحث صوفیه شد و این که برخی از فرق صوفیه اینجا آمدند. از گنابادیها و خاکساریها. یکی از آنها اجازه اجتهاد نیز خواسته بوده است. آنها گلایه داشتهاند که میخواستیم حسینیه درست کنیم نگذاشتند. خوب من نمیدانستم آنان قصد ساختن چه چیزی را داشتهاند، از حقیقت ماجرا آگاه نبودم، اما به آنان گفتم حرفهای شما در دنیا خریدارانی دارد، جای عرضه آن را بشناسید. در ایران شریعت مبناست، شما میگویید که بحث از حقیقت میکنید. این افکار را در دنیایی که خواستار شماست نشر دهید. ایشان تأکید کردند که من اسم جایی را نبردم که مثلا آنجا نباید عرضه میکردید، اما گفتم که مثلا «دیوان شمس تبریزی» که ترجمه میشود خوب، دنیا میپسندند. شما باید آنجاها متاعتان را عرضه کنید.
صحبتی هم در باره جلسات بحث معارفیها و فلسفیها شد و این که جزوات این گفتگوها به دست ایشان میرسد. گلایه کردند که یک بار جزوهای که به دست اییشان رسیده است یک صفحه سفید داشته است. ناراحت شدند که چرا این بیدقتیها میشود.
ما دقایقی آقای صافی را با ایشان تنها گذاشتیم. بعد که رفتند بار دیگر بنده خدمت ایشان رسیدم. در فاصلهای که بیرون بودم با آقا سید محمدرضا صحبت شد. ایشان نیروی مفید و دلسوزی است و در کنار آیت الله سیستانی فردی مسوولیت پذیر، توانا، مسلط به امور و مطمئن هستند. فهم ایشان هم خوب است و مراقب امور.
به هر حال نزد آیت الله سیستانی برگشتم و باز فرمودند نزدیک بنشین. حضرت شان با اشاره به آنچه مطالعه کرده و میکنند و تجربهای که از علمای قدیم و جدید دارند فرمودند: من در یک خانه هفتاد متری زندگی میکنم. وقتی دخترم به نجف میآید به هتل میرود. چرا؟ برای اینکه میدانم آن دم و دستگاه درست کردن که برخی عزت خود میپندارند، ماها را خراب میکند. همین سادگی برای من مهم است. عمرو موسی روی همین زمین نشست. دیگران هم.
کتاب الاخبار نوفلی را برای ایشان برده بودم. فرمودند: قبلا فرستادید و خواندهام. شاهدش آن که در مقدمه هم نوشتهاید که فلان شخص اول این را به من گفت. (مقصودشان آقای مدرسی طباطبایی بود) من کتاب مکتب در فرایند تکامل ایشان را خواندهام. از میراث مکتوب شیعه یاد کردم. فرمودند که ندیدهام. ایشان فرمودند: من از قدیم به مقابله اسانید و احادیث کافی با متونی که از آنها نقل کرده مثل محاسن برقی یا بصائر میپرداختم. گاهی از تغییراتی بود تب میکردم. چون واقعا نسبت به علمای بزرگ خضوع دارم. از این که در این مقابلهها برخی از مطالب در میآمد ناراحت میشدم. در اینجا از فهم آیت الله شبیری زنجانی و برخی از آقازادههای ایشان تمجید کردند.
بحثی هم به اجمال از اوضاع ایران شد. فرمودند نباید جوری شود که همه چیز از بین برود. برخی منتظر هستند که اوضاع جور دیگری شود و همه چیز را از بین ببرند.
چندین بار از کتاب «جریانها» یاد کردند و فرمودند: مکرر در چند جا از سید محمد بهبهانی یاد کردهاید. حقش آن است که کتاب مستقلی در باره ایشان نوشته شده و حقایق آشکار شود. چون ایشان نقش مهمی از مشروطه تا زمان درگذشتش داشت و تاکنون کسی در باره ایشان کاری انجام نداده است. ایشان روی این نکته تأکید داشتند.
آیت الله سیستانی ضمن اشاره به مطالعه آثار فراوان فرمودند که من کسی را نزد خودم ندارم. همه چیز را خودم میخوانم و میبینم و تصمیم میگیرم و در تصمیمها شاهد الطاف فراوان خداوندی هستم. یک زمانی خیلی اوضاع بد بود حالا خیلی بهتر شده است.
در آخر باز هم روی کارهای بنده تأکید کرده و فرمودند من اهل مجامله نیستم. کارهای شما روی اعتدال نوشته میشود.
یکبار میان صحبت، چند قبض آوردند. ایشان خود امضا کردند. مهر را هم از جیب بغل در حالی که با یک نخ نیم متری بسته بود، درآوردند. شیخی که کنار ایشان نشسته بود، آن را گرفته هر برگهای را که آیت الله سیستانی امضا میکرد آن شیخ مهر میزد و سپس آنها را به آقای آقاسید محمدرضا تحویل داد. این دقت شایسته توجه بود.
هر دو بار که ایشان را ملاقات کردهام، به شدت تحت تأثیر عقل و درایت ایشان از یک طرف و سادگی و وزانتشان از سوی دیگر قرار گرفتم. مطالعات گسترده و دقیق ایشان مورد تأیید خاص و عام است و از گفتارشان و شواهدی که ارائه میکنند کاملا آشکار است. نفسی آرام و مطمئن، روحی صبور و معتدل و کلامی مؤثر و معقول دارند. ملاقاتهای ایشان معمولا بین ده تا دوازده پیش از ظهر انجام میگیرد. کسانی صرفا برای دستبوسی آمده و برخی نیز دقایقی را خدمت ایشان هستند. فکر میکنم بیش از یک ساعت خدمتشان بودم که بیست دقیقه آن همراه دوستان دیگر بود.
میهمانی آیت الله سید محمد بحرالعلوم
وقتی بیرون آمدم دقایقی به اذان مانده بود. به مؤسسهای در آن نزدیکی رفتم. نماز خواندم. سپس با هم به میهمانی خانه آقای آیت الله سید محمد بحر العلوم رفتیم. خاندانی که شهدای فراوانی داده و تصاویر آنها در اطاقی که برای ناهار حاضر شدیم کنار هم بود. پیش از ناهار عرض کردم، اگر قرار است نجف در سال ۲۰۱۲ پایتخت فرهنگی جهان اسلام شود بهتر است لااقل چند سفور در این دو سه خیابان اطراف حرم بگذارند که جارو کنند! بعد که از ناهار برگشتیم خیلی از دولت گلایه کرد و این که این دولتها که آمدند هیچ کدام برای نجف کاری نکردند. نجف مثل قدیم بلکه بدتر است. راستش به قدری این کوچهها گرد و خاکی و ویرانه و خرابه است که انسان خجالت میکشد.
عصری بعد از بیست دقیقه استراحت برخاسته پایین رفتم. دوستان ما شامل آقایان خسروشاهی، جلالی، مختاری و حسون به کربلا مشرف شدند. اما بنده و آقای محقق ماندیم تا فردا صبح ساعت پنج راهی مهران شویم. دلیل آن که، امکان گرفتن بلیط پرواز تا دوشنبه نبود و ما باید بر میگشتیم.
بقایای یک اتوبوس منفجر شده
همراه آقای نصیر کعبی به کتابخانه کاشف الغطاء رفتیم که متأسفانه برای بار دوم هم نتوانستیم از بخش خطی آن دیدن کنیم. از آنجا به سمت دریای نجف رفتیم. انتهای خیابان زین العابدین، آن سوی خیابان پارکینگی بود که چندی قبل یک اقدام انتحاری سبب کشته شدن بیش از ده ایرانی و مجروح شدن شمار زیادی شده بود. اتوبوس سوخته در آنجا مانده بود. انتهای پارکینگ مشرف به منطقه وسیعی است که همان دریای نجف است. بخشی نخلستان و بخشی هم دریا است. منطقه زیبایی به نظر آمد. دریا که میگوییم فکر میکنم یک مساحت چند کیلومتری است که آب در آن وجود دارد. گفتهاند شاید در قدیم به خلیج فارس وصل بوده است! به هر حال، حالت خندق یا باتلاق مانندی دارد. اطراف آن هم نخلستان و به هر حال زیباست.
دیدار از چند کتابفروشی
از آنجا به سمت حُویش رفتیم. توجه داریم که چهار محله در چهار سمت حرم امیرالمؤمنین به نام های مشراق، العماره، البراق و حویش بوده و این چهار محله در زمان قدیم با یکدیگر درگیر هم بودهاند. اکنون هم خانهها و خرابهها برجای مانده است. این قطعه واقعا تاریخی است و در هر کوچه پس کوچه آن بنایی هست که داستان تاریخی خاصی دارد. طی سالهای پس از سقوط صدام تغییراتی رخ داده و کسانی اقدام به بازسازی برخی از منازل کردهاند اما آنچه اکنون آشکار است، در شأن نجف نیست و واقعا زشت است. اگر قرار باشد تا دو سال دیگر نجف پایتخت فرهنگی جهان اسلام باشد، اینها باعث شرمندگی است. باطن نجف به جز معنویت، تاریخ نیرومندی در حوزه فرهنگ دارد اما ظاهر آن قابل سرزنش است.
در حویش کتابفروشیهای چندی را برانداز کردیم. کتابخانه علاوه امینی بسته بود. برگشته چند دانه انگشتری که نگین آن در نجف بود یا ادعا میشد هست، خریدم. مغرب شد. به حرم مشرف شدیم. چون شب جمعه بود بسیار شلوغ بود. به زحمت وارد شده نماز مغرب و عشاء را خوانده زیارت کرده برگشتیم. به هتل آمده قرار صبح را با دوستی که از مؤسسه آل البیت آمده بود گذاشتیم.
بعد از آن یکی از دوستان آمده بحث هایی در باره وضعیت سیاسی عراق داشتیم. این روزها بحث تشکیل ائتلاف جدید برای انتخاب نخست وزیر است. دو ائتلاف وطنی متعلق به مجلس اعلی و دولت قانون متعلق به نوری مالکی به همراه کردها به دنبال تشکیل یک ائتلاف واحد هستند. در مقابل اینها علاوی قرار دارد که مرتب ایران را متهم به دخالت میکند. هرچه هست شیعیان در صورت اتحاد بیشترین تعداد را دارند و کردها نیز با آنها هستند.
سه حلقه حفاظتی در اطراف حرم علوی
این چند روز به طور مداوم در تمام مدخل های ورودی حرم جستجوی بدنی میشدیم. در واقع، سه حلقه حفاظتی در اطراف حرم هست. یکی در فاصله دویست سیصد متری است به طوری که ماشین نمیتواند وارد شارع الرسول یا شارع زین العابدین شود و لزوما باید از یک ورودی گذشت که تمام افراد جستجوی بدنی شده و وسائل آنان چک میشود. در مرحله بعد در فاصله سی تا پنجاه متری حرم است که باز یک نرده آهنی دور تا دور حرم کشیده شده و ورود به آنان همراه با باز بینی بدنی است. در هر دو بخش اسباب اثاثیه ضمن آن که چک میشود، اجازه ورود دارد. البته در بخش دوم فقط کیف های دستی یا موبایل. سومین حفاظت در درهای ورودی و در واقع پیش از آنهاست. ابتدا کفش ها را تحویل میگیرند، بعد امانات موبایل و کیف را تحویل گرفته، سپس از یک منفذ وارد شده باز بینی بدنی شده وارد در اصلی حرم میشوند. از حوالی کفشداری تا داخل صحن همه فرش است و بنابرین هیچ کس نمیتواند کفش هم داخل ببرد. حصار امنیتی اول که در فاصله سیصد تا پانصد متری است شبها از ساعت یک تا پنج صبح و در برخی قسمتها دیرتر، بسته است.
حرکت به سمت ایران
صبح جمعه روز سیزدهم فروردین، ساعت چهار و نیم نماز را خوانده، اسباب را برداشته با یک گاری طول خیابان شارع الرسول را طی کرده در یکی از کوچهها، سوار یک سواری شده راهی مرز شدیم. شهرهای مختلفی مانند دیوانیه، نعمانیه و در نهایت بدره را پشت سر گذاشتیم. مرز شلوغ نبود و طی ساعتی بلکه کمتر از آن عبور کردیم. بنده در خدمت آقای دکتر مهدی محقق بودم. در این سوی، ماشینی از انجمن مفاخر آمده بود، ما را سوار کرده به ایلام آمدیم. نماز ظهر و ناهار صرف شده، به سمت کرمانشاه حرکت کردیم. در راه سبزهزارهای فراوان در دامن کوهها چشم را خیره میکرد. مردم بسیاری نیز به مناسبت روز سیزده بیرون آمده بودند. حرکت ما بدون توقف ادامه داشت تا آن که شب ساعت ده و نیم وارد تهران شدیم. البته چهارو نیم اول را به وقت عراق عرض کردم که در حقیقت شش به وقت ایران بود.
سفری دلچسب و باب میل بود. اولا کوتاه بود و من از سفر کوتاه بسیار لذت میبرم. اندکی که طولانی شد، لذت اولیه هم از بین میرود. ثانیا سفری زیارتی بود که سبب شد تجدید عهدی با امام علی علیه السلام و امام حسین داشته باشیم. مع الاسف نتوانستم پای بوسی قبور مطهر کاظمین و سامرا ـ علیهم السلام ـ را داشته باشم. از دور زیارت خواندم. ثالثا سفری علمی بود. بحمدالله توانستیم دانشگاه کوفه و شماری از استادان را ببینیم. طی سالهای گذشته بسیاری از این دوستان به ایران آمده بودند و این بار ما خدمت آنها رسیدیم. شاید بتوان بابی برای روابط بیشتر، گرچه دوستانه، فراهم کرد. این بار از نزدیک توانستم بخشی از کتابخانهها و کتابفروشیهای نجف را ببینم و این فرصتی تازه بود. همراهی با دوستان بر شیرینی سفر افزود و بنده از محضر جناب محقق نیز استفاده کرده، برخی از خاطرات ایشان را گوش داده و از آن لذت بردم. خدای را سپاس به خوبی و خوشی این سفر پایان یافت.
متن سخنرانی من به فارسی این است:
نقش فکری آیت الله سید هبت الدین شهرستانی در ایران
(تأثیر مکتب کاظمین در ایران)
رسول جعفریان
تأثیر اندیشه های دینی ـ مذهبی و سیاسی عراق در ایران، هم نشأت گرفته از تولیدات فکری نجف و بغداد بود و هم آن که عراق به ویژه بغداد و نجف، به عنوان واسطهای برای نشر افکاری که در مصر و سوریه انتشار مییافت، در ایران عمل میکرد. روال کار چنان بود که از نجف و بغداد، «کتاب» و «مجله» و «عالم» و نویسنده به ایران و به طور خاص تهران و قم انتقال مییافت. داستان این تأثیرگزاری را باید در مقالی مستقل مورد بحث قرار داد.
آنچه در این جا مورد توجه ما است، تأثیری است که شخصیت آیت الله سید هبت الدین شهرستانی (۱۳۰۱ / ۱۸۸۴م – ۱۳۸۶ ق / ۱۹۶۷ م) به عنوان محورِ مکتبِ فکری کاظمین در ایران برجای گذاشت.
در باره کاظمین، به اجمال میتوان گفت که این شهر، به عنوان شهری مقدس و شیعه نشین در قرون متمادی محوری برای فعالیت های فکری شیعه بوده است. مقصود ما در اینجا، اهمیت فکری این شهر در اوائل قرن بیستم میلادی تا دهه شصت است، دورانی که مرحوم سید هبت الدین شهرستانی و شماری دیگر، از این پایگاه، در کنار نجف، برای صدور افکار اصلاحی به ویژه در حوزة فکری تشیع، استفاده میکردند.
همان طور که نجف یک مرکز علمی – فقهی و در عین حال، محل انتشار آثار علمی شیعه بود، کاظمین، در مرتبهای پایینتر، اما متفاوت، و بیشتر در حوزههای اجتماعی و فرهنگی، مرکزی برای فعالیتهای فرهنگی و انتشاراتی شیعه به حساب میآمد. طبیعی است که یکی از عوامل، امکاناتی است که در بغداد وجود داشت.
