تاریخ انتشار
چهارشنبه ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۵۵
۰
کد مطلب : ۳۰۰۷۶
بحثی پیرامون بعثت و اخلاق الهی؛

کمال انسان در «ما» شدن و توحید اجتماعی است

متفکر شهید آیت‌الله مطهری
کمال انسان در «ما» شدن و توحید اجتماعی است

شهید مطهری در مبحث جهان‌بینی اسلامی و در بخش وحی و نبوت از آثار خویش، موضوع هدف نبوت‌ها و بعثتهای پیامبران الهی را با همان ویژگی‌هایی که برشمرده شد، مورد توجه و مداقه قرار داده است و اینک به مناسبت تقارن ایام شهادت ایشان با سالروز بعثت پیامبرگرامی اسلام حضرت محمدمصطفی صلی‌الله و علیه و آله و سلم، خوانندگان گرامی را به مطالعه گزیده‌ای از این مبحث دعوت می‌نمائیم.
*********
... نقش پیامبران در تکامل تاریخ تا اندازه‌ای روشن شد. اکنون مساله‌ای دیگر مطرح است و آن اینکه هدف اصلی از مبعوث‌شدن پیامبران و به اصطلاح منظور نهایی از ارسال رسل و انزال کتب چیست؟ آخرین سخن پیامبران کدام است؟ ممکن است گفته شود هدف اصلی، هدایت مردم، سعادت مردم، نجات مردم، خیر و صلاح و فلاح مردم است.

شک نیست که پیامبران برای هدایت مردم به راه راست و برای سعادت و نجات مردم و خیر و صلاح و فلاح مردم مبعوث شده‌اند. سخن در این نیست، سخن در این است که این راه راست به چه مقصود نهایی منتهی می‌شود؟ سعادت مردم از نظر این مکتب در چیست؟ در این مکتب چه نوع اسارتها برای بشر تشخیص داده شده که می‌خواهد مردم را از آن گرفتاریها نجات دهد؟ این مکتب، خیر و صلاح و فلاح نهایی را در چه چیز می‌داند؟ در قرآن کریم ضمن اینکه به همه این معانی اشاره یا تصریح شده، دو معنی و دو مفهوم مشخّص ذکر شده که می‌رساند هدف اصلی، این دو امر است، یعنی همه تعلیمات پیامبران مقدّمه‌ای است برای این دو امر. آن دو امر عبارت است از: شناختن خدا و نزدیک‌شدن به او، و دیگر برقراری عدل و قسط در جامعه بشری.

قرآن کریم از طرفی می‌گوید:
یا اَیهَا اَلنَّبِی اِنّا اَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً، `وَ داعِیاً اِلَی‌الله بِاِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِیراً.۱
ای پیامبر! ما تو را گواه (گواه امّت) و نوید دهنده و اعلام خطرکننده و دعوت کننده به سوی خدا به اذن و رخصت خود او، و چراغی نورده فرستادیم.
در میان همه جنبه‌هایی که در این آیه آمده است، پیداست که «دعوت به سوی خدا» تنها چیزی است که می‌تواند هدف اصلی به شمار آید.

از ظرف دیگر درباره همه پیغمبران می‌گوید:
لَقَدْ اَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیناتِ وَ اَنْزَلْنا مَعَهُمُ اَلْکِتابَ وَ اَلْمِیزانَ لِیقُومَ اَلنّاسُ بِالْقِسْطِ...۲ ما پیامبران خویش را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب و معیار فرود آوردیم تا مردم عدل و قسط را بپادارند...
این آیه صریحاً بپاداشتن عدل و قسط را هدف رسالت و بعثت پیامبران معرّفی کرده است.

دعوت به خدا و شناختن او و نزدیک شدن به او یعنی دعوت به توحید نظری و توحید عملی فردی، امّا اقامه عدل و قسط در جامعه یعنی برقرار ساختن توحید عملی اجتماعی. اکنون پرستش به این صورت مطرح است: آیا هدف اصلی پیامبران خداشناسی و خداپرستی است و همه چیز دیگر و از آن جمله عدل و قسط اجتماعی مقدّمه این است، و یا هدف اصلی برپا شدن عدل و قسط است، شناختن خدا و پرستش او مقدّمه و وسیله‌ای است برای تحقّق این ایده اجتماعی؟ و اگر بخواهیم با زبانی که در گذشته سخن گفتیم مطرح کنیم، باید این طور مطرح کنیم: آیا هدف اصلی، توحید نظری و توحید عملی فردی است یا هدف اصلی، توحید عملی اجتماعی است؟ در اینجا چند گونه می‌توان نظر داد:

