کد مطلب : ۳۱۳۳۰
گفتوگو با حاج «محمدمهدی رضایی» پیرغلام اهلبیت(ع)؛
نانوایی پدر کلاس روضه بود/ ورود به گود زورخانه در کنار روضهخوانی
برای کودکی که در خانه «مرشد رجب رضایی» نانوا، روضهخوان، مداح و معلم قرآن یک محله به دنیا آمد و از کودکی همپای روضهخوانی و مداحی پدرش در جلسات هفتگی گروه فداییان اسلام مینشست چندان عجیب نبود که از همان سنین خردسالی با نوای جانسوزی که از پدر به ارث برده بود در هیئتها و مجالس محله برای عزاداران روضه بخواند. حاج «محمدمهدی رضایی» مداح و پیرغلامی که هفته گذشته مراسم تجلیل از او به دلیل یک عمر نوحهخوانی و روضهخوانی در هیئتها و مجالس اباعبداللهالحسین(ع) در خانه مداحان برگزار شد جدا از پیرغلامی اهلبیت(ع)، با گود زورخانه و مرام و مسلک ورزش پهلوانی هم بیگانه نیست. او با صدای گرمش برای پهلوانان نامی گود زورخانه از حاج «مصطفی طوسی» تا پهلوان «غلامرضا تختی» از مدح و منقبت مولا علی(ع) خوانده و خاطرههای بسیاری از مرام و منش و احترام باستانیکاران برای اهلبیت(ع) در سینه دارد.
سرنوشتم از کودکی با روضه گره خورد
حاج رضایی 67ساله از کودکی جدا از پای روضهها و منبرهای پدر با معاشرت با شخصیتهای برجسته انقلابی و مذهبی که دوستان پدرش بودند از او روضهخوان و مداحی متعهد و انقلابی ساخت. میگوید: «پدرم یکی از قدیمیترین نانوایان دولاب بود. نانوایی که دستی در روضهخوانی، مداحی و حتی مسئلهگویی و پاسخ به سؤالات شرعی اهالی داشت. کسی که در دوران قحطی جنگ جهانی دوم، نیازمندان محله را از یاد نبرد و با دوچرخه قدیمیاش خانه به خانه برای نیازمندان نان میبرد.» حاج محمدمهدی مکثی میکند و میگوید: «مثل همه نانوایان قدیمی هر روز ساعتی پیش از اذان صبح کارش را شروع میکرد. وقتی پخت و توزیع نان تمام میشد تا پیش از شروع پخت ظهر کارش روضهخوانی در منازل و جلسات مختلف بود. حتی به اهالی محله بهویژه آنهایی که سواد قرآنی نداشتند حمد و سوره و قرآن یاد میداد و خلاصه یک محله دولاب مرشد رجب رضایی را میشناختند. من هم از 7 سالگی همراه پدر در هیئتها و مجالس مذهبی دولاب نوحه میخواندم. گاهی در نانوایی کنار پدر بودم و همانجا هم با روضههایی که پای تنور میخواند از کودکی سرنوشتم با مجالس روضه اهلبیت(ع) گره خورد.»
سرنوشتم از کودکی با روضه گره خورد
حاج رضایی 67ساله از کودکی جدا از پای روضهها و منبرهای پدر با معاشرت با شخصیتهای برجسته انقلابی و مذهبی که دوستان پدرش بودند از او روضهخوان و مداحی متعهد و انقلابی ساخت. میگوید: «پدرم یکی از قدیمیترین نانوایان دولاب بود. نانوایی که دستی در روضهخوانی، مداحی و حتی مسئلهگویی و پاسخ به سؤالات شرعی اهالی داشت. کسی که در دوران قحطی جنگ جهانی دوم، نیازمندان محله را از یاد نبرد و با دوچرخه قدیمیاش خانه به خانه برای نیازمندان نان میبرد.» حاج محمدمهدی مکثی میکند و میگوید: «مثل همه نانوایان قدیمی هر روز ساعتی پیش از اذان صبح کارش را شروع میکرد. وقتی پخت و توزیع نان تمام میشد تا پیش از شروع پخت ظهر کارش روضهخوانی در منازل و جلسات مختلف بود. حتی به اهالی محله بهویژه آنهایی که سواد قرآنی نداشتند حمد و سوره و قرآن یاد میداد و خلاصه یک محله دولاب مرشد رجب رضایی را میشناختند. من هم از 7 سالگی همراه پدر در هیئتها و مجالس مذهبی دولاب نوحه میخواندم. گاهی در نانوایی کنار پدر بودم و همانجا هم با روضههایی که پای تنور میخواند از کودکی سرنوشتم با مجالس روضه اهلبیت(ع) گره خورد.»
وقتی نواب صفوی آمد
حرف مرشد رجب رضایی که میشود حاج محمدمهدی بیهوا از شهید نواب صفوی میگوید. روحانی مبارزی که با ورودش به محله دولاب سرنوشت نانوای قدیمی محله را تغییر داد و شاید مسیر زندگی حاج محمدمهدی هم که در آن ایام تازه متولد شده بود با رفت و آمدهای شهید نواب صفوی به خانهشان تغییر کرد. او از ماجرای انتخاب نامش توسط شهید نواب صفوی و آشنایی پدر با این روحانی انقلابی میگوید: «تا موقع اذان میشد پدرم که خودش پای تنور میایستاد دست از کار میکشید و همانجا با صدای بلند و رسایش اذان میگفت. ایام سوگواری هم که از راه میرسید نانوایی پدر با صدای روضههای جانسوزش پر میشد از مشتریان نانوایی و همسایههایی که پای روضههای او اشک میریختند. یک روز وقتی پدر در حضور همسایهها و مشتریان نانوایی، پای تنور مشغول روضه خواندن بود نگاهش به روحانی جوانی افتاد که بیرون نانوایی به صدای او گوش میداد. مرشد رجب برای سادات ارزش زیادی قائل بود. از شاگردش خواست آن روحانی سید را به داخل مغازه تعارف کند. شهید نواب صفوی بود که تازه از مشهد به محله ما آمده بود. شهید نواب از صدای مرشد تعریف کرد و همانجا از پدرم خواست روضهخوان جلسات هفتگیشان شود. ورود مرشد رجب به جلسات فداییان اسلام و روضهخوانی برای آنها باعث علاقه و ارتباط نزدیک پدرم با شهید نواب صفوی شد. تا جایی که آن روحانی شهید، شب تولدم به خانه ما آمد و نام محمدمهدی را برای من انتخاب کرد. رساله علمای مختلف را به پدرم آموزش داد و لقب شاطرالعما را هم برای او در نظر گرفت.»
ورود به گود زورخانه در کنار روضهخوانی
آلبوم عکسهای رضایی 2بخش دارد. عکسهای روضه خوانیاش در هیئتها و مجالس مذهبی که او را در لباس پیرغلامی اباعبداللهالحسین(ع) به تصویر کشیده و تصاویر متعددی که او را با لباس ویژه پهلوانان گود زورخانه در کنار پهلوانهای نامی مثل پهلوان حاج مصطفی طوسی، پهلوان حسن قنبر و... نشان میدهد. حاج مهدی که از همان کودکی در کنار مداحی و روضهخوانی با مرام و مسلک گود زورخانه هم خو گرفته است در اینباره میگوید: «وقتی همراه پدرم در هیئتها و مجالس مختلف روضه میخواندم و مداحی میکردم همیشه توجهم به پهلوانهایی جلب میشد که به رسم آن ایام علمهای سنگین به دوش میکشیدند و سرشتشان هم با مسلک اهلبیت(ع) گره خورده بود. آرزویم بود یکبار هم که شده مثل آنها وارد گود شوم و برای پهلوانها هم مدحخوانی و روضهخوانی کنم. خوشبختانه دولاب هممحله پهلوانپروری بود. آن روزها آوازه مرحوم تختی را از پهلوانی به نام حسن قنبر که در همسایگی ما زندگی میکرد، شنیده بودم و آن اوصاف باعث شد بیش از پیش به گود زورخانه علاقهمند شوم. پسر عمویی داشتم که 10 سالی از من بزرگتر بود و ورزش باستانی انجام میداد. همین شد که برای نخستین بار در 9 سالگی همراه او به زورخانه سید قراب در خیابان طیب رفتم. آنجا بود که با دیدن تصاویر مختلف پهلوانها و تکرار نام ائمه اطهار(ع) از زبان آنها، تصمیم گرفتم علاوه بر مداحی و نوحهخوانی، پای درس پهلوانهای گود بنشینم و شاید یک روز نام مولا و ائمه اطهار(ع) از زبان من در گود زورخانه بپیچد.»
مدحخوان و نوحهخوان پهلوانان نامی کشور شدم
حاج محمد مهدی، تصاویر و عکسهای متعددش در کنار حاج مصطفی طوسی برنده نخستین بازوبند پهلوانی در مسابقات رسمی پهلوانی را نشان میدهد و میگوید: «حسابی پیگیر ورزش باستانی شده بودم. حوالی سال 1341 در خیابان عارف، زورخانه جدیدی افتتاح شده بود که علاوه بر گود زورخانه، برای تمرین و برگزاری مسابقات کشتی، تشک و دیگر ملزومات کشتی را در آن تعبیه کرده بودند. آن روز از زبان حاج حسن قنبر و حاج کاظم کاوک تو، که از پهلوانهای بنام و مورد توجه امام خمینی(ره) بود و علاوه بر حضور در فعالیتهای مبارزاتی همراه ایشان راهی فرانسه و... هم شده بود شنیدم پهلوانان بزرگی مانند تختی و حاج مصطفی طوسی هفته آینده در زورخانهای در انبار گندم حضور خواهند داشت.»
حاج محمدمهدی یکی یکی تصاویر پهلوانهای نامی آن دوران را که از هرکدام خاطرههای بسیاری دارد نشان میدهد و میگوید: «وقتی همراه حاج حسن قنبر وارد زورخانه شدیم بیشتر پهلوانهای نامی آن دوران که تا آن روز فقط تصاویرشان را در زورخانههای مختلف دیده بودم حضور داشتند و تنها نوجوان جمع من بودم. در زورخانه رسم بر این است که هنگام شروع تمرین، در مدح و منقبت اهلبیت(ع) مدحخوانی و شعرخوانی میکنند. اما آن روز انگار از میان جمع، کسی برای این کار داوطلب نشد. حاج مصطفی که عقیده خاصی به این موضوع داشت از حاضران خواست کسی مدحخوانی کند. حاج حسن قنبر مرا به حاج مصطفی طوسی معرفی کرد و از سابقه مداحیام گفت. من هم آن روز برای بزرگترین پهلوانهای کشور مدحخوانی کردم و بعد از تمرین حاج مصطفی هم که از صدایم خوشش آمده بود از من خواست هر هفته همراه او و دیگر پهلوانان برای مدحخوانی به زورخانه بیایم.»
خاطرهای از تختی که فراموش نمیکنم
حاج محمدمهدی میگوید که علاوه بر درسهای زیادی که پای منبرها و هیئتهای روضه خوانان و مداحان و پیرغلامان نامی اباعبداللهالحسین(ع) یاد گرفته از مرام و مسلک پهلوانهای بزرگی که سالها در گود زورخانه همراه آنها میل گرفته و برایشان مدح و منقبت مولا علی(ع) را خوانده است هم یادگاریها و آموزههای بسیاری در سینه دارد. او خاطرهای از نخستین دیدارش با مرحوم تختی تعریف میکند و احترام خاص آن پهلوان نامی به مولا علی(ع) و اهلبیت(ع) را الگویی برای خود و دیگر پهلوانان گود زورخانه میداند: «پس از آشنایی با حاج مصطفی طوسی، دیگر همیشه همراه او و دیگر پهلوانها وارد گود میشدم و تمرین و مدحخوانی میکردم. آن روز به زورخانهای در حوالی خیابان 17شهریور رفته بودیم. مثل همیشه وقتی پهلوانها وارد گود شدند من شروع به مدحخوانی کردم. یادم است اشعاری در وصف جوانمردی و فتوت مولا علی(ع) میخواندم. بسیاری از پیشکسوتان ورزش پهلوانی در ردیف نزدیک سردم نشسته بودند و پشت سر آنها هم جوانان بسیاری مشغول تماشای پهلوانان داخل گود بودند. تا شعرم به بیتی در وصف مولا رسید در زورخانه باز شد. نگاهم به تختی و جمعی از کشتیگیران تیمملی افتاد که پشت سرش ایستاده بودند. تا مرشد زورخانه خواست به رسم ورود پهلوانها زنگها را به صدا دربیاورد تختی با اشاره سریع دست از مرشد خواست دست نگه دارد تا مدح حضرت مولا(ع) تمام شود. گاهی پیش میآمد که بعضی از پهلوانها به این موضوع توجه نمیکردند اما احترام پهلوان تختی به نام مولا علی(ع) حتی بیشتر از تمرین آن روزم با او برایم خاطره شد.»
کریم آقایی
پیرغلام اهل بیت(ع) ماجرای کار پیدا کردن برای جوان
آقای رضایی یکی از مداحان و ورزشکاران باستانی قدیمی است. او دست به خیر دارد و برای خیلی از جوانان کار درست کرده و طوری این کار را انجام میدهد کهگویی فرد دیگری این کار را انجام داده است. یادم میآید یکبار در هیئت جوانی بسیار مؤدب و دست پاک بعد از دعا به رفیقش گفت: «ای کاش کارم درست شود و مراسم عروسیام را برگزار کنم.» من که کنار حاجی نشسته بودم دیدم حاجی تلفنش را برداشت و با یکی از هیئتیها که شرکت داشت تماس گرفت و نشانی آن پسر داد. بعد از چند وقت خبردار شدم آن جوان عروسی کرده و سر خانهاش رفته است. وقتی از حاجی تشکر کردم همه چیز را منکر شد و گفت: «من کسی نیستم. اربابمان حسین(ع) سفینه نجات است.»
محسن دهقانی
شاعر و پیرغلام اهل بیت(ع) جاذبه دارد
پیرغلام سیدالشهدا(ع) باید الگویی برای تمام افرادی باشد که در دستگاه هیئت نشست و برخاست میکنند. اینگونه مسیر برای حرکت روشن میشود. بعضی از افرادی که در این دستگاه محاسن سپید میکنند طوری با آدم رفتار میکنند که از هرچه هیئت زده میشویم. در صورتی که حاج آقا رضایی به هیج عنوان اینگونه نیست و حتی افراد با اخلاق و منش او به هیئت جذب میشوند. او حتی برای افراد بیخانمان هم در دستگاه سیدالشهداء(ع) جایگاه دارد. یک روز فردی با ظاهر آشفته وارد هیئت شد، بچههای هیئت خواستند بیرونش کنند که حاجی مانع شد و گفت: «همه ما در اینجا نوکر هستیم. پس طوری باید خدمت کنیم اینگونه افراد از اینجا راهشان را پیدا کنند.» همین هم شد و آن مرد توسط هیئتیها حمایت شد و راهش را پیدا کرد.
انتهای پیام/
مرجع : همشهری محله