سید هبتالدین در کربلا و نجف تحصیل کرد و در زمره شاگردان آخوند خراسانی ونزدیک به وی بود. مکتب آخوند، برخلاف مکتب مرحوم آیت الله سید محمد کاظم یزدی، مکتبی مدافع قانون اساسی و حرکت مشروطه خواهی در ایران به حساب آمده و افرادی که متعلق به مکتب مزبور بودند، به طور معمول از حرکتهای اصلاحی حمایت میکردند. فعالیتهای سیاسی وی در انقلاب عشرین عراق، وی را با دیدگاههای سیاسی و دنیای جدید و الزامات آن بیشتر آشنا کرده و همراهیش با شمار زیادی از علمای وقت عراق، او را در سیاست نیز آبدیده کرده بود.
اما به لحاظ فکری، او در ۲۷ سالگی نخستین شماره نشریه العلم در سال ۱۳۲۸ق انتشار داد؛ زمانی که همچنان جنبش مشروطه خواهی با اختلاف نظرهای ویژه خود، در ایران فعال بود. همان زمان کتاب مهم الاسلام و الهیئه را منتشر کرد که آن نیز گامی مهم در ترویج نگرههای جدید در حوزه اصلاح طلبی دینی به شمار میآمد.
فعالیتهای مرحوم شهرستانی بین نجف و کاظمین و بیشتر در کاظمین بود. وی به سال ۱۳۶۰ق، اقدام به تأسیس کتابخانه عمومی جوادین ـ علیهما السلام ـ در کاظمین کرد و در کنار آن به تربیت شماری از طلاب پرداخت که علاقهمند به کارهای تبلیغی نو و استفاده از ابزارهای فرهنگی جدید مانند مطبوعات بودند.
شهرستانی خود در ایران شناخته شده بود و به سال ۱۳۲۳ش ۱۳۶۳ ق شرح حال مفصلی از وی توسط حاج سراج انصاری که از شاگردانش که در ایران بود، نوشته شده و در آیین اسلام انتشار یافت. وی مورد ستایش بسیاری از نخبگان ایرانی در آن روزگار بود که از آن جمله میتوان به کلماتی که عطاءالله شهاب پور در باره وی در مقدمه کتابی از شهرستانی با عنوان راهنمای یهود و نصارا یا بیبلها نوشت، اشاره کرد.
به طور کلی تأثیر مرحوم شهرستانی در ایران از سه طریق بود:
الف: رفت و آمد به ایران از جمله در سالهای ۱۳۶۳، ۱۳۶۵، ۱۳۷۳ ق. در این سفرها، به جز دیدار با مقامات ایرانی، با تودههای مردم و نیز عالمان دیدار داشت و از این طریق، روی آنان تأثیر میگذاشت. در این باره باید مطلبی مستقل نوشت.
در سفر سال ۱۳۷۳ ق بود که در مسجد جامع اصفهان نماز عید قربان را اقامه کرد که گزارش و تصاویر آن در نشریه آیین اسلام (سال ۸، ش ۳۷) آمده است. در این دهه، مروج شهرستانی و اندیشههای وی در ایران، نشریه آیین اسلام بود که میتوان اخبار مربوط به ایشان را طی سالهای ۱۳۲۳ – ۱۳۲۸ش را ملاحظه کرد.
ب: ترجمه آثارش به فارسی: یکی از نخستین آثار او که به فارسی درآمد، ترجمهای از کتاب النهضة الحسینیه بود که در سال ۱۳۱۱ش / ۱۳۵۰ ق با عنوان قیام مقدس یا انقلاب همایون در تهران منتشر شد. کتاب تنزیه التنزیل اثر دیگری از وی بود که با عنوان تنزیه تنزیل در دفاع از قرآن و رد مسأله تحریف به فارسی درآمد و به سال ۱۳۷۰ق منتشر شد. متن فارسی کتاب الهیئة و الاسلام نیز به صورت بخش بخش در نشریهای در اراک منتشر شد و پس از آن به همت حاج سراج انصاری، متن کامل با مقدمهای در شرح حال شهرستانی در سال ۱۳۱۶ ش در نجف منتشر شد و بعدها در ایران انتشار یافت. کتاب المعارف العالیه شهرستانی نیز توسط حاج سراج انصاری ترجمه و در نشریه مسلمین به چاپ رساند. رساله وی درباره نماز جمعه نیز توسط ابوالقاسم سحاب ترجمه و منتشر شد.
ج: تربیت برخی از شاگردان: حضور چند طلبه ایرانی در جمع شاگردان و همراهان سید هبتالدین شهرستانی، سبب شد تا این طلاب، تجربههای موجود در کاظمین را به ایران منتقل کرده و قدمهای تازهای هم در شکل و هم محتوای تبلیغات اسلامی و حوزه دفاع از دین با ابزارهای مدرن بردارند.
در اینجا، به اجمال، به معرفی سه نمونه از شاگردان سید هبتالدین شهرستانی که در ایران فعال بودند، میپردازیم:
۱ - حاج سراج انصاری
یکی از چهرههای برجسته ایرانی که تحت تأثیر روش ومنش مرحوم شهرستانی قرار گرفت، مرحوم حاج سراج الدین انصاری (۱۲۷۵ – ۱۳۴۰ش) بود. وی از سال ۱۳۱۵ – ۱۳۲۲ ش (۱۳۵۴ – ۱۳۶۲ ق) در کاظمین اقامت داشته و با مرحوم سید هبة الدین شهرستانی همکاری و از تجربههای او بهره میبرد.
حاج سراج در سال ۱۳۱۶ش / ۱۳۵۶ ق نخستین بار ترجمه فارسی کتاب الهیئة و الاسلام را که به صورت بخش بخش در ایران ترجمه و در نشریهای منتشر شده بود، به طور کامل در نجف به چاپ رساند.
حاج سراج پس از بازگشت به ایران، چندین نشریه به راه انداخت و بیشترین همکاری را با یکی از بهترین نشریات دینی ایرانی طی سالهای ۱۳۲۲ – ۱۳۲۸ با نام آیین اسلام داشت.
تردیدی نیست که باید متأثر از مکتب کاظمین و شخص شهرستانی دانست. اندیشههای نوگرایانه او در عین تدین به اسلام و مکتب تشیع، میبایست در همین مکتب کاظمین و زیر نظر چهره شاخص آن سید هبتالدین شکل گرفته باشد.
حاج سراج انصاری در جایی در کتاب شیعه چه میگوید (ص ۵۴) از سید هبتالدین شهرستانی به عنوان «استاد بزرگوارم» یاد کرده است. وی مفصلترین شرح حال را برای شهرستانی در آیین اسلام سال ۱۳۲۳ نوشت. بخشی از آن همان شرح حالی بود که وی در مقدمه ترجمه فارسی کتاب اسلام و هیئت منتشر کرده بود.
جالب است بدانیم که احمد کسروی در شکوائیه علیه حاج سراج در ایران، او را نوکر سید هبتالدین شهرستانی نامید (شیعه چه میگوید، ص ۱۵۵).
حاج سراج هر کجا و به مناسبت، از اندیشههای شهرستانی استفاده کرده و آنها را ترویج میکرد. از جمله در همین نشریه آیین اسلام، درباره اصل دوم متمم قانون اساسی و لزوم اجرای آن دایر بر لزوم نظارت پنج تن از مجتهدین بر مصوبات مجلس شورای ملی، به استفسار نظر آیات و مراجع پرداخته و ضمن آن که از آیات مرحوم شیخ محمد حسین کاشف الغطاء، میلانی، فیض قمی، و نیز سید هبتالدین شهرستانی پرسیده که آنان بر لزوم اجرای آن نظر دادهاند (آیین اسلام، سال ۴، ش ۶، ص ۴). متن این پاسخ را برای آشنایی با آرای مرحوم شهرستانی نقل میکنم.
علامه شهرستانی در پاسخ پرسش نوشتند: سؤال کتبی که از نظر داعی راجع به اصل دوم متمم قانون اساسی دولت مشروطه ایران نمودهاید در جواب آن عرضه میدارد: پوشیده نیست که وضع این ماده قانون، اساسا با سعی و اهتمام جمعی از فحول علمای اعلام و حجج اسلام و علاقمندان به دیانت و مملکت بوده و بدیهی است با جلب موافقت دولت وقت راه ضرر آن از هر جهت مسدود و منافعی هم برای تشیید مبانی شرعیه و تحکیم اساس دولت اسلامی تصور میشود چه این که در مملکت اسلامی مثل مملکت ایران که در قانون اساسی آن تصریح شده قوانینی که مخالفت با شرع اسلام داشته باشد قابل اجرا نیست بدیهی است که تمیز در این امر مهم وجود خبره و اهل فن را لازم دارد و آن هم غیر از مجتهدین نخواهد بود خصوصا اهالی ایران که دارای مذهب مقدس جعفری هستند قوانین مصوبهای که از نظر علما گذشته باشد به دیده احترام نگریسته و خود را از جهاتی مکلف به عمل به آن میدانند... و قانون هم آن است که با روحیه اکثر اهالی وفق دهد. به علاوه اهالی ایران هم چون مجلس مشروطه را مشروعه تلقی کرده در پرداخت مالیات بیش از پیش ساعی بلکه خود را عهده دار شرعی و عرفی خواهند دانست قطعی است است در همچو صورتی برای دولت هم تفاوت کلی در عایدات و سهولت در وصولات رخ خواهد دارد و برای مردم هم بی انتفاع نخواهد بود. لذا موضوع کاملا به مصلحت شرع و مملکت است و در صورتی که تحت نظر اولیای شرع و دولت اقدام به اصل موضوع و انتخاب مجتهدین جامع الشرایط که عارف به مصالح ملت و مقتضیات زمان باشد بشود، هیچ گونه ضرری بر آن متصور نیست ان شاء الله تعالی. هبتالدین الحسینی.
جشن مبعث سال ۲۳ که گزارش آن در آیین اسلام (سال اول ش ۱۹، ص ۳) آمده و از طرف جمعیت های متحده اسلامی برگزار شد، با عنوان ریاست عالیه مرحوم سید هبتالدین شهرستانی برگزار گردید که علی القاعده پشت صحنه آن همین حاج سراج انصاری بوده است. جالب است که در این مجلس شیخ محمد باقر کمرهای نیز سخنرانی کرد که او نیز متأثر از مرحوم شهرستانی بود.
مقاله منهاج الاصلاح الروحانی سید هبت الدین هم توسط حاج سراج ترجمه و در مجله آیین اسلام سال ۲، ش ۲۹ و ۳۰) منتشر شد. این مقاله، طرحی اساسی و مهم برای اصلاح نظام روحانیت به ویژه کمک به تقویت ساختار تبلیغی آن بود.
۲ – شیخ محمد باقر کمرهای
یک نمونه دیگر مرحوم شیخ محمد باقر کمرهای (۱۲۸۴ش ۱۳۲۳ق – ۱۳۷۴ش) است که وی نیز سالها در عتبات و به ویژه کاظمین بسر بوده و او نیز متأثر از مکتب سید هبتالدین بود. وی از شاگردان حاج شیخ عبدالکریم حائری بود. پس از چندی به اصفهان رفت و سپس در سال ۱۳۰۸ش / ۱۳۴۷ – ۱۳۴۸ ق عازم عتبات شد. وی در نجف تحصیل میکرد اما از آن روی که برخی از کارهایش را در کاظمین به انجام رسانده، دست کم مدتی را در این شهر بوده است. وی در همین شهر مجلد اول کتاب الامام الحسین از علایلی را به فارسی ترجمه کرد که در سال ۱۳۱۹ ق / ۱۳۵۹ ق در ایران منتشر شد.
کمرهای که بعد از بازگشت به ایران، در فضای باز مطبوعاتی پس از شهریور بیست فعالیت داشت، اندیشههایی را از خود بروز داد که پیش از آن در کاظمین تجربه کرده بود.
کتابی که از وی در نجف به سال ۱۳۱۶ / ۱۳۵۶ در دو مجلد با عنوان الدین فی طور الاجتماع انتشار یافت، نشان از افکار نوگرایانه او دارد. وی بعدها در ایران نیز از همکاران مستمر نشریه آیین اسلام و حاج سراج انصاری بود که علی القاعده این نیز به آشنایی آن دو در عتبات بر میگشت.
۳ – شیخ مصطفی رهنما
شیخ مصطفی رهنما از دیگر چهرههای روحانی ـ مطبوعاتی ایرانی است که در نجف تحصیل میکرد و به کاظمین میرفت. وی از همانجا مقالاتی برای نشریه آیین اسلام در ایران میفرستاد. وی در خاطراتش با اشاره به مرحوم شهرستانی مینویسد: من با ایشان مأنوس بودم و هر وقت نزد وی میرفتم از من استقبال میکرد (خاطرات شیخ مصطفی رهنما، ص ۲۷) . وی از سال ۱۳۲۶ش ۱۳۶۶ ق به ایران برگشت، بیش از همه در زمینه مسائل جهان اسلام به ویژه فلسطین مشغول به فعالیت های فرهنگی و سیاسی شد.
این هم متن سخنرانی به عربی که آقای کعبی ترجمه کرد
وزارة التعليم العالي والبحث العلمي
جامعة الكوفة
الأثر الفكري لآية الله السيد هبة الدين الشهرستاني في إيران
(تأثير مدرسة الكاظمية على إيران)
رسول جعفريان
مؤتمر السيد هبة الدين الشهرستاني
۳۰/ آذار/ ۲۰۱۰م ۱۴/ ربيع الثاني /۱۴۳۱هـ
إن تأثير العراق بأفكاره الدينية والسياسية والمذهبية على إيران، كان عن طريق النتاجات الفكرية للنجف وبغداد فانتقلت من هاتين المدينتين المجلة و الكتاب والعالم و الكاتب إلى إيران، ولعل بحث قصة هذه التأثيرات تحتاج من دون شك إلى دراسة مستقلة.لذلك سنركز هنا على تأثير آية الله السيد هبة الدين الشهرستاني (۱۸۸۴ ـ ۱۹۶۷م)،وعلى وجه التحديد أثر مدرسة الكاظمية الفكري على إيران.
ويمكن القول إجمالا إن مدينة الكاظمية من المدن الشيعية المقدسة، منذ قرون موغلة ، إذ كانت محورا للنشاطات الفكرية، وتتحدد أهميتها الفكرية في مطلبنا هذا منذ أوائل القرن العشرين الميلادي حتى الستينات منه، وهو العصر الذي بلغت فيه هذه المدينة ـ فضلا عن النجف ـ ذروة الأفكار الإصلاحية، ولاسيما الخاصة منها بالشيعة، وكان أبرز ممثليها السيد هبة الدين الشهرستاني.
وقد كانت النجف مركزا علميا وفقهيا ومحطة لنشر آثار الشيعة العلمية، ثم تأتي الكاظمية في مرتبة أدنى، لکن لها دوراً متميزاً في الجوانب الاجتماعية والثقافية، فغدت مركزا للأنشطة الفكرية ومحلا لدور النشر الشيعية، ومن الطبيعي أن يكون وجودها في بغداد أحد العوامل المؤثرة في ذلك .
وقد درس السيد هبة الدين في النجف وكربلاء ، فكان من طلاب الآخوند الخراساني ومقربيه، وقد عُدّت مدرسة الآخوند المدرسة المدافعة عن القانون الأساسی والحركة الدستورية في إيران، وهي على خلاف في ذلك مع مدرسة المرحوم آية الله السيد محمد كاظم اليزدي، وكان الأفراد المرتبطين بمدرسة الآخوند ـ بوجه عام ـ قد ساندوا الحركات الإصلاحية، إذ كانت لديهم معرفة ودراية بالأفكار السياسية الجديدة، لذلك كان لهم دور مؤثر في ثورة العشرين في العراق و عدة اخر من الحرکات الصلاحیة الفکریة فی العراق وایران مثل السید ابوالحسن الاصفهانی و الشیخ عبدالکریم الحائری و السید البروجردی.
أما من الناحية الفكرية، فقد صدّر السيد هبة الدين أول عدد من مجلة العلم في سنة ۱۹۱۰م، وهو في سن ۲۷ وفي ذلك الوقت كانت أفكار الحركة الدستورية مستعرة مع مخالفيها ، وقد تزامن ذلك مع نشر كتابه المهم (الإسلام والهيئة ) الذي كان خطوة مهمة في الترويج للأفكار الدينية الإصلاحية في داخل الحوزة.
لقد توزعت جهود المرحوم الشهرستاني ما بين النجف والكاظمية ، وان كان للمدينة الأخيرة النصيب الأوفر ، فأسس فيها مكتبة الجوادين العامة ـ عليهما السلام ـ سنة ۱۹۴۱ ، و انشغل إلى جانبها بتدريس عدد من الطلبة الذين كانت لهم ميولا عصرية في الدعوة الإسلامية، من خلال الاستفادة من الآليات الفكرية الجديدة ولا سيما الصحافة الحديثة .