۱. پیامبران از نظر هدف ثنوی بوده اند، یعنی دو مقصد مستقل داشته‌اند. یکی از این دو مقصد به زندگی اخروی و سعادت اخروی بشر مربوط است (توحید نظری و توحید عملی فردی)، و دیگری به سعادت دنیوی او (توحید اجتماعی). پیامبران از آن نظر که در اندیشه سعادت دنیوی بشر بوده اند، به توحید اجتماعی پرداخته‌اند و از آن جهت که می‌خواسته‌اند سعادت اخروی بشر را تامین کنند، به توحید نظری و توحید عملی فردی که صرفا روحی و ذهنی است پرداخته‌اند.

۲. هدف اصلی، توحید اجتماعی است، توحید نظری و توحید عملی فردی مقدّمه لازم توحید اجتماعی است. توحید نظری مربوط به شناخت خداوند است.
برای انسان- فی حدّ ذاته- هیچ ضرورتی نیست که خدا را بشناسد یا نشناسد، تنها عامل محرّک روح او خدا باشد یا هزاران چیز دیگر- همچنانکه به طریق اولی برای خداوند فرق نمی‌کند که انسان او را بشناسد یا نشناسد، بپرستد یا نپرستد- ولی نظر به اینکه کمال انسان در «ما» شدن و توحید اجتماعی است و این امر بدون توحید نظری و توحید عملی فردی میسّر نیست، خداوند معرفت خود و پرستش خود را فرض کرده است تا توحید اجتماعی محقّق گردد.

۳. هدف اصلی، شناختن خدا و نزدیک شدن و رسیدن به اوست، توحید اجتماعی مقدّمه و وسیله وصول به این هدف عالی است، زیرا- همچنانکه قبلا گفته شد- در جهان بینی توحیدی، جهان ماهیت «از اویی» و «به سوی اویی» دارد، از این رو کمال انسان در رفتن به سوی او و نزدیک شدن به اوست. انسان از یک امتیاز خاص بهره‌مند است و آن اینکه به حکم «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی»۳ واقعیتش واقعیت خدایی است. فطرت بشر فطرت خداجویانه است، از این رو سعادتش، کمالش،
نجاتش، خیر و صلاح و فلاحش در معرفت خدا و پرستش و پیمودن بساط قرب اوست، ولی نظر به اینکه انسان بالطّبع اجتماعی است و اگر انسان را از جامعه جدا کنیم دیگر انسان نیست و اگر بر جامعه نظامات متعادل اجتماعی حکمفرما نباشد حرکت خداجویانه انسان امکان پذیر نیست، پیامبران به اقامه عدل و قسط و نفی ظلم و تبعیض پرداخته‌اند. علی هذا ارزشهای اجتماعی از قبیل عدل، آزادی، مساوات، دموکراسی و همچنین اخلاق اجتماعی از قبیل جود، عفو، محبّت و احسان ارزش ذاتی ندارند و بالذّات کمالی برای بشر محسوب نمی‌شوند، همه ارزششان ارزش مقدّمی و وسیله‌ای است که با قطع نظر از ذی المقدّمه، بود و نبود آنها علی السّویه است، اینها شرایط وصول به کمال‌اند نه خود کمال، مقدّمات فلاح و رستگاری‌اند نه خود فلاح و رستگاری، وسائل نجات‌اند نه خود نجات.

۴. نظریه چهارم این است که همچنانکه در نظریه سوم آمده است غایت انسان و کمال انسان، بلکه غایت و کمال واقعی هر موجودی، در حرکت به سوی خدا خلاصه می‌شود و بس. ادّعای اینکه پیامبران از نظر هدف ثنوی بوده‌اند شرک لا یغفر است، همچنانکه ادّعای اینکه هدف نهایی پیامبران فلاح دنیوی است و فلاح دنیوی جز برخورداری از مواهب طبیعت زندگی در سایه عدل و آزادی و برابری و برادری نیست، ماده پرستی است، ولی بر خلاف نظریه سوّم ارزشهای اجتماعی و اخلاقی با اینکه مقدّمه و وسیله وصول به ارزش اصیل و یگانه انسان یعنی خداشناسی و خداپرستی هستند، فاقد ارزش ذاتی نیستند.

