کد مطلب : ۳۰۱۵۱
هیئت باید محل گفتگو و پاسخ به سوالات باشد
گفتگوی حجت الاسلام سیدحسن آقامیری درباره هیئات و مراسم مذهبی در شماره اخیر هفته نامه تماشارگان امروز منتشر شده است. گزیده ای از این گفتگو را با هم می خوانیم:
* من خودم پامنبر زیاد میرفتم و هیئتی بودم. همیشه در هیئتها نقصهایی بوده که حوصلهام را سر میبرده و من سعی کردم آنها را در منبرم نداشته باشم؛ مثلاً اینکه یک موضوعی را زیاد توضیح بدهی.
* یک زمانی اینطور بوده. از شهرستان به تهران می آمدند ببینند آقای کافی چه می گوید. این همیشه برای من سوال بوده که چرا ما آخوندها برای مردم جذاب نیستیم. روحانی اگر برای مردم جذاب یا محبوب نباشد، به درد نمی خورد. آخوند باید محبوب باشد چون جنسی که که می خواهد بفروشد را فقط با محبت می تواند بفروشد. البته می شود فروخت ولی خریدار جذب نمی شود. چون ما با قلب آدم ها کار داریم. قلب هم فقط مشتری محبت است. غیر از این باشد نمی خرد ما اگر جسم آدم ها را هم بتوانیم مرتب کنیم در دراز مدت شکست می خوریم. یعنی احکام دین جایش در قلب آدم هاست.
* الان امکانات به کمک بعضی مذهبیها آمده تا دروغهای بزرگی بگویند. یعنی از یک جلسه صد نفره جوری فیلمبرداری کنند که تو فکر کنی صد هزار نفر آنجا هستند و این را هم آنقدر در رسانههایی که دارند در بوق و کرنا میکنند که شما فکر کنی الان کل مردم تهران مرید آقای فلانی هستند. من یک شغلی هم دارم. به یک شرکتی گفتم ما برای شما یک پک تبلیغات ارائه میکنیم که فروشتان بالا برود و سود بیشتری به دست بیاورید. میگفتند ما هر چه تولید میکنیم میفروشیم، چه نیازی به تبلیغات داریم. من گفتم، فکر کن الان ده ساندویچ فلافل درست کنم و جلوی حرم حضرت معصومه (س) ببرم، هر ده تا به فروش میرود؛ اما در قم در روز چند فلافل میخرند و من چند درصد از این بازار را دارم؟ ما در ایران چند میلیون جوان داریم و چند هزار نفر آنها هیئت میروند؟ این مهم است. نه اینکه هیئت ما پر است. بله خانه شما ۵۰ متر است، هیئتتان پر است. ۵۰ متر آدم از شهری که دوازده سیزده میلیون جمعیت دارد؛ یعنی تو مستمعی نداری.
* من برنامه معمول یک هیئت را برای شما بگویم. در اغلب هیئتها، اول میآیند یک زیارت عاشورای عربی میخوانند که معمولاً هم نمیفهمند چه میخوانند. طولانیاش هم میکنند تا حاج آقا برسد. محیط هم اینطور است که مستمعین از بیرون میآیند و آمادگی برای شنیدن حرف ندارند. بعد هم شما میخواهی بروی حرف بشنوی، باید یک لباس راحت تنت باشد. میگویند به شتر گفتند چرا گردنت کج است گفت کجایم صاف است؟ ما به تن بچه مدرسهایهایمان یک لباس های زمخت تنگ و آزاردهنده میکنیم و آنها را سر کلاس میفرستیم که بروند درس گوش کنند. اصلاً این لباس، لباس درس گوش کردن نیست. با لباس ناراحت میآیند زیارت عاشورا میخوانند، عربی است نمیفهمند، این روی مخشان میرود. بعد حاج آقا میآید سخنرانی میکند. من میگویم در بهترین شرایط شاید بشود ۲۵ دقیقه حرف زد. اگر طنز در حرفهایت داشته باشی نهایت ده دقیقه بیشتر میتوانی حرف بزنی، یعنی ۳۵ دقیقه. بیشتر از این نمیشود. طرف میآید یک ساعت و ربع صحبت میکند. اصلاً حرف حساب هم که باشد نمیشود گوش کرد. بعد مداحی شروع میشود. شش باند در یک اتاق شش متری گذاشتهایم. این صدای بلند اصلاً مغز شما را به هم میریزد. داد و بپر بالا و پایین و سینهزنی و ... بعد غذا میدهند. با همان دستهایت غذایی میخوری که معمولاً چرب است. یعنی هر چه خون در مغزت بود، کلی تکان خورده بود، در معدهات جمع میشود. بعد هم دور هم مینشینیم و حرفهایی میزنیم که هیچ ربطی هم به موضوع منبر ندارد. یعنی وقتی شما به خانه میروی از آن منبر چیزی در ذهنتان نمانده که بخواهی به آن فکر کنی. روش، در کل ضد تفکر است.
* من به هیئت میروم که به یک بلوغ فکری برسم و یک شعور ایمانی پیدا کنم، صاحب یک منطق بشوم که بعد بر اساس آن زندگیام را بچینم تا به آن قلههایی که اهل بیت گفتهاند برسم. خود این فعل مجلس رفتن، مشکلات را حل نمیکند. این جلسه، جایی که بنشینیم و از معارف حسین (ع) در آن حرف بزنیم، حتی اگر یک قطره اشک هم ریخته نشود، باعث پاکی میشود، به فکر فرد کمک میکند، راهکار جلوی پایش میگذارد و قفلها را برایش باز میکند. این منطقی است برای کارهایی که در روز باید انجام بدهیم. انرژی مضاعف میدهد برای اینکه بتوانیم به نسخههای دین عمل کنیم چون آنها هم انرژی معنوی میخواهند اما اگر بدانی شمر روی سینه حسین (ع) بود و حسین (ع) او را دعا میکرد و برایش طلب بخشش میکرد، آن وقت کسی به تو فحش بدهد راحت میتوانی از کنارش بگذری. البته در گذشته مجالسی بود که محورش بعضی بزرگان بودند و در جلسه از برخورد آن بزرگ با دیگران برای انسان خودسازی رخ میداد. امروز متأسفانه اینگونه مجالس در کشور انگشتشمار است.
* اصلاً این روش هیئتی که یک نفر حرف بزند بقیه گوش کنند پنجاه شصت سال بیشتر قدمت ندارد. شما خطبههای پیامبر (ص) را ببینید. وسط صحبتهایش سلمان مدام از او سؤال میکند. ما در اسلام مونولوگ نداریم، دیالوگ داریم. منطق اسلام، گفتوگو است. اصول دین ما عقلی است، در فروع دین که گفتهاند تقلیدی است، باید سؤال کنی. از فقیه سؤال کنی و او برای شما استدلال کند. بچه من نشست بدون غرض و مرض فکر کرد و به این نتیجه رسید که خدا نیست، عالم دینی باید بتواند مجابش کند.
* چند مشکل وجود دارد. من یک زمانی فکر میکردم یک دختری را ۱۴۰۰ سال پیش زدهاند و من حاضرم برای او جان بدهم. خانم رقیه (س) یا خانم سکینه (س) کسی که برای اینها گریه میکند، گریه باید برایش لطافت بیاورد. یعنی وقتی لطافت، ملکه ذهن من باشد با همه باید با لطافت برخورد کنم. ولی میدیدم کسی در روضه برای اینها گریه میکند بعد که بیرون میآید به دختر خودش رحم نمیکند، چنان به او چک میزند که مو بر تن انسان سیخ میشود.
* الان خدای امام حسین (ع) هست. امام موسی صدر در لبنان غوغا میکند مسیحیها یک پله بالا میآیند. سنیها یک پله بالا میآیند، شیعهها ده پله بالا میآیند. موسی صدر میگوید دین در خدمدت انسان است، من کاری به مذهب تو ندارم. تو مخلوق خدایی هستی که من عاشق آن خدا هستم، پس عاشق تو هم هستم. در انجیل آمده که دروغ میگوید کسی بگوید خدا را دوست دارم، مخلوق خدا را دوست نداشته باشد. موسی صدر میگوید من مخلوقات خدا را دوست دارم و برای رسیدن به خدا به آنها کمک میکنم. قرار نیست اسم من دنبالشان باشد. قرار نیست من به اسلام خدمت کنم. قرار است اسلام به اینها خدمت کند. این غلط است که میگویند امام زمان (ع) شروع جنگهاست، نه امام زمان پایان جنگهاست. این جمله آیتالله بهجت به عنوان یک اسلامشناس است. چون الناس عبیدالمحبت. مردم را محبت دور خودش جمع میکند نه شمشیر. تازه شمشیر اهل بیت، پشتش منطق است، رحمت است، حکمت است، آن شمشیر کجا و شمشیرهای ما کجا.
انتهای پیام/
* من خودم پامنبر زیاد میرفتم و هیئتی بودم. همیشه در هیئتها نقصهایی بوده که حوصلهام را سر میبرده و من سعی کردم آنها را در منبرم نداشته باشم؛ مثلاً اینکه یک موضوعی را زیاد توضیح بدهی.
* یک زمانی اینطور بوده. از شهرستان به تهران می آمدند ببینند آقای کافی چه می گوید. این همیشه برای من سوال بوده که چرا ما آخوندها برای مردم جذاب نیستیم. روحانی اگر برای مردم جذاب یا محبوب نباشد، به درد نمی خورد. آخوند باید محبوب باشد چون جنسی که که می خواهد بفروشد را فقط با محبت می تواند بفروشد. البته می شود فروخت ولی خریدار جذب نمی شود. چون ما با قلب آدم ها کار داریم. قلب هم فقط مشتری محبت است. غیر از این باشد نمی خرد ما اگر جسم آدم ها را هم بتوانیم مرتب کنیم در دراز مدت شکست می خوریم. یعنی احکام دین جایش در قلب آدم هاست.
* الان امکانات به کمک بعضی مذهبیها آمده تا دروغهای بزرگی بگویند. یعنی از یک جلسه صد نفره جوری فیلمبرداری کنند که تو فکر کنی صد هزار نفر آنجا هستند و این را هم آنقدر در رسانههایی که دارند در بوق و کرنا میکنند که شما فکر کنی الان کل مردم تهران مرید آقای فلانی هستند. من یک شغلی هم دارم. به یک شرکتی گفتم ما برای شما یک پک تبلیغات ارائه میکنیم که فروشتان بالا برود و سود بیشتری به دست بیاورید. میگفتند ما هر چه تولید میکنیم میفروشیم، چه نیازی به تبلیغات داریم. من گفتم، فکر کن الان ده ساندویچ فلافل درست کنم و جلوی حرم حضرت معصومه (س) ببرم، هر ده تا به فروش میرود؛ اما در قم در روز چند فلافل میخرند و من چند درصد از این بازار را دارم؟ ما در ایران چند میلیون جوان داریم و چند هزار نفر آنها هیئت میروند؟ این مهم است. نه اینکه هیئت ما پر است. بله خانه شما ۵۰ متر است، هیئتتان پر است. ۵۰ متر آدم از شهری که دوازده سیزده میلیون جمعیت دارد؛ یعنی تو مستمعی نداری.
* من برنامه معمول یک هیئت را برای شما بگویم. در اغلب هیئتها، اول میآیند یک زیارت عاشورای عربی میخوانند که معمولاً هم نمیفهمند چه میخوانند. طولانیاش هم میکنند تا حاج آقا برسد. محیط هم اینطور است که مستمعین از بیرون میآیند و آمادگی برای شنیدن حرف ندارند. بعد هم شما میخواهی بروی حرف بشنوی، باید یک لباس راحت تنت باشد. میگویند به شتر گفتند چرا گردنت کج است گفت کجایم صاف است؟ ما به تن بچه مدرسهایهایمان یک لباس های زمخت تنگ و آزاردهنده میکنیم و آنها را سر کلاس میفرستیم که بروند درس گوش کنند. اصلاً این لباس، لباس درس گوش کردن نیست. با لباس ناراحت میآیند زیارت عاشورا میخوانند، عربی است نمیفهمند، این روی مخشان میرود. بعد حاج آقا میآید سخنرانی میکند. من میگویم در بهترین شرایط شاید بشود ۲۵ دقیقه حرف زد. اگر طنز در حرفهایت داشته باشی نهایت ده دقیقه بیشتر میتوانی حرف بزنی، یعنی ۳۵ دقیقه. بیشتر از این نمیشود. طرف میآید یک ساعت و ربع صحبت میکند. اصلاً حرف حساب هم که باشد نمیشود گوش کرد. بعد مداحی شروع میشود. شش باند در یک اتاق شش متری گذاشتهایم. این صدای بلند اصلاً مغز شما را به هم میریزد. داد و بپر بالا و پایین و سینهزنی و ... بعد غذا میدهند. با همان دستهایت غذایی میخوری که معمولاً چرب است. یعنی هر چه خون در مغزت بود، کلی تکان خورده بود، در معدهات جمع میشود. بعد هم دور هم مینشینیم و حرفهایی میزنیم که هیچ ربطی هم به موضوع منبر ندارد. یعنی وقتی شما به خانه میروی از آن منبر چیزی در ذهنتان نمانده که بخواهی به آن فکر کنی. روش، در کل ضد تفکر است.
* من به هیئت میروم که به یک بلوغ فکری برسم و یک شعور ایمانی پیدا کنم، صاحب یک منطق بشوم که بعد بر اساس آن زندگیام را بچینم تا به آن قلههایی که اهل بیت گفتهاند برسم. خود این فعل مجلس رفتن، مشکلات را حل نمیکند. این جلسه، جایی که بنشینیم و از معارف حسین (ع) در آن حرف بزنیم، حتی اگر یک قطره اشک هم ریخته نشود، باعث پاکی میشود، به فکر فرد کمک میکند، راهکار جلوی پایش میگذارد و قفلها را برایش باز میکند. این منطقی است برای کارهایی که در روز باید انجام بدهیم. انرژی مضاعف میدهد برای اینکه بتوانیم به نسخههای دین عمل کنیم چون آنها هم انرژی معنوی میخواهند اما اگر بدانی شمر روی سینه حسین (ع) بود و حسین (ع) او را دعا میکرد و برایش طلب بخشش میکرد، آن وقت کسی به تو فحش بدهد راحت میتوانی از کنارش بگذری. البته در گذشته مجالسی بود که محورش بعضی بزرگان بودند و در جلسه از برخورد آن بزرگ با دیگران برای انسان خودسازی رخ میداد. امروز متأسفانه اینگونه مجالس در کشور انگشتشمار است.
* اصلاً این روش هیئتی که یک نفر حرف بزند بقیه گوش کنند پنجاه شصت سال بیشتر قدمت ندارد. شما خطبههای پیامبر (ص) را ببینید. وسط صحبتهایش سلمان مدام از او سؤال میکند. ما در اسلام مونولوگ نداریم، دیالوگ داریم. منطق اسلام، گفتوگو است. اصول دین ما عقلی است، در فروع دین که گفتهاند تقلیدی است، باید سؤال کنی. از فقیه سؤال کنی و او برای شما استدلال کند. بچه من نشست بدون غرض و مرض فکر کرد و به این نتیجه رسید که خدا نیست، عالم دینی باید بتواند مجابش کند.
* چند مشکل وجود دارد. من یک زمانی فکر میکردم یک دختری را ۱۴۰۰ سال پیش زدهاند و من حاضرم برای او جان بدهم. خانم رقیه (س) یا خانم سکینه (س) کسی که برای اینها گریه میکند، گریه باید برایش لطافت بیاورد. یعنی وقتی لطافت، ملکه ذهن من باشد با همه باید با لطافت برخورد کنم. ولی میدیدم کسی در روضه برای اینها گریه میکند بعد که بیرون میآید به دختر خودش رحم نمیکند، چنان به او چک میزند که مو بر تن انسان سیخ میشود.
* الان خدای امام حسین (ع) هست. امام موسی صدر در لبنان غوغا میکند مسیحیها یک پله بالا میآیند. سنیها یک پله بالا میآیند، شیعهها ده پله بالا میآیند. موسی صدر میگوید دین در خدمدت انسان است، من کاری به مذهب تو ندارم. تو مخلوق خدایی هستی که من عاشق آن خدا هستم، پس عاشق تو هم هستم. در انجیل آمده که دروغ میگوید کسی بگوید خدا را دوست دارم، مخلوق خدا را دوست نداشته باشد. موسی صدر میگوید من مخلوقات خدا را دوست دارم و برای رسیدن به خدا به آنها کمک میکنم. قرار نیست اسم من دنبالشان باشد. قرار نیست من به اسلام خدمت کنم. قرار است اسلام به اینها خدمت کند. این غلط است که میگویند امام زمان (ع) شروع جنگهاست، نه امام زمان پایان جنگهاست. این جمله آیتالله بهجت به عنوان یک اسلامشناس است. چون الناس عبیدالمحبت. مردم را محبت دور خودش جمع میکند نه شمشیر. تازه شمشیر اهل بیت، پشتش منطق است، رحمت است، حکمت است، آن شمشیر کجا و شمشیرهای ما کجا.
انتهای پیام/