عُرف الشهرستاني في إيران وكان مثار إعجاب النخبة الإيرانية في ذلك العصر، فقد ظهرت دراسة عن سيرته في مجلة أيين إسلام سنة ۱۹۳۴ م ، كتبها أحد تلامذته وهو الحاج سراج الأنصاري ، فضلا عن ما كتبه عطاء الله شهاب پور في مقدمة كتاب الشهرستاني (هداية اليهود والنصارى) .
وعلى وجه الإجمال كان تأثير المرحوم الشهرستاني على إيران من ثلاثة جوانب:
أ ـ الجانب الأول يتمثل في رحلاته إلى إيران بين سنة ۱۹۴۳ و۱۹۴۵و ۱۹۵۳ م، ففي هذه الرحلات لم يكن يلتقي بالمسؤولين الإيرانيين فحسب، وإنما بعامة الناس والعلماء.
ففي سنة ۱۹۵۳ م ،أمَّ الناس في صلاة عيد الأضحى في أصفهان ، إذ جاءت أخبار وتصاوير ذلك في مجلة (آيين إسلام، السنة ۸ ، العدد ۳۷) ومن الممكن دراسة هذا الموضوع ـ ای رحلات و اخبار السید هبة الدین فی ایران ـ في بحث مستقل من خلال جمع رحلات الشهرستاني وأخباره في إيران من مجلة(آيين إسلام) ، فقد تضمنت أخبارا عنه في السنوات ۱۹۰۵ ـ ۱۹۱۰ م.
ب : ترجمة إثارة إلى الفارسية : من أولى مصنفاته التي ترجمت إلى الفارسية كتاب النهضة ا لحسينية الذي ترجم في سنة ۱۹۳۱م ، بعنوان (قيام مقدس) أو (انقلاب همايون) ، و الكتاب الآخر الذي ترجم إلى الفارسية هو كتاب تنزيه التنزيل وقد ترجم إلى (تنزيه تنزيل در دفاع أز قرآن ورد مسألة تحريف) وقد نشر في سنة ۱۹۵۰ م ، ثم نشر كتاب الهيئة والإسلام على شكل أقسام في مجلة اراك، ثم تم نشره كاملا بالفارسية في سنة ۱۹۳۸ م في النجف فضلا عن نشره في إيران، كما ترجم الحاج سراج الأنصاري كتاب المعارف العالية للشهرستاني ونشر في مجلة المسلمين، كما ترجم أبو القاسم سحاب رسالته عن صلاة الجمعة.
ج: تدريس الطلبة: كان تَحلّق بعض الطلبة الإيرانيين من ضمن طلاب وأتباع السيد هبة الدين الشهرستاني، سببا في نقل تجارب مدينة الكاظمية إلى إيران ، فقد حملوا معهم الأفكار الجديدة على مستوى الشكل والمضمون ولاسيما في باب الدعوة الإسلامية والدفاع عن الدين .
وسنكتفي هنا بتعريف ثلاثة نماذج من طلاب السيد هبة الدين الشهرستاني الذين كانت لهم أدوارا بارزة في إيران:
۱ ـ الحاج سراج الأنصاري: وهو أحد أبرز الشخصيات الإيرانية التي تأثرت بأسلوب وطريقة الشهرستاني فقد أقام الحاج سراج (۱۸۹۶ ـ ۱۹۶۱ م) في مدينة الكاظمية للمدة من ۱۹۳۵ حتى ۱۹۴۳ ، وعمل ونهل من تجاربه ومعارفه.
ترجم الحاج سراي في سنة ۱۹۳۷ لأول مرة كتاب الإسلام والهيئة على شكل أقسام في إيران ونشره في إحدى المجلات ، ثم طبع بشكل كتاب كامل في النجف .
وعند عودة الحاج سراج أسس عددا من المجلات ، وكان أحد أهم أعضاء مجلة دينية إيرانية ، وهي مجلة (آيين إسلام) ، ومن دون شك فإن ذلك كان بتأثير مدرسة الكاظمية وشخص السيد الشهرستاني ، فقد طبق الأفكار الإصلاحية على المدرسة الشيعية التي تأثرت كثيرا بمدرسة الكاظمية في زمن السيد هبة الدين الشهرستاني.
ويذكر الحاج سراج الأنصاري في موضوع من كتاب (شيعة جه مي كويد) (ماذا تقول الشيعة) (ص ۵۴) إن السيد هبة الدين الشهرستاني هو "أستاذي الكبير".
كما كتب عن سيرته أوسع دراسة في مجلة (أيين إسلام) سنة ۱۹۴۴م. وقد نشر جزء من هذه ا لسيرة في مقدمة ترجمته الفارسية لكتاب الإسلام والهيئة.
واللافت للنظر ان أحمد كسروي في عريضة الدعوى ضد الحاج سراج وصفه بأنه خادم السيد هبة الدين الشهرستاني( شيعة جه مي كويد ، ص ۱۵۵) .
ووظف الحاج سراج دائما أفكار السيد هبة الدين الشهرستاني في المواقف المهمة والصعبة، من ذلك ما ظهر في مجلة (أيين إسلام ) من جدل حول الأصل الثاني المتمم للقانون الأساس، الذي وجب تشريعه تحت إشراف خمسة أشخاص مجتهدين ، على وفق قوانين مجلس الشورى ـ فاستفتى مراجع وآيات من ضمنهم آية الله المرحوم الشيخ محمد حسين كاشف الغطاء، والميلاني، وفيض القمي، وكذلك السيد هبة الدين الشهرستاني، الذين أوجبوا إجراء هذا الأمر (آيين اسلام) السنة ۴ ، العدد ۶ ، ص ۴).
وننقل نص هذا الجواب من أجل التعرف على آراء السيد الشهرستاني:
"كتب العلامة الشهرستاني جوابا على السؤال: أجيب حول سؤال الداعي المتعلق بالأصل الثاني المتمم للقانون الأساسي لدولة إيران الدستورية: ليس خافيا إن وضع هذه المادة في القانون الأساس كان بسعي واهتمام عدد من فحول العلماء الأعلام وحجج الإسلام والمعنيين بالشريعة والدولة. ومن الطبيعي مع أخذ موافقة الدولة فإنه يجب أن يكون طريق إلحاق الضرر مقفلا، والمنافع متحققة في تشييد مباني الشريعة وتحكيم أسس الدولة الإسلامية،كما في دولة إيران ، التي صرح بذلك قانونها الأساس فلذلك لا يمكن إعمال القوانين المخالفة للشرع الإسلامي ، ومن الطبيعي فإن أمر التمييز بين هذا الأمر يتطلب وجود الخبرة وأهل الاختصاص، وحتماً لا يكون ذلك إلا من قبل المجتهدين، ولاسيما أهل إيران الذين هم على المذهب الجعفري المقدس، فالقوانين المقرة من قبل العلماء يجب أن تلقى الاحترام وأن يعمل بها المكلفون ... ويجب أن تكون القوانين منسجمة مع روحية معظم الناس ، ففضلا عن تلقي الشعب الإيراني لشرعية مجلس الحركة الدستورية في إنفاق الضرائب باعتباره الجهة الشرعية والعرفية الوحيدة في دفع الضرائب الی الدولة، من أجل أن لا يلحق الضرر بالناس، لذا فالموضوع بالكامل هو لمصلحة الشرع والدولة، لكن من الواجب أن يكون تحت نظر أولياء الشرع في الدولة، عبر انتخاب المجتهدين الجامعين للشرائط والعارفين بمصالح الشعب ومقتضيات العصر ولا يتوقع أبدا من هذا المبدأ أن بعد ذلك أن يحدث ضرر إن شاء الله، هبة الدين الحسيني".
وصرح في تقرير عيد المبعث في مجلة (آيين إسلام) السنة ۲۳ ، العدد ۱۹ ، ص ۳) الذي انعقد من قبل جمعية الوحدة الإسلامية أنها کانت برئاسة السيد المرحوم هبة الدين الشهرستاني.
ونشر الأنصاري أيضا ترجمة مقالة منهاج الإصلاح الحوزوی للشهرستاني في مجلة (آيين إسلام السنة ۲ العدد ۲۹ و ۳۰) وقد احتوت هذه المقالة على مشروع أصيل لإصلاح النظام الحوزوی ولاسيما في التركيز على تقوية مباني الدعوة.
۲ ـ الشيخ محمد باقر كمره اى:
والأنموذج الآخر هو الشيخ المرحوم محمد باقر كمرى أى(۱۹۰۶ ـ ۱۹۴۴م) الذي أمضى وقتا في المدن المقدسة ولاسيما الكاظمية إذ تأثر هناك بمدرسة السيد هبة الدين والشيخ عبد الكريم الحائري، وقد ذهب لبعض الوقت إلى أصفهان ، ثم سافر مرة أخرى إلى المدن المقدسة في السنوات ۱۹۲۸ ـ ۱۹۲۹م ، فدرس في النجف ، وأتم تحصيله في الكاظمية، وترجم للفارسة في هذه المدينة المجلد الأول من كتاب الإمام الحسين للعلائي الذي نشر في إيران .
وعند عودة (كمره اى) مرة أخرى إلى إيران ، عمل في مجال الصحافة الاسلامية، إذ انعكست في عمله بشكل لافت تجربة مدينة الكاظمية ، وكان من الأعضاء الدائمين لمجلة أيين إسلام مع الحاج سراج الأنصاري.
كما نُشر له في النجف كتاب من مجلدين سنة ۱۹۳۴ م بعنوان «الدين في طور الاجتماع»، أظهر فيه الأفكار الإصلاحية .
۳ ـ الشيخ مصطفى رهنما:
يعدّ الشيخ رهنما من النخب الإيرانية الدينية ـ الصحفية الأخرى التي درست في النجف وانتقلت إلى الكاظمية ، ومن هناك كان يرسل مقالاته إلى مجلة (آيين إسلام) في إيران ، وأشار في مذكراته إلى السيد الشهرستاني قائلا: كنت معه أنيسا فكلما ذهبت إليه احتفى بي (خاطرات شيخ مصطفى رهنماـ ص ۲۷ ) . وقد عاد إلى إيران في سنة ۱۹۴۶. واهتم سياسياً وفكرياً بمسائل العالم الإسلامي ولاسيما قضية فلسطين .
پرواز به نجف
عصر روز نهم فروردین ۱۳۸۹ قرار پرواز به نجف بود. هدف شرکت در کنفرانس مرحوم سید هبت الدین شهرستانی از علمای برجسته عراق در دوره پادشاهی بود که آثار فراوانی از وی برجای مانده و از مصلحان عصر اخیر شیعه در عراق است.
همراهان که در فرودگاه زیارت کردیم. آقایان سید هادی خسروشاهی، مهدی محقق، سید محمدرضا جلالی، شیخ حسون تبریزیان و شیخ رضا مختاری. افرادی دیگری هم از آشنایان بودند که از آن جمله آقای علامی بود که با خانواده قصد عراق داشت و دیگری آقای سعدی مدیر نشر دلیل ما.
قرار بود پرواز ساعت یک و نیم با العراقیه باشد که تاکنون که این کلمات را در فرودگاه مینویسم، پرواز آماده نشده و گفتهاند که ساعت سه خواهد بود. هنوز پروازی که باید از عراق در اینجا بنشیند ننشسته و معلوم نیست که چه ساعتی انجام شود.
دوستانی که در اینجا حاضرند هر کدام به نوعی درباره مرحوم شهرستانی کار کردهاند. کتاب سید هبتالدین را که عبدالستار الحسنی نوشت، بیشتر به تشویق و همراهی آقای جلالی بود. آقای مختاری این کتاب را در موسسه تراث الشیعه چاپ کرد. آقای سید هادی خسروشاهی هم از قدیم علاقه مند به کارهای مرحوم شهرستانی بوده و کتاب اسلام و هیئت را باز ترجمه و منتشر کرد که اخیرا هم بوستان کتاب دوباره آن را چاپ کرده است. بنده هم در کتاب جریانها و سازمانهای مذهبی چند صفحهای در باره ایشان نوشتهام و به مناسبت در کتابی که در باره حاج سراج انصاری نوشتم، در باره ایشان شرحی دادهام.
طی روزهای اخیر، مقاله کوتاهی در باره تأثیر مرحوم شهرستانی در ایران نوشتم که در پایان همین گزارش درج خواهم کرد. عجالتا منتظر نشستهایم ببینم پرواز چه زمانی خواهد بود. آقای علامی این شعر را از علامه طباطبائی خواند: گرفتم ساغری از دست مستی ـ تعالی الله چه مستی و چه دستی.
ساعت نزدیک چهار است. تازه اعلام کردند که سوار شوید. این چند ساعت واقعا خسته شدیم. بالاخره هواپیما پرواز کرده بعد از یک ساعت و نیم وارد فرودگاه نجف اشرف شدیم. پای هواپیما افرادی بودند که کاملا سر را پوشیده بودند. یکی از دوستان گفت اینها همکاران نزدیک امریکاییها هستند و برای این که شناخته نشوند این طور با کلاهی مخصوص تمام سر تا گردن را پوشیدهاند. بعدا دوستی گفت که اینها از یک شرکت امنیتی از جنوب افریقا هستند که قرارداد برای حفظ امنیت فرودگاه دارند اما این که چرا پوشش اینجوری داشتند متوجه نشدم.
در هواپیما با دکتر مهدی محقق کنار یکدیگر بودیم و ایشان طبق معمول داستانهای متوالی و فراوانی از موضوعات متنوع نقل کردند که جالب بود. برای من رویداد دیدار برخی از استادان دانشگاه با امام در قم در سال ۵۸ جالب بود که اصل وقت آن را آقای مدرسی طباطبائی گرفته بود و دکتر زریاب و دانش پژوه و عدهای دیگر بودند. آن جمله که معروف است که زریاب گفته بود که شما استاد ما بودید و امام گفته بودند که شما استاد اعظم هستید را ایشان تکذیب کردند که چنین چیزی گفته نشد و امام هم کسی نبود که این چنین حرفی بزند. در آنجا زریاب درباره چهرههای فرهنگی و استادان سخن گفت و به تلویح از اساتیدی که با شاه ارتباط داشتند مثل خانلری و نصر دفاع کرد که اینها مثل رفتن خواجه نصیر در دربار هلاگو عمل کردند. امام به این بخش پاسخ دادند و فرمودند خواجه نصیر رفت هولاگو را تربیت کند اما اینها با شاه این کار را نکردند و خود تحت تأثیر او قرار گرفتند.
حکایتی هم از فروزانفر نقل کرد که به دیدار شیخ بحرین رفت. بعد از آن من به منزلش رفتم و در باره شیخ بحرین پرسیدم. گفت یک حَیَوان بود. حیف جوانیام که صرف زبان عربی شد!
ورود به شهر نجف
درباره سفر بیفزایم، کسانی که از مرز زمینی میآیند باید با کاروان همراه باشند، اما کسانی که با پرواز میآیند میتوانند به صورت منفرد باشند و هواپیمایی العراقیه این امتیاز را میدهد که خودش ویزا بگیرد. وارد فرودگاه نجف شدیم. سه نفر منتظر ما بودند که یکی آقای تمیمی بود که فارسی هم میدانست و کار مطبوعاتی میکند. روش بود که اوضاع خیلی منظم نیست. مدتی صبر کردیم ماشین بیاید که نیامد. عاقبت مثل همه، سوار تاکسی شده تا یک نزدیک به کیلومتری رفتیم. این نقطه بود که تاکسیهای فرودگاه میآیند. از آنجا مسافران را پیاده کرده ماشینهای دیگری افراد را به مقصد میرسانند. این امر به خاطر رعایت مسائل امنیتی است که عجالتا در این چند سال مهم ترین مسأله عراق بوده و هست و هزینههای گزافی را به این کشور تحمیل کرده است. تاکسی دوم ما را تا نقطه آورد که اول شارع زین العابدین بود و ماشینها حق عبور نداشتند. در آنجا دو گاری چمدانهای ما را برداشت و به راه افتادیم. ابتدای شارع مزبور چند گذرگاه تنگ درست کرده کاوش بدنی کرده و اجازه عبور میدهند. نیمههای این شارع که مستقیم به حرم امیر المؤمنین علیه السلام میخورد، قصر الدر بود که هتل تازه ساز و چنان که گفته شد بهترین هتل نجف است. وارد شده نشستیم. اندکی بعد آقای دکتر مهندس محمدعلی شهرستانی که باعث و بانی این کنفرانس است و پیرمردی هشتاد و اندی ساله با تجربههای کاری و معماری فراوان، آمدند. نیم ساعتی در خدمت ایشان بودیم. سپس به اتاقهایمان راهنمایی شدیم.
عبور از همین شارع، نشان میدهد که زندگی سنتی همچنان ادامه دارد و نجف تفاوت چندانی نکرده است. در مسیر از میدان ثوره عشرین گذشتیم که یک بنای یادگاری دارد. از آن جا که گذشتیم وادی السلام دست راست ما قرار داشت. بخشی از وادی السلام خیابان و گاراژ شده است. اما در این بین گهگاه بنایی از مقابر باقی مانده که یکی مقبره سید جواد البحرانی بود که گفتند صاحب کرامات است. از کنار حسینیه فاطمیه که محل نماز جمعه است و صدرالدین قبانچی نماز جمعه میخواند گذشتیم. روبروی وادی السلام است. البته قبور شهدای ثوره عشرین که به دست انگلیسی ها کشته شدند حفظ شده است. محل نماز جمعه نیز در زمان سقوط صدام سالن تئاتر نجف بوده است.
عراق بعد از انتخابات
عراق روزهای سختی را پس از انتخابات مجلس پشت سر میگذارد. در این انتخابات علاوی با ۹۱ کرسی، مالکی با ۸۹ و عمار حکیم با نزدیک ۷۰ و کردها با ۴۳ به علاوه برخی از متفرقات دیگر رأی آوردهاند. این که مالکی و حکیم با یکدیگر اختلاف کردند و سبب برآمدن علاوی شد نکته مهم این انتخابات است. یک احتمال هست که مالکی و حکیم و کردها متحد شده و نخست وزیری را در دست بگیرند. دو روز قبل یادداشتی در خبرآنلاین نوشتم و گفتم که برنده اصلی انتخابات مردم عراق هستند که پس از سی سال استبداد بعثی توانستهاند در این انتخابات شرکت کنند و وارد بازی دمکراسی شوند گرچه قدرتهای خارجی سر آنها بازی زیادی در میآورند. توجه داشته باشیم که عراق تحت اشغال و به قول خودشان احتلال است و این احتلال رسمی است.
قرار شد ساعتی استراحت کنیم و پس از مغرب که اندکی حرم خلوت تر میشود به حرم مشرف شویم.
ساعت هفت و نیم بود که عازم حرم شدیم. باز هم در استقبال هتل دیداری با دوستان داشتیم. آقای مهندس محمدعلی شهرستانی با داشتن سنی بیش ازهشتاد سال و رعشهای که داشتند، یکسره حضور داشتند. ایشان به گفته خودشان متولد سال ۱۳۱۱ ش (۱۳۵۱ق) هستند. آقای محقق گفتند که متولد ۱۳۰۸ هستند اما به دلیل لاغری سرحال به نظر میآیند. خداوند هر دوی ایشان را حفظ کند.
تشرف به حرم
همراه آقایان محقق، خسروشاهی، و جلالی عازم حرم شدیم. ما در شرق حرم هستیم. بنابراین از دری که مقابل سوق الکبیر است وارد شدیم. روبروی ما ایوان طلای بزرگ قرار دارد. سمت راست ما باب الطوسی است. به حرم مشرف شده نماز مغرب و عشاء را خوانده درون حرم مشرف شده زیارت کردیم. همانجا قبر علامه حلی را زیارت کرده سپس مرقد آقای مصطفی خمینی را زیارت کرده در صحن نیز به زیارت قبر آقای خویی که در یک حجرهای است که در آن در حرم و پشت آن مسجد خضرا است رفتیم. همراه آقای خسروشاهی برگشتیم.
وقتی هتل رسیدیم برنامه اولیه کنفرانس را به ما دادند. سخنرانیهای متعددی پیش بینی شده بود که گزارش آن را ان شاءالله به موقع خواهم آورد. آقای علاء حسین الرهیمی رئیس دانشکده ادبیات دانشگاه کوفه آمده بودند. کتابخانه تاریخ ما کتابچهای از ایشان در باره مجله العلم از همین سید هبتالدین شهرستانی چاپ کرده بود. از این جهت، ممنون بود. یک دانشجوی دکتری دیگر هم که زمانی در قم به کتابخانه آمده بود آنجا حاضر بود. کتابخانه ما در قم یکی از مراکزی است که به این قبیل دانشجویان عراقی کمک میکند.
برای شام به زیر زمین قصر الدر رفتیم که به صورت سلف سرویس بود. ایرانیهای زیادی نیز بودند، گرچه این هتل بیشتر اختصاص به عربهای منطقه خلیج فارس دارد. ساعتی نشسته سپس به اتاق آمدم.
دوست من آقای دکتر نصیر کعبی
با آقای دکتر نصیر الکعبی از استادان دانشگاه کوفه که در قم مکرر آمدهاند، تماس گرفتم. دیروز مقاله کوتاهم را درباره مرحوم سید هبتالدین به ایشان فرستادم تا به عربی ترجمه کند. قرار شد به هتل بیاید. اکنون که ساعت در اینجا از ده و نیم گذشته منتظر ایشان هستم.
آقای نصیر کعبی آمد. در باره ترجمه اطلس شیعه صحبت کردیم. مقاله بنده را هم ترجمه کرده آورد. تمام تاریخهای قمری و شمسی مرا به تاریخ میلادی برگردانده است. میگفت اینجا برای تاریخ معاصر فقط تاریخ میلادی را میفهمند. قرار شد فردا صبح از مؤسسهای که برای ترجمه آثار فارسی درست کرده، دیدن کنیم. ایشان جایی هم برای اقامت من آماده کرده بود که با آمدن به هتل منتفی شد. آخر شب با عمار نصار هم تلفنی صحبت کردم. ایشان هم در گروه تاریخ دانشگاه کوفه است. جالب است که این گروه ۳۲ استاد دارد در حالی که ما در تهران، حدود ۱۰ نفر هستیم، و البته شمار دانشجویانمان تقریبا نزدیک بهم است. آقای نصیر کعبی گفت که عبدالجبار ناجی هم مدیر یک دانشگاه غیر انتفاعی شده است. آقای ناجی مدتی در ایران بود و کاری هم روی الامامة و السیاسه کرد که ما همراه چاپ نسخه عکسی این کتاب در مجلس آن را چاپ کردیم. جوانی هم به نام ابوجعفر که در کار تألیف و تصحیح است گفت که نقدی برای کتاب الشیعه فی ایران در یکی از مجلات نجف چاپ شده است. اگر بشود پیدا کنم خوب خواهد بود. ایشان گفت که سه چهار سال قبل، طی سه روز این کتاب را خوانده است.
آقای شهرستانی تا حوالی ساعت دوازده پایین در خدمت میهمانان نشسته بود. جناب آقای مسجد جامعی هم که با خانواده آمده بودند، برای شرکت در همایش، در هتل ما اقامت کردند. آقای علاء الرهیمی گفت که حدود هفتصد سند هم از سید هبت الدین به دست آورده که مشغول چاپ آن است. متنی هم در باره موقوفات اوده از سید دارد که چاپ خواهد کرد. خاطراتی هم گویا از شهرستانی در باره ثوره عشرین و نبرد شعیبیه است که چاپ کرده است. امروز واقعا خسته شدم و حالا که به وقت ایران یک و نیم است آماده خوابیدن میشوم. تلاش میکنم تا دیداری با حضرت آیت الله سیستانی داشته باشم. این در واقع علاقه تمامی دوستان بلکه ایرانیانی است که به اینجا میآیند.
گشتی در نجف و برخی از کتابخانهها و کتابفروشیها
صبح روز سه شنبه ۱۰ فروردین بعد از نماز اندکی استراحت کرده، پایین هتل آمدم. صبحانه در خدمت دوستان صرف شد. سپس آقای نصیر کعبی آمد. همراه ایشان بیرون رفتیم. از محلی که ماشین برابر شهید حکیم منفجر شد گذشتیم. روی دیوار تصویری از ایشان را گذاشتهاند که تصویری از آن گرفتم.
ابتدا به مؤسسهای که ایشان در آنجا فعالیت دارد رفته، چند کار تصحیح و ترجمه را که در حال انجام آن است به ما نشان داد. اصلاحات مختصری هم روی ترجمه بنده انجام شد.
از آنجا وارد مسجد هندی شده در کنار آن مرقد آیت الله سید محسن حکیم است که اخیرا سید عبدالعزیز را نیز همانجا دفن کردند. بالای آن مکتبه ایشان است که از زمان حیاتشان تاکنون فعال است. داخل کتابخانه شده به بخش خطی رفتیم. در فهرست آنجا یک نسخه از یک سفرنامه بود که آن را درخواست کردم. قرار شد نسخه را فردای آن روز به بنده بدهند. این کتابخانه بیش از چهار هزار نسخه خطی دارد.
مسجد هندی و مکتبه سید حکیم در ابتدای شارع الرسول است و روبروی آن هم منزل آیت الله سیستانی قرار دارد که در یک کوچه واقع شده است. در مکتبه سید حکیم بودیم که آقای مختاری و محقق و خسروشاهی آمدند.
از آنجا به چند کتابفروشی سر زدیم که آثار جدید عربی را عرضه میکنند. کتاب التشیع السیاسی احمد کاتب را به علاوه کتابی با عنوان «فارس قدیم» که به عربی ترجمه و به تازگی منتشر شده را گرفتیم. پس از آن سری به کتابخانه کاشف الغطاء زدیم که مسؤول آن نبود و نتوانستم آن را ببینیم. فهرست مخطوطات آن در یک مجلد منتشر شده است. این کتابخانه در کنار مدرسه مهدیه است که بسیار کهن اما بازسازی شده است و چنان که گفته شد، تمامی طلاب آن، پاکستانی هستند. باید عرض کنم که در همین شش هفت سال بیش از چند هزار طلبه جدید وارد نجف شده است که انتظار میرود این حوزه در سالهای آینده، مانند روزگاران قدیم، به حوزهای فعال تبدیل شود. هرچه هست، جای ایرانیان و زبان فارسی خالی است و اکنون بیشتر پاکستانی، هندی، افغانی و عربهای عراقی مشغول تحصیل هستند. این در حالی است که زمانی ده هزار طلبه ایرانی در آنجا بوده است. مدرسه هندی درست مثل مسجد بالاسر حضرت معصومه و مسجد اعظم، مملو از طلبههایی بود که که مشغول مباحثه یا درس به شکل چند نفری بودند. دیروز در راه که میآمدیم مجموعهای را که به نام شهید محمد باقر حکیم (شهید محراب) در حال ساخت است، و بسیار عظیم، مشاهده کردیم. مجموعهای بسیار بزرگ است که در صورت راه افتادن میتواند نقش مهمی در فعالیت های علمی و فرهنگی در نجف داشته باشد.
در سالهای اخیر و به دنبال مشکلات موجود در بغداد، دانشگاه کوفه فعال شد. با توجه به فاصله بسیار کم کوفه با نجف، عملا این دانشگاه در محدوده نجف قرار گرفته و با داشتن بیش از هشت هزار دانشجو، زمینه را باز هم برای توسعه فرهنگی این منطقه فراهم میکند. امیدوارم فردا بتوانیم دانشگاه را از نزدیک ببینیم.
پس از آن به کتابخانه روضه حیدریه رفتیم که آقای سید هاشم میلانی مسؤولیت آن را دارد، فردی پرتحرک و فعال. خطیهای روضه حیدریه که حدود هزار نسخه بوده و نسخ بسیار نفیسی دارد در اختیار ایشان نیست، اما بخش چاپی که در شش سال اخیر سرپا شده و اساس آن را مرحوم فارس حسون که یک روحانی بسیار فعال بود به راه انداخت و آقای میلانی ادامه کار را با پشتکار فروان ادامه داد، اکنون بیش از نودهزار کتاب دارد. تعداد مطالعه کنندگان فراوان و قابل توجه بود. قرار است در توسعه جدید ساختمانی ویژه کتابخانه احداث شود. وقف شیعی از این کتابخانه حمایت میکند.
اطراف حرم علوی
برابر روضه حیدریه، در زیر سقفی بزرگ که مردم زیادی نشستهاند، چندین تابوت وجود داشت. از پرس و جو معلوم شد که شیعه ها، اموات خود را از سراسر جنوب تا بغداد برای دفن به وادی السلام آورده و هر لحظه در اینجا جنازههایی موجود است. صحنه خوشایندی نیست و میتواند به شکل دیگر هم باشد. در هر حال همزمان چندین نماز میت در حال اقامه بود. شگفت آن که پشت سر آنها چند صد نفر زن و بچه روی زمین زیر یک سقف نشسته مشغول استراحت بودند و انگار نه انگار که در برابر آنان چندین جنازه دیده میشود.
بافت قدیمی نجف همچنان سرپاست و خانههای کهن با متراژهای بسیار کم با کوچه پس کوچههای عجیب و غریب در اطراف حرم دیده میشود. اینجا خانههای سی و پنج متری تا پنجاه متری بسیار فراوان بلکه بیشتر آنها همین مقدار است. احتمالا در سالهای آینه همه اینها از بین خواهد رفت کما این که بخش عمدهای از آنها از بین رفته است.
شمار طلبههای پاکستانی و هندی و افغانی فراوان است. از عراق نیز شمار زیادی طلبه در نجف وجود دارد. طلابی از ترکمانان منطقه تلعفر نیز در نجف تحصیل میکنند.
تشرف به کربلا
نماز ظهر را در مسجد کنار مرقد صاحب جواهر خواندیم. آقای آیت الله شیخ حسن جواهری که قم بودند و سال گذشته به نجف آمدند، در آنجا نماز جماعت خواندند. فرمودند که سه وقت را نماز میخوانند. بعد از آن به هتل آمده ناهار خوردیم. قرار بود به کربلا مشرف شوم. آقای مهندس شهرستانی لطف کرده ماشین و راننده خود را در اختیارما گذاشت. رفتن به کربلا را با آقای محقق در میان گذاشتم. ایشان هم با آمدن موافقت کرد. ساعت دو و نیم بود که حرکت کردیم. ماشین در پارکینگی در انتهای شارع زینالعابدین در حاشیه دریای نجف بود. از دور تصویر زیبایی از این دریا به نظر آمد.
بعد از یک ساعت و نیم در کنار حرم امام حسین علیه السلام پیاده شدیم. از باب قبله وارد شده و زیارت کردیم. ساعتی در آنجا بودیم. سری هم به کتابخانه روضه حسینیه زدیم. سپس به مرقد حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام رفته و ساعتی نیز آنجا را زیارت کرده و سپس به محلی که قرار گذاشته بودیم برگشتیم. همین راه را طی کرده و به نجف برگشتیم. دو روز قبل انفجاری در کربلا رخ داده بود که راننده محل آن را به ما نشان داد. جالب است که انفجار اول در نقطهای شده بود. مردم که به آن طرف هجوم آورده بودند، سر یک چهار راه، جایی که ماشینها در ترافیک گیر کرده بودند، انفجار بزرگتری شده بود که بیش از ده نفر در آن کشته شدند. همین امر سبب شده بود تا اوضاع امنیتیتر بشود.
قرار بود بلیط ما برای جمعه تأیید شود که متاسفانه نشده است. نمی دانم چه خواهیم کرد. نگران کلاسهای شنبه و کارهای اداری کتابخانه هستم. به هر حال به هتل آمدیم. دوستان عرب و ایرانی در سالن استقبال بودند و دقایقی به صحبت گذشت. برخی از دوستان عراقی که طی سالهای گذشته به قم، به کتابخانه تاریخ آمده بودند، اینجا آمدند که زیارتشان کردیم.
امشب کیفی هم به عنوان هدیه مؤتمر دادند که خیلی بزرگ نام دانشگاه کوفه و دانشگاه اسلامی لندن و نام مؤتمر روی آن حک شده است! داخل آن چند جزوه بود. یکی مجموعهای از برخی از مقالات یا خلاصه آنها. دیگری کتابچهای با عنوان فهرست آثار سید هبتالدین شهرستانی که ناشر آن مکتبه الجوادین در صحن امام کاظم علیه السلام بود، کتابخانهای که خود مرحوم هبت الدین تأسیس کرده است. کتابچهای حاوی سخنرانی مهندس شهرستانی از سال ۱۹۹۴ با عنوان «ازمة الحضاره المعاصرة و اطروحة الخلاص». کتاب النهضه الحسینیه و صلتها بقاعدة اللطف از مرحوم سید هبت الدین شهرستانی.
دانشگاه کوفه
صبح روز چهارشنبه حوالی اذان به حرم امیرالمؤمنین علیه السلام مشرف شده، پس از نماز زیارت کرده نزدیک طلوع آفتاب برگشتم. یکی دو ساعت استراحت کرده ساعت هفت و نیم برای صبحانه پایین رفتم. قرار بود برای ساعت نه و نیم به محل افتتاح مؤتمر برویم. همگی از خیابان زینالعابدین خارج شده تا نقطهای که امکان سوار شدن ماشین بود. در آنجا سوار یک مینی بوس شده بدون آن که مسائل امنیتی زیادی مطرح باشد، راهی دانشگاه شدیم. ابتدا ماشین وارد دانشگاه جدید شد که بناهای مختلفی در گوشه و کنار آن برای دانشکدههای مختلف ساخته و در حال ساخته شدن است. دانشگاه کوفه بیش از چهل سال است که بحث تأسیس آن مطرح شده و اوائل دهه هشتاد میلادی زیر نظر دانشگاه مستنصریه به راه افتاده و بعدها مستقل شده است. هر دانشکده آن در گوشهای از کوفه بوده و از اواخر زمان صدام زمین بزرگی که گفته میشود بخشی از کوفه بزرگ قدیم است به دانشگاه کوفه اختصاص یافته و بناهایی نیز ساخته شده که پس از ورود امریکاییها آن محل به عنوان محل استقرار آنان انتخاب و برای دو سال در اختیار آنان بوده است. طی چند سال گذشته با سرعت تمام مشغول ساخت و ساز هستند. زمین بسیار بزرگ است و به نظر میرسد در صورت تمام شدن این طرح، دانشگاه کوفه که اکنون نزدیک ده هزار دانشجو و بیش از یک هزار و صد استاد دارد، از بزرگترین دانشگاههای عراق باشد.
شرکت در همایش سید هبت الدین
سپس ماشین حامل ما به محل قدیم دانشگاه یا به عبارتی فعلی رفته و در سالن آمفی تئاتر آن برای شروع مراسم حضور یافتیم. این سالن یکبار در زمان انتفاضه (۱۹۹۱) و بار دیگر در زمان اشغال امریکاییها در آتش سوخته و دوباره بازسازی شده است.
ابتدا قرآن خوانده شد. سپس رئیس دانشگاه و بعد از آن آقای مهندس شهرستانی سخنانی ایراد کردند. سخنان وی احساسی بود و برخی از خاطرات خود را از سید هبت الدین بیان کرد. پس از آن آقای رهیمی از طرف میهمانان عراقی و آقای مهدی محقق از طرف میهمانان ایرانی مطالبی بیان کرد. سپس از آن جلسه رسمیت یافت. پیش از شروع برنامه اصلی هدیهای به برخی از میهمانان و از جمله تقریبا همه ایرانیهای آمده از ایران دادند که یادبودی از این مؤتمر در یک جعبه زیبا بود. انسان نمیداند در خانه با این ها چه کند و کجا نگهداری کند.
اولین سخنران بنده بودم که مقاله خود را به عربی خواندم. البته در بین دقایقی به عربی توضیحاتی دادم. از نظر خودم بد نبود. شب آقای هلال ناجی گفت: عربی شما خوب بود و گهگاه لکنتی داشتی که باید درستش کنی. هلال ناجی بسیار پیر بوده و به آرامی قدم بر میدارد. کارهای زیادی در حوزه ادبیات عرب کرده و یکی از آخرین آثارش کتابی با عنوان «مؤلفات الثعالبی» است. وی شیعه است و در سخنرانی امروزش هم این مطلب کاملا روشن بود. مقالات زیادی از وی در مجله المورد و دیگر مجلات عراقی سه چهار دهه اخیر منتشر شده است.
بعد از صحبت بنده که متن آن در ادامه خواهد آمد، قرار بود آقای نبها داماد آقای جعفر المهاجر سخنرانی کند. اما میهمانان لبنان موفق به آمدن نشدند. بنابرین آقای مسجد جامعی صحبت کرد که فارسی خواند و آقای نصیر کعبی آن را به عربی ترجمه کرد. بعد از لحظاتی استراحت و نماز ظهر دو سخنرانی بود که یکی دوست ما آقای سید هادی خسروشاهی بود که در باره ترجمه کتاب اسلام و هیئت صحبت کرد و مطالبی در توضیح آنچه در این کتاب آمده بیان نمود. برای ناهار به هتل برگشتیم.
دیدار از کتابخانه علامه امینی
بعد از ناهار همراه آقای نصیر کعبی به کتابخانه علامه امینی ـ رحمه الله ـ رفتیم که شخصی به نام ابوحیدر که در ضمن عضو تولیت حرم امیر المؤمنین (ع)و مسؤول نسخ خطی کتابخانه روضه حیدریه نیز هست، مدیریت آن را عهده دار است. ایشان گفت که از کتابخانههای ایران دیدار کرده است. تصمیم ما دیدن نسخ خطی به خصوص نسخ فارسی بود. به مخزن خطی که زیر زمین بود رفتیم. حدود پنج هزار عنوان خطی هست اما تعداد مجلد باید حدود سه هزار باشد. از میان آنها حدود سیصد نسخه خطی هست. غالب آنچه از پنجاه نسخه که دیدم از اهداییهای رمضانی طهرانی است که بسا مقصود رمضانی صاحب کلاله خاور باشد. چندین نسخه را برای تصویر انتخاب کردم که قرار شد آماده کنند. امروز ضمنا نسخه ای که از مکتبه سید محسن حکیم درخواست کرده بودم رسید. باید دقت کنم که دقیقا چه سفرنامهای است. دیدار جالبی بود و نسخههای فارسی آن بسیار ارزشمند بود. گفتند که فهرست نشده و فهرست در سیاهه کلی نسخ خطی اسامی آنها آمده و جلوی آنها نوشته شده است: فارسیه. اما عربیها فهرست شده و گفتند که در حال اتمام است.
آنچه جالب به نظر آمد، این گفتند که اخیر وقف الشیعی این بنا را تعمیر کرده است. در واقع این چند روز متوجه شدیم که وقف شیعی درباره بازسازی و اصلاح و کمک به خرید کتاب به این چند کتابخانه که دیدیم کمک میکند. البته برخی میگفتند فعالیتهای وقف سنی به خصوص در نشر بیشتر است. آنچه مهم است رقابت است که به پیشرفت کارها کمک میکند. کتابخانه روضه حیدریه نیز توسط همین وقف شیعی اداره میشود.
بازارچه کتاب حویش
کتابخانه علاوه امینی در انتهای بازار حویش است که بازار کتابفروشیهاست. قیافه کتابفروشیها سنتی و چینش کتابها روی زمین و مغازهها بسیار کوچک اما متعدد و متنوع است. برای من جالب توجه بود و چندین عکس گرفتم. کتابهای عربی فراوانی از مصر برای آنها میرسد. به یاد کتابفروشیهای گذرخان در قم در سال ۵۸ ـ ۵۹ پیش از محدودیتهای مالی برای جلوگیری از ورود کتابهای عربی از مصر و دیگر بلاد عربی به ایران افتادم که هر روز آثار جدید عربی میرسید و ادامه سنتی بود که از سالها قبل از آن وجود داشت. کتابها بسیار عالی و برای من قابل توجه بود. جرأت نگاه کردن نداشتم. چون دیگر نمیتوانستم حرکت کنم. به نظرم نجف میتواند منبع خوبی برای تأمین کتابهای تازه برای کتابخانههای ایران باشد. باید در این باره فکری کرد. اخیرا ما پنج کارتن کتاب خریداری کردم که انتخاب آنها با دکتر نصیر کعبی بود که با صبر و حوصله و صرفا به قصد خدمت به کتابخانه تاریخ آنها را تهیه کرده بود. این کتابها را آقای اباذری که این روزها در نجف بوده برداشته تا به ایران ببرد. امیدوارم در مرز مشکلی نداشته باشد. وُرود کتاب به ایران واقعا دشوار است و گاه انسان را از آوردن آنها منصرف میکند. شما باید قبلا اسامی آنها را در تهران به اداره ارشاد بفرستید تا ملاحظه کرده و مجوز ورود بدهند. به نظرم مراکز کتابخانهای مهم را باید از این قاعده استثناء کنند. چند نوبت از کردستان عراق کتاب خریدیم و با مشکلات عدیدهای روبرو شدیم. این روزها در اربیل هم نمایشگاه کتاب است که امیدوارم بتوانیم کسی را بفرستیم.
بخش خطی کتابخانه علامه امینی دیدنی بود و من که لذت بردم. دو سه قفسه که شیشه داشت اوراق و کتابهای پاره بود که بنظرم باید دقیق مورد بازبینی قرار گیرد. جالب است که در سالهای دوره بعثیها کسی کاری به این کتابها نداشته است. از کسی در باره کتابهای خطی موجود در دار صدام پرسیدم گفتند که محفوظ است اما در دسترس نیست.
شرکت در برنامه عصر همایش
از کتابخانه که درآمدیم تاکسی گرفته به دانشکده ادبیات که محل برگزاری ادامه برنامه مؤتمر برای امروز عصر بود رفتیم. دو جلسه بود. یکی را حاضر شده به دو سخنرانی گوش دادیم که دومی سخت طولانی و خسته کننده شد. از آنجا برخاسته بیرون آمدم. آقای علاء رهیمی مرا به دفترش برد و سه کتاب از خودش به بنده داد. یکی که جالب بود متن خاطرات مرحوم سید هبتالدین شهرستانی در باره یکی از وقایع ثوره عشرین با عنوان معرکه شعیبه بود. خاطرات جالبی به نظر آمد. گویا اول در مجله دانشکده چاپ شده و سال ۱۴۲۹ به صورت یک کتاب مستقل درآمده است. بیفزایم که تقریبا هر کس در اینجا مرا میشناخت با کتاب «الشیعه فی ایران» بود. برخی هم گفتند که متعصبانه نوشته شده است. اما به هر حال، به نظر میرسد اثری جذاب برای این جماعت بوده است. البته تصور نمیکردند من در این سن و سال باشم و این را چنان که نصیر گفت به زبان آورده بودند.
در نجف اصلا زن بیحجاب ندارد و دانشگاه کوفه هم همین طور بود. همه زنان حجاب دارند و حجاب هم البته به چادر یا عبایه نیست که غالب آنها لباسهای بلند دو پارچه دارند و سر آنان نیز با روسری به صورت کامل پوشیده است. در کل تمیز و نظیف به نظر میآیند. تعداد استادان زن هم در دانشگاه کوفه زیاد است، اما در برنامه مؤتمر تا آنجا که دیدم حتی یک نمونه هم وجود نداشت. امروز عصر در مجلس ما تعدادی دختر دانشجو و استاد شرکت کرده بودند که البته اندک بودند. کلاسهای دانشگاه مختلط است، اما در دبیرستان چنین نیست. این وضع نجف است که به اصطلاح یک شهر مغلق و بسته است و حتی صدام نتوانسته است چندان به آنجا نفوذ کند.
مسجد زیبای کوفه کار بُهرهها
از محل دانشکده ادبیات ماشین گرفته به سمت کوفه حرکت کردیم. در نقطهای نزدیک دانشکده، میدانی است که فعلا عکس سید محمد صدر ومقتدی را وسط بنایی سنگی که در میانه میدان است گذاشتهاند. گفتند که روی این سکو مجسمه صدام با اسب و شمشیر به دست بوده است. وقتی امریکاییها وارد شدند، اول چند عکس و تصویر گرفتند بعد هم آن را منفجر کردند. آقای نصیر گفت من خودم شاهد بودم.
از آنجا گذشته وارد خیابان کوفه که بلوار قشنگی است شدیم. اندکی که گذشتیم به کوفه رسیده اول، دست راست مقبره میثم تمار بود که واقعا عشق من است. از آنجا گذشته به مسجد کوفه رفتیم. وای که بهرهها چه کردهاند. مسجد به قدری زیبا شده است که نهایت نداشت. دفعه قبل که آمدیم در حال ساخت و ساز بودند و زمین خاکی بود. اکنون مسجد به این بزرگی همه با سنگهایی که کف مسجدالحرام فرش شده و در اوج گرما هم خنک است، فرش شده است. در و دیوار و مزار مسلم که فوق العاده شده است. بعد از خواندن نماز مغرب و عشا به سراغ محراب امام علی(ع) رفته نماز خواندیم. سپس به صحن دیگر آمده مزار مسلم بن عقیل و سپس مزار هانی بن عروه را که کار چندانی برای اصلاح داخل آن نشده و به احتمال در دستور اصلاح است زیارت کردیم. بیشتر جمعیت ایرانی هستند که در ایام تعطیلات نوروزی به اینجا هجوم آوردهاند. فروشگاه کوچکی هم که کنار مزار مسلم بود، کتاب الکوفه از محمد سعید الطریحی را داشت که یک نسخه خریداری کردم.
شام در کنار شط فرات
از مسجد کوفه بیرون آمده ماشین گرفته، کنار شط فرات رفتیم. شب بود و کنار شط به اندازه دو سه کیلومتر تفرجّگاههایی به صورت صحرایی ترتیب داده جوانان و پیران مشغول چایی و قلیان و طعام بودند. ما یک کیلومتر از میان اینان گذشتیم. نگاه معنا داری داشتند. ظاهرا کمتر روحانی به میان این جماعت میآمد. غالب مردم مشغول بازی روی میزها با مهرههایی بودند. پرسیدم: گفتند بازی دومینو است که اصل آن چینی است و برد و باختی هم ندارد صرفا تفریحی است.
در ادامه مسیر به مطعم ابوحمودی رسیدیم که پایین کنار شط، میزهایی گذاشته بود. به هر حال فرات دیدنی و خاطره انگیز است. البته این شط گویا در یک قرن اخیر مسیرش به این سمت شده و پیش از آن در اینجا نبوده است. آقای نصیر کعبی از نوع غذا پرسید. گفت: کباب و تکه. وقتی آورد معلوم شد مقصودش از کباب، کوبیده و از تکه، برگ است. خوشمزه بود آن هم کنار فرات که تا اندازهای شب زایندهرود را به خاطر میآورد. جالب است که طی سه هفته گذشته، اول کنار جیحون بودم. هفته بعد دو شب با خویشان و فامیل کنار زاینده رود و حالا کنار فرات. هر کدام خاطرهای است. در باره نهر هندیه پرسیدم. گفتند که در راه کربلاست، شهرکی هم به همین نام هست و آقای نوری مالکی هم از همانجاست و اخیرا هم اندکی به آنجا رسیده است. این هندیه، شطی است که یک زن شیعه هندی در بیش از یک صد سال پیش درست کرد و به نام او شهرت یافت. قصه آن در تواریخ نجف آمده است.
بعد از گذشت ساعتی، با خوردن دو عدد چای غلیظ که از شدت تلخی مجبور بودم نصف استکان را شکر بریزم، بازگشتیم و باز هم پیاده سرجای اول آمدیم. سپس ماشین گرفته آقای نصیر کعبی تا نزدیک هتل با بنده آمد و به خانه رفت. در راه بازگشت راننده تاکسی به آرامی شروع به صحبت کرد. به نظر آمد موضعی ضد آیت الله سیستانی دارد. میگفت چرا علیه اشغالگران موضع ندارد. قدری صحبت کردیم و گفتم که به هر حال هر کاری راهی دارد و اکنون در مقایسه با شش سال قبل با همین روش ملت عراق مستقلتر شده است. قبول نداشت و تندی میکرد. به نظرم صدری بود. خودش گفت که از طرفداران سید احمد بغدادی است که آرای تندی دارد. اینها استدلالهای قدیمی صدریهاست. حالا همانها هم روشهای گذشته را به مقدار زیادی کنار گذاشتهاند.
ما از کوفه به سمت میدان ثوره عشرین آمدیم که بنای مخصوصی دارد، ولی گویا با پلهایی که در حال زدن هستند یا تخریب شده یا تغییر خواهد کرد. وقتی وارد نجف شدیم دست راست ما وادی السلام بود که محدودهای نزدیک خیابان را در سه سال قبل تخریب کردهاند. البته مجموعهای از قبور شهدای ثوره عشرین را نگه داشتهاند. دست چپ هم بناهایی از جمله محل مجلس اعلی است. مسجدی هم متعلق به صدرالدین قبانچی هست که شماری از مردم نجف از رفتارهای او دل خوشی ندارند. مالکی در نجف تقریبا نزدیک به دو برابر بیش از مجلس اعلی رأی آورده است.
نجف و کوفه از نظر نظافت، در سطح پایینی قرار دارد. شاید نسبت به گذشته اندکی بهتر شده و در حال رشد است، اما یک شهردار انقلابی میخواهد که به خصوص به نظافت این منطقه برسد. به خصوص در اطراف حرم که هنوز ساختمان ها کهنه است. مردم میگویند علما با اظهار این که اینجا خانه فلان و فلان است مانع تخریب و توسعه هستند. من بعید میدانم. مردم عراق فقیر هستند و مردم فقیر همیشه نگران هستند که اموالشان توسط حکام غارت میشود. این که بشود یا نشود حرف دیگری است، اما آنها در هر حال همین فکر را دارند. گاهی به نظر میرسد نصف تصمیمگیریهای سیاسی توده فقیر بر اساس همین حرفهاست.
دیدار با آیت الله العظمی سیستانی
صبح روز پنج شنبه ۱۲ فروردین بعد از صبحانه به حرم مشرف شده زیارت کردم. از آنجا به سمت محل کار دوستم آقای کعبی رفتم. قرار بود ساعت یازده خدمت آیت الله سیستانی برسم. ساعتی مشغول دیدن اخبار و ایمیلها شده سپس به سر کوچه رفتم. مردی کامل که فارسی هم میدانست ایستاده بود. پرسید. عرض کردم قرار دارم. اسم را پرسید. گفتم. گفت بفرمایید. این کوچه اول شارع الرسول است و برای کسی که از حرم میآید سمت چپ میشود. برابر آن تقریبا مسجد هندی و مکتبه آیت الله حکیم است. وارد بیرونی شدم. جناب آقای آقا سید محمدرضا ایستاده بودند. استقبال کردند. نشستم. چون نیم ساعتی بلکه بیشتر زود آمده بودم. دقایقی بعد آقای سید محمدرضا ضمن هدایت میهمانان برای دیدار با آقا، نزد بنده آمدند. صحبت های مختلفی شد به خصوص در باره مقاله کوتاه بنده در باره وابستگی حوزه به دولت و این که راه جلوگیری از آن وقف اموال برای حوزه است. ایشان نکات خوبی را گفتند و آشکار بود که نگران وابستگی هستند. عرض کردم در ایران رسم شده است که در هر مسافرت رئیس جمهور به شهرها، طلبهها را جمع کرده، سخنرانی کرده و گهگاه پولی هم تقسیم میکنند. ایشان گفت که بر اساس ظاهر امر، حجم بالایی از مخارج حوزه را دولت میدهد که این خطرناک است. در عین حال توجه داشت که من هم به رغم تأکید روی وقف، گفته بودم که وقف جواب نمیدهد چون واقفین اعتمادی ندارند که وقفشان باقی بماند.
زودتر از موعد، بنده را خدمت آقا فرستادند. حضرتشان برخاسته، بنده را نزدیک نزدیک خود نشاندند. آن لحظه هیچ کسی نبود و تنها شیخی شصت ساله کنارشان بود که کارش زدن مهر روی برگههای رسید سهم امام بود.
ابتدا در باره کتابهایی که فرستادم صحبت کردند و فرمودند که من از کارهای شما که هم واقع گرایی در آن هست و هم اعتدال خشنودم. با این که فراوان است و از کثرت آن معجب هستم، با این حال این خصوصیات را دارد. از کار کتابخانه مجلس آگاه بودند و فرمودند که شنیدهام کارهای خوبی شده است. از دیوان حسن کاشی ستایش کردند و این که در مقدمه آمده است که سه نفر در تشیع ایران نقش داشتند. حسن کاشی، علامه حلی و محقق کرکی. راجع به محقق فرمودند که آن حکم بلندبالای طهماسب در اواخر عمر ایشان است و ایشان بیشتر در نجف بوده است. از زهد شیخ حسن تعریف کردند و این که با این همه چطور قبر ایشان در سلطانیه کنار قبر خدابنده است. عرض کردم خدابنده خیلی به وی ارادت داشته است.
سپس از چاپ «علی نامه» ستایش کردند و فرمودند من کتاب زیاد میخوانم اما این کتاب را کنار دستم گذاشتهام. این کتاب مرا زنده کرد. از مقدمه آن تعریف کردند و فرمودند که من با پدر آقای شفیعی کدکنی آشنایی داشتم. سپس برخی از نکات مقدمه را بیان کرده و از این که احتمال داده شده که اشعاری بعدا اضافه شده از محققان آشنا به این متون خواستند که روی متن کار کنند که کدام یک اصل و کدام یک الحاقی است. تأکید ایشان این بود که یک همچنین کتابی بعد از پنجاه سال از تألیف شاهنامه بسیار اعجاب دارد. صحبت اطلس شیعه شد. از این که یک دوره تاریخ شیعه است سخن گفتند و باز در باره کارهای دیگر بنده اظهار محبت کردند.
در این لحظه چند تن از دوستان به همراه آقای حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ حسن صافی خدمت آقا آمدند. ایشان سلام جناب آقای آیت الله صافی را رساندند. آقای سیستانی فرمودند من اول سال ۱۳۷۱ قمری به اینجا آمدم. یعنی اربعین را کربلا بودم و بعد اینجا آمدم. حالا شصت سال است که اینجا هستم. خیلی ها نمیشناسم. اما این دو برادر را میشناسم. سپس از برخی از مسائل یاد شد و از اوضاع انتخابات عراق صحبت به میان آمد. حضرت شان فرمودند: خیلی از امور از الطاف خفیه الهی است. ما نباید نگران باشیم. شش سال قبل دشمنان ما چه میخواستند و چه فکرهایی داشتند. راهی که ما رفتیم این بود که مسیر خواستهها را عوض کردیم. روی یک قانون اساسی که توسط عراقی نوشته شده و روح عراقی داشته باشد تأکید کردیم. حتی روی این که عادات عراق را حفظ کند که مقصودمان همین عرفیات مقبول و سوگواریها و اینها بود. غربیها هم این عادات و رسوم ملی خود را در قانون گزاری لحاظ میکنند. اما این که ممکن است باد مخالف بیاید، باید توجه داشت، هرچه باد مخالف بیشتر باشد، «باز» بیشتر اوج میگیرد. من خودم بالاتر از این تصمیمها، الطاف الهی را میبینم. من هیچ وقت با امريكايیها ملاقات نکردم و امروز بعد از شش سال ببینید ما در کجا هستیم.
بحث صوفیه شد و این که برخی از فرق صوفیه اینجا آمدند. از گنابادیها و خاکساریها. یکی از آنها اجازه اجتهاد نیز خواسته بوده است. آنها گلایه داشتهاند که میخواستیم حسینیه درست کنیم نگذاشتند. خوب من نمیدانستم آنان قصد ساختن چه چیزی را داشتهاند، از حقیقت ماجرا آگاه نبودم، اما به آنان گفتم حرفهای شما در دنیا خریدارانی دارد، جای عرضه آن را بشناسید. در ایران شریعت مبناست، شما میگویید که بحث از حقیقت میکنید. این افکار را در دنیایی که خواستار شماست نشر دهید. ایشان تأکید کردند که من اسم جایی را نبردم که مثلا آنجا نباید عرضه میکردید، اما گفتم که مثلا «دیوان شمس تبریزی» که ترجمه میشود خوب، دنیا میپسندند. شما باید آنجاها متاعتان را عرضه کنید.
صحبتی هم در باره جلسات بحث معارفیها و فلسفیها شد و این که جزوات این گفتگوها به دست ایشان میرسد. گلایه کردند که یک بار جزوهای که به دست اییشان رسیده است یک صفحه سفید داشته است. ناراحت شدند که چرا این بیدقتیها میشود.
ما دقایقی آقای صافی را با ایشان تنها گذاشتیم. بعد که رفتند بار دیگر بنده خدمت ایشان رسیدم. در فاصلهای که بیرون بودم با آقا سید محمدرضا صحبت شد. ایشان نیروی مفید و دلسوزی است و در کنار آیت الله سیستانی فردی مسوولیت پذیر، توانا، مسلط به امور و مطمئن هستند. فهم ایشان هم خوب است و مراقب امور.
به هر حال نزد آیت الله سیستانی برگشتم و باز فرمودند نزدیک بنشین. حضرت شان با اشاره به آنچه مطالعه کرده و میکنند و تجربهای که از علمای قدیم و جدید دارند فرمودند: من در یک خانه هفتاد متری زندگی میکنم. وقتی دخترم به نجف میآید به هتل میرود. چرا؟ برای اینکه میدانم آن دم و دستگاه درست کردن که برخی عزت خود میپندارند، ماها را خراب میکند. همین سادگی برای من مهم است. عمرو موسی روی همین زمین نشست. دیگران هم.
کتاب الاخبار نوفلی را برای ایشان برده بودم. فرمودند: قبلا فرستادید و خواندهام. شاهدش آن که در مقدمه هم نوشتهاید که فلان شخص اول این را به من گفت. (مقصودشان آقای مدرسی طباطبایی بود) من کتاب مکتب در فرایند تکامل ایشان را خواندهام. از میراث مکتوب شیعه یاد کردم. فرمودند که ندیدهام. ایشان فرمودند: من از قدیم به مقابله اسانید و احادیث کافی با متونی که از آنها نقل کرده مثل محاسن برقی یا بصائر میپرداختم. گاهی از تغییراتی بود تب میکردم. چون واقعا نسبت به علمای بزرگ خضوع دارم. از این که در این مقابلهها برخی از مطالب در میآمد ناراحت میشدم. در اینجا از فهم آیت الله شبیری زنجانی و برخی از آقازادههای ایشان تمجید کردند.
بحثی هم به اجمال از اوضاع ایران شد. فرمودند نباید جوری شود که همه چیز از بین برود. برخی منتظر هستند که اوضاع جور دیگری شود و همه چیز را از بین ببرند.
چندین بار از کتاب «جریانها» یاد کردند و فرمودند: مکرر در چند جا از سید محمد بهبهانی یاد کردهاید. حقش آن است که کتاب مستقلی در باره ایشان نوشته شده و حقایق آشکار شود. چون ایشان نقش مهمی از مشروطه تا زمان درگذشتش داشت و تاکنون کسی در باره ایشان کاری انجام نداده است. ایشان روی این نکته تأکید داشتند.
آیت الله سیستانی ضمن اشاره به مطالعه آثار فراوان فرمودند که من کسی را نزد خودم ندارم. همه چیز را خودم میخوانم و میبینم و تصمیم میگیرم و در تصمیمها شاهد الطاف فراوان خداوندی هستم. یک زمانی خیلی اوضاع بد بود حالا خیلی بهتر شده است.
در آخر باز هم روی کارهای بنده تأکید کرده و فرمودند من اهل مجامله نیستم. کارهای شما روی اعتدال نوشته میشود.
یکبار میان صحبت، چند قبض آوردند. ایشان خود امضا کردند. مهر را هم از جیب بغل در حالی که با یک نخ نیم متری بسته بود، درآوردند. شیخی که کنار ایشان نشسته بود، آن را گرفته هر برگهای را که آیت الله سیستانی امضا میکرد آن شیخ مهر میزد و سپس آنها را به آقای آقاسید محمدرضا تحویل داد. این دقت شایسته توجه بود.
هر دو بار که ایشان را ملاقات کردهام، به شدت تحت تأثیر عقل و درایت ایشان از یک طرف و سادگی و وزانتشان از سوی دیگر قرار گرفتم. مطالعات گسترده و دقیق ایشان مورد تأیید خاص و عام است و از گفتارشان و شواهدی که ارائه میکنند کاملا آشکار است. نفسی آرام و مطمئن، روحی صبور و معتدل و کلامی مؤثر و معقول دارند. ملاقاتهای ایشان معمولا بین ده تا دوازده پیش از ظهر انجام میگیرد. کسانی صرفا برای دستبوسی آمده و برخی نیز دقایقی را خدمت ایشان هستند. فکر میکنم بیش از یک ساعت خدمتشان بودم که بیست دقیقه آن همراه دوستان دیگر بود.
میهمانی آیت الله سید محمد بحرالعلوم
وقتی بیرون آمدم دقایقی به اذان مانده بود. به مؤسسهای در آن نزدیکی رفتم. نماز خواندم. سپس با هم به میهمانی خانه آقای آیت الله سید محمد بحر العلوم رفتیم. خاندانی که شهدای فراوانی داده و تصاویر آنها در اطاقی که برای ناهار حاضر شدیم کنار هم بود. پیش از ناهار عرض کردم، اگر قرار است نجف در سال ۲۰۱۲ پایتخت فرهنگی جهان اسلام شود بهتر است لااقل چند سفور در این دو سه خیابان اطراف حرم بگذارند که جارو کنند! بعد که از ناهار برگشتیم خیلی از دولت گلایه کرد و این که این دولتها که آمدند هیچ کدام برای نجف کاری نکردند. نجف مثل قدیم بلکه بدتر است. راستش به قدری این کوچهها گرد و خاکی و ویرانه و خرابه است که انسان خجالت میکشد.
عصری بعد از بیست دقیقه استراحت برخاسته پایین رفتم. دوستان ما شامل آقایان خسروشاهی، جلالی، مختاری و حسون به کربلا مشرف شدند. اما بنده و آقای محقق ماندیم تا فردا صبح ساعت پنج راهی مهران شویم. دلیل آن که، امکان گرفتن بلیط پرواز تا دوشنبه نبود و ما باید بر میگشتیم.
بقایای یک اتوبوس منفجر شده
همراه آقای نصیر کعبی به کتابخانه کاشف الغطاء رفتیم که متأسفانه برای بار دوم هم نتوانستیم از بخش خطی آن دیدن کنیم. از آنجا به سمت دریای نجف رفتیم. انتهای خیابان زین العابدین، آن سوی خیابان پارکینگی بود که چندی قبل یک اقدام انتحاری سبب کشته شدن بیش از ده ایرانی و مجروح شدن شمار زیادی شده بود. اتوبوس سوخته در آنجا مانده بود. انتهای پارکینگ مشرف به منطقه وسیعی است که همان دریای نجف است. بخشی نخلستان و بخشی هم دریا است. منطقه زیبایی به نظر آمد. دریا که میگوییم فکر میکنم یک مساحت چند کیلومتری است که آب در آن وجود دارد. گفتهاند شاید در قدیم به خلیج فارس وصل بوده است! به هر حال، حالت خندق یا باتلاق مانندی دارد. اطراف آن هم نخلستان و به هر حال زیباست.
دیدار از چند کتابفروشی
از آنجا به سمت حُویش رفتیم. توجه داریم که چهار محله در چهار سمت حرم امیرالمؤمنین به نام های مشراق، العماره، البراق و حویش بوده و این چهار محله در زمان قدیم با یکدیگر درگیر هم بودهاند. اکنون هم خانهها و خرابهها برجای مانده است. این قطعه واقعا تاریخی است و در هر کوچه پس کوچه آن بنایی هست که داستان تاریخی خاصی دارد. طی سالهای پس از سقوط صدام تغییراتی رخ داده و کسانی اقدام به بازسازی برخی از منازل کردهاند اما آنچه اکنون آشکار است، در شأن نجف نیست و واقعا زشت است. اگر قرار باشد تا دو سال دیگر نجف پایتخت فرهنگی جهان اسلام باشد، اینها باعث شرمندگی است. باطن نجف به جز معنویت، تاریخ نیرومندی در حوزه فرهنگ دارد اما ظاهر آن قابل سرزنش است.
در حویش کتابفروشیهای چندی را برانداز کردیم. کتابخانه علاوه امینی بسته بود. برگشته چند دانه انگشتری که نگین آن در نجف بود یا ادعا میشد هست، خریدم. مغرب شد. به حرم مشرف شدیم. چون شب جمعه بود بسیار شلوغ بود. به زحمت وارد شده نماز مغرب و عشاء را خوانده زیارت کرده برگشتیم. به هتل آمده قرار صبح را با دوستی که از مؤسسه آل البیت آمده بود گذاشتیم.
بعد از آن یکی از دوستان آمده بحث هایی در باره وضعیت سیاسی عراق داشتیم. این روزها بحث تشکیل ائتلاف جدید برای انتخاب نخست وزیر است. دو ائتلاف وطنی متعلق به مجلس اعلی و دولت قانون متعلق به نوری مالکی به همراه کردها به دنبال تشکیل یک ائتلاف واحد هستند. در مقابل اینها علاوی قرار دارد که مرتب ایران را متهم به دخالت میکند. هرچه هست شیعیان در صورت اتحاد بیشترین تعداد را دارند و کردها نیز با آنها هستند.
سه حلقه حفاظتی در اطراف حرم علوی
این چند روز به طور مداوم در تمام مدخل های ورودی حرم جستجوی بدنی میشدیم. در واقع، سه حلقه حفاظتی در اطراف حرم هست. یکی در فاصله دویست سیصد متری است به طوری که ماشین نمیتواند وارد شارع الرسول یا شارع زین العابدین شود و لزوما باید از یک ورودی گذشت که تمام افراد جستجوی بدنی شده و وسائل آنان چک میشود. در مرحله بعد در فاصله سی تا پنجاه متری حرم است که باز یک نرده آهنی دور تا دور حرم کشیده شده و ورود به آنان همراه با باز بینی بدنی است. در هر دو بخش اسباب اثاثیه ضمن آن که چک میشود، اجازه ورود دارد. البته در بخش دوم فقط کیف های دستی یا موبایل. سومین حفاظت در درهای ورودی و در واقع پیش از آنهاست. ابتدا کفش ها را تحویل میگیرند، بعد امانات موبایل و کیف را تحویل گرفته، سپس از یک منفذ وارد شده باز بینی بدنی شده وارد در اصلی حرم میشوند. از حوالی کفشداری تا داخل صحن همه فرش است و بنابرین هیچ کس نمیتواند کفش هم داخل ببرد. حصار امنیتی اول که در فاصله سیصد تا پانصد متری است شبها از ساعت یک تا پنج صبح و در برخی قسمتها دیرتر، بسته است.
حرکت به سمت ایران
صبح جمعه روز سیزدهم فروردین، ساعت چهار و نیم نماز را خوانده، اسباب را برداشته با یک گاری طول خیابان شارع الرسول را طی کرده در یکی از کوچهها، سوار یک سواری شده راهی مرز شدیم. شهرهای مختلفی مانند دیوانیه، نعمانیه و در نهایت بدره را پشت سر گذاشتیم. مرز شلوغ نبود و طی ساعتی بلکه کمتر از آن عبور کردیم. بنده در خدمت آقای دکتر مهدی محقق بودم. در این سوی، ماشینی از انجمن مفاخر آمده بود، ما را سوار کرده به ایلام آمدیم. نماز ظهر و ناهار صرف شده، به سمت کرمانشاه حرکت کردیم. در راه سبزهزارهای فراوان در دامن کوهها چشم را خیره میکرد. مردم بسیاری نیز به مناسبت روز سیزده بیرون آمده بودند. حرکت ما بدون توقف ادامه داشت تا آن که شب ساعت ده و نیم وارد تهران شدیم. البته چهارو نیم اول را به وقت عراق عرض کردم که در حقیقت شش به وقت ایران بود.
سفری دلچسب و باب میل بود. اولا کوتاه بود و من از سفر کوتاه بسیار لذت میبرم. اندکی که طولانی شد، لذت اولیه هم از بین میرود. ثانیا سفری زیارتی بود که سبب شد تجدید عهدی با امام علی علیه السلام و امام حسین داشته باشیم. مع الاسف نتوانستم پای بوسی قبور مطهر کاظمین و سامرا ـ علیهم السلام ـ را داشته باشم. از دور زیارت خواندم. ثالثا سفری علمی بود. بحمدالله توانستیم دانشگاه کوفه و شماری از استادان را ببینیم. طی سالهای گذشته بسیاری از این دوستان به ایران آمده بودند و این بار ما خدمت آنها رسیدیم. شاید بتوان بابی برای روابط بیشتر، گرچه دوستانه، فراهم کرد. این بار از نزدیک توانستم بخشی از کتابخانهها و کتابفروشیهای نجف را ببینم و این فرصتی تازه بود. همراهی با دوستان بر شیرینی سفر افزود و بنده از محضر جناب محقق نیز استفاده کرده، برخی از خاطرات ایشان را گوش داده و از آن لذت بردم. خدای را سپاس به خوبی و خوشی این سفر پایان یافت.
متن سخنرانی من به فارسی این است:
نقش فکری آیت الله سید هبت الدین شهرستانی در ایران
(تأثیر مکتب کاظمین در ایران)
رسول جعفریان
تأثیر اندیشه های دینی ـ مذهبی و سیاسی عراق در ایران، هم نشأت گرفته از تولیدات فکری نجف و بغداد بود و هم آن که عراق به ویژه بغداد و نجف، به عنوان واسطهای برای نشر افکاری که در مصر و سوریه انتشار مییافت، در ایران عمل میکرد. روال کار چنان بود که از نجف و بغداد، «کتاب» و «مجله» و «عالم» و نویسنده به ایران و به طور خاص تهران و قم انتقال مییافت. داستان این تأثیرگزاری را باید در مقالی مستقل مورد بحث قرار داد.
آنچه در این جا مورد توجه ما است، تأثیری است که شخصیت آیت الله سید هبت الدین شهرستانی (۱۳۰۱ / ۱۸۸۴م – ۱۳۸۶ ق / ۱۹۶۷ م) به عنوان محورِ مکتبِ فکری کاظمین در ایران برجای گذاشت.
در باره کاظمین، به اجمال میتوان گفت که این شهر، به عنوان شهری مقدس و شیعه نشین در قرون متمادی محوری برای فعالیت های فکری شیعه بوده است. مقصود ما در اینجا، اهمیت فکری این شهر در اوائل قرن بیستم میلادی تا دهه شصت است، دورانی که مرحوم سید هبت الدین شهرستانی و شماری دیگر، از این پایگاه، در کنار نجف، برای صدور افکار اصلاحی به ویژه در حوزة فکری تشیع، استفاده میکردند.
همان طور که نجف یک مرکز علمی – فقهی و در عین حال، محل انتشار آثار علمی شیعه بود، کاظمین، در مرتبهای پایینتر، اما متفاوت، و بیشتر در حوزههای اجتماعی و فرهنگی، مرکزی برای فعالیتهای فرهنگی و انتشاراتی شیعه به حساب میآمد. طبیعی است که یکی از عوامل، امکاناتی است که در بغداد وجود داشت.
سید هبتالدین در کربلا و نجف تحصیل کرد و در زمره شاگردان آخوند خراسانی ونزدیک به وی بود. مکتب آخوند، برخلاف مکتب مرحوم آیت الله سید محمد کاظم یزدی، مکتبی مدافع قانون اساسی و حرکت مشروطه خواهی در ایران به حساب آمده و افرادی که متعلق به مکتب مزبور بودند، به طور معمول از حرکتهای اصلاحی حمایت میکردند. فعالیتهای سیاسی وی در انقلاب عشرین عراق، وی را با دیدگاههای سیاسی و دنیای جدید و الزامات آن بیشتر آشنا کرده و همراهیش با شمار زیادی از علمای وقت عراق، او را در سیاست نیز آبدیده کرده بود.
اما به لحاظ فکری، او در ۲۷ سالگی نخستین شماره نشریه العلم در سال ۱۳۲۸ق انتشار داد؛ زمانی که همچنان جنبش مشروطه خواهی با اختلاف نظرهای ویژه خود، در ایران فعال بود. همان زمان کتاب مهم الاسلام و الهیئه را منتشر کرد که آن نیز گامی مهم در ترویج نگرههای جدید در حوزه اصلاح طلبی دینی به شمار میآمد.
فعالیتهای مرحوم شهرستانی بین نجف و کاظمین و بیشتر در کاظمین بود. وی به سال ۱۳۶۰ق، اقدام به تأسیس کتابخانه عمومی جوادین ـ علیهما السلام ـ در کاظمین کرد و در کنار آن به تربیت شماری از طلاب پرداخت که علاقهمند به کارهای تبلیغی نو و استفاده از ابزارهای فرهنگی جدید مانند مطبوعات بودند.
شهرستانی خود در ایران شناخته شده بود و به سال ۱۳۲۳ش ۱۳۶۳ ق شرح حال مفصلی از وی توسط حاج سراج انصاری که از شاگردانش که در ایران بود، نوشته شده و در آیین اسلام انتشار یافت. وی مورد ستایش بسیاری از نخبگان ایرانی در آن روزگار بود که از آن جمله میتوان به کلماتی که عطاءالله شهاب پور در باره وی در مقدمه کتابی از شهرستانی با عنوان راهنمای یهود و نصارا یا بیبلها نوشت، اشاره کرد.
به طور کلی تأثیر مرحوم شهرستانی در ایران از سه طریق بود:
الف: رفت و آمد به ایران از جمله در سالهای ۱۳۶۳، ۱۳۶۵، ۱۳۷۳ ق. در این سفرها، به جز دیدار با مقامات ایرانی، با تودههای مردم و نیز عالمان دیدار داشت و از این طریق، روی آنان تأثیر میگذاشت. در این باره باید مطلبی مستقل نوشت.
در سفر سال ۱۳۷۳ ق بود که در مسجد جامع اصفهان نماز عید قربان را اقامه کرد که گزارش و تصاویر آن در نشریه آیین اسلام (سال ۸، ش ۳۷) آمده است. در این دهه، مروج شهرستانی و اندیشههای وی در ایران، نشریه آیین اسلام بود که میتوان اخبار مربوط به ایشان را طی سالهای ۱۳۲۳ – ۱۳۲۸ش را ملاحظه کرد.
ب: ترجمه آثارش به فارسی: یکی از نخستین آثار او که به فارسی درآمد، ترجمهای از کتاب النهضة الحسینیه بود که در سال ۱۳۱۱ش / ۱۳۵۰ ق با عنوان قیام مقدس یا انقلاب همایون در تهران منتشر شد. کتاب تنزیه التنزیل اثر دیگری از وی بود که با عنوان تنزیه تنزیل در دفاع از قرآن و رد مسأله تحریف به فارسی درآمد و به سال ۱۳۷۰ق منتشر شد. متن فارسی کتاب الهیئة و الاسلام نیز به صورت بخش بخش در نشریهای در اراک منتشر شد و پس از آن به همت حاج سراج انصاری، متن کامل با مقدمهای در شرح حال شهرستانی در سال ۱۳۱۶ ش در نجف منتشر شد و بعدها در ایران انتشار یافت. کتاب المعارف العالیه شهرستانی نیز توسط حاج سراج انصاری ترجمه و در نشریه مسلمین به چاپ رساند. رساله وی درباره نماز جمعه نیز توسط ابوالقاسم سحاب ترجمه و منتشر شد.
ج: تربیت برخی از شاگردان: حضور چند طلبه ایرانی در جمع شاگردان و همراهان سید هبتالدین شهرستانی، سبب شد تا این طلاب، تجربههای موجود در کاظمین را به ایران منتقل کرده و قدمهای تازهای هم در شکل و هم محتوای تبلیغات اسلامی و حوزه دفاع از دین با ابزارهای مدرن بردارند.
در اینجا، به اجمال، به معرفی سه نمونه از شاگردان سید هبتالدین شهرستانی که در ایران فعال بودند، میپردازیم:
۱ - حاج سراج انصاری
یکی از چهرههای برجسته ایرانی که تحت تأثیر روش ومنش مرحوم شهرستانی قرار گرفت، مرحوم حاج سراج الدین انصاری (۱۲۷۵ – ۱۳۴۰ش) بود. وی از سال ۱۳۱۵ – ۱۳۲۲ ش (۱۳۵۴ – ۱۳۶۲ ق) در کاظمین اقامت داشته و با مرحوم سید هبة الدین شهرستانی همکاری و از تجربههای او بهره میبرد.
حاج سراج در سال ۱۳۱۶ش / ۱۳۵۶ ق نخستین بار ترجمه فارسی کتاب الهیئة و الاسلام را که به صورت بخش بخش در ایران ترجمه و در نشریهای منتشر شده بود، به طور کامل در نجف به چاپ رساند.
حاج سراج پس از بازگشت به ایران، چندین نشریه به راه انداخت و بیشترین همکاری را با یکی از بهترین نشریات دینی ایرانی طی سالهای ۱۳۲۲ – ۱۳۲۸ با نام آیین اسلام داشت.
تردیدی نیست که باید متأثر از مکتب کاظمین و شخص شهرستانی دانست. اندیشههای نوگرایانه او در عین تدین به اسلام و مکتب تشیع، میبایست در همین مکتب کاظمین و زیر نظر چهره شاخص آن سید هبتالدین شکل گرفته باشد.
حاج سراج انصاری در جایی در کتاب شیعه چه میگوید (ص ۵۴) از سید هبتالدین شهرستانی به عنوان «استاد بزرگوارم» یاد کرده است. وی مفصلترین شرح حال را برای شهرستانی در آیین اسلام سال ۱۳۲۳ نوشت. بخشی از آن همان شرح حالی بود که وی در مقدمه ترجمه فارسی کتاب اسلام و هیئت منتشر کرده بود.
جالب است بدانیم که احمد کسروی در شکوائیه علیه حاج سراج در ایران، او را نوکر سید هبتالدین شهرستانی نامید (شیعه چه میگوید، ص ۱۵۵).
حاج سراج هر کجا و به مناسبت، از اندیشههای شهرستانی استفاده کرده و آنها را ترویج میکرد. از جمله در همین نشریه آیین اسلام، درباره اصل دوم متمم قانون اساسی و لزوم اجرای آن دایر بر لزوم نظارت پنج تن از مجتهدین بر مصوبات مجلس شورای ملی، به استفسار نظر آیات و مراجع پرداخته و ضمن آن که از آیات مرحوم شیخ محمد حسین کاشف الغطاء، میلانی، فیض قمی، و نیز سید هبتالدین شهرستانی پرسیده که آنان بر لزوم اجرای آن نظر دادهاند (آیین اسلام، سال ۴، ش ۶، ص ۴). متن این پاسخ را برای آشنایی با آرای مرحوم شهرستانی نقل میکنم.
علامه شهرستانی در پاسخ پرسش نوشتند: سؤال کتبی که از نظر داعی راجع به اصل دوم متمم قانون اساسی دولت مشروطه ایران نمودهاید در جواب آن عرضه میدارد: پوشیده نیست که وضع این ماده قانون، اساسا با سعی و اهتمام جمعی از فحول علمای اعلام و حجج اسلام و علاقمندان به دیانت و مملکت بوده و بدیهی است با جلب موافقت دولت وقت راه ضرر آن از هر جهت مسدود و منافعی هم برای تشیید مبانی شرعیه و تحکیم اساس دولت اسلامی تصور میشود چه این که در مملکت اسلامی مثل مملکت ایران که در قانون اساسی آن تصریح شده قوانینی که مخالفت با شرع اسلام داشته باشد قابل اجرا نیست بدیهی است که تمیز در این امر مهم وجود خبره و اهل فن را لازم دارد و آن هم غیر از مجتهدین نخواهد بود خصوصا اهالی ایران که دارای مذهب مقدس جعفری هستند قوانین مصوبهای که از نظر علما گذشته باشد به دیده احترام نگریسته و خود را از جهاتی مکلف به عمل به آن میدانند... و قانون هم آن است که با روحیه اکثر اهالی وفق دهد. به علاوه اهالی ایران هم چون مجلس مشروطه را مشروعه تلقی کرده در پرداخت مالیات بیش از پیش ساعی بلکه خود را عهده دار شرعی و عرفی خواهند دانست قطعی است است در همچو صورتی برای دولت هم تفاوت کلی در عایدات و سهولت در وصولات رخ خواهد دارد و برای مردم هم بی انتفاع نخواهد بود. لذا موضوع کاملا به مصلحت شرع و مملکت است و در صورتی که تحت نظر اولیای شرع و دولت اقدام به اصل موضوع و انتخاب مجتهدین جامع الشرایط که عارف به مصالح ملت و مقتضیات زمان باشد بشود، هیچ گونه ضرری بر آن متصور نیست ان شاء الله تعالی. هبتالدین الحسینی.
جشن مبعث سال ۲۳ که گزارش آن در آیین اسلام (سال اول ش ۱۹، ص ۳) آمده و از طرف جمعیت های متحده اسلامی برگزار شد، با عنوان ریاست عالیه مرحوم سید هبتالدین شهرستانی برگزار گردید که علی القاعده پشت صحنه آن همین حاج سراج انصاری بوده است. جالب است که در این مجلس شیخ محمد باقر کمرهای نیز سخنرانی کرد که او نیز متأثر از مرحوم شهرستانی بود.
مقاله منهاج الاصلاح الروحانی سید هبت الدین هم توسط حاج سراج ترجمه و در مجله آیین اسلام سال ۲، ش ۲۹ و ۳۰) منتشر شد. این مقاله، طرحی اساسی و مهم برای اصلاح نظام روحانیت به ویژه کمک به تقویت ساختار تبلیغی آن بود.