توضیح اینکه رابطه مقدّمه و ذی‌المقدّمه دوگونه است: در یک گونه تنها ارزش مقدّمه این است که به ذی المقدّمه می‌رساند، پس از رسیدن به ذی‌المقدّمه، وجود و عدمش علی‌السّویه است. مثلا انسان می‌خواهد از نهر آبی بگذرد، سنگ بزرگی را در وسط نهر وسیله پریدن قرار می‌دهد. بدیهی است که پس از عبور از نهر، وجود و عدم آن سنگ برای انسان علی السّویه است. همچنین است نردبان برای عبور به پشت بام و کارنامه کلاس برای نامنویسی در کلاس بالاتر.

گونه دیگر این است که مقدّمه در عین اینکه وسیله عبور به ذی‌المقدّمه است و در عین اینکه ارزش اصیل و یگانه از آن ذی‌المقدّمه است، پس از وصول به ذی‌المقدّمه وجود و عدمش علی السّویه نیست، پس از وصول به ذی‌المقدّمه، وجودش همان‌طور ضروری است که قبل از وصول. مثلا معلومات کلاسهای اوّل و دوّم مقدّمه است برای معلومات کلاسهای بالاتر، امّا چنین نیست که با رسیدن به کلاسهای بالاتر نیازی به آن معلومات نباشد، اگر فرضا همه آنها فراموش شود و کان لم یکن گردد، زیانی به جایی نرسد و دانش آموز بتواند کلاس بالاتر را ادامه دهد، بلکه تنها با داشتن آن معلومات و از دست ندادن آنهاست که می‌توان کلام بالاتر را ادامه داد.

سرّ مطلب این است که گاهی مقدّمه مرتبه ضعیفی از ذی‌المقدّمه است و گاهی نیست. نردبان از مراتب و درجات پشت‌بام نیست، همچنانکه سنگ وسط نهر از مراتب و درجات بودن در آن طرف نهر نیست، ولی معلومات کلاسهای پایین و معلومات کلاسهای بالا مراتب و درجات یک حقیقت‌اند.

ارزشهای اخلاقی و اجتماعی نسبت به معرفت حق و پرستش حق، از نوع دوّم است. چنین نیست که اگر انسان به معرفت کامل حق و پرستش حق رسید، وجود و عدم راستی، درستی، عدل، کرم، احسان، خیرخواهی، جود، عفو علی‌السّویه است، زیرا اخلاق عالی انسان نوعی خدا گونه بودن است (تخلّقوا باخلاق اللّه)۴ و در حقیقت، درجه و مرتبه‌ای از خداشناسی و خداپرستی است و لو به صورت ناآگاهانه، یعنی علاقه انسان به این ارزشها ناشی از علاقه فطری به متّصف‌شدن به صفات خدایی است هر چند خود انسان توجّه به ریشه فطری آنها نداشته باشد و احیانا در شعور آگاه خود منکر آن باشد. این است که معارف اسلامی می‌گوید دارندگان اخلاق فاضله از قبیل عدالت، احسان، جود و غیره هر چند مشرک باشند اعمالشان در جهان دیگر بی‌اثر نیست. این گونه افراد اگر کفر و شرکشان از روی عناد نباشد به نوعی در جهان دیگر ماجورند. در حقیقت این گونه اشخاص بدون آنکه خود آگاه باشند، به درجه‌ای از خداپرستی رسیده‌اند.۵...
(مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۲، صص۱۷۵تا۱۷۹)

---------------------------------------
۱. احزاب/۴۵ و ۴۶.
۲. حدید/۲۵.
۳. «... و در او از روح (حقیقت متعالی و برتر) خود دمیدم. » (حجر/۲۹ و ص/۷۲).
۴. جامع‌الاسرار سیّد حیدر آملی/ص ۳۶۳.
۵. رجوع شود به بخش آخر کتاب عدل‌الهی از مولف.
* در قرآن کریم دو معنی و دو مفهوم مشخّص ذکر شده که می‌رساند هدف اصلی بعثت انبیاء همین است، آن دو امر عبارتند از: شناختن خدا و نزدیک‌شدن به او و دیگر برقراری عدل و قسط در جامعه‌بشری
* اخلاق عالی انسانی نوعی خداگونه بودن است و در حقیقت درجه و مرتبه‌ای از خداشناسی و خداپرستی است
* دارندگان اخلاق فاضله از قبیل عدالت، احسان، جود و غیره اعمالشان در جهان دیگر بی‌اثر نیست هرچند مشرک باشند و اینگونه افراد اگر کفر و شرکشان از روی عناد نباشد به نوعی در جهان دیگر ماجورند.

انتهای پیام/
مرجع : روزنامه جمهوری اسلامی
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما