کد مطلب : ۳۰۱۶۶
فیلم مستند چشم اندازی از ایران با موضوع عزاداری محرم حسینی
در تاریخ ۷/۳/۱۳۹۵ یک سالن شخصی و خصوصی واقع در خیابان کتبوس تور فیلم مستندی با عنوان «چشم اندازی از ایران» اثر دو کارگردان امریکایی آقایان پال کینگ و جون جان به نمایش درآورد. این دو کارگردان در ۲۳ اکتبر ۲۰۱۵ از ایران بازدید داشته و شاهد مراسم و مناسک دهه اول محرم بوده اند. ساختار فیلم آنان عبارت از صحنه های فیلم برداری شده ای بود که نامبردگان دیدگاههای خود را درباره محتوای تصاویر به عنوان زیرنویس قرار داده بودند. در ابتدا آقای پال کینگ برای معرفی فیلم این جمله را بیان داشت که «ما تمام سعی خود را کردیم که از مسائل ژئوپلتیک دور بمانیم». فیلم با تصاویری از تجمعات مردم در شهرهای شیراز، کاشان، یزد و روستای خاکک آن استان آغاز و آمارهایی از کمیت شیعیان روی صفحه نمایش پدیدار شد. این آمار می کوشید این قضاوت را منتقل کند که ایران قوی ترین کشور شیعه نشین در منطقه بوده و تعداد شیعیان نسبت به سنیها در دین اسلام ۱۵ درصد است. در نگاه دو کارگردان: " ایران پایدارترین کشور منطقه است و بسیاری از مردم باور دارند که این کشور بزرگترین محافظ مذهب تشیع به شمار می آید. ارائه تاریخچه کوتاهی از تمایزات پیروان شیعه و سنی در صدر اسلام ورود فیلم به موضوع بود و سپس بیان اینکه به علت عدم تمایز سیاست و دیانت در اسلام شیعی، در نگاه شیعیان حضرت علی(ع) خلیفه[امام] مسلمین بوده ولی از دیدگاه اهل تسنن تنها رهبری مذهبی به شمار می آید. سپس داستان قیام امام حسین(ع) به صورت خیلی مختصر به صورت نوشتار پدیدار شد که آن حضرت تصمیم گرفتند به کوفه بروند تا از مردمی که از ایشان خواسته بودند که برای بدست گرفتن حکومت در آن منطقه به آنجا مهاجرت کنند، بیعت بگیرند. شهادت امام حسین(ع) و یارانش یکی از مسائلی بنیادین در جدایی بین شیعه و سنی از نگاه کارگردانان معرفی شد". تصاویری از دهه اول عاشورا و رویداد شهادت کودک خردسال، یعنی حضرت علی اصغر(ع) تاثری عمیق را در بین حضار برانگیخت. ارزشهایی مانند قربانی کردن، همدلی و همیاری در مشارکت برای عزاداری نیز از جمله مسائلی بود که از دید کارگردانان در محرم هرساله نمایش داده میشوند. به باور آنها، آنچه که بیش از همه مردم را به تاسف وا میدارد؛ شهادت و تحقیر منزلت بزرگان مذهب شیعه است.
در نگاه کارگردان فیلم مسئله عزاداریهای دهه محرم در غرب به صورت یک کارناوال معرفی شده که در واقع این واقعیت قضیه نیست. کارگردان همچنین به این نکته توجه داشت که رنگ سبز نماد سپاه امام حسین(ع)، رنگ سفید نماد شهدا و رنگ قرمز نشانه یزیدیان ویژگی هایی هستند که با همان دیدگاهی که غربیها در تنظیم رنگ کارناوالهای خود استفاده میکنند، فاصله زیادی دارد. این رنگها کاملاً سمبلهای عقیدتی و مذهبی هستند. نکتهای که توسط کارگردان بسیار حائز اهمیت بوده حضور مردان مسن تا نوجوانها در ترکیب دسته های عزاداری و رعایت نظم و ترتیب این تمایز میان گروههای سنی است. این ردهبندی سنی مراعات شده از دیدگاه کارگردانان نشان از تلاش این مراسم برای حفظ احترام به بزرگان و پیشگامان در این حرکت نمادین میباشد. در ورود به صحنه های شهر کاشان تصاویری پخش میشود که نوحه سرایان کنار هم ایستاده اند و هرکدام قسمتی از نوحه را قرائت میکنند شخصی که قرار است نوحه بخواند پارچه ترمه قرمزی در دست میگیرد که از دیدگاه کارگردان حرکت بسیار جالب و نشان دهنده هنر محلی آنجا بود که باز هم در دل این مراسم گنجانده شده بود تا گوشه دیگری از فرهنگ عمومی مردم مناطق را به نمایش گذاشته شود. در طول فیلم تنها جایی که از نقش زنان نام برده شده بود؛ بخشی بود که طی نوشتارها ذکر میشود: زنان در کنار خیابان می ایستند و زمانی که دسته ها رد میشوند زنان هم با سینه زنی و عزاداری و حتی با گریه دسته ها را همراهی میکنند.
به نظر کارگردان سنت عزادارای عاشورایی صرفنظر از وجه مذهبی آن در نگرش یک غربی خود یک نوع هنر است که هنرمند و بیننده را به یک اندازه دخیل میکند. پخش صحنه های از شب عاشورا در داخل مسجد که مردان نیمه عریان شروع به سینه زنی میکنند. در نگاه کارگردان جایی است که مراسم به اوج رسیده و حالت خلسه به علت تکرار نتهای موسیقیایی نوحه و فضای تاریک و صداهای یکنواختی که از اطراف به گوش میرسد به این عزاداران دست میدهد. کارگردانان در انتهای فیلم، به معرفی حضرت زینب می پردازند: حضرت زینب(س) یکی از بازماندگان حادثه عاشورا بوده که پایه گذار چگونگی این مراسم شده اند و افرادی که در محل عزاداری شیراز، کاشان و یزد حضور داشتند این مسائل را در گفتگو به پال کینگ کارگردان فیلم منتقل نموده اند.
ملاحظات:
پس از پایان فیلم کارگردانها برای جلسه پرسش و پاسخ به روی صحنه آمدند. در اولین سؤال که چرا شهرهای شیراز، یزد و کاشان؟ و چرا شهرهای دیگر نه؟ در جواب گفتند ما همواره در پی این هستیم که مراسمی اینچنین را پیدا کنیم و در آنها حضور پیدا کنیم. وقتی در مورد ایران شنیدیم و مراسم محرم و اینکه در سال گذشته گشایشی در روابط با ایران ایجاد شد تصمیم گرفتیم که به ایران برویم. من به آژانس مسافرتی رفتم که توری برای سفر به ایران داشتند و بارها و بارها با آنها تماس گرفتم و پرسیدم که آیا امکانش هست ما این مراسم را از نزدیک ببینیم. هدف ما از سفر به ایران تنها و تنها دیدن این مراسم است. شخصی که در آمریکا تور را به ایشان فروخته بود خیلی امیدوار نبود که ایشان بتوانند تمام مراسم را حضور داشته باشند چون افرادی که دارای شناسنامه های انگلیسی، آمریکایی، کانادایی و نظایر آنها هستند تنها میتوانند یک روز قبل و بعد از شروع تا خاتمه قرارداد تور خود در کشور ایران باقی بمانند. بنابراین انجام هر کاری خارج از برنامه تور تا حدودی سخت بود و ما تور را وقتی که خریداری کردیم برنامه تور تنها بر پایه دیدار از این شهرها بود. اما ما از لحظه اولی که با راهنمای تور خود دیدار کردیم به اصرار از او خواستیم که ما را به دیدن مراسمهای مخصوص محرم ببرد و به او گفتیم که ما برای تاریخ و مناطق تاریخی احترام بسیار زیادی قائل هستیم ولی اهمیت این قضیه برای ما بسیار بیشتر است.
سؤال بعدی این بود که چه نوع مصاحبه هایی در طول فیلم گنجانده شده بود؟ کارگردان گفت ما از این فیلم قرار نیست هیچ استفاده ای غیر از استفاده هنری بکنیم. چون شنیده بودیم افرادی با کارگردانها و مستندسازهای خارجی در ایران مصاحبه کرده اند با اتفاقات بدی مواجه شده اند[؟!]. ما مصاحبه کردیم و آنها را هم ثبت کردیم ولی در فیلم نگجاندیم چون نمی خواستیم باعث دردسر برای کسی بشویم. درست است که گفتن داستان مردمی از زبان خود آنها بسیار بهتر است ولی مهمتر از آن امنیت و آسایش مردم است برای اینکه بتوانند با خیال راحت با ما همکاری کنند.
پرسش پسین چنین بود که آیا در آن مراسم محرم زنان هم در عزاداریها شرکت میکردند؟ کارگردان گفت که به غیر از زنانی که در کنار خیابان نظاره گر دستهها و هیئتهایی که در حال رفت و آمد بودند، و میایستادند و سینه میزند و گریه میکردند زن دیگری در داخل هیئتها و دسته ها نبود اما چنانچه ما از مردها شنیدیم زنان مراسمی بسیار مخصوص به خود و درون مسجد و پشت درهای بسته دارند که فردی نوحه خوان برای آنها مراسمی اجرا میکند و آنها هم به نوبه خود نوعی عزاداری را تجربه میکنند.
فردی که به نظر عرب میرسید بلند شد از بین تماشاچیها و گفت که من ابتدا یک نظر میخواهم بیان کنم در مورد فیلم شما و بعد هم یک سؤال دارم. نظرم این است: شما در ابتدا گفتید که از مسائل ژئوپلتیک کناره گیری خواهید کرد. باید بگویم در قسمت اول فیلم شما اصلاً این را رعایت نکردید. وقتی که در مورد تاریخ شیعه و چگونگی تمایز بین شیعه و سنی زیرنویس می نمودید این مسئله کاملاً سیاسی بود و باید بگویم که وقتی مسئله ای که مردم یک کشور اینقدر به آن احترام میگذارند و با آن عجین هستند را بیان میکنید شاید این خواسته که مسائل ژئوپلتیک را کنار بگذارید کمی خواسته سطحی باشد و نمی توان چنین کاری کرد و بعد باز هم ادامه داد که خودش در حال تهیه فیلمی از مراسم عاشورا در ایران، لبنان و عراق هست و از قسمت دوم فیلم که بیشتر در مورد تعامل با مردم و تجربه مردمی بود بسیار تعریف کرد و گفت که بخشی را که افراد را در حالت سینه زنی در درون مسجد و تقریباً در اتاقی تاریک را نشان میداد را پسندیده بود و به نظرش بسیار تجربه موفقی در این زمینه است. همین فرد در مورد مسئله سیاسی در پشت مسئله عاشورا و برقراری عزاداریها سؤال کرد و در جواب کارگردان گفت: آیت الله خمینی(ره) چندین سال پیش از پیروزی انقلاب به گفته تعدادی از افرادی که با آنها صحبت کردیم، از مظلومیت امام حسین(ع) و یارانش استفاده کرد و به مردم آن زمان فهماند که شما هم تحت ظلم هستید و با توجه به علاقه بسیار زیادی که مردم به شخصیت امام حسین(ع) و ایمان به مظلومیت او داشتند توانست مردم را با خود همراه بکند و انقلاب اسلامی را پایه گذاری بکند.
یک خانم از کارگردان پرسید که آیا از مسئله امنیت به خاطر آمریکایی بودن خود و حضور در ایران هیچ ترسی نداشتید؟ کارگردان گفت وقتی که برای سوار شدن هواپیما در فرودگاه سانفرانسیسکو حاضر شدیم شخصی که پشت پیشخوان ایستاده بود تا مدارک ما را آماده کند از ما پرسید کجا میروید و ما گفتیم ایران. آن فرد یک زن مراکشی بود و با تمام وجود و با تعجب بسیار پرسید آیا دیوانه شده اید؟ آیا میدانید که ممکن است به ایران بروید و هرگز بازنگردید؟ کارگردانهای این فیلم هر دو نفر دارای خالکوبیهای بسیار زیادی بر روی اندام غیر پوشش یافته بدن بودند و در این مرحله آنها با اشاره به این نکته ابراز داشتند: وقتی در وین آخرین ترانزیت قبل از رسیدن به تهران را داشتیم بلوزهای آستین بلند و یقه اسکی پوشیدیم و مقدار زیادی لوازم آرایشی استفاده کردیم تا خالکوبیمان را پنهان کنیم اما واقعیت این است که هیچ کس در ایران به خاطر خالکوبیها هیچ خرده ای بر ما نگرفت حتی با وجود اینکه ما در مراسمی مذهبی حاضر میشدیم هیچ کس از ما نمی پرسید که چرا اینقدر خالکوبی دارید تنها دوستم آقای جان که کارگردان دیگر این فیلم بود که حتی خالکوبیها روی صورتش هم قرار داشت، خالکوبی بسیار بزرگی از یک مار سیاه رنگ اشاره کرد که در ایران تنها پیرمردی به من فهماند در فرهنگ شرق مار نشانه شیطان است. در ادامه جان کارگردان دیگر فیلم گفت: این واکنش عقلانی در شرایطی است که در مقایسه با برلین که در آن زندگی میکنم و هرروزه امکان دارد به خاطر خالکوبیهایم مورد تمسخر و تحقیر قرار بگیریم هیچ رفتار غیر مودبانه ای را شاهد نبودیم. مردم ایران برخلاف دیدگاه جهانیان در مورد هرگونه آرایشی که شخصی خارج از کشورشان دارد هیچ عکس العمل زشت یا غیرقابل تحملی ندارند.
یکی دیگر از حضار از کارگردان سؤال کرد که آیا نشانه هایی غیر از آنچه که در فیلم گفته شد از حرکت اجتماعی بودن عزاداریهای محرم میتواند بیان کند؟ کارگردان در جواب گفت مسئله احترام قائل شدن برای تفاوت سنی زیباترین چیزی بود که من به چشم دیدم. اینکه یک پسر نوجوان سعی میکند در پایان یک صف بعد از بزرگترهایش حرکت کند و حرکات آنها را تقلید کند و در عزاداریها شرکت کند نشان دهنده اجتماعی بودن این قضیه است و اینکه مردم سعی میکنند همبستگی را تمرین کنند و این خاطره را نسل به نسل منتقل سازند.
در مورد واکنش مردم از تهیه این فیلم پرسیده شد و کارگردان گفت: من سعی کردم حتی الامکان تجهیزات فیلمبرداری بسیار پیشرفتهای با خود نبرم چون اگر به عنوان کارگردان یا مستندساز وارد آن کشور بشوم درست مثل همه کشورهای دیگر ممکن است سؤالات مطرح شود و مسائلی پیش بیاید که کار و وقت محدود ما را تحت الشعاع قرار بدهد. بنابراین من فقط یک دوربین عادی به دستم میگرفتم و سعی میکردم حتی الامکان از مورد توجه قرار گرفتن دوری کنم اما مسئله بسیار جالبی که اتفاق میافتاد این بود که من به سرعت متوجه شدم مردم حاضر در عزاداری نه تنها من دوربین به دست گرفته ام ناراحت نیستند بلکه من را به جلوی صف فرا می خوانند تا شیعه بودن و فرهنگ عزاداری محرم را به من آموزش بدهند. به یاد میآورم که در شب عاشورا در قسمتی از فیلم که شما مشاهده کردید در ابتدا در قسمتی از مسجد ایستاده بودم که دید بسیار خوبی نداشتم به یکی از افرادی که همراه با مداح وارد شده بود گفتم که آیا امکان دارد من کمی جلوتر بایستم به محض اینکه خواسته ام را گفتم ایشان من را راهنمایی کردند به بهترین منطقهای که میتوانستم فیلم بگیرم و در تمام مراسم من میتوانستم از هر زاویهای که دلم بخواهد فیلم بگیرم بنابراین باز هم تکرار میکنم مردم شیعه دوست داشتند که به من فرهنگشان را آموزش بدهند و من با دوربینی که دستم گرفته بودم نه تنها آنها را ناراحت نمی کردم بلکه با این علاقه آنها همکاری میکردم.
وقتی که فردی در مورد زندگی طبیعی و روزمره ایرانیها سؤال کرد، کارگردان از آقای مایک که عکاس همراه ایشان در سفر به ایران بود خواهش کرد که به روی صحنه بیاید و به این سؤال پاسخ بدهد چون دو کارگردان بیشتر وقت خود را صرف فیلمبرداری بخصوص از مراسم محرم کرده بودند اما مایک توانسته بود در شهرها قدم بزند و با مردم صحبت کند. مایک مردی تقریباً مسن بود که اولین جملهای که گفت این بود که من وقتی دیدم برخی از ایرانیها انگلیسی بلدند که حتی میتوان با آنها به انگلیسی شوخی کرد و رابطه دوستانه برقرار کرد احساس کردم که سالهاست که ما در مورد این ملت اشتباه میکنیم. مایک عکسهایی را از سفرش در ایران گرفته بود و بزرگ کرده بود که در حاشیه سالن پخش فیلم به نمایش درآورده بود. او گفت که مردم ایران برخلاف هرآنچه که شما در ذهن دارید اصلاً مردم بستهای نیستند. در کافی شاپها و رستورانها زندگی اجتماعی درست مثل اینجا برقرار است. مردم همان طور ما از وسایل نقلیه عمومی استفاده میکنیم تا به محل کارمان برویم همین کارها را میکنند سرکارشان میروند با خانواده شان شبها دیدار میکنند کپ و گپهای دوستانه شان درست مثل ماست، و اینکه شما شنیده اید گفتگوی آزاد دختر و پسر وجود ندارد کاملاً یک افسانه است. ممکن است در ایران خیلی چیزها ممنوع باشد ولی انگار همه چیز ممکن است. بین عکسهایی که مایک گرفته بود عکس دختری است که در حال قلیان کشیدن بود که مایک درباره آن گفت شما به محض اینکه وارد فرودگاه امام خمینی(ره) میشوید انواع متفاوت حجاب را میبینید. از افرادی که فقط یک روسری را سفت بستهاند تا افرادی که چادر به سر دارند تا افرادی که مقدار بسیار کمی از پشت موهایشان را با شال پوشانده اند. همه اینها از دیدگاه جامعه انگار قابل قبول هستند. دختری که در عکس مشاهده میکنید خودش به سمت ما آمد. قیافه من بیانگر خارجی بودن من هست او به سمت من آمد کمی با من صحبت کرد و وقتی به او گفتم دوست دارم فرهنگ شما را بشناسم به من گفت آیا مایلی با من به یک کافی شاپ بیایی؟ من کمی تعلل کردم گفتم نمی خواهم برای تو مشکلی ایجاد کنم من فقط دوست دارم چند تا سؤال از تو بپرسم. آیا مشکلی برای تو پیش نمی آید؟ دختر در جواب گفت نه به هیچ وجه. این کاملاً قابل قبول است. ما به کافهای رفتیم و او قلیان سفارش داد و شروع کرد به قلیان کشیدن و نکات بسیار جالبی در مورد زندگی دختران و آزادیهایی که ما حتی فکرش را هم نمی کنیم در ایران وجود دارد را برای من گفت. زندگی مردم بسیار بسیار عادی جریان دارد. مردم با خیال راحت به یک خارجی اعتماد میکنند با وجود اینکه تعامل بسیار زیادی با خارجیها نداشتهاند در سالهای گذشته اما درصد پذیرش بسیار بالایی دارند.
در پایان یکی از افراد از کارگردان پرسید که آیا شباهتی بین مراسمی که دیدید (منظور همان عزاداریهای محرم است) و فیلم «اردوگاه مسیح» که یک فیلم مستند آمریکایی است وجود داشت یا نه؟ کارگردان در ابتدا در جواب گفت برای آن کسانی که نمی دانند که این فیلم اردوگاه مسیح جریانش چیست باید بگویم که داستان مدارسی مسیحی است که پدر و مادرها فرزندانشان را به آنجا میفرستند تا مسیحیهای معتقدی بار بیایند اما در واقعیت اتفاقی که میافتد در این مدارس این است که تمرینات بسیار شدیدی اتفاق میافتد که از نظر روحی و جسمی بچه را تحت فشار قرار میدهد مثلاً حمل کردن یک صلیب بسیار سنگین و خوابیدن در شرایط بسیار سخت. دیدن این فیلم از دیدگاه کارگردان بسیار تنش زا عنوان شد و تمریناتی که انجام میشود را حتی دیدنش هم برای انسان سخت غیر قابل تحمل دانست. بعد کارگردان گفت که به نظر من آنچه که در محرم به عنوان عزاداری و یا تعزیه اتفاق میافتد برای ترساندن افراد نیست برای به یادآوردن اتفاقی است که سالها پیش برای یک رهبر مذهبی و پیروانش اتفاق افتاده است. آنچه که جهانیان میپندارند نوعی تمرین غم و غصه در شکل بسیار بی نهایت آن از سوی ایرانیان است، امری که واقعیت ندارد و چنین نیست. این مراسم یک عزاداری بسیار طراحی شده و بسیار متعادل است که جنبههای اجتماعی زیادی منجمله همبستگی و دعوت به با هم بودن برای ده روز از سال را به دنبال دارد. بنابراین بیایید به محرم اینطور نگاه کنیم که محرم به مردم این فرصت را میدهد که ده روز از سال را به خاطر هدفی مشخص در کنار هم بگذرانند.
کارگردان در جای دیگری بیان کرد که اگرچه هر دو کارگردان تا حدودی جوان بودند، بین ۳۵ تا ۴۰ سال، و از نظر شکلی و قیافه ای بسیار متفاوت از ایرانیها بودند مسلماً با حضور در مراسم محرم و حتی با حضور عادی در جامعه ایرانی به چشم میآمدند، لذا بیم واکنش بود، اما ایرانیان نشان دادند که برخلاف نگاه ما مردم مدارامنشی هستند.
وقتی از کارگردان درباره امکان گفتگو کردن با زنان سؤال شد او گفت که من هرگز سعی نکردم با زنی که با مردی از بستگانش همراه او نیست ارتباط برقرار کنم و این از دیدگاه من احترام گذاشتن به فرهنگ محلی بود که به آن رفته بودم. علاوه بر آن من هرگز بدون اجازه از کسی یا مراسمی فیلم نگرفتم. سعی میکردم با آن افراد صحبت کنم با آنها دوست باشم و سپس با اجازه شان از آنها فیلم بگیرم. من خودم فردی هستم که خالکوبیهای بسیار زیادی روی بدنم دارم و همیشه آزرده میشوم از کسانی که بدون هیچ مقدمه ای از من فیلم یا عکس میگیرند. من سعی کردم این حس را با افرادی که در ایران روبرو شدم به وجود نیاورم.
در پایان مراسم پال کینگ و جان از حضار خواستند که اگر چنانچه قصد سفر به خاورمیانه را دارند حتماً به ایران بروند ایران فرهنگ بسیار زیبایی برای کشف کردن دارد. چیزی که شما حتی فکرش را هم نمی کنید. شما حتماً با یک پیش زمینهای که ما در غرب با آنها داریم در آنجا حضور پیدا خواهید کرد و دیدن خلاف آن برای شما بسیار جذاب خواهد بود. جان کارگردان دوم ترجمه انگلیسی شعر حافظ را قرائت و مراسم را به پایان رسانید.
مرجع : سازمان فرهنگ و ارتباطات