۲ – شیخ محمد باقر کمرهای
یک نمونه دیگر مرحوم شیخ محمد باقر کمرهای (۱۲۸۴ش ۱۳۲۳ق – ۱۳۷۴ش) است که وی نیز سالها در عتبات و به ویژه کاظمین بسر بوده و او نیز متأثر از مکتب سید هبتالدین بود. وی از شاگردان حاج شیخ عبدالکریم حائری بود. پس از چندی به اصفهان رفت و سپس در سال ۱۳۰۸ش / ۱۳۴۷ – ۱۳۴۸ ق عازم عتبات شد. وی در نجف تحصیل میکرد اما از آن روی که برخی از کارهایش را در کاظمین به انجام رسانده، دست کم مدتی را در این شهر بوده است. وی در همین شهر مجلد اول کتاب الامام الحسین از علایلی را به فارسی ترجمه کرد که در سال ۱۳۱۹ ق / ۱۳۵۹ ق در ایران منتشر شد.
کمرهای که بعد از بازگشت به ایران، در فضای باز مطبوعاتی پس از شهریور بیست فعالیت داشت، اندیشههایی را از خود بروز داد که پیش از آن در کاظمین تجربه کرده بود.
کتابی که از وی در نجف به سال ۱۳۱۶ / ۱۳۵۶ در دو مجلد با عنوان الدین فی طور الاجتماع انتشار یافت، نشان از افکار نوگرایانه او دارد. وی بعدها در ایران نیز از همکاران مستمر نشریه آیین اسلام و حاج سراج انصاری بود که علی القاعده این نیز به آشنایی آن دو در عتبات بر میگشت.
۳ – شیخ مصطفی رهنما
شیخ مصطفی رهنما از دیگر چهرههای روحانی ـ مطبوعاتی ایرانی است که در نجف تحصیل میکرد و به کاظمین میرفت. وی از همانجا مقالاتی برای نشریه آیین اسلام در ایران میفرستاد. وی در خاطراتش با اشاره به مرحوم شهرستانی مینویسد: من با ایشان مأنوس بودم و هر وقت نزد وی میرفتم از من استقبال میکرد (خاطرات شیخ مصطفی رهنما، ص ۲۷) . وی از سال ۱۳۲۶ش ۱۳۶۶ ق به ایران برگشت، بیش از همه در زمینه مسائل جهان اسلام به ویژه فلسطین مشغول به فعالیت های فرهنگی و سیاسی شد.
این هم متن سخنرانی به عربی که آقای کعبی ترجمه کرد
وزارة التعليم العالي والبحث العلمي
جامعة الكوفة
الأثر الفكري لآية الله السيد هبة الدين الشهرستاني في إيران
(تأثير مدرسة الكاظمية على إيران)
رسول جعفريان
مؤتمر السيد هبة الدين الشهرستاني
۳۰/ آذار/ ۲۰۱۰م ۱۴/ ربيع الثاني /۱۴۳۱هـ
إن تأثير العراق بأفكاره الدينية والسياسية والمذهبية على إيران، كان عن طريق النتاجات الفكرية للنجف وبغداد فانتقلت من هاتين المدينتين المجلة و الكتاب والعالم و الكاتب إلى إيران، ولعل بحث قصة هذه التأثيرات تحتاج من دون شك إلى دراسة مستقلة.لذلك سنركز هنا على تأثير آية الله السيد هبة الدين الشهرستاني (۱۸۸۴ ـ ۱۹۶۷م)،وعلى وجه التحديد أثر مدرسة الكاظمية الفكري على إيران.
ويمكن القول إجمالا إن مدينة الكاظمية من المدن الشيعية المقدسة، منذ قرون موغلة ، إذ كانت محورا للنشاطات الفكرية، وتتحدد أهميتها الفكرية في مطلبنا هذا منذ أوائل القرن العشرين الميلادي حتى الستينات منه، وهو العصر الذي بلغت فيه هذه المدينة ـ فضلا عن النجف ـ ذروة الأفكار الإصلاحية، ولاسيما الخاصة منها بالشيعة، وكان أبرز ممثليها السيد هبة الدين الشهرستاني.
وقد كانت النجف مركزا علميا وفقهيا ومحطة لنشر آثار الشيعة العلمية، ثم تأتي الكاظمية في مرتبة أدنى، لکن لها دوراً متميزاً في الجوانب الاجتماعية والثقافية، فغدت مركزا للأنشطة الفكرية ومحلا لدور النشر الشيعية، ومن الطبيعي أن يكون وجودها في بغداد أحد العوامل المؤثرة في ذلك .
وقد درس السيد هبة الدين في النجف وكربلاء ، فكان من طلاب الآخوند الخراساني ومقربيه، وقد عُدّت مدرسة الآخوند المدرسة المدافعة عن القانون الأساسی والحركة الدستورية في إيران، وهي على خلاف في ذلك مع مدرسة المرحوم آية الله السيد محمد كاظم اليزدي، وكان الأفراد المرتبطين بمدرسة الآخوند ـ بوجه عام ـ قد ساندوا الحركات الإصلاحية، إذ كانت لديهم معرفة ودراية بالأفكار السياسية الجديدة، لذلك كان لهم دور مؤثر في ثورة العشرين في العراق و عدة اخر من الحرکات الصلاحیة الفکریة فی العراق وایران مثل السید ابوالحسن الاصفهانی و الشیخ عبدالکریم الحائری و السید البروجردی.
أما من الناحية الفكرية، فقد صدّر السيد هبة الدين أول عدد من مجلة العلم في سنة ۱۹۱۰م، وهو في سن ۲۷ وفي ذلك الوقت كانت أفكار الحركة الدستورية مستعرة مع مخالفيها ، وقد تزامن ذلك مع نشر كتابه المهم (الإسلام والهيئة ) الذي كان خطوة مهمة في الترويج للأفكار الدينية الإصلاحية في داخل الحوزة.
لقد توزعت جهود المرحوم الشهرستاني ما بين النجف والكاظمية ، وان كان للمدينة الأخيرة النصيب الأوفر ، فأسس فيها مكتبة الجوادين العامة ـ عليهما السلام ـ سنة ۱۹۴۱ ، و انشغل إلى جانبها بتدريس عدد من الطلبة الذين كانت لهم ميولا عصرية في الدعوة الإسلامية، من خلال الاستفادة من الآليات الفكرية الجديدة ولا سيما الصحافة الحديثة .
عُرف الشهرستاني في إيران وكان مثار إعجاب النخبة الإيرانية في ذلك العصر، فقد ظهرت دراسة عن سيرته في مجلة أيين إسلام سنة ۱۹۳۴ م ، كتبها أحد تلامذته وهو الحاج سراج الأنصاري ، فضلا عن ما كتبه عطاء الله شهاب پور في مقدمة كتاب الشهرستاني (هداية اليهود والنصارى) .
وعلى وجه الإجمال كان تأثير المرحوم الشهرستاني على إيران من ثلاثة جوانب:
أ ـ الجانب الأول يتمثل في رحلاته إلى إيران بين سنة ۱۹۴۳ و۱۹۴۵و ۱۹۵۳ م، ففي هذه الرحلات لم يكن يلتقي بالمسؤولين الإيرانيين فحسب، وإنما بعامة الناس والعلماء.
ففي سنة ۱۹۵۳ م ،أمَّ الناس في صلاة عيد الأضحى في أصفهان ، إذ جاءت أخبار وتصاوير ذلك في مجلة (آيين إسلام، السنة ۸ ، العدد ۳۷) ومن الممكن دراسة هذا الموضوع ـ ای رحلات و اخبار السید هبة الدین فی ایران ـ في بحث مستقل من خلال جمع رحلات الشهرستاني وأخباره في إيران من مجلة(آيين إسلام) ، فقد تضمنت أخبارا عنه في السنوات ۱۹۰۵ ـ ۱۹۱۰ م.
ب : ترجمة إثارة إلى الفارسية : من أولى مصنفاته التي ترجمت إلى الفارسية كتاب النهضة ا لحسينية الذي ترجم في سنة ۱۹۳۱م ، بعنوان (قيام مقدس) أو (انقلاب همايون) ، و الكتاب الآخر الذي ترجم إلى الفارسية هو كتاب تنزيه التنزيل وقد ترجم إلى (تنزيه تنزيل در دفاع أز قرآن ورد مسألة تحريف) وقد نشر في سنة ۱۹۵۰ م ، ثم نشر كتاب الهيئة والإسلام على شكل أقسام في مجلة اراك، ثم تم نشره كاملا بالفارسية في سنة ۱۹۳۸ م في النجف فضلا عن نشره في إيران، كما ترجم الحاج سراج الأنصاري كتاب المعارف العالية للشهرستاني ونشر في مجلة المسلمين، كما ترجم أبو القاسم سحاب رسالته عن صلاة الجمعة.
ج: تدريس الطلبة: كان تَحلّق بعض الطلبة الإيرانيين من ضمن طلاب وأتباع السيد هبة الدين الشهرستاني، سببا في نقل تجارب مدينة الكاظمية إلى إيران ، فقد حملوا معهم الأفكار الجديدة على مستوى الشكل والمضمون ولاسيما في باب الدعوة الإسلامية والدفاع عن الدين .
وسنكتفي هنا بتعريف ثلاثة نماذج من طلاب السيد هبة الدين الشهرستاني الذين كانت لهم أدوارا بارزة في إيران:
۱ ـ الحاج سراج الأنصاري: وهو أحد أبرز الشخصيات الإيرانية التي تأثرت بأسلوب وطريقة الشهرستاني فقد أقام الحاج سراج (۱۸۹۶ ـ ۱۹۶۱ م) في مدينة الكاظمية للمدة من ۱۹۳۵ حتى ۱۹۴۳ ، وعمل ونهل من تجاربه ومعارفه.
ترجم الحاج سراي في سنة ۱۹۳۷ لأول مرة كتاب الإسلام والهيئة على شكل أقسام في إيران ونشره في إحدى المجلات ، ثم طبع بشكل كتاب كامل في النجف .
وعند عودة الحاج سراج أسس عددا من المجلات ، وكان أحد أهم أعضاء مجلة دينية إيرانية ، وهي مجلة (آيين إسلام) ، ومن دون شك فإن ذلك كان بتأثير مدرسة الكاظمية وشخص السيد الشهرستاني ، فقد طبق الأفكار الإصلاحية على المدرسة الشيعية التي تأثرت كثيرا بمدرسة الكاظمية في زمن السيد هبة الدين الشهرستاني.
ويذكر الحاج سراج الأنصاري في موضوع من كتاب (شيعة جه مي كويد) (ماذا تقول الشيعة) (ص ۵۴) إن السيد هبة الدين الشهرستاني هو "أستاذي الكبير".
كما كتب عن سيرته أوسع دراسة في مجلة (أيين إسلام) سنة ۱۹۴۴م. وقد نشر جزء من هذه ا لسيرة في مقدمة ترجمته الفارسية لكتاب الإسلام والهيئة.
واللافت للنظر ان أحمد كسروي في عريضة الدعوى ضد الحاج سراج وصفه بأنه خادم السيد هبة الدين الشهرستاني( شيعة جه مي كويد ، ص ۱۵۵) .
ووظف الحاج سراج دائما أفكار السيد هبة الدين الشهرستاني في المواقف المهمة والصعبة، من ذلك ما ظهر في مجلة (أيين إسلام ) من جدل حول الأصل الثاني المتمم للقانون الأساس، الذي وجب تشريعه تحت إشراف خمسة أشخاص مجتهدين ، على وفق قوانين مجلس الشورى ـ فاستفتى مراجع وآيات من ضمنهم آية الله المرحوم الشيخ محمد حسين كاشف الغطاء، والميلاني، وفيض القمي، وكذلك السيد هبة الدين الشهرستاني، الذين أوجبوا إجراء هذا الأمر (آيين اسلام) السنة ۴ ، العدد ۶ ، ص ۴).
وننقل نص هذا الجواب من أجل التعرف على آراء السيد الشهرستاني:
"كتب العلامة الشهرستاني جوابا على السؤال: أجيب حول سؤال الداعي المتعلق بالأصل الثاني المتمم للقانون الأساسي لدولة إيران الدستورية: ليس خافيا إن وضع هذه المادة في القانون الأساس كان بسعي واهتمام عدد من فحول العلماء الأعلام وحجج الإسلام والمعنيين بالشريعة والدولة. ومن الطبيعي مع أخذ موافقة الدولة فإنه يجب أن يكون طريق إلحاق الضرر مقفلا، والمنافع متحققة في تشييد مباني الشريعة وتحكيم أسس الدولة الإسلامية،كما في دولة إيران ، التي صرح بذلك قانونها الأساس فلذلك لا يمكن إعمال القوانين المخالفة للشرع الإسلامي ، ومن الطبيعي فإن أمر التمييز بين هذا الأمر يتطلب وجود الخبرة وأهل الاختصاص، وحتماً لا يكون ذلك إلا من قبل المجتهدين، ولاسيما أهل إيران الذين هم على المذهب الجعفري المقدس، فالقوانين المقرة من قبل العلماء يجب أن تلقى الاحترام وأن يعمل بها المكلفون ... ويجب أن تكون القوانين منسجمة مع روحية معظم الناس ، ففضلا عن تلقي الشعب الإيراني لشرعية مجلس الحركة الدستورية في إنفاق الضرائب باعتباره الجهة الشرعية والعرفية الوحيدة في دفع الضرائب الی الدولة، من أجل أن لا يلحق الضرر بالناس، لذا فالموضوع بالكامل هو لمصلحة الشرع والدولة، لكن من الواجب أن يكون تحت نظر أولياء الشرع في الدولة، عبر انتخاب المجتهدين الجامعين للشرائط والعارفين بمصالح الشعب ومقتضيات العصر ولا يتوقع أبدا من هذا المبدأ أن بعد ذلك أن يحدث ضرر إن شاء الله، هبة الدين الحسيني".
وصرح في تقرير عيد المبعث في مجلة (آيين إسلام) السنة ۲۳ ، العدد ۱۹ ، ص ۳) الذي انعقد من قبل جمعية الوحدة الإسلامية أنها کانت برئاسة السيد المرحوم هبة الدين الشهرستاني.
ونشر الأنصاري أيضا ترجمة مقالة منهاج الإصلاح الحوزوی للشهرستاني في مجلة (آيين إسلام السنة ۲ العدد ۲۹ و ۳۰) وقد احتوت هذه المقالة على مشروع أصيل لإصلاح النظام الحوزوی ولاسيما في التركيز على تقوية مباني الدعوة.
۲ ـ الشيخ محمد باقر كمره اى:
والأنموذج الآخر هو الشيخ المرحوم محمد باقر كمرى أى(۱۹۰۶ ـ ۱۹۴۴م) الذي أمضى وقتا في المدن المقدسة ولاسيما الكاظمية إذ تأثر هناك بمدرسة السيد هبة الدين والشيخ عبد الكريم الحائري، وقد ذهب لبعض الوقت إلى أصفهان ، ثم سافر مرة أخرى إلى المدن المقدسة في السنوات ۱۹۲۸ ـ ۱۹۲۹م ، فدرس في النجف ، وأتم تحصيله في الكاظمية، وترجم للفارسة في هذه المدينة المجلد الأول من كتاب الإمام الحسين للعلائي الذي نشر في إيران .
وعند عودة (كمره اى) مرة أخرى إلى إيران ، عمل في مجال الصحافة الاسلامية، إذ انعكست في عمله بشكل لافت تجربة مدينة الكاظمية ، وكان من الأعضاء الدائمين لمجلة أيين إسلام مع الحاج سراج الأنصاري.
كما نُشر له في النجف كتاب من مجلدين سنة ۱۹۳۴ م بعنوان «الدين في طور الاجتماع»، أظهر فيه الأفكار الإصلاحية .
۳ ـ الشيخ مصطفى رهنما:
يعدّ الشيخ رهنما من النخب الإيرانية الدينية ـ الصحفية الأخرى التي درست في النجف وانتقلت إلى الكاظمية ، ومن هناك كان يرسل مقالاته إلى مجلة (آيين إسلام) في إيران ، وأشار في مذكراته إلى السيد الشهرستاني قائلا: كنت معه أنيسا فكلما ذهبت إليه احتفى بي (خاطرات شيخ مصطفى رهنماـ ص ۲۷ ) . وقد عاد إلى إيران في سنة ۱۹۴۶. واهتم سياسياً وفكرياً بمسائل العالم الإسلامي ولاسيما قضية فلسطين .